مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مدیریت انگیزش در سازمانها و اهمیت آن در جهت ارتقای بهره وری

بارشد و گسترش روزافزون تکنولوژی این سوال برای مدیران مطرح است که چگونه امکان دارد سازمانی با وجود محدودیت‌های گوناگون از حقوق و دستمزد گرفته تا تجهیزات و تکنولوژی پیشرفته، در عرصه رقابت بین‌المللی ثبات خود را حفظ نماید و همچنان به جلو گام بردارد؟ برای چنین سوالی پاسخ‌های گوناگونی می‌توان ارائه کرد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها دراختیار داشتن نیروی انسا
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 59 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 125
مدیریت انگیزش در سازمانها و اهمیت آن در جهت ارتقای بهره وری

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه:

بارشد و گسترش روزافزون تکنولوژی این سوال برای مدیران مطرح است که چگونه امکان دارد سازمانی با وجود محدودیت‌های گوناگون از حقوق و دستمزد گرفته تا تجهیزات و تکنولوژی پیشرفته، در عرصه رقابت بین‌المللی ثبات خود را حفظ نماید و همچنان به جلو گام بردارد؟ برای چنین سوالی پاسخ‌های گوناگونی می‌توان ارائه کرد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها دراختیار داشتن نیروی انسانی کار آمد و با انگیزه‌ است که می‌تواند دیگر مولفه‌های موفقیت هرسازمان را در اختیار بگیرد.

امروزه دیگر مدل مدیریت سنتی که در آن مدیر کنترل می‌‌کند و کارکنان تحت نظارت هستند، کارآمد نیست و نقش مدیریت به منظور ایجاد محیط کار توانمند، باید از چارچوب ذهنی، فرماندهی و کنترل محیط، به حبس مسؤلیت و احترام متقابل به کارکنان تبدیل شود.

همانطور که در ادبیات مدیریت بیان شده هر فرد برای انجام فعالیت به دوعامل اصلی دانش و انگیزه نیاز دارد. که درپرتو کسب این دو عامل می‌توان انجام موفق هر فعالیت هدفمندی را پیش بینی کرد و د رمجموع افراد به واسطه این عوامل است که صاحب قدرت خواهند بود و با افزایش سطح این دو عامل هر سازمان می‌تواند تصویر روشنی از از آینده را برای دستیابی به اهدافش ترسیم نماید.

درفرن اخیر که شکاف بین پیشرفت‌های علمی و فنی و سطح بهره‌وری در کشورهای مختلف هر لحظه ژرف‌تر و عمیق‌تر م‌شود و سازمان‌ها چون آب‌‌های خروشان و گل‌آلود یک رود، همواره دستخوش تغیرات ناگهانی هستند و زمان آرامش و سکون کمتر احساس می‌شود، نقش نیروی انسانی با انگیزه و علاقه‌مند به کار به هیچ و به قابل چشم‌پوشی نیست. اکنون سازمان‌های موفق در عرصه‌هایی با به‌کارگیری شیوه‌ها و متدولوژی‌های مدیریت نوین، تعهد و مسئولیت‌پذیری پرسنل را به ارزش تبدیل کرده‌اند و به این حقیقت دست یافته‌اند که در سایه توانمند سازی کارکنان در جهت رضایت شغلی و به‌طور خلاصه مدیریت انگیزش و حرکت به سوی تربیت کارکنان برانگیخته می‌توان گوی رقابت را از دیگر رقبا ربود.

( لاجوردی، سال 1382، صفحه 42)

هدف از بحث انگیزش

هدف از بحث انگیزش، شناخت این مسئله است که چرا از افراد در سازمان بیشتر از دیگران به کارخود علاقه‌مندند ودر راه نیل به اهداف سازمان کوشش بیشتری به خرج می‌دهند، در حالی که دیگران فاقد حرکت لازم و هستند.

( صادق‌پور – 1382 – 237)

یکی از وظایف اولیه مدیران ایجاد انگیزه‌ در کارکنان است به گونه‌ای که عملکرد آنها بالاترین سطح ممکن برسد بدین معنی که سخت‌تر تلاش کند، به طور منظم در محل کارحاضر شوند و برای عملی شدن هدف‌ها و تصمیم‌های سازمان کوشش کند.

البته عملکرد شغلی علاوه برانگیزش به توانایی فرد و آمادگی محیط بستگی دارد. روابط فیلترها به شکل زیر است.

محیط = توانایی = انگیزش= عملکرد =

تعاریفی از انگیزش برای کار به سبب سهم قابل ملاحظه‌ای که ادرکات، امیال، سائقها واکنشهای متقابل محیط در فرایند انگیزش دارند، نمی‌توان به تعریفی دست یافت که ازنظر همه‌ی متخصصان امر قابل قبول باشد. حتی در برخی از منابع معتبر، از تعریف انتیزش خودداری شده است. انگیزش یا motivation از ریشه‌ی واژی لاتین Movere به معنای حرکت کردن مشتق شده است. ولی برای مفهوم انگیزش بار کاره چنین معنای کافی نیست و بنابر دلایلی که پیش از این شاره کردیم باید تعریفی را ارئه دهیم که ابعاد و جنبه‌های مختلف فرایندی را که درفتار مورد نظر در سازمانها را موجب گردد مشخص نماید. استیزوپورتر[1] به چند تعریف که توسط عده‌ای از نظر پردازان انگیزشی عنوان شده اشاره می‌کنند:

*جانانکینون[2] انگیزش را عبرات از نفوذ و تأثیرات مقارنی می‌داند که در راستا، شدت و پایداری کنش به عمل آیند

*. ویکتوروردم[3] نظریه پرداز دیگر، انگیزش را فرایندی تصور می‌کند که گزینشهایی را که توسط انسان یا موجودات زنده دیگر صورت می‌پذیرد، تحت نفوذدار می‌دهد.

  • کمپل و پریچارد[4] که هردو از نظریه پردازان بنام در انگیزش هستند عقیده دارند که انگیزش هستند عقیده دارند که انگیزش به مجموعه روابط متغیر مستقل یا غیر مستقلی که راستاء وسعت و پایداری رفتار را تبیین می نمایند مربوط است. با این شرط که تأثیرات استعداد مهارت و درک وظیفه‌ی مورد نظر و هم‌چنین محدودیتهایی که برمحیط خاک هستند ثابت نگاه داشته شود.
  • صاحب نظران در رفتار سازمانی تعاریضی دیگر از انگیزش ارائه کرده‌اند
  • وین واندی و همکارانش[5] انگیزش را عبارت از اشتیاق و علاقه‌ نسبت به انجام فعالیتهای می‌دانند که برای نیل به اهداف سیستم مودر نظر لازم است.
  • بیریل سان داستایز[6] مقتقندند که انگیزش حالت درونی فرد است و رفتاری را در وی به وجود می آورد تا رسیدن به هدف مشخصی ممکم گردد.

از نظر استونر انگیزش یعنی مجموعه عواملی که باعث به وجود آوردن نوع خاصی از رفتار، جهت دادن به رفتار و تداوم بخشیدن به آن می‌گردد.

انگیزش به معنای هرنوع نفوذی که باعث انجام یا خودداری از انجام رفتاری هدف‌دار گردد تعریف می‌شود.

موفقیت سازمان، مستلزم این امر است که اعضای آن هم بخواهند. و هم بتوانند وظیفه‌ی خود را به بهترین وجهی انجام دهند. به عبارت دیگر اعضای سازامان بایستی دارای انگیزش لاز جهت ا نجام کار از یک طرف و توان لازم جهت انجام ان از طرف دیگر باشند. انگیزش و توانایی مجموعاً به صورت دو عامل اصلی کار مؤثر در سازمان است. ( صادق‌پور – 1382 – 237)

در تعرفی دیگر از انگیزش داریم: انگیزش در واقع علت اصلی رفتار است و بیانگر این است که چرا یک عمل انجام می‌گیرد. کلمات دیگری مانند نیازها، محرک‌ها، خواسته‌ها وجه‌‌دیگری از انگیزش را بیان می‌کند. ( صادق‌پور – 1382 – 238)

رفتار در اصل هدفگر است. به عبارت دیگر انگیزه رفتار معمولاً آروزی رسیدن به هدف است. شخص در همه حال آگاهانه، از هدف خاص مطلع نیست. دلیل اعمال، همیشه برای ذهنی بیدار روشن نیست. کشش‌های که به حرکت درآورنده الگوهای رفتاری غریزی ( شخصیت) افراد است تا حدود متنابهی نیمه خودآگاهند و از این رو به آسانی در معرض امتحان و ارزیابی قرار نمی‌گیرد. زیجگنوند فروید از اولین کسانی بود که به اهمیت محر نیخ خودآگاه پی‌برد.

انگیزه‌های گاهی اوقات به نیازها، خواسته‌ها، کشش ها و یا طپش‌های درونی یک فرد تعبیر می‌گردد. انگیزه‌ها در «چراها» ی رفتارند. آنان باعث روز فعالیت‌اند و حاجی آن: ضمناً جهت کلی رفتار فرد را تعیین می‌نمایند. ( هرسی و بلانچارد – 1368 – 33)

مدیر موفق و موثر

در تحقیقی که توسط ویلیام جیز در بین کارکنان ساعتی انجام گرفته وی سطح تاثیرگذاری توسط انگیزش را طبق شکل بدست آورده است.

مدیر

1) موفق 20% الی 30% ظرفیت کارکنان را به‌ار گیرد بدون استفاده از انگیزش

2) مؤثر 80% الی 90% ظرفیت کارکنان را به‌کار گرد با استفاده از انگیزش.

از این رو داشتن

1) انگیزه توسط کارکنان برای انجام وظایف

2) و همه‌سویی اهداف با اهداف سازمانی

نقش اسای در موفقیت سازمان دارد

اگر کارکنان انگیزش بیشتری داشته باشند تقریباً 80% الی 90% توانای خودکار می‌کنند و با میزان کاری در حدود 20% الی 30% توانای خود می‌توانند شغل خود را حفظ کرده و بعنوان حقوق‌بگیر درهمان مجموعه باقی بمانند.

نظریه‌های انگیزش

نظریه‌های انگیزش را می‌توان در دوگروه کلی نظریه‌‌های محتوایی و نظریه‌های فرآیندی تقسیم کرد. نظریه‌های محتوایی می‌کوشند تا عواملی که افراد را به کار برمی‌‌انگیزد، دقیقاً مشخص کند و در این تئوری‌ها، نیازها و محرک‌هایی که موجب انگیزش می‌شوند، برشمرده شده و غالباً نحوه ارضای آن‌ها بیان می‌گردد.

اما در تئوری‌های فرآیندی بیشتر بر جریان انگیزش افراد تاکید می‌شود. به عبارت دیگر در تئوری‌های فرآیندی قبل از آنکه به یک یا چند عامل خاص که موجب انگیزش می‌گدد تکیه شود، به چگونگی و نحوه انگیزش افراد از نظر ادارکی پرداخته می‌شود. (لاجوردی، سال 82، صفحه 43) مجله مدیریت مدیریت انگیزش.

نظریه‌های نخستین درباره انگیزش:

دهه 1950 برای شکل‌گیری مفهوم انگیزش دوران پرثمری بود. در این دروه سه نظریه مشخص به شکلی منظم مطرح گردید که عبارت بودند از نظریه سلسله مراتب نیازها، نظریه X و Y و نظریه انگیزش سلامت

سلسله مراتب نیازها

یکی از ممعروف ترنی نظریه‌های مربوط به نیازها، به سلسله مراتب نیازها شهرت یافته است. یکی از روان‌شناسان به نام ابراهام مزلو در سال1954 این نظریه را مطرح کرده است. منظور از سلسله مراتب نیازها این است که نیازها در قالب یک نوع سلسله مراتب تصوری قرار می‌گیرند به این ترتیب تا زمانی که نیازاهای طبقه اول رفع نگردد، توجهی به نیازهالی طبقات دیگر نمی‌شود و به محض این‌ که آن احتیاج برطرف شد، احتیاج طبقه بالاتر ظاهر می‌شود. سلسله مراتب نیازها از پائین به بالا به شرح زیر است:

  1. نیازها فیزیولوژیی با جسمانی
  2. براساس این نظریه، نیازهای فیزیولوژی[7] مانند غذا، احتیاجات اولیه فرد را تشکیل می‌دهند، منظور از نیازهای اولیه این است که مثلا‌ شخصی در زمان واحدی احساس گرسنگی، نداشتن مسکن و کمبود بحت واحترام بنماید، اما در همان زمان، احساس گرسنگی برای او بیش از نیازهای دیگر مطرح باشد و اهمیت پیدا کند. به عبارت دیگر اگر قادر نباشد که همه این نیازها را برآورده نماید، همه‌ آن‌ها به جز گرسنگی برای او بی‌اهمیت می‌شوند و تمام نیروی او برای ارضای گرسنگی به کار می افتد.
  3. نیازهای ایمنی

از آن جاکه ارضای یک نیاز با محروم شدن از ارضای نیاز دیگر همراه است، اگر نیازهای فیزیولوژیکی ارضاء شوند، دسته دیگری از نیازها، که آن‌ها را نیازهای ایمنی[8] می‌نامیم بروز می‌کنند. همان‌طور که انسان گرسنه فقط به غذا فکر می‌کند، شخص بیمار نیز آرزویی جز بازگشت به سلامت خود ندارد، اما تا زمانی که دچار ناراحتی نشده است کوچک‌ترین اثری از این نیاز را نمی‌بیند. برای درک نیازها ایمنی می‌توان کودکان را مورد بررسی قرار داد؛ زیرا از یک طرف نیازهای آنان بسیار ساده و آشکار است و از طرف دیگر وقتی ایمنی کودکان دچار تهدید می‌شود از مقابله با آن عاجزند؛ درحالی که اشخاص بالغ آموخته‌اند که حتی‌المقدور در برابر خطر دفاع کنند. حتی در کودکان به‌طور طبیعی می‌توان مسیر و کیفیت واکنش بدنی را تشخیص داد. مثلاً وقتی کودک دچار درد دل شدید می‌شود می‌توان تشخیص داد که دنیا در برابر چشم او تغییر می‌کند و از روشنایی به تاریکی می‌گراید. امنیت و عدالت اجتماعی برای افراد بزرگسال از همین طبقه نیازهاست. شدید تجسم کامل این نیاز در انسانی که راه خود را در جنگلی ناشناخته به هنگام شب گم‌کرده است، به‌ وجود آید. در این وقت است که نیاز به یافتن راهی به خارج از جنگل، نیازهای دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد.

  1. نیازهای دوستی و محبت

پس از این که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی تقریباً ارضاء گردید، نیازهای دوستی و محبت[9] ظاهر می‌شوند و تمام مراحلی که قبلاً توصیف گردید دوباره تکرار می‌شوند. در این موقع انسان احساس کمبود دوست، همسر و فرزند می‌نماید و به زبان ساده، تشنه محبت دیگران می‌شود. او در این هنگام برا نیل به این هدف، بیش از هرچیز تلاش می‌کند و حتی ممکن است گرسنگی زمان گذشته را فراموش کند. روانکاوان، بسیاری از ناراحتی‌های روانی افراد را از این دید بررسی می‌کنند.

نیازهای قدر و منزلت در جوامع ثروتمند که تقریباً نیازهای طبقات اول، دوم و سوم مردم برطرف گردیده است، بیشتر مردم احتیاج دارند مورد احترام دیگران قرار گیرند. نیازهای قدر و منزلت[10] را می توان به طور کلی به دودسته فرعی تقسیم کرد: اول نیاز به قدرت و دوم نیاز به شهرت.

ارضای نیاز قدر و منزلت، احساساتی مانند اتکای به نفس، ارزش داشتن، صلاحیت و قابلیت داشتن و غیره را در فرد به‌وجود می‌آورد. برعکس، عدم ارضای این نیازها باعث می‌شود شخصی احساس خودکم بینی، ضعیف و بی‌پنهای نماید و احتمالاً ناراحتی‌های عصبی را در او ایجاد گردد

.نیاز به خودیابی

چنانچه کلیه نیازهای قبلی ارضاء شوند، هنوز امکان دارد حالت نارضایی و بی‌تابی در شخص وجود داشته باشد. تنها هنگامی ممکن است این حالت بروز نکند که شخص، کاری را که مناسب حال و مقام خود اوست، انجام دهد، پس منظور از نیاز به خودیابی[11] درواقع این است که فرد کاری را انجام دهد که استعداد آن را دارد و مورد علاقه‌اش است . به‌طوری که می‌دانیم تمام افراد دارای یک ذوق و استعداد نیستند بلکه بعضی به صنعت، دیری تجارت و شخصی به موسیقی و عده‌ای هم به تحقیق و تجسس علاقه دارند. البته این نیاز‌ها زمانی آشکار می شوند که احتیاجات قبلی، ارضاء شده باشند.

بعد از ارائه نظریه فوق، متذکر می‌شویم که تحقیقات بسیاری در مورد کاربردی بودن تئوری مذکور به عمل آمده و این نتیجه، حاصل شده است که دلایل روشنی وجود ندارد که نیازهای افراد، این چنین طبقه‌بندی شود. البته ناگفته نماند که یکی از فواید سلسله مراتب نیازها این است که یک پایة‌نظری جهت شناخت انواع نیازهای انسان در دو سطح مختلف قرار دارد: سطح اولیه نیازهای فیزیولوژیکی و سطح دوم، نیاز‌های بالاتر.

در نیازاهای بالاتر، سلسله مراتب در تمام افراد یکسان نیست و در افراد مختلف فرق می‌کند. بعضی، نیازهای اجتماعی را در مقایسه با خودیابی، برتر می‌دانند و برخی دیگر نیاز خودیابی را بر نیاز اجتماعی ارجح می‌‌شمارند.

نظریه‌ها دیگر در این مورد باشد. مثلا یکی از دانشمندان، نظریة انگیزش را به صورت عامل‌های دوگانه بیان کرده است. عامل‌های اول مربوط به نیازهای اولیه است که وجود آن‌ها انگیزش ایجاد نمی‌کند بلکه نبود آن ها باعث نارضایتی می‌شود. این عامل‌ها را بهداشتی می‌نامند. درواقع نیازهای بالاتر باعث انگیزش می‌شود.

یکی دیگر از دانشمندان به نام الدرفر در سال 1972 نظریة دیگری مطرح کرده است که براساس آن، نیازها به سه دسته تقسیم می‌‌گردد. نظریه این دانشمند به نام هستی، وابستگی و رشدERG [12] معروف شده است.

اختلافات اساسی تئوری فوق با نظریه مزبور عبارت‌اند از:

  1. طبقات پنجگانه مزلو به سه طبقه تقسیم می‌شود.

2. در نظریه سلسله مراتب نیازها بروز یک نیاز در محدوده سلسله مراتب انجام می‌گیرد، به‌طوری که تا نیاز اولی تأمین نگردد نیاز بعدی بروز نمی‌کند؛ اما در تئوری هستی، وابستگی و رشد، چنین محدودیتی وجود ندارد. این تئوری، انعطاف‌پذیری بیشتری دربرابر پیچیدگی نیازهای انسانی بروز می‌دهد.

تئوری سلسله مراتب نیازها تئوری هستی. وابستگی و رشد

نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی نیاز هستی

نیاز عشق و محبت نیاز وابستگی

نیاز قدرت و منزلت وخودیابی نیاز رشد


کاربرد الگوی سلسله مراتب نیازهای مزلو در سازمانها

دربیشر موارد، هدف از ا شتغال در سازمانها ارضای نیازهای‌مان می‌باشد. از نقطه نظر مدیران سازمان‌ نیز هنگامی‌ می‌توان بهترین فرصتها را جهت برآورده شدن نیازهای کارکنان فراهم کرد که آنان نیز برای تحقق هدفهای سازمان برانگیخته شده باشند. باید درنظر گرفت که هر سازمان زیر سیستمی از یک جامعه است از ویژگیهای ایدئولوژیکی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی آن متأثر می‌شود. از این‌رو، در بررسی نیازهای کارکنان هر سازمان نیز نباید کنش متقابل مولفه‌های یاد شده را از نظر دور داشت.

بیشتر پژوهشهایی که بر پایه الگوی سلسله مراتب نیازهای مزلو انجام پذیرفته در جوامعی بوده است که اساسی‌ترین نیازهای آنها برآورده شده است؛ مزلو خود نیز به این مهم اشاره نموده است گروههای مورد برسی وی کسانی بودند ک در ارضای نیازهای اساسی خویش مشکلی نداشتند. با این ملاحظات و برپایه آنچه استدلال کردیم، یافته‌های پژوهشهالی دقیق نیاز داریم.

با علم به این تکه جوامع پیشرفته هنوز با مسایل و مشکلاتی که زاییده ماشین و عصر فراصنعتی است روبرو هستند، تاحد زیادی در از میان برداشتن تنگناهای اقتصادی توفیق به دست آورده و رفاه نسبی کارکنان سازمانها را فراهم ساخته و حتی این رفاه را به سطح جامعه گسترش داده‌اند. در این جوامع بتدریج جذابیتهای شغلی عصر صنعتی ـ عمدتا زمینه‌های اقتصادی ـ اعتبار می‌گردد و انگیزه‌های اجتماعی و ارضای نیازها عالی بویژه برای نسلهای جوان بعد ارزشی تازه به خود می‌گیرد. نمونه‌های از این نوع ارزش‌های تکوینی در محیطهای کار و کارگر خود را آشکار می‌سازد. به جای مطرح ساختن حوایج اولیه وزیر فشار قرار دادن اتحادیه‌های کارگری برای افزایش دستمزد‌ها، از موضوعات مربوط به خط مشی، کنترل ، و اصلاح آیین‌نامه‌های کار سخن به میان می‌آید. صداهایی که خواهان دگرگونی سیستمهای تصمیم‌گیری هستند روز بروز رساتر می‌گردد. با به‌کارگیر رویت در صنایع و قریبا در کشاورزی، ساختار کاردگرگون شده و نظام مدیریت مشارکتی را هرچه بیشتر نوید می‌دهد.

از جمله این تحولات، یافته های پژوهشی است که دانیال کتز (D . Katz) و رابرت کان (Robert L . Kahn) بدان اشاره می‌کنند: در یک بررسی از 700 نفر از رهبران کارگری و صنعتی ژاپن خواسته شد که تمایلات کارگران را نسبت به بعضی از جنبه‌های شرایط کار مورد دقت و ارزیابی قرار دهند. این رهبران معتقد بودند ک در سالهای آینده اهمیت حقوق و دستمزدها برا کارگران کاسته شده و براهمیت خشنودی شغلی به طور بارز افزوده خواهد شد. این مسئولان کارگران پیش‌بینی کردند که در سالهای آتی عمده‌ترین مساله کارگری را شرایط کیفی کار به خود اختصاص خواهد داد.

از تئوری مزلو استنباط می‌‌شود که اگر نیازهای سطح پایین به‌طور منظم ارضاء نشوند، ممکن است باردیگر به عنوان نیازهای مسلط ظاهر گردند. بحرانهای اقتصادی، جنگ، بلاهای طبیعی، و مسایل مشابه در ساختار نیازهای کارکنان دگرگونی به وجود می‌آورد و قلمرو و فعالیت نیازهای سطح پایین را گسترش می‌دهد، به‌طوری که معنی‌دار بودن کار نیز می‌تواند تا حد امرار معاش تنزل کند. از این استدلال برم‌آید که فرایند اوج‌گیری برگشت ناپذیر نیست. با وجود این ، وارونگی یا سقوط انگیزش، فرایندی پیچیده، پویا و متفاوت از برجشت ساده به شرایط نیازهای ابتداغیی است. به رغم تسلط غیر قابل انکار موجود درنیازهای فیزیولوژیکی اگر فرد دارای تجربه‌ای از برآورده‌شدن نیازهای سطح بالا باشد، این تجربه، مکانیسم چنین برگشتی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

در جوامعی که در مراحل اولیه توسعه اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی به سرمی‌برد و همچنین از آن جا که نیازهای مسلط اجتماعی آنان با سطوح پایین الگوی مزلو هماهنگی دارد، دولتمردان، برنامه ریزان، سیاستگذاران و مدیران سازمانها در جوامع مذکور یا توجهی به نیازهای عالی افراد و کارکنان ندارند و یا زمینه‌ای برای طرح آنها نمی‌یابند.

در این جوامع، بجز در برخی از سازمانها تخصصی، مِوسسات خصوصی، و نهادهای ایدئولوژیکی، که امکام آورده شده نیازهای عالی تا حدودی فراهم می‌‌گردد، معمولاً کارکنان دیگر سازمانها هرگز فرصتی برای کامروای نیازهای حرمت و خودشکافی به دست نمی‌آورند. با این استدلال، مدیریت در سازمانهای جهان سوم، مهارت، دقت، ظرافت، تدبیر، و حساسیت بیشتری لازم دارد.

تئوری X و تئوری Y

داگلاس مک گریگور

طبق نظر مک‌گریگور سازمانهای سنتی که قدرت تصمیم‌گیری مرگزی دارند و هرم رئیس و مرئوس و کنتر امورشان از خارج صورت می‌گیرد به مفروضاتد در مورد طبیعت و انگزیش انسانی پای‌بندند. این مفروضات شباهتی بسیار به ایده‌های مردمی دارد که در نظریه توده‌های می‌بود شرح آن آمده است. تئوری x فرض را براین می‌گیرد که اغلب مردم ترجیح داده شوند، علاقه ای به قبول مسئولیت ندارند و بیش از هرچیز خواهان امنیت‌اند. مدیرانی که مفروضات تئوری X را قبول دارند سعی می‌کنند که کارمندان خود را انضباط کنترل و سرپرستی دقیق درآورند.

مک‌‌گریگور پس از تشریح تئوری x ‌سؤال می‌کند که آیا ا ین نظریه در مورد طبیعت درست است یا نه؟ مگر نه این است که مردم جوامع دموراتیک با بالا رفتن سطح دانش و زندگجی توانای مرختار به مراتب مکلفانه‌تر از این راهم دارند؟ و با توجه به سلسله مراتب نیازهای مذلو نتیجه می‌گیرد که مفروضات تئوریx درباره ی طبیعت انسانی، وقتی به صورت عام به‌کار گرفته شود. اغلب نادرست است.. براساس مک‌گریگور مدیریت از راه جهت بخشی و کنترل ممکن است موفقیت آفرین باشد.

او دریافت که مدریت به روشهاییی نیاز دارد که براساس درک صحیح‌تر و طبیعت و انگیزش انسانی باشد. در نتیجه این اداراک او نظریه رفتاری دیگری را بنام تئوری y به‌ عنوان تئوری علی البدل تدوین نمود این تئوری فرض را براین می‌گیرد که مردم درذات تنبل و غیر قابل اطمینان نیستند. اصل مسلم تئوری این است که اساساً خود مردم می‌توانند به رفتار خود جهت دهند درصورتیکه به طریق مناسب برانگیخته شوند توانایی آن را دارند که در کارخود مبتکر و خلاق باشند.

تئوریx

1) کاربرای بسیاری از مردم ذاتاً ناخوشایند است.

2) بسیاری از مردم بلندپردازی ندارند، کمتر میل به قبول مسئولیت نشان می‌دهند و ترجیح می‌دهد دیگران راهنمای‌شان کند.

3) بسیاری از م ردم در خلاقیت و حل مسائله سازمانی‌ ظرفیت اندک دارند

4) انگیزش فقط در سطوح احتیاجات فیزیوفوژیک دانست صورت می‌‌گیرد.

5) بسیاری از مردم را باید دقیقاً نظارت کرد و اغلب بازور وادار به رسیدن به اهداف

سازمان نمود.

تئوری y

1) در صورتیکه شرایط کار مطابق میل بادش کارچون بازی امری طبیعی است.

2) مسلط برنفس بودن دررسیدن به اهداف سازمان امری غیرقابل اجتنباب است.

3) ظرفیت برای آفرینندگی در حل مشکلات سازمانی بطریق گسترده‌ در میان جمعیت پراکنده است.

4) انگیزش در سطوح نیازهای مربوط به وابستگی اجتماعی، اعتبار و خودشکوفایی و نیز نیازهای فیزیولوژیک و امنیت صورت می‌گیرد.

5) در صورتی که مردم به طریق مناسب برانگیخته شوند درکارهایشان خلاق بوده وخود راه خود را پیدا می‌کنند. مردم در گرایش‌های تئوریX را در مورد طبیعت بشری می‌‌پذیرند معمولاً جهت می‌دهند. کنترل می‌کنند و چهار چشمی افراد را می‌پایند، در مقابل طرفدارن تئوریY حامی و تسهیل کننده‌اند. این نظریه‌ مراجع به تئوری X و Y صحیح نیست چرا که اندیشه را به سوق می‌دهد که تئوری X بد است و تئوری Y خوب و ان که هر آدمی مستقل خود برانگیخته است عکس نظریه‌ی مک‌گریگور که معتقد است: بسیاری از مردم استعداد نهایی برای خود برانگیزی دارند. این گرایش خود برانگیزی بالقوه مردم ایجاب می‌کند که اختلاف بین گرایش‌ها و رفتار شناخته شود. تئوری X یا Y گرایشها و یا موضع‌گیری‌های از قل اماده شده در برابر مردم‌اند. از ای رو با‌ آن که ممکن است بهترین مفورضات برای ک مدیر تئوری Y باشد و به نظر نمی‌آید که رفتار مستمر در راستای این گرایش همیشته کاری بجا باشد.

( هرسی و بلانچارد – 1368 – 83 و 84 و 85)

نظریه انگیزش ـ بهداشت ( حفظ الصعه)

چنین مشاهده شده است که به موازات رشد (بلوغ) مردم نیازهایی ماننداحترام و خود شکوفایی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند.

مجموعه‌ای از جالبترین تحقیقاتی که فوق‌العاده براین محدوده تکیه نموده است بر برهبری فردریک هرزبرگ که اکنون در دانشگاه یوتا است انجام گرفته است. او از این تحقیقات یک تئوری مربوط به انگیز د کارتکوین نموده است که در کارد مدیران و تلاش آنها حهت استفاده مؤثر نیروهای انسانی دارای مفاهیم وسیع کاربردی است.

چنین به نظر می‌آید که هرزبرگ د رتکمیل تئوری انگیزش حفظ الصحه خویش این مطلب ار که دانش‌پژوهانی چون مک‌ گریگور آرجیرین به نکته‌ی مهمی اشاره کرده‌اد درک کرده باشد: آگاهی از طبیعت انسانی، انگیزه‌ها و احتیاجات هم‌ برای افراد و هم برای سازمانها بی‌نهایت گرانبها است.

هرزبرگ دست به کار جمع‌آوری اطلاعات درمورد رفتارهای شغلی نموده از آنها مفروضات مربوط به رفتارانسانی به‌وجود آورد.

تئوری انکگزش حفظ الصحه نتیجه تجربه و تحلیلی از یک تحقیق در موسسه خدماتی روانشناسی ‌تپیز برج بودکه به‌ وسیله‌ی او و همکارانش انجام شد. این بررسی شامل مصاحبه‌های مفصلی بود. در تجزیه‌ و تحلیلی که از این محاصبه‌ها بعمل آمد هرزبرگ به این نتیجه رسید که مردم دوگروه حوائج دارند که در اصل مستقل از هم بوده و به طرق مختلف دررفتا تأثیر می‌گذارند. او دریافت که وقتی مردم ا زکارشان ناراضی هستند نگرانی‌اشان از محیطی است که در آن کار می‌کنند. ازطرف دیگر وقتی در مورد کارشان احساس رضایت می‌کنند این به خود کار مربوط می‌‌شود. هرزبرگ گروه اول را عوام حفظ الصحه نام نهاد زیرا آنها شرحی بر محیط‌اند. و وظیفه‌ اولیه شان جلوگیری از نارضایتی در حرفه است. دومین گروه نیازها را محرک‌ها نهاده زیرا که به‌نظر می‌‌آمد که آنها در انگیختن مردم به اجرای بهتر کار تأثیر می‌گذاشتند.


بررسی مدیریت پروژه

دنیای صنعتی امروزه دارای تغییرات شگرفی در پریودهای خاص بوده است این تغییرات به تغییرات محیطی موسوم است و به سازمان ها و ارگان ها تاثیر مستقیم دارند لذا اهمیت شناخت این تغییرات مشخص است این مهم باعث شده است که سازمان های تولیدی به سمت چند محصول حرکت کرده و دائم سیستم خود را به نحوی تغییر و گسترش دهند این تحقیق سعی در آن دارد تا با تعریف قدم های اسا
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 43 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 91
بررسی مدیریت پروژه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه

دنیای صنعتی امروزه دارای تغییرات شگرفی در پریودهای خاص بوده است. این تغییرات به تغییرات محیطی موسوم است. و به سازمان ها و ارگان ها تاثیر مستقیم دارند. لذا اهمیت شناخت این تغییرات مشخص است. این مهم باعث شده است که سازمان های تولیدی به سمت چند محصول حرکت کرده و دائم سیستم خود را به نحوی تغییر و گسترش دهند. این تحقیق سعی در آن دارد تا با تعریف قدم های اساسی اجرای یک پروژه چگونگی حرکت سازمان را در این مقوله به نمایش بگذارد. یکی از مهمترین خصیصه های یک سازمان تولیدی سخت سفارش تعریف پروژه های مختلف تولید از جانب مشتریان مختلف است. لذا عدم شناخت کافی به نوع کار باعث تعریف پروژه برای سازمان مورد نظر شده و دائم مدیران سازمان ( در هر رده سازمانی) با پروژه های مختلف درگیر هستند. در اجرای پروژه تولیدی سازمان های فوق الذکر هدایت امکانات و افراد سازمان به سمت اجرای پروژه از اهمیت خاصی برخوردار است. بنابراین لزوم تعریف مدیر پروژه و وظایف اساسی آن احساس می شود. نظر به اهمیت این موضوع فصل پروژه به مدیریت پروژه و اهمیت آن پرداخته است و کلیه مسائل مختلف در آن مقوله را از دیدگاه اجرای بررسی می نماید.

تعریف پروژه

تعریف پروژه از دیدگاه اجرای عبارتست از:

"یک پروژه شامل فعالیت های سازمان مشخص بوده که نیازمند صرف منابع مختلف بوده و کلیه فعالیتهای سازمان در جهت اجرای پروژه با امکانات تعریف شده و در زمانهای تعیین شده می باشد" جهت مشخص شدن تعریف فوق شکل 1-1 آمده است. همان طور که در این شکل دیده می شود محدودیتهای زمانی، هزینه (بودجه) و موارد اجرایی در جهتی سازماندهی و هدایت می شوند که به نقطه مورد نظر که همان انجام پروژه است خواهد رسید.

چرخه عمر پروژه

پروژه مانند انسان دارای یک چرخه عمر است. ابتدا به آرامی شروع می شود که در آن مرحله، کلیه موارد اجرایی و محدودیتها شناسایی و مشخص می شود و بر اساس آن برنامه اجرایی تدوین می گردد سپس بر اساس برنامه اجرایی به مرحله اجرا گذاشته شده و از سرعت بیشتری برخوردار است. در این مرحله پروژه اجرا شده و در آخرین مرحله که انجام فعالیتهای پایانی است با شرعت کمتری حرکت کرده تا در نهایت پایان یابد. در این ارتباط در فصول بعدی بیشتر توضیح داده می شود. منحنی چرخه عمر در شکل 1-2 آمده است.

در سازمانهایی که نوع فعالیت آنها متناسب با پروژه شکل می گیرد عمر پروژه تغییر میکند به دلیل تعریف شدن در پریودهای مختلف پروژه دارای عمرهای مختلف است. که کل پروژه ها مجموعاً دارای عمر پروژه هستند. همان طور که در شکل دیده می شود چندین پروژه با عمرهای مختلف وجود دارد که نهایتاً در کل پریود دارای یک پروژه و یک چرخه عمر است.

مدیریت پروژه

با توجه به تعریف پروژه، یک مدیر دارای وظایف اصلی ذیل می باشد:

- برنامه ریزی

- سازمان دهی

- کنترل

- هدایت

- اجرا

مدیریت پروژه درگیر برنامه ریزی پروژه و ناظر بر اجرای پروژه بوده که شامل موارد زیر می باشد:

برنامه ریزی پروژه

- تعریف نیازمندیهای کار

- تعریف میزان و مقادیر کار

- تعریف منابع مورد نیاز

هدایت و نظارت بر پروژه

- میزان پیشرفت پروژه

- مشابه واقعیت و پیش بینهای انجام شده

- آنالیز نحوه اجرای کار و مقایسه با روشهای تعیین و تدوین شده

- تنظیم های مورد نیاز در جهت اجرای پروژه با توجه به موارد از پیش تعیین شده و تدوین شده

مدیریت پروژه هنگامی میتواند موفق نامیده شود که بتواند در موارد زیر به اهداف مورد نظر پروژه دست یابد:

- در زمان

- در هزینه

- سطح تکنولوژی/ اجرای خواسته شده

- بهره مندی از منابع و حداکثر استفاده از آن و راندمان بالا

با توجه به تعاریف انجام شده مزایای بالقوه وجود مدیریت پروژه عبارتست از:

1) وظایف و مسئولیت های افراد سازمان برای انجام فعالیتهای خاص مشخص می باشد.

2) حداقل کردن نیاز برای گزارشگیری مداوم، یعنی اینکه با وجود این مدیر نحوه گزارشها و گردش آنها به حداقل می رسد.

3) مشخص کردن محدودیتهای زمانی اجرای پروژه

4) مشخص کردن روشهای اجرایی

5) اندازه گیری میزان پیشرفت طرحها و پروژه ها

6) مشخص شدن مشکلات در کوتاهترین زمان در زودترین زمان جهت انجام فعالیتهای اصلاحی

7) توسعه قابلیت تضمینی و پیش بینی جهت برنامه ریزی های آتی

8) شناخت و فهمیدن عواملی که باعث نرسیدن سازمان به اهداف از پیش تعیین شده می شود.

9) شناخت و فهمیدن اهدافی که سازمان به آنها نخواهد رسید یا نرسیده است.

اما متاسفانه مشکلاتی وجود دارند که سازمان را در رسیدن به اهداف و مزایای بالا دچار اشکال میکند. این عوامل عبارتند از:

1- پیچیدگی های خاص پروژه

2- نیازمندیهای خاص مشتریان

3- سازن غیر ساختاری

4- ریسکهای پروژه

5- تغییر در تکنولوژی و دیگر عوامل محیطی

در کتب مختلف با توجه به فرهنگ حاکم بر سازمان. مدیریت پروژه دارای تعاریف مختلف است. اما به طو عمومی مدیریت پروژه به شرح زیر تعریف می شود:

" مدیریت پروژه همانا برنامه ریزی، سازماندهی و کنترل کردن منابع سازمان برای یک هدف کوتاه مدت که برای اهداف و آرمانهای بند مدت و میان مدت ایجاد شده است می باشد.

مدیریت پروژه از روشهای سیستمی برای موارد فوق الذکر استفاده کرده که با استفاده از پرسنل وظیفه ای این اهداف ارضا می شود"

جهت فهم آسان وجود مدیریت پروژه شکل1-3 آمده است. همان طور که در کتب مختلف علوم مدیریت آمده است مدیریت به چهار سطح زیر تقسیم می گردد:

1- مدیریت رده بالا

2- مدیریت رده میانی

3- مدیریت رده پائین

4- علم کننده ها

در اکثر سازمانها خلای بین رده ها وجود دارد چنانچه با خلاهای داخل هر دپارتمان تلفیق گردد باعث ایجاد جزیره های عملیاتی شده که هر کدام از آنها با یکدیگر دارای خلا هستند. لذا مدیریت پروژه دارای وظیفه مهم و سنگین است که این خلاها را از طریق سیستماتیک حل و برطرف نماید.

در شکل های تصویری از محدوده عملکرد مدیریت پروژه را نشان می دهد. هدف از این تصور نمایش نحوه مدیریت و کنترل مدیریت پروژه منابع سازمان بوده که با توجه به فعالیتهای شناسایی شده و با در نظر گرفتن زمان، هزینه و اجرا، انجام می شود. زمان هزینه و اجرا، به عنوان محدودیتهایی هستند که در پروژه تعریف می شوند. چنانچه پروژه برای مشتری خارجی انجام می شود ( که در سازمان های تولیدی تحت سفارش بر همین اساس است ) محدودیت رابطه مناسب با مشتری هم دخیل است.

تعریف پروژه موفق

در قسمتهای قبل پروژه موفق چنین تعریف شده که با تکمیل فعالیتهای آن، با در نظر گرفتن محدودیتهای زمان، هزینه و اجرا، به اتمام رسیده باشد. این تعریف در 20 سال قبل مطرح بود ولی در حال حاضر، امروزه، تعریفی از پروژه موفق بازنگری شده که شامل تکمیل موارد زیر است:

1- با اختصاص پریود زمانی

2- با بودجه بندی هزینه

3- تحت خواص اجرایی

4- با حداقل تغییرات در سیاستها سازمان

5- بدون مزاحمت برای جریان اصلی کار در سازمان

6- بدون تغییر در فرهنگ سازمان

سه تا از این عناصر گفته شده نیازمند توضیح بیشتر است. خیلی از پروژه ها با در نظر گرفتن هدف اصلی سازمان و پروژه تکمیل می گردند. تغییرات هدف غیر قابل اجتناب بوده و گاهاً این توانایی وجود دارد که علاوه بر این که بر روی اهمیت پروژه تاکید گذارند، بلکه باعث تغییر یافتن کل موضوع پروژه می شوند. بنابراین تغییرات هدف سازمان بایستی در حداقل نگه داشته شود و در صورت این که نیاز باشد باید به وسیله مدیر پروژه و مشتری تایید شود.

ارتباط مدیریان خطی- مدیر پروژه

همان طور که قبلاً اشاره شد مدیر پروژه بایستی منابع شرکت را کنترل نماید که این کنترل ها با محدویتهای زمانی- هزینه – و اجرایی است. اکثر شرکتها دارای شش نوع منبع هستند.

· پول

· تجهیزات

· تسهیلات

· مواد

· اطلاعات/ تکنولوژی

به صورت واقعی، مدیر پروژه هر کدام از منابع را کنترل نمی کند ( به جز پول ). منابع بوسیله مدیران خطی کنترل می شوند و یا مدیران وظیفه ای که در بعضی اوقات مدیران منابع نامیده می شوند. در این ارتباط مدیر پروژه باید با مدیران خطی برای تمامی منابع پروژه مذاکره کند و موارد اجرایی را بررسی نماید. هنگامی که گفته می شود که یک مدیر پروژه منابع را کنترل می کند این بدنی معنی است که واقعاً منابع توسط مدیران خطی کنترل می شود. موفقیت مدیر پروژه، در این خصوص بستگی به دو عامل زیر دارد:

الف) یک ارتباط خوب و منطقی بین مدیریت پروژه و مدیران خطی که به آنها به مدیریت پروژه به صورت افقی هستند گزارش می دهند.

1- ارتباط عمودی: چنانچه افراد یک سازمان به افراد بالای خودشان اطلاعات دهند و یک ارتباط عمودی داشته باشند، ارتباط عمودی نامیده می شود.

2- ارتباط افقی: چنانچه افراد یک سازمان به افراد هم رده خودشان اطلاعات دهند و یک ارتباط افقی داشته باشند، ارتباط افقی نامیده می شود.

این دو آیتم بسیار بحرانی و مهم هستند در اولین آیتم، کارمندان وظیفه ای کسانی هستند که به مدیریت پروژه تخصیص داده می شوند. هدایت فنی را از مدیران وظیفه ای ( خطی) خودشان به دست آوردند. دومین آیتم افراد و کارمندانی که به چندین مدیریت گزارش می دهند و اینان همیشه به مدیریت کسی که هدایت کل سازمان را بر عهده دارد گزارش می دهند.

نقش مدیران پروژه

مدیریت پروژه دارای وظیفه مهم و محور کردن و مجتمع کردن ( هماهنگ کننده) مدیران وظیفه و خطی می باشد. به عبارتی دیگر مدیریت پروژه نیازمند داشتن ارتباط قوی و مناسب با افراد داخلی سیستم جهت انجام فعالیتهای محوله است و باید دارای یک دانش عمومی و فنی در ارتباط با فعالیتهای مختلف برقرار گردد در محیط پروژه به نظر می رسد، که هر چیزی با مدیریت پروژه در ارتباط است. یکی از خصیصه های سازمانهای تولیدی تحت سفارش، ارتباط مشتری ( مشتریان) با سازمان تا زمان اتمام پروژه تعریف شده می باشد. به دلیل ماهیت کار لزوماً نیازمند فردی است که این ارتباط را بین مشتری و سازمان افراد آن برقرار کرده و طوری این ارتباط ایجاد شود که باعث عدم هماهنگی در انجام فعالیتهای سازمان نشود. بنابراین مدیریت پروژه در این مرحله دارای نقش بسیار مهمی است چرا که رابطه بین مشتری و سازمان او خواهد بود هر گونه ایراد و اشکالی و نقطه نظری که مشتری دارد باید به مدیریت اعلام کند تا او با آنالیز و فرآیندهای خاص آن، موارد به صورت اجرایی به دیگر دپارتمانها و مدیران خطی و وظیفه ای انتقال داده شود. از طرفی هر گونه نقطه نظری در سازمان در خصوص اجرای پروژه وجود داشته باشد. باید از طرف مدیریت پروژه تحلیل و به مشتری انتقال یابد. تمامی این ارتباطات باید رد چارچوب سیاستهای سازمان بوده و هرگونه عدم هماهنگی به مدیران رده بالای سازمان انتقال داده شود تا تصمیمهای مورد نظر اتخاذ شود.

نقش مدیران وظیفه ای

نظر به تعریف نقش مدیران پروژه در ساختار اجرایی سیستمهای پروژه ای در این قسمت به نقش مدیران وظیفه ای اشاره می شود در تعیین نقش مدیران وظیفه ای دو المان وجود دارد:

1- مدیران وظیفه ای دارای مسئولیتی هستند که چگونگی انجام فعالیت و اینکه فعالیت قرار است در کجا انجام شود را مشخص می کنند.

2- همچنین مدیران وظیفه ای، مسئول تدارک و تامین نیروی انسانی و یا به طور کلی منابع جهت تکمیل پروژه که با محدودیتهای و سیاستهای خاص خود همراه است می باشد.

مدیران وظیفه ای در فعالیتهای خود به طور منطقی یا موانع ذیل برخورد و با آنها مقابله می کنند:

- درخواست های مکرر کار

- زمانهای تحویل غیر پیش بینی شده

- اولویت بندی در خواستهای اجرای کار

- محدودیت در تعداد منابع

- تغییرات غیر برنامه ریزی شده در پروژه

- عوامل بازدارنده پروژه ( پیشرفت پروژه ها)

- کمبود منابع

- درگیری های درون سازمانی ( فاکتورهای انسانی)

بنابراین در یک سطح پائین تر از مدیران پروژه، مدیران وظیفه ای مسئول اجرای پروژه ها بوده و موظف به هدایت آن در جهت اهداف و سیاستهای سازمان و مدیران پروژه هستند.

نقش مجریان

با توجه به تعریف مدیران پروژه و مدیران وظیفه ای، حال نقش مجریان مشخص می شود. همان طور که از ظاهر آن پیداست مجریان مسئول انجام کلیه فعالیتهایی هستند که از جانب مدیریت پروژه به صورت کیل تعریف و از طرف مدیران وطیفه ای جزئی شده اند. البته ذکر این نکته ضروری است که هرم مدیریت در هر سازمان می تواند متناسب با پروژه ها و نوع آنها تغییر یابد به طوریکه مدیران پروژه و مدیران وظیفه ای در سطح اول، مجریان در سطح دوم و سرپرستان در سطح سوم در نظر گرفته شوند ولی به هر حال در این قسمت هدف تفکیک نمودن نقش مدیران پروژه و مدیران وظیفه ای از مجریان می باشد.

موفقیت در یک پروژه مشابه یک هرم یا مثلث سه گوش می باشد که در هر گوشه آن مدیران پروژه، مدیر وظیفه ای و مجریان قرار گرفته اند و چنانچه یکی از این سه گوش وجود نداشته باشد بلانس این مثلث به هم می ریزد و دیگر اثری از آن نمی تواند دید. بنابراین هر کدام از مدیران فوق جایگاه خاص خود را در امر هدایت و اجرای پروژه دارند.

تیم مدیرت پروژه

همان طور که در قسمتهای قبلی اشاره شد مدیریت پروژه دارای وظایف و مسئولیتهای مهمی در یک سازمان تولیدی بر اساس سفارش می باشد شاید تا به حال به این نکته اشاره نشده است که این اولین وظایف و مسئولیتها نیازمند یک تیم قوی و مجهز جهت هدایت کردن مدیران وظیفه ای و مجریان می باشد. تیم مدیریت پروژه می تواند شامل موارد زیر باشد:

1- یک مدیر پروژه

2- یک دستیار مدیر پروژه

3- یک اداره مدیر پروژه

4- یک گروه تیم مدیر پروژه

بنابراین یک بخش و اداره پروژه حداقل دارای یک تیمی از مدیریت پروژه بود. که قسمت نظارت مستقیم مدیر پروژه و دستیاران و کارمندان انجام وظیفه می نماید. تعداد افراد تیم مدیریت پروژه بستگی به اندازه سازمان، اندازه پروژه، نحوه تقسیم بندی وظایف و نیز چگونگی ارتباط مدیران وظیفه ای و مجریان و مدیران ارشد با مدیریت پروژه دارد.

نتیجه

در این فصل، ضرورت، وظایف، چگونگی ارتباط بین مدیریت پروژه به طور مختصر تشریح شده و محدودیت وظایف مدیریت پروژه با مدیران وظیفه ای و مجریان مشخص شد.


مطالعه میزان مهارتهای مدیریتی (انسانی، ادراکی و فنی) مدیران دوره متوسطه

مدیریت آموزش از دشوارترین و حساس ترین نوع مدیریت در سازمانهای عمومی و دولتی می باشد در سازمانهای آموزش و پرورش به لحاظ نوع فعالیت، روشهای اجرا و اهداف پیچیده آن، مدیریت و رهبری آموزشی جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است افزون بر اهمیت فوق، شرایط پیچیده نظام آموزش متوسطه لزوم توجه به تواناییهای فکری و ذهنی و مهارتهای مدیران واحدهای آموزشی را بیش
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 11 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 15
مطالعه میزان مهارتهای مدیریتی (انسانی، ادراکی و فنی) مدیران دوره متوسطه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مطالعه میزان مهارتهای مدیریتی (انسانی، ادراکی و فنی) مدیران دوره متوسطه شهرستانهای استان تهران در سال تحصیلی 84-83

بیان مساله

مدیریت آموزش از دشوارترین و حساس ترین نوع مدیریت در سازمانهای عمومی و دولتی می باشد. در سازمانهای آموزش و پرورش به لحاظ نوع فعالیت، روشهای اجرا و اهداف پیچیده آن، مدیریت و رهبری آموزشی جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است. افزون بر اهمیت فوق، شرایط پیچیده نظام آموزش متوسطه لزوم توجه به تواناییهای فکری و ذهنی و مهارتهای مدیران واحدهای آموزشی را بیش از پیش آشکار می سازد.

مدیریت آموزشی در نظام آموزش متوسطه مرکز ثقل فعالیتها قرار گرفته و به عنوان منبع انرژی روانی شرایط مساعد انگیزش را برای کادر تعلیماتی و فراگیران هموار می‌سازد. از طرف دیگر توسعه و پیدایش بخشهای جدید در واحدهای آموزشی بطور عرضی باعث گسترش سازمان مدارس شده و هماهنگی عوامل انسانی و مادی را دشوارتر می نماید. با توجه به موارد فوق مدیران واحدهای آموزشی ضمن دارا بودن شرایط اختصاصی از قبیل مدرک و رشته تحصیلی متناسب، تجربه آموزشی، تاهل و… باید از مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی لازم نیز برخوردار باشند. (محمدلو 1378، ص65)

بررسیهایی که در سالهای اخیر درباره ناکامی های سازمانها و موسسات اجتماعی انجام گرفته است نشان می دهد که درصد بالایی از شکست ها، پیامد مدیریت نالایق و ناآزموده بوده است، مدیرانی که تواناییها و مهارتهای لازم را نداشته اند.

این ناکامی ها توجه بسیاری از اندیشمندان علوم مدیریت را به خود جلب کرده و موجب گردیده است که تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام گیرد تا جایی که تئوریهای فراوانی در زمینه سبک و سلوک و مهارتهای مدیریت به منصه ظهور برسد. از شواهد موجود می توان به نتایج پایان نامه بررسی و تعیین نیازهای آموزش مدیران مدارس متوسطه اشاره کرد که در آن مدیران در اکثر زمینه هایی که باید مهارتها و دانشهای لازم را داشته باشند اعلام نیاز به آموزش نموده اند. (مرادی، 1373)

همچنین یکی از صاحب نظران در کتاب خود درباره ضعف مهارتی مدیران و معلمان این چنین بیان می کند: مدارس ما، متاسفانه هنوز به شیوه هایی که در نیم قرن گذشته شکست آفرین بوده اند اداره می شود.

رفتارهای مدیریت و رهبری در آنها، با تحولات آموزش و پرورش در این عصر همخوانی ندارند، ملاکهای عمد و عمل بایدهای اداری است، حتی در برقراری روابط انسانی و رعایت جوانب انسانی کار، نقاط ضعف اساسی وجود دارد.

اغلب معلمان و مدیران ما علاقه چندانی به تفکر درباره کار و وظیفه خود ندارند و چندان نیازی به آموزش فراتر در زمینه فعالیت خود احساس نمی کنند. امر تعلیم و تربیت، به مثابه امور عادی اداری مرسوم در سایر سازمانهای اداری کشور تلقی شده و با معیارهای رایج آن سازمانها اداره می گردد. عدم اعتنا به ابتکار و نوآوری، به مرور، مدیران و معلمان را به مهره ای اداری واجرایی مبدل ساخته است، در نتیجه، بحث و تفکر درباره کار یا آموزش و کسب مهارتهای جدید در زمینه آن، برای آنها بی فایده و فاقد ارزش عملی جلوه می کند. (علاقه بند، 1374، ص3)

صاحب نظران معتقدند که مدیریت در کشورهای جهان سوم یا بحران مواجه است. البته بحران مدیریت نه تنها در مدیریت دولتی و صنعتی بلکه در مدیریت آموزشی نیز به وقوع پیوسته است. برخی بر این باورند که بحران مدیریت در کشور بدین معنی نیست که رشته امور از دست مدیران خارج شده باشد، بلکه بحران در شرایط حاضر، به کمرنگ شدن صلاحیت و قابلیت مدیریت به سبب کاهش مداوم منابع کمیاب و افزایش حجم و نوع مسائل مبتلا به مدیریت اشاره می کند. (کمالی خلخالیان، 1378، ص18)

فیلیپ کومبز (PH.Combs) در کتاب بحران جهانی تعلیم و تربیت یادآور می شود که: «اگر قرار است تحولی در عرصه تعلیم و تربیت به وقوع پیوندد، این تحول و دگرگونی باید از مدیریت آموزش و پرورش آغاز شود. (عسگریان، 1373، ص 248)

بیان این مطالب دال بر اینست که مدیران مدارس دارای ضعف مهارت مدیریتی هستند. قاعدتاً مقطع و مناطق انتخابی محقق نیز از این امر مستثنی نیست. علاوه بر این جز اولویت های پژوهشی قرار گرفتن «مطالعه میزان مهارتهای مدیریتی مدیران مدارس متوسطه» حکایت از آن دارد که مسئولین سازمان ها و مناطق در زمینه میزان مهارت مدیریتی مدیران مدارس متوسطه دغدغه خاطری دارند که آیا واقعاً مدیران مدارس متوسطه از مهارتهای مدیریتی (فنی، انسانی، ادراکی) لازم برخوردارند یا نه؟ همین نگرانی و در اولویت بودن موضوع سندی بر وجود مساله و کوشش در جهت رفع آن می باشد. لذا برای پاسخگویی به سئوال مذکور، قاعدتاً در میان جنگل بی انتهای مدیریت و تئوریهای آن باید کار را از یک نقطه ای آغاز کرد. به نظر می رسد که معتبرترین مدل برای شناخت مهارتهای مدیران مدارس، مدل کاتز باشد که شامل مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی می باشد زیرا صاحب نظران علوم تربیتی در مقالات و کتب متعدد خود از بعد مدیریت آموزشی به این مدل پرداخته اند. (آذر، 1374،ص32)

محقق نیز در همین قالب به بیان سئوال اساسی پرداخته است که مدیران مدارس متوسطه تا چه اندازه (میزان) از مهارتهای مدیریتی (فنی، انسانی و ادراکی) برخوردارند؟ تا با سنجش و مطالعه میزان آن، به ارائه راهکارهای عملی و علمی جهت بهبود مهارت مدیریتی مدیران اقدام نماید.

اهمیت و ضرورت پژوهش:

امروزه مدیریت و رهبری آموزشی جایگاهی علمی- تخصصی در جهان پیدا نموده است مطالعات حاکی از آن است که عمده پیشرفت های نظام آموزشی در جهان با عنایت به این موضوع تحقق یافته است در حالیکه در نظام آموزشی ایران شان علمی مدیریت و رهبری آموزشی همچنان اندک است و عملاً از ظرفیت این قلمرو علمی برای حل مسایل آموزشی استفاده چندانی به عمل نمی آید ضعف کارایی و اثربخشی در فعالیتها، تسلط کارکرد مدیریت آموزشی به جای رهبری آموزشی و تکیه بر سبک‌های ساختاری و آمرانه به عنوان ضعف های مطرح شده در بخش مدیرت آموزش و پرورش عمدتاً وابسته به این مساله است که مدیران از تخصص و مهارت لازم برخوردار نیستند. (سلسبیلی و دیگران، 1382، ص 73)

علاوه بر این با گذشت زمان و مطابق با تغییرات و تحولات سیستم های اجتماعی و بروز پیچیدگی در سازمانها، اداره آنها نیازمند دانش و معلومات و مهارت های جدیدی است به طوری که به مرور اداره کنندگان آن می بایستی از بینش، ژرف اندیشی و مهارت خاصی برخوردار شوند. (بابارضا، 1377، ص 162)

بنابراین نقش پر اهمیت مدیریت در اداره سازمان و تحقق اهداف آن، سبب می شود که سطح دانش و مهارتهای مدیر در عملیات سازمان مطمح نظر باشد. به منظور افزایش کارایی و عملکرد مدیران و بهسازی مدیریت سازمانهای آموزشی، منطقی است که به میزان مهارت مدیران و آموزش آنان توجه بیشتری شود. (ابطحی، 1373، ص19)

نتایج مطالعات و تحقیقات متعددی که سالیان گذشته در زمینه مدیریت آموزشی انجام گرفته نمایانگر این امر است که کیفیت آموزش و پرورش در مدرسه، ارتباط مستقیم با مهارتها و آموزش مدیران دارد و مداس ممتاز همواره از طریق مدیرانی با قدرت رهبری قوی هدایت می شوند. بدین ترتیب، یکی از راههای بهبود کیفیت آموزش و پرورش در مدرسه، تقویت مهارتهای رهبری مدیران مدارس است. (بازرگان، 1373، ص 12)

پس بهبود کیفیت در آموزش و پرورش مانند زمینههای دیگر از جمله صنعت و بهداشت ضرورت یافته است زیرا عملکرد کیفیت کار مدیران آموزشی، عملکرد نظام آموزشی را در سطح جامعه رقم می زند و عملکرد موثر سازمانهای آموزشی نیز اساس عملکرد یک جامعه و ملت را تشکیل می دهد. بهبود مدیریت در آموزش و پرورش از شاخصهای مهم بهبود سازمان آموزشی محسوب می‌شود. (حاجی پور، 1378،ص101)

در واقع با بررسی سطح مهارت مدیران مدارس می توان نسبت به کارایی و سطح کیفیت مدیریت اعمال شده اظهار نظر کرد و با ایجاد، اصلاح و تقویت مهارتهای مدیران مدارس می توان نسبت به بهبود کیفیت مدیریت در سطح جامعه امیدوار بود.

در نهایت الیارد استرالیایی مدیر کمیسیون برای آینده (CFF) پارا فراتر می نهد و می‌گوید: «آینده مکانی نیست که بدانجا می رویم بلکه جایی است که آن را بوجود می‌آوریم. راه‌هایی که به آینده ختم می شوند، یافتنی نیستند، بلکه ساختنی اند و ساخت آنها هم سازنده راه و هم مقصد را دگرگون می کنند و امیدوارم مدیران مدارس ماهر و توانمند سازندگان جامعه مترقی آینده باشند. (مرعشی، 1378، ص7)

نقطه مشترک همه صاحبان نظریه ها این است که حرکت به سوی آینده مستلزم تغییر و نوآوری در نظام آموزشی کشور وآن هم وابسته به اصلاح ساختار وایجاد مهارت در مدیریت بویژه در مدیریت مدارس است.

پس با توجه به مطالبی که درباره ضرورت و اهمیت مدیریت در مدرسه، نظام آموزشی و جامعه مطرح شد شواهد و مستنداتی که ارائه شد برای بهبود سطح مدیریت جامعه نیازمند مدیریت صحیح در نظام آموزشی و مدارس هستیم و برای مدیریت صحیح در مدرسه نیازمند مدیران ماهر و توانمند هستیم برای اینکه مشخص شود مدیران مدارس متوسطه تا چه اندازه از مهارتهای سه گانه مدیریتی (فنی، انسانی و ادراکی) برخوردارند؟ انجام پژوهش را ضروری می سازد تا براساس نتایج آن نسبت به آموزش مهارتها، بکارگیری بهینه نیروی انسانی و… اقدام کرد.


رهبری، شخصیت و اثر بخشی

این مقاله در مورد رهبری و شخصیت صحبت می کند علاوه بر این به عنوان تجدید علاقه ای به این موضوع دیده می شود حتی زمانی که مجدداً تحقیقات گذشته بررسی شدند و تحقیات جدید شکل گرفت، اساسی ترین نتایج به صورت قبل باقی ماندند مطالعات پاسخ های ناسازگاری در مورد اینکه چطور خصوصیات شخصیتی با رهبری ارتباط می یابند، می دهد تحقیقات گذشته و معاصر نشان می دهد که شخ
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 19 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 26
رهبری، شخصیت و اثر بخشی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

چکیده:

این مقاله در مورد رهبری و شخصیت صحبت می کند. علاوه بر این به عنوان تجدید علاقه ای به این موضوع دیده می شود. حتی زمانی که مجدداً تحقیقات گذشته بررسی شدند و تحقیات جدید شکل گرفت، اساسی ترین نتایج به صورت قبل باقی ماندند. مطالعات پاسخ های ناسازگاری در مورد اینکه چطور خصوصیات شخصیتی با رهبری ارتباط می یابند، می دهد. تحقیقات گذشته و معاصر نشان می دهد که شخصیت نمی تواند رهبری را توضیح دهد. خصوصیات رهبران نمی توان اثر بخشی سازمانی را توضیح دهد. رهبری نشان دهنده داشتن تأثیر جزئی بر اثر بخشی سازمانی است. موضوع شخصیت کمتر با مدیریت در ارتباط است. مدیریت و رهبری در سازمان های اسمی در مورد دارا بودن ویژگی های خاص نیست، بلکه در ارتباط با عملکرد می باشند.


1- مقدمه:

آیا مقوله رهبری می تواند توضیح بدهد که چرا برخی مردم قادرند به موقعیت رهبری برسند، در حالی که دیگران نمی توانند؟ آیا رهبری کلید اثرگذاری سازمانی است؟ یکصد سال تحقیق اختصاص داده شد برای جواب دادن به این سؤالات بوسیله افرادی که در رشته هایی همچون روانشناسی، مدیریت بازرگانی، مدیریت، اقتصاد و علوم سیاسی آموزش دیده بودند. این مقاله به بررسی همزمان مطالعات گذشته و حال حاضر و ( همچنین) علاوه بر این آزمایش مجدد آثار کلاسیک می پردازد. هدف ترسیم نتایجی مرتبط با حالت های رشته امروزی است. با این حال دیدگاه ( رهیافت، نگرش) شخصیت در رهبری تنها دیدگاه رهبری است.

دیدگاه ابزاری و روش نهادی، روشهای غالب امروزی هستند.

4 بخش ویژه تحقیقات رهبری در این مقاله عبارتند از:

1- رابطه بین ویژگی های شخصیتی و ظهور رهبری و درک رهبری

2- رابطه بین شخصیت و اثرگذاری

3- رابطه بین ویژگی ها و رفتار رهبر و در خاتمه،

4- رابطه بین رفتار رهبری و اثرگذاری.

جدول 1 این روابط را توضیح می دهد.

2- چگونه رهبری را تعریف کنیم؟

چند صد تعریف برای رهبری در سالهای متمادی ارائه شده است. اکثر تعاریف شامل 1 یا چند عوامل نیل به اهداف، گروه یا سازمان، ساختار و روابط بین اشخاص است. این نشان دهنده یک ارتباط قوی مابین رهبری و سازمان است. در تمامی سازمان ها ما برخی از انواع رهبری را می یابیم. در تئوری مدیریت و سازمان، رهبری به گروه و سازمان متصل است. جامعه شناسان و سیاستمداران همچنین رهبری را در حرکت های اجتماعی و سیاسی که سازمان نیستند مورد مطالعه قرار می دهند.

Moutan, Slake رهبری را به شکل زیر تعریف می کنند: در فرآیند رهبری شامل دستیابی به نتایج (اهداف) با دیگران و به وسیله دیگران Moutan, Slake تاکید کردند که دستیابی به اهداف تنها به وسیله دیگران، چه داخل و چه خارج از سازمان امکان پذیر است. بدین ترتیب آنها به این نکته اشاره کردند که چه چیزی می تواند معمای غیرقابل حل رهبری باشد. رهبر رسمی ( مدیر)، مسئول است برای نتایج در همسازی با اهداف سازمان ( برای اثرگذاری)، اما رهبر فقط می تواند از طریق تلاشهای زیردستان و فعالیت های دیگر افراد به اهداف سازمان دست یابد. هیچ رهبر یا مدیری نمی تواند به وسیله تلاشهای خود و به تنهایی به اهداف سازمان دست یابد. اگر آن ممکن بود، نیازی به سازمان یا رهبر برای آن نبود.

3- چه کسی رهبر می شود؟ رهبری چیست؟

مشکلی که در رابطه با رهبری پیش می آید از تفاوت عقاید درباره اینکه رهبری چیست و چه کسی رهبری می شود، نتیجه می شود.

در روانشناسی فرضیه بر این است که اغلب گروهی برای رهبری است. همچنین معمولاً فرض بر این است که آنها که رهبری می کنند، اهداف مشترکی را دنبال می کنند. رهبری در رابطه با گروهها، بر اساس اهداف مشترک است. Wallis، محدوده وسیعی از تعاریف پیرامون این مفهوم دارد که رهبری یک فرآیند اثر گذار اجتماعی است که از طریق آن اعضای یک گروه به سمت یک هدف هدایت می شوند. هنگامی که در مورد اهمیت رهبری به عنوان یک موضوع تحقیق اجتماعی- اقتصادی بحث می کنیم او مشاهده می کند رهبری را در واژه های از مجموعه اهداف و درک اهداف مشترک اعضا گروه.

مدیریت به عنوان سازمان ها و گروهها بر اساس اهداف مشترک نیست. سازمان ها برای حل مشکلات در رسیدن به اهداف تأسیس می شود. اهداف اصلی توسط مؤسسان سازمان سازمان تعیین می شوند. آنهایی که توسط تشکیلات ( واحد) تجاری استخدام می شوند یا کسانی که برای آژانس های عمومی کار می کنند، همیشه اهداف شرکت ها یا مؤسساتشان را تقسیم نمی کنند. آن دسته افراد که اکثریت افراد شاغل را در دنیای مدرن تشکل می دهند، در جهت بدست آوردن اهداف سهامداران و مالکان شرکت ها یا مجامع عمومی، جامعه خود کار می کنند. استخدام کنندگان ممکن است، از اهداف گروه یا سازمان کم و بیش صادقانه حمایت کنند.

در بیشتر موارد تشکیلات خصوصی یا آژانس های عمومی مورد مطالعه قرار گرفته اند. موضوع آن رهبری در سازمانهای نیست. رهبر رسمی، همان مدیر است. رهبر رسمی همان CEO، مدیر، مدیر ارشد، ناظر یا دیگر عناوین استفاده شده است.

4- برای رهبر و برای مدیریت:

تعریف رهبری بوسیله Tamnenbavm و دیگران در سال 1961 عبارت است از:

اثر بین فردی که در یک موقعیت آزمایش شود و هدایت شود از طریق فرآیند ارتباط به سوی دست یابی یک هدف یا اهداف خاص. این تعریف به طور کلی امروزه مورد قبول واقع شده و مفاهیم کلیدی را در بر می گیرد.

بعضی از تئوریها، تعریف رهبری را محدود می کنند تا آنجا که بر نتایج تعهدات ( مجذوبان) مشتاقان پیروان تأثیر می گذارد.

این نظریه بیان می دارد که شخصی که از قدرت و کنترل بر پاداشها و تنبیها برخوردار است، تا زیردستان را به زور و تنبیه به کار وادارد، در حقیقت آنها را رهبری نکرده است.

Hogam و دیگران، با بیان اینکه رهبری عبارت است از تشویق و ترغیب، نه تسلط و تحکیم. کسانی که می توانند امر و نهی ( مقرر کردن) کنند دیگران را به انجام کارها به خاطر قدرتی که دارند، رهبر نیستند. نظریه مخالف این است که که این تعریف بسیار محدود کننده است، زیرا مانع از فرآیند اثرگذاری می شود که برای درک چرایی اینکه یک مدیر یا مجری ( اداره کننده) در موقعیت خود مؤثر یا غیرمؤثر است اهمیت دارد.

تعریف رهبری بر پایه زیردستان مشتاق یا مدئوسین به طور فرضی بیان می دارد که رهبری و اثرگذاری دو مفهوم یکسان می شوند. بدین ترتیب ما اشتباه می گیریم این دو را. مدئوسین مشتاق ممکن است یک اثر داشته باشند و ممکن است باعث ارتقاء عملکرد اجرام گردیده شوند.

اثر گذاری سازمانی با دستیابی به اهداف مهم نیست، چگونگی رسیدن به اهداف مهم است. هدف ممکن است توسط کارمندان بی اشتیاق و یا بی تفاوت و بی میل هم کسب شود.

Fiedler تأکید کرد که یک گروه ممکن است روحیه ضعیف داشته باشند یا ممکن است نیروی اندکی را به اعضا خود تزریق کرده باشند و با این وجود در مأموریت خود موفق باشند.

Likent در سال 1967 به این نتیجه رسید که اجرا، تکنیکی، مدیریت شغل محور و بی حس می تواند نسبتاً به بهره وری دست یابد.

5- شخصیت و رهبری

اولین چالش تاریخی از نظر محققان رهبری، پاسخ به این سؤال بود که چرا برخی افراد رهبر می شوند و دیگران نمی شوند. آیا رهبران به خاطر شخصیت خودشان ظهور می شوند؟! چه ویژگی هایی باعث می شود که دیگران به یک فرد به چشم رهبر نگاه کنند؟! چندین مقاله از تحقیقات فشرده بر روی رهبری و شخصیت ارائه شده است. تحقیقات شخصیت 2 سوال را عنوان می کند. 1 سؤال مربوط به رابطه بین رهبری و خصوصیات با دو موضوع عنوان کرد:

1- آیا شخصیت می تواند ظهور رهبری را توضیخ دهد؟

از روش های عینی غالباً برای پاسخ به این سوال استفاده می شود.

2- کدامیک از ویژگی ها باعث می شود که دیگران یک نفر را به عنوان رهبر دریابند؟

از شیوه های جامعه سنجی در تحقیقات درک رهبری استفاده می گردد.

سؤال دوم درباره رابطه بین شخصیت رهبران، اثر گذاری گروهی یا سازمانی است. مطالعات ظهور رهبری بسیار متعدد است. رابطه بین رهبری و هوشمندی بطور وسیع خصوصاً، توسط محققان کلاسیک مورد تحقیق قرار گرفته است. به نظر می رسد رهبران از دیگر کسانی که رهبر نیستند با هوش ترند. اهمیت رابطه بین هوش و رهبری طبق نظر Mann که اثر تر است. Stogdill ادعا می کند که کسانی که در بعضی مواقع رهبر هستند ممکن است. در برخی موقعیت های دیگر رهبر نباشند. در حالی که اتصال (پیوند) مثبتی مابین برخی از ویژگی های رهبری و ظهور رهبری وجود دارد که این پیوند ها ضعیف هستند.

Gibb در سال 1969 به این نتیجه رسید که تعداد اندکی از ویژگی های شخصیتی را نمی توان برای تعیین موقعیت رهبری از هم مجزا کرد.

خلاصة نظریات Gibb نشان می دهد که:

1- یافتن یک ویژگی شخصیتی که توصیف کننده رهبری باشد غیرممکن است.

2- مجزا نمودن تعدادی از ویژگی ها که با هم ادغام شده اند. توضیح می دهند رهبری را غیرممکن است.

تحقیق از یافتن رابطه ای واضح ما بین شخصیت و رهبری بازماند. Gibb به ایننتیجه رسید که تحقیق پایه ای علمی را برای بین رابطه ویژگی ها و موقعیت رهبر نشان نداده است. همچنین او نشان داده که ویژگی های شخصیتی را نمی توان در رهبری از هم مجزا کرد(مستثنی کرد).این ویژگی ها احتمالاً بدون نتیجه کامل نیست.

Stogdill به این نتیجه رسید که تحقیقات شخصیتی هنگام پیش بینی استعدادهای فردی رهبری، ارزشها آن را محدود کرده است. شاخصه هایی هست که ویژگی ها دیگر عوامل در موقعیت رهبری اثر گذارند.

اکنون، با به تحقیقات معاصر بر می گردیم. Taggar دریافت که ظهور رهبری قویاً همراه با توانایی های حسی همراه بوده و به دنبال آن وجدان. Bono دریافت که هوشیاری با رهبری ارتباطی ندارد. Taggarدریافت که 31% از تفاوت ها در ظهور رهبری بر اساس ویژگی هاست که در دانش اجتماعی درصد بالایی است. اگر چه این حقیقت وجود دارد که 69% مابقی به عوامل غیرشخصیتی بر می گردد. این درست است که Tagger بیان می کند که رهبری انعکاس دسته ای از رفتارهاست که اعضای گروه به رهبری نسبت می دهند. Polyhant اشاره کرد که به نظر می رسد شخصیت تنها یک رابطه کوچک با رهبری Bono ,Jodge رابطه بین شخصیت و رهبری متغیر را مورد پژوهش قرار دادند. آنها درجه 5 عاملی مدل شخصیتی که مربوط به رفتارهای رهبری متغیر بود موردسنجش و ارزیابی قرار دادند. اکنون توافقاتی وجود دارد که می تواند 5 ویژگی مهم وجود داشته باشد که تفاوت در شخصیت انسان را شامل شود: برون گرایی، احساس گرایی، توافق، وجدان و ذکاوت. اگر چه مطالعات آنها روابط قابل قبولی ما بین مدل پنج عاملی و رهبری متغیر آشکار کرد، اما باید اشاره کرد که میزان تأثیر آنها زیاد نیست. ارتباط چندگانه ما بین پنج ویژگی بزرگ و رهبری 40 بود.

قویترین رتبطه اصلاح شده فردی با رهبری 32 بود. نویسندگان تأکید کردند این ویژگی ها بسیار قوی تر از ارتباط هستند. Polyhart، نشان دادند که Bono, Jodge به رابطه کم رو به متوسط ما بین عوامل پنجگانه شخصیت پی بردند، ضریب ارتباط 40 و 32 اشاره دارد که بین 16% تا 10% تغییر در یک متغیر به طور آماری توضیح دهنده تغییر در متغیرهای دیگر که Bono, Jodge اشاره کردند که «سازمان می توانند از انتخاب رهبران بر اساس ویژگی های شخصیتی معین سودمند شوند» آنها بیان نکردند که منظورشان از «ویژگی های معین»چیست.

Tagger دریافت که خصیصه های شخصیت و توانایی عمومی ادراکی عوامل تعیین کننده ظهور شخصیت در تیم ها است. اگر چه توانایی های ادراکی اغلب مربوط به تحقیقات رهبری، یک مهارت (اکتسابی) است نه یک ویژگی شخصیتی (مادرزادی)

اما اکنون تحقیقات درک رهبری را با شروع تحقیقات کلاسیک مورد مخاطب قرار می دهیم.


بررسی رابطه و همبستگی بین سبکهای رهبری و رضایت شغلی کارکنان

انسان از اوان تاریخ تحریری خود به موضوع رهبری علاقمند و کنجکاو بوده است و تاریخ اهمیت رهبران خوب را در زندگی، رفاه، سعادت و ترقی ملت‌ها مبرهن می‌سازد در سده اخیر نیز به جهت اهمیت و ارزش موضوع بیش از سه هزار مطالعه و تحقیق تا سال 1980 درباره رهبری انجام گرفته است و تعداد پژوهش‌ها در دهسال گذشته در بیشتر رشته‌ها بیش از تعداد آن از تاریخ بشر تا آن زم
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 41 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 42
بررسی رابطه و همبستگی بین سبکهای رهبری و رضایت شغلی کارکنان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

مقدمه

انسان از اوان تاریخ تحریری خود به موضوع رهبری علاقمند و کنجکاو بوده است و تاریخ اهمیت رهبران خوب را در زندگی، رفاه، سعادت و ترقی ملت‌ها مبرهن می‌سازد. در سده اخیر نیز به جهت اهمیت و ارزش موضوع بیش از سه هزار مطالعه و تحقیق تا سال 1980 درباره رهبری انجام گرفته است و تعداد پژوهش‌ها در دهسال گذشته در بیشتر رشته‌ها بیش از تعداد آن از تاریخ بشر تا آن زمان بوده است. از طرفی هر سال روشن و مبرهن می‌گردد که رهبری اثر بخش، در تمام سطوح جامعه و در تمامی سازمانها، برای حل و انطباق با مسائل اجتماعی و اقتصادی رو به رشدی که جهان با آنها مواجه است، حیاتی می‌باشد. امروزه مهندسی مجدد ( باز اندیشی بنیادین و طراحی نو و ریشه‌ای فرآیندها) برای دستیابی به بهبود و پیشرفتی شگفت‌انگیز در معیارهای حساس، دستیابی به کیفیت جهانی ( استانداردهای ISO 9000[1] ) و تشکیل واحدهای فعال پژوهشی نوآوری در محصول و فرآیند) لازمه تولید و عرضه کالاهای با کیفیت بهتر و قیمت مناسبتر به بازارهای جهانی و منطقه‌ای است.

از سوی دیگر ساختارهای گروهی سازمانها تا به آن حد پیشرفته‌اند که جزء اصلی سازمانهای نوین را به جای « تک شغل سنتی » گروه‌های موضوع روز مقوله «تواناسازی» افراد و گروه‌ها و فلسفه «خود رهبری» است. و افزودن بهره‌وری مؤسسات تنها با توجه به استفاده از حداکثر توانایی‌های کارکنان، ترغیب آفرینندگی آنان، ارتقاء انگیزه و بکارگیری سبکهای رهبری صحیح و کسب رضایت آنان ممکن می‌باشد.

بنابراین، رهبری سازمانی موضوع بسیار پراهمیت و پیچیده‌ای است و پژوهشگران و اندیشمندان کشورهای توسعه یافته مساعی بسیاری را صرف شناخت و بهبود آن می‌نمایند. به عنوان مثال «پژوهشگران ژاپنی با دقت بسیار روند مدلها و تئوری‌های رهبری سازمانی را زیر نظر دارند، وبه محض انتشار و ارائه مدلی جدید، آن را در سازمانهای مدلها و تئوری‌های رهبری سازمانی را زیر نظر دارند، و به محض انتشار و ارائه مدلی جدید، آن را در سازمانهای ژاپنی آزمون می‌کنند و نتایج حاصل ار با موشکافی به بحث می‌گذارند، باشد که گامهای آنها را، در تمدن جهانی سرعت بخشد» ( نقل از خلیلی، صفحه 183).

«لیکن روشنفکران و صاحبان اندیشه در کشورهای توسعه نیافته اکثراً‌ از فعالیت‌های علمی کاربردی و پژوهش‌های میدانی بومی دور مانده‌اند. هنوز بر ما روشن نیست که سازمانهای موفق کشورمان کدامند، چه ویژگی‌هایی دارند، تاریخچه و سابقه رشد آنها چیست. نقش مدیران در آنها چه بود، شیوه های مدیریت، آموزش، ارتقاء، استخدام و… در آنجا چگونه است. و صدها پرسش دیگری از این دست بدون پاسخ باقی مانده است» ( نقل از خلیلی، صفحه 182). از طرفی « پژوهش به ویژه در زمینه‌های سازمان و مدیریت علاقمندان چندانی ندارد، و انگشت شمار علاقمندان هم ابزار و امکانات اجرایی کافی در اختیار ندارند» ( نقل از خلیلی، صفحه 182). « لذا ضروری است که بخش دولتی به صورتی سازمان یافته تحقیق و توسعه را در زمینه مدیریت و سازمان با جدیت تمام آغار نماید، تا از این رهگذر به توان راه حلهای بومی سازمانهای کشور را چشم داشت» ( خلیلی، صفحه 183).

پروژه اخیر گامی است کوچک برای تحقق بخشیدن و حرکت در سوی هدف فوق و رابطه و همبستگی بین سبک های رهبری و رضایت شغلی کارکنان را در سازمان برنامه و بودجه بررسی می‌نماید. و در ضمن خلاصه‌ای از تئوری‌ها و یافته های سبکهای رهبری نود سال اخیر را ارائه می نماید.

از جمله: نگرش های رفتاری ، خوکامه- مشارکتی،‌ مدیریت، اقتضایی و نگرش‌های نوین رهبری از قبیل: تبادل رهبر- هموند، تئوری‌ اسناد،‌ جایگزین‌های رهبری، ارتباط چند جانبه، ارتباطات رهبری، شرطی سازی مؤثر، رهبری رویداد، رهبری انتقالی و خود رهبری ارائه شده‌اند. و از سه پژوهش رهبری بومی استفاده شده است.

روش گردآوری اطلاعات به روش پرسشنامه انجام گرفته است. در توصیف و تحلیل یافته‌ها از روشهای تحقیق توصیفی و همبستگی (تحلیل رگرسیون دو متغییری) استفاده شده است. سه نوع پرسشنامه یعنی پرسشنامه سبکهای رهبری 1 تا 4 لیکرت، پرسشنامه همکار حداقل مرجح فیدلر و پرسشنامه 30 سوالی رضایت شغلی بعنوان ابزار پژوهش مورد استفاده قرار گرفته‌اند. در ضمن برای تحلیل، پیشگیری از خطای محاسبات دستی، تنظیم جداول فراوانی و آزمون فرضیه‌ها از بسته نرم افزاری STATG استفاده شده است.

سبکهای رهبری به عنوان متغییرهای مستقل و رضایت شغلی به عنوان متغییر وابسته منظور گردیده‌اند. مشخص کننده‌های مرکزی و پراکندگی محاسبه و ارائه شده‌اند. معادله رگرسیون دو متغییری، اهمیت و مشارکت نسبی متغییرهای مستقل،‌ ضریب همبستگی، نسبت F، ارزشهای، جدول فراوانی و نمودارهای توزیعی ارائه شده‌اند. در فرضیه و قبول فرضیه پژوهش مورد آزمون قرار گرفته است. و سؤال پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف مسئله:

مسئله و موضوع این پژوهش بررسی رابطه و همبستگی بین سبکهای رهبری و رضایت شغلی کارکنان می‌باشد. منظور بررسی و پژوهش آن دسته از ویژگی های سبکهای رهبری است که در رضایت شغلی کارکنان موسسات مؤثر می‌باشند.

هدف پژوهش:

هدف این تحقیق بررسی رابطه و ارائه مفاهیم، تئوری‌ها و یافته‌ها پیرامون سبک‌های رهبری و رضایت شغلی کارکنان در ستاد مرکزی سازمان برنامه و بودجه می‌باشد که بتوانند در به آرمان رساندن رهبران و پیروان،‌ مورد استفاده قرار گیرند.

سعی بر این بوده است که پیشینة مطالعاتی و کارهای تحقیقاتی قبلی، تا آنجائی که امکانات و وقت اجازه می‌داد، مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد تا زمینه مساعدتری برای مطالعات و تحقیقات بیشتر و پردامنه‌تر فراهم آورده شوتد.

فرضیه پژوهش:

رضایت شغلی کارکنان با سبک رهبری مدیران رابطه دارد . فر ضیه : بین رضایت شغلی کارکنان و سبک‌های رهبری مدیران رابطه وجود ندارد.

سئوال پژوهش :‌ آیا رضایت شغلی کارکنان تابع پیچیده و مرکبی از تعداد زیادی از متغیرها می‌باشد؟

که در آن و . . . متغییرهائی هستند همانند جنبه‌های: مالی، احترام و شخصیت،‌ تصمیم‌گیری، امنیت شغلی، ارزش‌گاری عملکرد،‌ آموزش و . . .

تعریف اصطلاحات:

سبک رهبری:

شیوه‌‌ای که رهبر، از نفوذ خود برای کسب اهداف سازمان استفاده می کند، سبک رهبری نامیده می‌شود. سبک رهبری به مداومت هدفها و نیازها در وضعیت های مختلف توجه دارد (خیلی، صفحه صفه 137).

رضایت:

شامل کلیه پاداش‌های مادی و معنوی است که باعث خرسندی و خشنودی فرد می‌شود و ارضائ کامل خواست‌ها. پیش نیازها و نیازهای وی را در برد می‌گیرد.

رهبری:

آن بخش از مدیریت است که به افراد الهام می‌بخشد ، تا با رها کردن استعدادها و جهت دادن به انرژی‌های خود،‌ برای اجرای موفقیت آمیز وظایف خود، گردهم جمع شوند.

رهبری فرآیند تأثیر گذاری بر مردم است به نحوی که با میل و اشتیاق و حداکثر توان خود برای دستیابی به هدفهای گروهی کوشش نمایند.

مدیریت:‌

فرآیند تامین هدفهای سازمانی از طریق یافتن شایسته‌‌ترین افراد،‌ هدایت، هماهنگی و تلفیق مساعی آنان برای ارائه بهترین خدمات و کالاها و تامین حداکثر رفاه و رضایت خاطر آنان می‌باشد.

رفتار:

تابعی است از شخصیت، محیط،‌ انگیرش، یادگیری، ادراک واقعیت،‌ توانایی‌ها، نیازها، اهداف و . . . . فرد رفتار رهبر از وضعیتی به وضعیت دیگر تغییر می‌کند (خلیلی، صفحه 135).

فصل دوم :

روش (متدولوژی)

در اجرای این پژوهش از روش تحقیق توصیفی و همچنین از روش تحقیق همبستگی که یکی از مهمترین و اساسی ترین روشهای تحقیق در علوم انسانی است، استفاده شده است.

توصیف آزمودنی‌ها (جامعه و گروه نمونه)

جامعه نمونه:

جامعه نمونه متشکل از 1400 نفر کارکان حوزه های مختلف ستاد مرکزی سازمان برنامه و بودجه در تهران بوده است.

حجم نمونه این تحقیق به روش تصادفی، تعداد 50 نفر از این کارکنان را در بر می‌گیرد. این افراد عموماً دارای تحصیلات لیسانس و یا بالاتر بودند و حدوداً دارای میانگین خدمتی برابر با 15 سال می‌باشند.

روش‌گردآوری داده‌ها:

روش گردآوری داده‌ها در این پژوهش،‌ به روش پرسشنامه صورت گرفته است و از روش‌های مصاحبه و مشاهده استفاده نشده است و در بررسی پیشینه پژوهش از اطلاعات کتابخانه‌ای استفاده شده است. پرسشنامه‌ها با سئوالات بسته و چند گزینه‌ای و تعدادی سؤال باز در زمینه سبک‌های رهبری و رضایت شغلی کارکنان طراحی شده اند. در واقع با طرح سئوالاتی که ارتباط مستقیم با رضایت شغلی دارند،‌ به اجرای طرح پرداخته شده است. تعداد 50 پرسشنامه، آماده و توزیع و بعد از 20 روز جمع‌آوری گردید که بعلت ناکامل بودن 4 عدد از آنها، مجموعاً 46 پرسشنامه مورد بررسی و مطالعه و استخراج قرار گرفت . سه نوع پرسشنامه گوناگون بطور جداگانه اقتباس و تهیه گردیدند (پیوست‌های شماره یک الی سه). از این میان پرسشنامه های لیکرت و فیدلر، پاسخنامه‌های خود را به همراه داشتند ولیکن برای پرسشنامه رضایت شغلی، پاسخنامه مستقلی تهیه گردید (پیوست شماره سه- 2). مطالعات و بررسیهای بورگ (Borg, M.D) و گال (Gall, M.D) نشان می‌دهد (1983) که تحقیقات و مطالعات همبستگی و همخوانی حداقل به نمونه‌ای با 30 مورد یا نفر نیاز دارد (نادری،‌ صفحه 177). اجرای این پرسشنامه‌ها بدون ذکر نام آزمودنی‌ها انجام گرفته است. دلایل انتخاب روش پرسشنامه، سهولت انجام و محدودیت زمانی جهت اتمام پروژه بوده است.

توصیف ابزارهای پژوهش:

ابرازهای بکار برده شده در این پژوهش عبارت بودند از سه نوع پرسشنامه به شرح ذیل:

1- پرسشنامه سیستم‌های 1 تا 4 لیکرت که دارای 19 پرسش چهار پاسخی می‌ باشد (پیوست شماره یک).

2- پرسشنامه همکار حداقل مرجح (Least Preferred Coworker) LPC فیدلر که شامل 16 پرسش،‌ هشت پاسخی است (پیوست شماره دو) . فرم جدید این پرسشامه دارای 18 پرسش 1 تا امتیازی می‌باشد.

3- پرسشنامه رضایت شغلی که دارای 30 پرسش است و پاسخنامه آن با امکان انتخاب از بین ده مقدار، از ده تا صد، با فواصل ده‌تایی،‌ انتخاب شده است (پیوست شماره سه). پژوهشگر این پرسشنامه را بر مبنای تحقیقات قبلی هرزبرگ، لیکرت، فیدلر و پژوهش‌های آقایان اکرامی. حق گو و دیگران تهیه و تنظیم نموده است و اعتبار آن را نیز به روش بازآزمایی تحت آزمون قرار داده است.

اعتبار روایی ابزارهای پژوهش

منظور از اعتبار Reliability)) ابزار پژوهش آن است که اگر خصیصه مورد نظر با همین ابزار (یا وسیله مشابه آن) در شرایط مشابه دوباره اندازه گرفته شود، نتایج تا چه اندازه مشابه،‌ دقیق، بازیافتی و قابل اعتماد است (کاشانی و حید، صفحه 7) . اعتبار: شاخص میزان دقت، ثبات، پایایی، پیش‌بینی پذیری، تکرار پذیری و بازپدید آوری نتایج یک وسیله اندازه‌گیری است.

مقصود از روایی (Validity) ابزار پژوهش، مناسب بودن، با معنا بودن و مفید بودن استباط‌هایی است که از روی اندازه‌گیری واقعاً بتواند خصیصه مورد نشر نظر تدوین کننده ابزار پژوهش و نه خصیصه دیگری را اندازه بگیرد.

روانی داخلی (Internal Validity) این سئوال را مطرح می‌کند که «آیا نتایج حاصل از تحقیق، پاسخگوی فرض‌ها یا سئوالهای بیان شده در تحقیق است؟ » روائی خارجی (External Validity) قابلیت تعمیم نتایج تحقیق به جامعه بزرگتر را بررسی می‌کند (نادری،‌ 120). عوامل هشتگانه موثر بر روائی داخلی پژوهش ها‌ عبارتند از:

عامل تاریخی (وقایعی که در فاصله زمانی بین دوباره سنجش به وقوع می پیوندد)، عامل بلوغ (تغییرات جسمی و روانی آزمودنی‌ ها در طل زمان تحقیق)، عامل آزمون (اجرای آزمون مقدماتی، ممکن است آزمودنی‌ها را در انجام بهتر آزمودنهای بعدی آماده‌تر سازد)، وسایل اندازه‌گیری (وسایل و روشهای بی اعتبار اندازه‌گیری در بی‌ارزش کردن روانی داخلی پژوهش ‌ها تأثیر بسیار دارد)، بازگشت آماری (تشخیص تفاوت بین اثر حاصل از بازگشت آماری و اثر واقعی متغییر مستقل بر متغییر وابسته) سوگیری‌های گزینش (مثلاً گزینش افراد داوطلب شرکت در تجربه و مقایسه آنان با افراد غیر داوطلب، گروه ویژه»، اثر افت آزمودنیها (احتمال کم شدن تعداد آزمودنی‌ها مانند هوش و انگیزه در طول زمان تجربه، از تفاوتهای حاصل از اثر متغیر مستقل بر متغییر وابسته).

عوامل چهارگانه موثر بر روانی خارجی پژوهش‌ها عبارتند از:‌ اثر کنش متقابل حاصل از تعصبات و تمایلات گزینش و متغییر مستقل،‌ اثر آزمون مقدماتی بر متغییر مستقل، اثر روشهای تجربی بر متغییر مستقل و تداخل چند متغییر مستقل. پنجمین عامل موجب تحدید روانی خارجی «مصنوعی بودن موقعیت و شرایط تجربی» است (نادری، صفحات 121- 129)

پژوهشگر بر این باور است که ، اعتبار و روایی پرسشنامه سبک های 1 تا 4 لیکرت مبتنی بر پژوهشهای دراز مدت گروه میشیگان ،‌لیکرت و همکاران وی از هزاران مدیر می‌باشد (خلیلی، صفحه 65). و در مدت محدود این پروژه نتوانست گزارش علمی منتشر شده ای در این مورد بدست آورده و از طرفی، نتایج پژوهشهای لیکرت و همکاری بر این باور بوده است که همیشه و همه جا عملکرد سبک چهار بهتر از سبک یک گزارش شده است.

درباره اعتبار مدل اقتضایی فیدلر پژوهش‌های زیادی انجام گرفته و اکثر یافته‌ها از آن حمایت می‌ کنند (خیلی، صفحه 94).

ضریب اعتبار پرسشنامه رضایت شغلی به روش بازآزمایی توسط پژوهشگر، که بر روی 30 نفر از 46 نفر آزمودنی‌ها، به فاصله زمانی 15 روز از پایان نوبت اول صورت گرفته، محاسبه شده است. این محاسبه اعتبار پرسشنامه رضایت شغلی را تائید می‌کند (جدول شش، فصل چهارم).

بعلاوه، اعتبار و روائی هر سه پرسشنامه توسط آقای دکتر ایران نژاد پاریزی تائید شده است (پیوست شمار شش).

روش‌های تحلیل داده ها و طرح پژوهش

برای تحلیل داده‌ها از رگرسیون دو متغییری و از بسته نرم‌افزاری STATG استفاده شده است که در آن متغییرهای سبک های رهبری لیکرت و همکار حداقل مرجح (LPC) فیدلر به عنوان متغییرهای مستقل و رضایت شغلی کارکنان به عنوان متغییر وابسته منظور شده است. پس از پاسخگویی و تکیل پرسشنامه‌ها توسط آزمودنی‌ها (بفاصله روز بعد از توزیع)، پرسشنامه‌ها جمع‌آوری و داده‌های هر یک استخراج و در جداول مربوطه درج و فراوانی آن‌ها تعیین و نمودارهای مربوط رسم و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. و به کمک مدل ریاضی رگرسیون دو متغییری سهم هر یک از متغییرهای مستقل در متغیر وابسته تعیین گردیده است. بعلاوه به جهت طولانی بودن محاسبات دستی و پیشگیری از احتمال خطا،‌ تنظیم جداول فراوانی و آزمون فرضیه به شیوه رگرسیون دو متغییری نیر از بسته نرم افزاری STATG استفاده بعمل آمده است.

فصل سوم

یافته‌های پژوهش (نتایج)

بررسی روشهای آماری

در پژوهش اخیر از روشهای آمتر توصیفی و آمار استنباطی استفاده شده است. آمار توصیفی شرایط موجود در بین آزمودنی‌ها را توصیف می‌کند و روشهای آمار استباطی عملکرد یا ارتباط بین دو یا چند متغییر را مورد بررسی قرار می دهد و یا پیش‌بینی می‌کند . در این پژوهش دو متغیر سبکهای رهبری لیکرت و همکار حداقل مرجح فیدلر به عنوان متغییرهای مستقل و برای پیش‌بینی رضایت شغلی کارکنان (Y) در نقش متغیر وابسته، بکار برده شده است.

از طرفی، نقش اساسی اغلب، روشهای تحلیل داده‌ها تقسیم، جداسازی و تشخیص تغییرات ناتشی از متغییرهای مستقل در متغییر وابسته می‌باشد. دو روش تحلیل واریانس و تحلیل رگرسیون چند متغییری در زمره این گروه روشها قرار دارند. تحلیل واریانس گامهای فوق را بطور خلاصه در بر می‌گیرد و تحلیل رگرسیون چند متغییری یکی یاز مهمترین و نیرومندترین شاخه‌های تحلیل چند متغییری است که در مورد انواع گوناگون مسائل تحقیقی با دو، سه،‌ چهار متغییر مستقل یا بشتر به کار برده می‌شود. این روش نه تنها همان کاری را می‌کند که تحلیل واریانس انجام می دهد،‌ بلکه فراتر هم می‌رود (از داده‌ها اطلاعات بیشتری بیرون می کشد و در مورد انواع بیشتری از داده‌ها قابل استفاده). رگرسیون چند متغییری روشی است برای تحلیل مشارکت جعی و فردی دو یا چند متغییر ، در تغییرات یک متغییر وابسته،‌ Y (کرلینجر، صفحه 10).

پدیده‌های طبیعی عموماً پیچیده‌اند و این پیچیدگی،‌ خاصه،‌ در علوم رفتاری بیشتر است. منظور از پیچیدگی این است که پدیده دارای جوانب گوناگون و علل متعددی است. در یک متن تحقیقی تحلیلی،‌ پیچیده بدین معنا است که پدیده دارای چندین منبع تغییر است. و بررسی علمی هر متغییر مستلزم آن ست که منابع تغییر آن متغییر تشخیص داده شود. از اینرو، تحلیل رگرسیون چند متغییری برای مطالعه تأثیرات چند منتغییر مستقل در متغیر وابسته کاملاً مناسب می‌باشد.

در خیلی از موارد، کاربرد رگرسیون چندمتغییری بر پیش‌بینی یک متغییر وابسته،‌‌Y ، از طریق دو یا چند متغییر مستقل، ،‌ تاکید دارد.

تحلیل رگرسیون چند متغییری این قابلیت مطلوب را داراست که از عهده انواع مختلف متغییرها بالسویه برآید. و با نشان دادن ماهیت و مقدرا روابط پدیده‌ها با پدیده‌ها با پدیده‌های دیگر ما را در فهم پدیده های علوم طبیعی و علوم رفتار یاری نماید.

توصیف یافته‌ها با استفاده از آمارهای توصیفی و استنباطی

پرسشنامه سبکهای رهبری لیکرت دارای 19 پرسشنامه چهار پاسخی است. هر یک از این پرسش‌ها از یک تا چهار امتیاز دارد. بنابراین حداکثر امتیاز این پرسشنامه برابر با 76 می‌باشد.


بررسی چگونگی مدیریت و تاثیر آن بر عملکرد کارکنان

مولفه های جز دستمزد وجود دارند که نیروی کار برتر را حفظ می کند عاملی دیگری جزء بهای نازل کالا نیز وجود دارند که مشتریان خود را حفظ می نمایند همچنین در توسعه و اقتصاد کشور به جزء ثروت و منابع موجود در آن عوامل وجود دارند که پیشرفت را تضمین می کند چه بسا کشورهایی که با در دست داشتن معادن، منابع مختلف از جمله کشور های با درآمد کم و اقتصاد ضعیف تک محص
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 109 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 127
بررسی چگونگی مدیریت و تاثیر آن بر عملکرد کارکنان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول:

کلیات تحقیق

موضوع تحقیق:

بررسی چگونگی مدیریت و تاثیر آن بر عملکرد کارکنان

مقدمه:

مولفه های جز دستمزد وجود دارند که نیروی کار برتر را حفظ می کند عاملی دیگری جزء بهای نازل کالا نیز وجود دارند که مشتریان خود را حفظ می نمایند همچنین در توسعه و اقتصاد کشور به جزء ثروت و منابع موجود در آن عوامل وجود دارند که پیشرفت را تضمین می کند. چه بسا کشورهایی که با در دست داشتن معادن، منابع مختلف از جمله کشور های با درآمد کم و اقتصاد ضعیف تک محصولی به شمار می روند و کشورهای که با فقر منابع طبیعی دارای اقتصادی کار آمد و تاثیر گذار می باشند و البته فاکتور اصلی و مهم دیگری به نام مدیریت نیز به کمک می آید.

مدیریتی، یک مدیریت صحیح محسوب می شود که یک مدیریت موثر می باشد. مدیریت موثر جزء منابع اصلی توسعه ملتها شده است و مهمترین منابع لازم برای توسعه ملتها است. اعمال مدیریت توسط مدیر در موفقیعت یک سازمان نقش بسزایی دارد هر چه سازمان پیچیده تر باشد نقش مدیریت دشوار تر خواهد شد. مدیریت یعنی تصمیم گیری در زمان مناسب با افراد مناسب در جای که فعالیت در آن جریان دارد.

مدیران موثر، رهبران موثری هستند که با اعمال مدیریت اصلی و کار آمد خود می تواند نقش به سزایی در جامعه از طریق مشارکت در صنایع و ارائه خدمت مطلوب ایفاء نمایند و مدیران موثر و موفق مدیرانی هستند که ملبس به جامعه علم و تجربه باشند دیگر زمان آن که مدیر در یک برج بلند و لوکس بنشیند و از راه دور کنترل و دستور دهد سپری گردیده است حال زمان آن فرا رسیده است.

که مردان و زنان سخت کوش و مستعد و اثر بخش با ایجاد انگیزه و تقویت حس همکاری و جلب مشارکت و روابط هم سطح زمام امور را در دست گرفته و مدیریت سازمانهای وسیع و گسترده پیچیده کنونی را به عهده گیرند چرا که بدو مشارکت همگانی و بکار گیری کلیه عوامل و امکانات راه رسیدن به موفقعیت بس دشوار و خطیر است.

مدیریت را می توان متشکل از علم و هنر دانست به طور که بخشی از دانش مدیریت را می توان از طریق آموزش فرا گرفت و بخش دیگر را ضمن کار باید آموخت و در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت و دیگر بخش را که موجب به کار بستن اندوخته در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نمایند.

فرایند مدیریت متشکل از 5 عنصر به نام های برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل، کارگزینی می باشد. که در بخشه های مختلف جامعه از جمله دولتی، صنعتی، بازرگانی و آموزش فعالیت می کند.

افراد به منظور تامین زندگی مادی و معنوی خود همه فعالیتهای اقتصادی در اقتصادبازار را انجام می دهند این امر طبیعتا هنگامی که فالیت اقتصادی در جهت الگو و نظم تشکیلاتی باشد نیز صحت دارد خواه آنها خودشان گاه درگیر فعالیت اقتصادی شوند خواه عمدتا ویژگی اقتصادی داشته باشند و خواه تنها فعالیت اقتصادی را نظم دهند، عجیب این که این امر اغلب به حساب نمی آید و نفعی که در به حداکثر رساندن درآمدها در اقتصاد بازار وجود دارد قدرت محرک کلیه فعالیتهای اقتصادی است زیرا هر فعالیتی که نیازمند کالاها و خدماتی باشد اما به عنوان کالاهای آزاد در اختیار عاملان نباشد مستلزم این است که جهت کسب و درآمدهای آتی کنترلی بر روی آنها باشد.

قبل از قرن هفدهم علم و فلسفه با یک دیگر در قلمرو معارف بشری مورد تحقیق واقعی می شوند و مرز مشخص میان آن دو وجود نداشت. تا آن که در دوران رنسانس فرهنگ اومانسم زمینه های شناخت مسائل اجتماعی را از طریق عقل و تجربه به وجود آورد این روند در خلال قرن 17 آنچنان شتاب یافت که باعث شد در ابتدای قرن18 زمزمه ی استقلال و جدایی علوم اجتماعی از فلسفه آغاز شود و پدیده استقلال انفکاک علوم اجتماعی از فلسفه نیز به طور طبیعی این اندیشه را نمودار ساخت که پدیده اجتماعی ویژگی های منظمی دارند و قانون حاکم بر رفتار اجتماعی همانند قانون مندی حاکم بر جهان ماده و طبیعت است در مورد اقتصاد هم اندیشمندان اقتصاد معتقد بودند که فعالیتهای انسان در تولید توزیع و مصرف تابع قوانین طبیعی است که باید آنها را شناخت تا آن که بتوان و روابط علمی بین پدیده های اقتصادی را تبین کرد.

فرضیه های تحقیق:

1- رابط معنا داری بین مشارکت کارکنان و افزایش عملکرد آنها وجود دارد.

2- رابطه معنا داری بین به کارگیری آموزش در سازمان و افزایش کارآیی کارکنان وجود د ارد.

3- رابطه معنا داری بین به کار گیری پرداخت حقوق و مزایا متناسب با عملکرد کارکنان سازمان وجود دارد.

4- رابطه معنا داری بین بکار گیری رهبری و افزایش کارآیی عملکرد کارکنان وجود دارد.

5- رابطه معنا داری بین انگیزش و افزایش عملکرد کارمندان وجود دارد.

هدف تحقیق:

تعهد سازمانی عامل بسیار مهمی برای درک و فهم رفتار سازمانی و پیش بینی کننده خوبی برای تمایل به باقی ماندن در شغل می باشد تعهد و پایبندی مانند رضایت شغلی، دو نگرش کلی نزدیک به هم و در ارتباط با هم می باشند که به رفتارهای مهمی در سازمان می انجامد بسیاری از این رفتارها در جهت افزایش بهبود سازمانی بوده و باعث پیشرفت و ترقی سازمان می شوند. نظم در کار، مشارکت در امور مختلف سازمان، پذیرش مسئولیت، عدم ترک کار و عدم غیبت از جمله عوامل و پیامدهای مثبت تعهد بالا می باشد که این پیامدها در جهت بهبود و پیشرفت سازمان نقش اساسی دارند. چرا که کارمندانی که رفتارهای فوق را بروز دهند مدت زمان طولانی در سازمان می مانند و همچنین تلاش بیشتری را در راه موفقیت سازمان
می نماید. همچنین تعهد سازمانی علاوه بر اثرات بالقوه و جدی که بر عملکرد سازمان دارد می تواند پیشگویی کننده مهمی برای اثر بخشی و کارایی سازمان باشد. لذا نادیده گرفتن آن برای سازمان زیانبار بوده و هزینه های زیادی را نیز به دنبال خواهد داشت.

به صورت مشخص چنانچه میزان تعهد سازمانی کارکنان از سطح بالایی برخوردار باشد می تواند آثار و تبعات ذیل را برای موسسه به دنبال داشته باشد. و به بیان دیگر می توان این موارد را به عنوان ویژگی های افراد و کارکنان متهد نیز بر شمرد:

1- پذیرش و قبول ارزش ها و اهداف موسسه از سوی کارکنان

2- علاقه و تمایل شدید کارکنان به ماندگاری در سازمان ها

3- به کارگیری حداکثر تلاش و توان در جهت انجام وظایف سازمانی.

همچنین شواهد و مدارک معتبری وجود دارد که حاکی از تایید تعهد سازمانی بر جنبه های مختلف رفتار کاری کارکنان می باشد که از جمله می توان به موارد مشروح زیر اشاره کرد.

اولاً احساس متعهد و وفاداری افراد به سازمان باعث می شود نرخ ترک خدمت و غیبت در سازمان کاهش یابد و با به حداقل ممکن برسد.

ثانیاً افرادی که از تعهد سازمانی بالایی برخوردار هستند، کمتر به فکر یافتن فرصت ها و موقعیت های شغلی جدید در دیگر سازمان ها می باشد.

ثالثاً تعهد سازمانی دارای تأثیر مستقیم در میزان تلاش و عملکرد کارکنان دارد و افرادی که از تعهد سازمانی بالایی برخورار هستند حداکثر مساعی و تلاش خود را در جهت انجام هر چه بهتر وظایف سازمانی به کار خواهند برد.

ضرورت تحقیق

امروزه ایران از لحظ زمانی در موقعیتی قرار دارد که تمایل و تلاش خود را به سوی صنعتی شدن معطوف کرده است اما وجود ابرقدرت های مخالف و تحریم های آنها از یک طرف و ضعف مدیریتی که امروزه در کشور وجود دارد از طرف دیگر مانع پیشرفت کشور شده است.

وقتی پا به یک سازمان می گذاریم مشاهداتی را می کنیم که سخت نشان دهنده ضعف مدیریتی آن است. کاغذ بازی که در سازمان وجود دارد و باعث می شود گاهی برای یک کار کوچک روزها معطل آن بود و یا عملکرد ضعیف کارکنان زمانی که از
بخش نامه ها اطلاعات ضعیفی دارند و بارها دیده شده که کارمندان در مورد یک موضوع مشخص درباره انجام کار ارباب رجوع دیدگاه های متفاوتی داشته باشند و اصلاً از یک فکر واحد برخوردار نیستند حتی زمانی که از دید بالاتری به مدیریت ضعیف کشور نگاه می کنیم مشاهده می کنیم درآمد نفتی کشور نمی تواند در مسیر درستی برای پیشرفت کشور قرار گیرند حتی این درآمد خود باعث عقب ماندگی کشور ما شده است زیرا خیلی راحت تصمیم گیری های ضعیف مدیریت را پوشش می دهد و از نمایان شدن ان جلوگیری می کند.

ضرورت مدیریت را می توان در فرمایشات حضرت علی (ع) و امام رضا نیز به روشنی مشاهده کرد.

حضرت علی (ع) می فرماید: بدون امیر مردم به جان یکدیگر خواهند افتاد.

امام رضا همچنین در لزوم رهبری می فرمایند:

1- بقا و حیات هر ملتی بستگی به وجود حکومت و زمامدار دارد.

2- حفظ اصول و فروع دین و مکتب بستگی به وجود رهبر و مدیر دارد.

3- جهت اجرای قوانین و جلوگیری از تجاوزات مردم نسبت به یکدیگر بنا به دلایل بالا و بسیاری از دلایل دیگر ضرورت این تحقیق مشخص می شود.

محدودیت ها و مشکلات تحقیق

در جریان این تحقیق البته مشکلات و موانعی وجود داشت که به شرح زیر بیان
می شود:

1- کمبود منابع به طوری که کتابخانه ها تا یک حدی مجاز به تحویل کتاب بوده اند.

2- شرایط سخت پخش پرسشناسه ها در سازمان ها بطوری که خیلی افراد از همکاری سر باز می زدند.

3- وقت بسیار کمی که برای این تحقیق وجود داشت.

تعریف واژه ها و اصطلاحات:

هماهنگی (Coordinqting): یعنی تطبیق وظایف مشاغل مختلف سازمان به منظور محقق ساختن اهداف سازمان.

سازماندهی (Organizing): یعنی تعیین حد و مرز اختیارات که طبق آن وظایف از هم تفکیک می شوند و در عین حال بین وظایفی که اجرای آنها برای تحقق هدف معینی لازم است، ارتباط هماهنگی برقرار می نماید.

برنامه ریزی: شامل پیش بینی عملیات اساسی و تعیین طرق اجرایی آن به منظور تامین هدف سازمان می باشد.

انگیزش: حالتی درونی است که سطح، جهت و تداوم فعالیت انسان برای انجام کار را تحت تاثیر قرار می دهد.

بودجه: تنظیم بودجه یعنی ارائه برنامه‌های سازمان در قالب اعداد و ارقام پولی و مالی.

کنترل عملیات: روش هایی هستند که در امور تدارکات، بازاریابی، حسابداری و نظایر آن به کار می رود و عملیات مرتبط با تولید را در دوره های عملیاتی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت بررسی می کند.

مدیریت مشارکتی: در این سیستم مرئوسین می تواند مسایل مربوط به کار را آزادانه با مدیر در میان بگذارند و مدیر به جای موضع گیری در قبال ورود مرئوس به صحنه تصمیم گیری از او حمایت و پشتیبانی می نمایند.

فصل دوم:

ادبیات موضوع

تاریخچه موضوع

مدیریت در دوران باستان

انسان با انگیزه های گوناگون که همگی ناشی از اجتماعی بودن انسان و تمایل به زندگی با دیگران بوده جوامع متعددی ایجاد و برای اداره آن چاره اندیشی کرده است. که روابط انسان ها خانواده را به عنوان اولین هسته سازمان اجتماعی بر اساس تمایلات فطری برای زندگی مشترک به وجود آورد. به تدریج مقررات ضروری مانند رهبری، تقسیم کار، مسئولیت مشترک و ... در درون خانواده به وجود و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد. چنانکه سومری ها نوعی سیستم پدرشاهی توسعه یافته داشتند و کشاورزی و صنعت با معابد و زیر نظر روحانیون بود و در دست نوشته های مصری آمده است که هیچ حرفه و شغلی نیست که مدیری نداشته باشد و در یونان اولین نظریه های دولت و حکومت شکل گرفت. در ایران دستورات زرتشت مبنای سازماندهی حکومت های ایران شد. همچنین در چین مدیریت و حکومت یک ودیعه الهی محسوب می شد و با صیغه آسمانی و الهی در هم آمیخته بود. شبکه منظم یرای ارتباط، انتخاب فرمانروایی از سوی حکومت نیز در چین شکل گرفت. و اما بعد از این دوران در روم باستان با عناوینی همچون مدیر سر شماری و ارزیابی مالیات ها، مدیر امور دام ها، سرپرستی وظایف مدیر نیروی دریایی بر می خوریم که امروزه هم رایج است.

در عصر تاریک یا همان قرون وسطی با پیدایش دین مسیحیت به تدریج کلیسا بر دولت تسلط یافت اورینگس اعتقاد داشت شخص باید مطیع دولت باشد اگر با شرع هماهنگ بود اما اگر بر خلاف آن بود باید شرع را قبول و دولت را نادیده گرفت. کشیشی به نام جان نظریه ارگانیسم اجتماعی را دارد و جامعه را به اعضای بدن تشبیه کرد طوری که روحانیون روح ان، مجلس سنا قلب آن، مردم عادی معده و حکام ولایت چشم و گوش آن بودند. در همین زمان توماس آگونیاس با در هم آمیختن نظرات ارسطو، روافیان و سیسرو اصولی را عرضه کرد که دولت را مسئول اجرای قانون می دانست و به دنبال آن کلیسا ها قدرتمند شده و در عصر تاریک افرادی چون ماکیاول، لاماکلی، فرانسین دیمارکو، برادرن سورانزو توماس مور، ژان بودن و ... در مورد حکومت و مدیریت نظریاتی داده اند اما نکته این است که پیدایش مدیریت به یک قوم یا ملت خاص تعلق ندارد. در زمان پیدایش اسلام مدیریت اسلامی مطرح شد که از آن جمله مدیریت امیر مومنان علی (ع) است که امروزه نیز مورد توجه و تجزیه و تحلیل فراوانی است. رسالت عهده ایشان مبارزه ایدئولوژیک، مبارزه سیاسی، مبارزه اجتماعی در دوران حکومت بود همچنین امام صادق می فرماید خداوند بالاتر و بلند مرتبه تر از آن است که زمین را بدون امام عادل بگذارد.

در عصر رنسانس بر اثر جنگ های صلیبی قدرت مطلقه کلیسا ها کاهش پیدا نمود و نظام های متمرکز ملی جایگزین آن شد. و ارتش های بزرگی به وجود آمد که در درجه اول اهمیت قرار داشت و نیازهای آن بود که باعث توسعه گردید. بتدریج سازمان های اداری بزرگ بوجود آمد. و سرانجام این انقلاب صنعتی بود که دنیا را وارد مرحله ای دیگر از مدیریت نمود.

ماکس‌وبر اولین کسی بود که در زمینه مسائل سازمانی از دیدگاه تاریخی به امر جامعه شناسی سازمان ها پرداخت.

تیلور پدر مدیریت علمی است.

ادوارد مینگ پور مدیریت کیفیت جامع است[1].

تعریف مدیریت:

مدیریت فراگردبه کارگیری موثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده است که از طریق برنامه ریزی سازماندهی بسبج منابع و امکانات، هدایت و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده صورت می پذیرد. به گفته مگیسنون، موسلی و پیتری مدیریت کار کردن با منابع انسانی، مالی و فیزیکی است جهت دست یابی به اهداف سازمان توسط برنامه ریزی، سازماندهی رهبر و کنترل عملیات.

اهمیت مدیریت:.

بعضی ها معتقدند که کارکنان قادرند وظایف مدیریت را نیز انجام و به واحد مدیریت جدا و مستقل نیازی ندارند اما هنوز در طول تاریخ نمادی را نمی توان یافت که بدون داشتن سلسله مراتب مدیریت، پایدار مانده باشد در واقع مدیریت عضو اصلی حیات بخش هر جامعه است. هارلود کونتز مدیریت را مهمترین زمینه فعالیت انسانی میداند. در واقع وظیفه دست یابی سازمان به اهداف و ایجاد محیطی امن برای کارکنان و هدایت و رهبری به عهده مدیران است.

مدیر و مدیریت موفق و موثر:

مدیر کسی است که مسئولیت عملکردیک یا چند نفر در سازمان را به عهده می گیرد. در واقع مدیران و کارکنان منابع مهم و ارزنده ایی هستند که با دیگر منابع سازمان از جمله اطلاعات فن آوری مواد خام و ... دست به تولید کالا و خدمات ودر مفهوم گسترده تر در کارایی اقتصاد نقش مهمی را ایفا می کنند.

مدیریت موفق و موثر مدیریتی است که به کسب هدفهای سازمانی یا چیزی پیش از آن می انجامد و بتواند بهتر از یک مدیر موفق که حداقل نتیجه قابل قبول را کسب
می کند ایفای نقش کند و از 80تا90 درصد توانایی های افراد را به کار گیرد.

مدیریت موثر متسلزم داشتن تواناییهای فنی، انسانی، ادراکی، طراحی و توان حل مسئله است و برای او داشتن توانایی های ذاتی و اکتسابی معینی ضرورت دارد.

منابع قدرت تولید به دو دسته تقسیم می شود:

1- قدرتی که از منصب و مقام مدیر ناشی می شود.

2- و منابعی که از توان شخصی مدیر نشأت می گیرد و اما اگر بخواهیم میزان موفثیت مدیر را بصورت فرمولی بنویسم می شود که ( میزان تطابق تواناییها مهارتها، نگرشهاو انگیزه های افراد با شغل آنان+ نحوه ارزیابی مقام های ما فوق و میزان همکاری کارکنان+ فرصتها و محدودیت های پیش بینی شده= میزان موفقیت مدیر)

سطوح مدیریت:

با گسترده تر و پیچیده تر شدن سازمان ها سلسله مراتبی از سرپرستان و زیردستان و مدیران به وجود می آیند که معمولا در سه سطح مدیریتی دیده می شود:

1- سطح عملیاتی

2- سطح میانی

3 - مدیران رده بالا(عالی)

که از سطح پایین هر چه سطح بالاتر هرم پیش می رویم از تعداد افراد هر سطح کاهش می یابد و تعداد مدیران افزایش می یابند یعنی بیشتر افراد در سطح پایین سازمان هستند.

مدیران سطح پایین افراد پر مشغله ای هستند و برنامه های عملیاتی کوتاه مدت واحد را تنظیم می کند. و اغلب وقتشان را با زیردستان سپری می کنند آنها با مسائل آنی سرو کاردارند و در حلقه واسطه مدیران میانی می باشد که به نظارت مدیریت عملیاتی و گزارش به مدیریت عالی است. آنها سیاست ها و دستورات صادره توسط مدیران رده عالی را تفسیر و وقتشان را صرف تحلیل داده ها برای آماده کردن اطلات جهت تصمیم گیری می کنند این مدیران فعالیت علمی کم و فعالیت فکری بیشتر و کسل کننده تری هستند و برنامه ریزی های میان مدت می کند. و اما مدیران سطح عالی که مسئول تمام سازمان هستند مدیران مرکزی نیز نامیده می شوند. مدیر کل رئیس هیات مدیره، پرزیدنت از جمله آنها می باشد وظایف مدیران این رده حمایت تمام سازمان و بقای سازمان را برای کارکنان، سهامداران و ... تامین نماید[2].

مهارتها ی مدیریتی:.

مهارت یک فن است و داشتن توانایی انتقال علم به عمل است تمام مدیران نیازمند داشتن تکنیک (فن) برقراری روابط انسانی، ادراک و تشخیص لغزشها، و مهارتهای سیاسی می باشند. مهارتهای گوناگون به شرح زیر می باشد.

مهارتهای فنی: معمولا شامل استفاده کردن از علم و تکنیکهای موثر انجام کار است این یک عمل ویژه و تجربی است که در ارتباط با مشکلات و فعالیتهای روزانه مورد استفاده قرار می گیرد این مهارت در سطح مدیران رده پایین بسیار الزامی است. و هر چه به سطح بالاتر می رویم اصل مهارت اهمیتش کمتر می شود.

مهارتهای انسانی: توانای کار با دیگران است که شامل درک متقابل، صبر اعتماد و در گیری واقعی در روابط میان فردی است افراد با مهارتهای انسانی و جلب مشارکت دیگران مدیران موفق هستند و هر چه به سوی تجارت چند ملیتی و جهانی تر پیش می رویم نیاز این مهارت بیشتر حفظ می شود.

مهارت ادراکی: که این مهارت توانایی دیدن سازمان به صورت کل است و در سطوح بالای مدیریت اهمیت دارد. یعنی فرد باید پیچیدگی سازمان نقش هر واحد سازمانی را در موفقیت تمامی سازمان درک نماید.

مهارت ارتباطی: که جزء مهمی از مهارتهای میان فردی است و پایه تمام مهارت های دیگر است. و در تمام سطوح مدیریت الزامی است. ارتباطات خوب بنیان مدیریت ژرف است مهارت های چهار گانه ارتباطی (نوشتن، خواندن، گوش کردن و ارتباط غیر کلامی). اجزاء مهم رهبری موفق هستند.

مهارت های سیاسی: مهارت های دیپلو ماسی مهارت بسیار پیچیده ای است که توانایی دستیابی به قدرت و اختیارات و استفاده از آن بدون داشتن ترس از دادن آن اطلاق
می شود که متسلزم بر قراری ارتباط تاثیر گذار بر افراد و برخورداری درست و ماهرانه از ارتباطات به نفع خویش می باشد. این مهارت برای مدیران میانی بسیار حائز اهمیت است[3].

نقش های مدیریتی::

در اواخر ساله های1960 مینز برگی10 نقش مدیریتی را در ارتباط با افراد و روابط میان فردی آنان ارائه نموده که به3 گروه مراوده ای، اطلاعاتی و تصمیم گیری طبقه بندی کرد.

الف. نقش های مراوده ای: مدیران80درصد وقت خود را با دیگران در تماس می باشد که این تماس ها شامل 3 نقش مراوردهای می باشد

1- نماینده تشریفاتی که به عنوان سمبل و یا نماینده سازمان عمل می کند که شامل شرکت در محافل سخنرانی امضای اسناد قانونی و ... دارای اهمیت است.

2- رهبر:که بازدید مجموعه خود ارتباط برقرار کرده و با ایجاد انگیزه رشد آنان را فراهم می آورد.

3- رابط که در این نقش مدیر اطلاعات مورد نیاز را از طریق شرکت ارتباطات فراهم می آورد.

ب: نقش های اطلاعاتی: مدیر به عنوان یک پدیده منابع اطلاعاتی سازمان محسوب می شود. و نقش های زیر را ایفا می کند.

1- مراقبت: که مدیر اطلاعات خارجی و داخلی موثر بر سازمان را کسب با بر گزاری جلسات محیط داخلی و خارجی را کنکاش و مراقبت نماید.

2- توزیع کنند ه اطلاعات: که در این بخش مدیران اطلاعات واقعی و با ارزش خود را به مجموعه خود منعکس و منتقل می سازند.

3- سخنگو: که مدیر اطللاعاتی را راجع به عملکرد برنامه های شرکت در اختیار مراجع خارج از سازمان می گذراند.

ج: نقش های تصمیم گیری: که مدیر باید تصمیم گیری کند و مشکلات سازمان را حل نماید که چهار نقش مهم را ایفا کند.

1- کار آفرینی: در این نقش مدیر طراحی مجدد شغل توسط تغییرات تکنولوژی و درک نظامات جدید مدیریتی صورت می پذیرد.

2- حل مشکلات: که مدیر در کشمکش با کارمندان می بایستی این نقش را بر عهده داشته باشند.

3- تحقیق منابع: که مدیر با اختصاص دادن بودجه کافی به برنامه و پروژهای سازمان ، نیروی انسانی و تجهیزات و تبلیغات ایفای نقش می کند و منابع کمیاب سازمان را بررسی می کند.

4- مذاکره: که طی آن مدیر با مدیران زیرمجموعه خارج از سازمان و ... نقش مهمی در فروش و قیمت ایفا می کنند[4].

مدیریت مشارکتی:

مشارکت معانی مختلفی در فرهنگ لغت دارد که از آن جمله به معنای شرکت دادن و شرکت انبازی آمده است. در علوم اجتماعی به معنای شرکت فعالانه انسانها در تمامی ابعاد زندگی است.

مدیریت شمارکتی عبارت از دخالت و ورود کارکنان مختلف سازمان در رده های مختلف بر حسب ضرورت در فرایند تبین مشکل، تجزیه و تحلیل موفقیت و اتخاذ تصمیمات در هر سطحی به شکل های گوناگون و ادغام و یکی کردن تصمیمات برای بدست آوردن نتیجه.

البته تاثیر اصلی این نوع مدیریت بر همکاری و مشارکت علاقه مندانه و داوطلبان عموم افراداست و می خواهد از ایده ها، نظرات و ابتکارات آنها در حل مشکلات و مسائل سازمانی استفاده کند لذا اساس فرایند این مدیریت بربنیان تقسیم اختیارات و کارکنان استوار است[5].

فلسفه مدیریت مشارکتی:

انسان ها خواهان بر ابری با یکدیگرند و دوست دارند که با آنها برخورد محترمانه شود. و در جامعه همواره به چیزهایی که متعلق به آنها است حمایت می کنند. انسانها دوست دارند همواره از ایده های آنها و نظراتی که دارند برای بهبود استفاده شوند که تمامی آنها در یک سازمان با مدیریت مشارکتی حل می شود از طرفی مشارکت آنها به بهبود نیروی انسانی کمک می کند و این امکان را می دهد که از بهترین تصمیم یکی با داشتن نظرات بیشتر انتخاب شود. و همواره بهبود در روابط انسانی بین مدیریت و کارکنان سازمان را شاهد باشیم. امروزه نیاز به اطلاعات جامع در تصمیم گیری مدیریت نقش اساسی دارد که می توان با مشارکت به آن دست پیدا کرد.

پیش نیازهای نظام مشارکت:

برای آنکه مدیریت مشارکتی کارایی و اثر بخش خود را حفظ کند بستگی به عوامل دارد که می بایستی از ابتدا وجود داشته باشد.

1- اعتقاد مدیریت ارشد و پشتیبانی جدی از مراحل اجرای نظام مدیریت مشارکتی

2- اعتقاد کارکنان به بهبود موثر

3- داشتن زمان کافی برای آمادگی مشارکت

4- تعریف مشارکت برای کارکنان

5- هزینه این نوع مدیریت باید کمتر از سود آن باشد

6- نهادینه کردن فرهنگ مشارکت

7- همه باید شنونده بودن را بیاموزند

8- قدردانی از کارکنان بابت مشارکت

9- توانایی کارکنان برای کار روی موضوع

10- مطلوبیت شرایط فیزیکی و محیط کار

11- نظام ارزش یابی کارکنان درست عمل کند

12- حس خود باوری و اعتماد به نفس احیاء شود

13- روشن و مشخص بودن هدف سازمان برای کارکنان

14- مشخص بودن وظایف

15- پشتیبان عملکرد خوب و موثرکارکنان

16- مشارکت در تصمیم گیری باید اندک اندک صورت گیرد

17- اعمال سبک های آمرانه گروهی از سوی مدیران

18- کسب آگاهی از فواید مشارکت و انگیزهای قوی برای ورود فعالیت از جانب کارکنان

19- قابل فهم بودن برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت[6]


بررسی مدیریت اسلامی

مدیریت اسلامی ،‌یعنی اگر بخش از «مدیریت» و فرآیند آن که هستند بر ویح الهی و منابع اسلامی باشد که وجه تمایز آن با دیگر مدیریت ها را می توان در مواذد ذیل دانست 1 مبتنی بر وحی الهی است 2 در آن از استثمار و استعمار و یا بهره کشی انسان از انسان خبری نیست 3 مبتنی بر ارزشهای متعالی ،‌مطلق و ثابتی است 4 بر پای
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 22 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 43
بررسی مدیریت اسلامی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مفهوم و تعریف مدیریت اسلامی

مدیریت اسلامی ،‌یعنی اگر بخش از «مدیریت» و فرآیند آن که هستند بر ویح الهی و منابع اسلامی باشد که وجه تمایز آن با دیگر مدیریت ها را می توان در مواذد ذیل دانست:

1- مبتنی بر وحی الهی است.

2- در آن از استثمار و استعمار و یا بهره کشی انسان از انسان خبری نیست.

3- مبتنی بر ارزشهای متعالی ،‌مطلق و ثابتی است.

4- بر پایه تعالی ،‌کرامت و شرافت انسانی استوار است.

و تعبیر «مدیریت اسلامی» حاکی از این است که «مدیریت » می تواند دارای صفت «اسلامی » و یا «غیر اسلامی» باشد که ارتباط بین مباحث مدیریت و اسلام را منعکس می نماید.

رابطه مدیریت با اسلام:

بطور کلی مهمترین ارتباطی که میان علوم (بویژه علوم کاربردی) و ادیان (بویژه اسلام) وجود دارد و طبعاً در مورد مدیریت هم صدق می کند ،‌رابطه جهان بینی اسلامی و رابطه نظام ارزشی اسلام با علوم انسانی است که رابطه اول از راه تأثیر نظریات اسلامی پیرامون هستی شناسی و انسان شناسی بعنوان اصول موضوعه در علوم انسانی و از جمله مدیریت تجلی می کند و رابطه دوم از راه تأثیر ارزشهای اسلامی در تعیین اهداف و خط مشی ها و روشهای علمی ظاهر می شود([1])

سرچشمه مشروعیت مدیریت اسلامی:

مدیریت ارتباط تنگاتنگی با جهان بینی اسلامی دارد و براساس توحید ،‌مجموعه جهان هستی یک واحد بیش نیست که از سوی خدای واحد به وجود آمده.

واژه «رَب » که ما انسانها روزی ده مرتبه به کار می بریم به معنی «سرپرست» مدیر و مدبر هست ؛ براساس این تفکر ،‌تمام مدیریتها به «مدیریت خداوند» باز می گردد و شاخه هایی از آن هستند،‌همانطوری که تمام مالکیتها از او سرچشمه می گیرد و مالک تمام هستی اوست . به ما آزادی ،‌اراده ، لیاقت ،‌مالکیت و مدیریت در محیط زندگی خودمان بخشیده است، او ما را به عنوان نماینده و جانشین (خلیفه ا… ) در زمین برگزیده و شایستگی های لازم را برای این «نمایندگی» به ما عنایت فرموده است.

وظایف مدیریت (فرایند مدیریت )

امروزه یکی از مهمترین فعالیتهای زندگی اجتماعی انسان «مدیریت» است ،‌در زمان حاضر تنها به کمک این فعالیت «مدیریت» است که مأموریتها و اهداف سازمانهای اجتماعی با توجه به امکانات و منابعی که در اختیار هست تحقق می یابد، زیرا به بهترین وجه ممکن از منابع و امکانات موجود بهره برداری شده و توانایی و استعداد انسانها را فعالیت می بخشد. مدیران در انجام مأموریت خویش فرآیند و یا وظایفی را مثل تصمیم گیری ، برنامه ریزی ، سازماندهی ،‌هدایت و رهبری ، نظارت و کنترل ،‌هماهنگی ، انگیزش و ارتباطات را پیگیری کرده ،‌که در واقع این مجموعه ، فعالیت «مدیریت» و وظایف او را تشکیل داده و با هماهنگی همه آنها نیل به اهداف را ممکن می سازد؛ در این باره صاحبنظران هر یک به گونه ای متفاوت مدیریت را تعریف نموده اند که یکی آن را هنر انجام امور به وسیله دیگران توصیف نموده و بر نقش دیگران و قبول هدف از سوی آنان تأکید کرده است.([2])

گروهی نیز آن را علم و هنر هماهنگی کوششها و مساعی اعضای سازمان و استفاده از منابع برای نیل به هدف مشخص توصیف کرده اند. و گروهی دیگر مدیریت را در قالب انجام وظایفی مثل برنامه ریزی ، سازماندهی و هماهنگی و .. بیان نموده اند و یکی از دانشمندان مدیریت و اقتصاد ([3]) مدیریت را تصمیم گیری دانسته و این وظیفه را بهترین و اصلی ترین نقش مدیر قلمداد کرده است. و برخی نیز برای مدیر وظایف و نقشهایی مانند رهبری ، منبع اطلاعاتی و عامل تصمیم گیری و روابط با سایر سازمانها بر شمرده اند.([4])


تصمیم گیری:

یکی از فعالیتهای مهم مدیریت که هسته و جوهر همة فعالیتهای دیگر را تشکیل
می دهد، تصمیم گیری است . مناسب است ابتدا به اهمیت و ضرورت تصمیم گیری در مدیریت بپردازیم.

تعریف تصمیم گیری:

تعریف آن عبارتست از انتخاب یک راه حل از میان راه حلهای مختلف ،‌بنابراین کار تصمیم گیرنده پیدا کردن راه حلهای ممکن و ملاحظه نتایج هر یک از آنها و انتخاب بهترین آنها ، که اگر این انتخاب بنحو مطلوبی انجام گیرد تصمیمات او مؤثر و مفید خواهد بود.

اهمیت تصمیم گیری:

در اهمیت تصمیم گیری چنین نوشته اند: ([5]) جوهر تمامی فعالیتهای مدیریت تصمیم گیری است . تصمیم گیری از اجزای تفکیک ناپذیر مدیریت بشمار می آید و در هر وظیفه مدیریت بنحوی جلوه گر است ،‌در تعیین خط مشهای سازمان ، در تدوین هدفها (برنامه ها ) ، طراحی سازمان ،‌انتخاب ،‌ارزیابی و در تمامی اعمال مدیریت تصمیم گیری جزء اصلی و رکن اساسی است ؛ مدیر همواره با مواردی که تصمیم گیری را طلب می کند سر و کار دارد و چگونگی این تصمیم ها میزان موفقیت و تحقق اهداف را معین می کند.

بنابراین ،‌شناخت شیوه ها و روشهای تصمیم گیری و آگاهی از فنون آن برای مدیران حائز اهمیت بوده و با بهره گیری از آنها ، توانایی مدیر در اخذ تصمیمات مؤثر و کارآمدتر افزایش می یابد.

به نظر هربرت سایمون ، تصمیم گیری جوهر اصلی مدیریت است و حتی می توان مدیرت را مترادف با آن دانست . وی همچنین سازمان را مجموعه ای از تصمیم گیران می داند. وی نظریه تصمیم گیری خود را تحت عنوان «مدیر به عنوان تصمیم گیرنده» ارائه نمود. و ما در این جا این نکته را متوجه می شویم که مهارت لازم برای یک مدیر همان مهارت تصمیم گیری می باشد.

در واقع مدیر باید قبل از هر چیز برای انجام وظایفی که به او واگذار می شود تصمیم گیری لازم را بعمل آورد و گاهی اگر تصمیمات بجا و بموقع اتخاذ نشود منجر به خسارات و شکستهای بزرگی خواهد شد . و علی (ع) تصمیم گیری افراد عاقل را نجات بخش توصیف می کنند و می فرمایند و تصمیم و رأی انسان عاقل نجات بخش است که اشاره دارد به اینکه تصمیم باید عاقلانه باشد. و بر این اساس در مدیریت امروز می گویند: تصمیم گیری اثر بخش و کارساز باید عقلانی باشد.([6])

حالا عقل چیست ؟‌امام علی (ع) عقل را اندیشة فرد می داند و می فرماید:

«رأی الرجل میزان عقله » یعنی میزان عقل فرد ،‌اندیشة اوست.

و امام علی (ع) تصمیماتی را نجات بخش و سعادت آفرین و موجب موفقیت و پیشرفت می داند که با خرد و دوراندیشی و دقت همراه باشد آنجا که می فرمایند:

«اذا اقترن العزم با لحزم کملت السعادتی»

«وقتی که تصمیم با دوراندیشی هموراه شود سعادت و پیشرفت تکمیل گردد»

برای اهمیت امر تصمیم گیری همین بس که خداوند خطاب به رسول اکرم می فرمایند.

«پس از مشورت ، تصمیم گیری نمایید و بر خدا توکل نما» (سورة آل عمران ،‌آیه 152)

امر ، به مشورت و جلب آرای عقلاء برای اهمیت تصمیم گیری است و الا اگر امر تصمیم گیری اینقدر مهم نباشد لزومی به مشورت با دیگران نیست و برخی از دانشمندان اساساً مدیریت را تصمیم گیری دانسته اند که مدیر بدون تسلط بر ابزار و وسائل و تکنیکهای تصمیم گیری ،‌سازمان و جامعه را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.

مبانی تصمیم گیری در مدیریت اسلامی :

تصمیم گیری در مدیریت اسلامی با توجه به مبنای آن اتخاذ می شود ، که در جزء جزء تصمیمات باید ملحوظ و مراعات گردد که عبارتند از : 1- تجربه 2- دوراندیشی و عاقبت نگری 3- مشاوره 4- توکل

الف :‌تجربه های گذشته :

تصمیم گیری با توجه به تجارب تلخ و شیرین در ذهن مانده از گذشته ها ، و وضعیت موجود و آینده اتخاذ می شود. تجارب گذشته را باید با دقت تمام بررسی کرد و نقاط قوت و ضعف راه حلهای بکار گرفته شده را مشخص نمود و هیچ گاه اصراری بر پیمودن راه حلی که منجر به شکست شده نشود، زیرا که آزمودن آزموده از نظر خردمندان محکوم است. و خرد با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود «لا یلدغ المؤمن من حجر مرتین» ([7]) و امام علی در مورد تجارب می فرمایند:

تجربیات ،‌علم و دانش جدید است و در جای دیگر می فرمایند:

«رأی الرجل علی قدر تجربه » (اعتبار تصمیمات افراد به اندازه ای که از تجربه برخوردار می باشد) بنابراین ،‌ با استفاده از علم جدید و توان بیشتر باید اقدام به اخذ تصمیم نمود و قرآن می گوید:

«لقد کان قی قصصهم عبره لا ولی الالباب» سورة یوسف آیه 111

«در سرگذشت پیشینیان عبرتی برای صاحبان اندیشه است.

و امام علی می گویند: حفظ تجارب و استفاده از آن موجب موفقیت می شود.

اگر گذشته نگری و استفاده از تجارب گذشته ، با آگاهی و عبرت همراه شود می توان آینده ای روشن ترسیم نمود.

ب :‌دوراندیشی و عاقبت نگری (آینده نگری) :‌

یکی دیگر از مبانی تصمیم گیری که در تمام تصمیم گیریها باید رعایت شود و شاید به تعبیر بعضی ،‌از لوازم اساسی تصمیم گیری محسوب شود ،‌دور اندیشی و عاقبت نگری در تصمیمات است که از اهمیت خاصی برخودار می باشد دور اندیشی اقتضا دارد به سرانجام و نتایج تصمیمات بیندیشیم ،‌واقعیات امر را در نظر داشتند و جوانب و عواقب و پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت آن را ملاحظه نموده و آنگاه اقدام به اخذ تصمیم نماییم تا از آثار و نتایج منفی اجتناب کنیم.

امام علی (ع) می گو یند: «اذا هممت بامر فاجتنب ذمیم العواقب فیه»

«وقتی که در کاری تصمیم گرفتی از عواقب ناپسند آن بپرهیز»

بنابراین ظاهر خوب و زودگذر تصمیم نباید مدنظر باشد ، بلکه باید دید سرانجام کار چگونه است. و در جای دیگر حضرت می فرمایند اقدام به کار (اخذ تصمیم ) تو را از پیشمانی در امام می سازد.

روزی مردی خدمت پیامبر آمد و تقاضای راهمایی نمود پیامبر (ص) سه بار فرمودند :‌«اگر راهنمایی کنم می پذیری ؟» عرض کردند بله ، فرمودند: «بله ،‌فرمودند: «به تو توصیه می کنم هر گاه به کاری همت نمودی به عاقبت آن بیندیش اگر مایه پیشرفت و سعادت یافتی تداوم ببخش و اگر موجب عقب ماندگی و شکست دانستی از آن صرف نظر کن»

موانع دوراندیشی:

به تعبیر بعضی عواملی مانند پیروی از هوا و هوسها ،‌ارتکاب گناهان ،‌ مشغله دنیوی ،‌کوته بینیها موجب شده است انسانها کمتر به دور اندیشی و عاقبت نگری در تصمیمات خود توجه نمایند و در عوض ، گرایش به سطحی نگری پیدا کنند.

آثار و فواید دوراندیشی و عاقبت نگری:

براساس روایات مذکور دوراندیشی و عاقبت نگری فواید و آثار مثبت زیر را به همراه دارد.

1- سبب اجتناب از عواقب بد می شود.

2- دوراندیشی موجب امنیت خاطر و اطمینان به اقدامات در آینده می گردد.چ

3- دوراندیشی موجب شناسایی فراز و نشیبها و خطوط اصلی تصمیمات و اقدامات آینده می گردد.

4- دوراندیشی باعث شناسایی راه حلهای احتمالی برای خروج از شکست می گردد.

5- دوراندیشی ما را از سطحی نگری و خطر آن آگاه می سازد.

امام علی (ع) می فرماید «اساس دوراندیشی و ژرف نگری توقف نمودن هنگام شبهه است» یعنی هنگامی که امری شبهه انگیز است و دقیقاً آغاز و سرانجام آن و پیامدهای مثبت و منفی آن معلوم نیست اخذ تصمیم ؟؟ تا با دقت و مشورت و استفاده از تجارب گذشته خود و دیگران و احتیاط کافی همراه باشد.

و در مورد مقدار دور اندیشی امام حسن عسگری می فرماید :

« برای دور اندیشی مقداری است که اگر زیادتر از آن مقدار شد ، ترس است » .

یعنی دور اندیشی بیش از اندازه موجب ایجاد ترس و سستی در تصمیم گیری خواهد شد که انسان عاقل باید مواظب باشد از مقدار لازم و ضروری آن فراتر نرود .


ج : بهره گیری از مشاورت :

یکی دیگر از مبانی یا ابزارهای مهم تصمیم گیری استقاده از مشورت و شورا دست که ضررت و اهمیت آن را از دیدگاه اسلام بیان می کنیم .

1 – اهمیت مشاورت درمدیریت اسلامی :

برای اهمیت و ضرورت مشاوره و فراخوانی به مشورت همان بس ؟؟ خداوند خطاب به پیامبر می فرمایند :

« و شاورهم فی الامر » سروه آل عمران آیه 159 که یعنی ( با مردم مشورت کن ) و یا در سورة شوری آیه 36 می فرمایند « و امرهم شورا بینهم » کار مؤمنین پیوسته شور و مشورت است .

2 دوری از استبداد :

در اهمیت و ضرورت مشاوره باید گفت مشورت و یا مشاوره سبب دوری از استبداد و خود گامگی می شود ، زیرا چنین روحیه ای بسیار خطرناک است اگر مدیران احساس بی نیازی نسبت به مشورت دیگران داشته باشد سبب عقب ماندگی و نابودی خود را فراهم آورده اند . که امام علی این خطر چنین یاد آور شده و می فرمایند :

« کسی که استبداد رأی داشته باشد هلاک می شود . هر کس با مردان بزرگ مشورت کند در عقل و دانش آنی شریک شده ا ست .»

با چه کسانی باید مشورت کرد ؟ ( ویژگی مشاور )

چون این بحث مربوط به تحقیق درمورد مشاوره می شود و یکی دیگر ا زدانشجویان درمورد ؟؟ یک بحث کلی را داشت بنابراین در این مبحث بحث با چه کسانی نباید مشورت کرد تنها بصورت فهرست وار مطالب گفته خواهد شد .

1 – عاقل باشد : پیامبر می فرماید : از عاقل مشورت خواهی نماد از راهنماییهای او سرپیچی نکنید تات پشیمان نشوید .

2 – تقوا ، تدیق : امام صادق می فرماید : در امور خود با کسانی مشورت کنید که از خداوند ترس دارند .

3 – عالم و صالح : پیامبر می گوید : با دانشمندان صلاحیت دار مشورت کنید و زمانی که بر انجام کاری تصمیم گرفتند بر خدا توکل کنید .

4 – تجربه :

5 – خیر خواه : پیامبر می گوید : در مشادة خیر خواه هلاکت و مروئیست .

6 – امانت دار و راز دار :

7 – شجاعت :


با چه کسانی نباید مشورت کرد ؟

1 – بخیل 2 – ترسو 3 – حریص 4 – دروغگو

5 – افراد خود رأی 6 – کم عقل 7 – افراد چند چهره ( منافق )

8 – افراد لجوج 9 – افراد ناتوان


بررسی سیمای اهل بیت در حدیقه الحقیقه دیوان سنایی

دوستی با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) یکی از موضوعات بسیار مهمی است که فکر و ذهن اغلب شعرا و نویسندگان را به خود مشغول کرده و این مودت و دوستی در آثار آنها نمود خاصی پیدا کرده است
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 21 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 25
بررسی سیمای اهل بیت در حدیقه الحقیقه دیوان سنایی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

سیمای اهل بیت در حدیقه الحقیقه دیوان سنایی

چکیده:

دوستی با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) یکی از موضوعات بسیار مهمی است که فکر و ذهن اغلب شعرا و نویسندگان را به خود مشغول کرده و این مودت و دوستی در آثار آنها نمود خاصی پیدا کرده است.

به نظر می رسد که اغلب شعرا و نویسندگان به حدیث معروف ثقلین و آیه تطهیر توجه خاص داشته و این حدیث و آیه را سرلوحه آثار خود قرار داده داده اند و نتایج این توجه در آثار آنها به خوبی نمایان است.

بسیاری از شعرای فارسی زبان بر اهمیت توجه به قرآن و عترت پیامبر واقف و آشنا بوده اند و بدین دلیل است که در آثار آنها اشاره های فراوانی به آیات قرآن و عترت پیامبر (ص) شده است.

سنایی نیز از شاعرانی است که از این قضیه مستثنا نبوده است و در آثار او به ویژه حدیقه الحقیقه و دیوان اشعار مدح و ستایش پیامبر اسلام و اهل بیت آن حضرت به طور چشمگیری دیده می شود. در آثار وی ارادت خاص و صادقانه او به اهل بیت پیامبر کاملاً آشکار و نمایان است و در جای جای این دو اثر برتری و سروری اهل بیت را به تصویر می کشد، و دوستی با اهل بیت را راه نجات و سعادت خواهی می داند[1].

حدیث ثقلین: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانهما لن یفتد فاحتی یردا علی الحوض

پیامبر خدا که درود خدا بر او و خانواده اش باد فرمود: من در میان شما دو چیز سنگین و گرانبها که کتاب خدا و عترت من که همان خانواده من هستند باقی می گذارم، این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

با توجه به مضمون حدیث شریف ثقلین روشن می شود که هدایت وابسته به تمسک به قرآن و عترت است. نه قرآن تنها و نه عترت تنها، زیرا شناخت کامل و حقیقی قرآن فقط برای عترت میسر بوده و تنها عترت می توانند به کمک عظمت خدادادیش به حقایق قرآن کما هو حقه برسد و آن را در اختیار تشنگان عترت قرار دهد که انما یعرف القرآن من خو طب به[2].

آیه تطهیر: ... اطعن الله و رسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً (سوره احزاب، آیه33).

و اینکه خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

خداوند در پایان آیه 33 سوره احزاب در مورد اهل بیت صحبت می کند اما اینکه منظور از «اهل بیت» در اینجا چه اشخاصی می باشند در میان مفسران گفت وگو است. بعضی آن را مخصوص همسران پیامبر دانسته اند و آیات قبل و بعد را که در باره ی ازدواج رسول خداست را قرینه این معنی شمرده اند. اما با توجه به این مطلب که ضمیرهایی که در آیات قبل و بعد آمده عموماً به صورت ضمیر «جمع مؤنث» است در حالی که ضمایر این قسمت از آیه (انما... تطهیراً) همه به صورت «جمع مذکر» است و این نشان می دهد که معنی و مفهوم دیگری در نظر بوده است.

بعضی از مفسران از همین مرحله گام فراتر نهاده و آیه را شامل همه خاندان پیامبر اعم از مردان و همسران او دانسته اند، اما از سوی دیگر روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده است که معنی دوم یعنی شمول همه ی خاندان پیامبر را نفی می کند و می‌گوید مخاطب در آیه فوق منحصراً پنج نفرند: پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، و حسن و حسین(ع)[3] به عنوان نمونه به دو مورد از این روایات اشاره می شود:

انس ابن مالک نقل کرد: پیامبر شش ماه تمام هنگام طلوع فجر از خانه بیرون می آمد و رهسپار مسجد می شد و مرتب در آن دم مقابل در خانه ی فاطمه (س) می ایستاد و می‌فرمود: اهل بیت به یاد نماز باشید خداوند می خواهد از شما اهل بیت هر گونه پلیدی را دور کند[4].

«در مناظره ای که بین امام رضا (ع) در مجلس مأمون با علمای مجلس در خصوص عترت صورت گرفت مطالب زیادی رد و بدل شد و سئوالات زیادی از امام پرسیده شد که امام به آنها پاسخ گفتند. یکی از این سئوالات این بود: ای اباالحسن آیا عترت فقط آل رسول الله هستند یا غیر آل وی را نیز شامل می شود؟ امام فرمودند: فقط آل رسول الله است. سپس مأمون گفت: آیا خدا عترت را بر همه ی مردم فضیلت داده است؟ امام فرمود: آری خدا در کتاب خود عترت را بر همه مردم فضیلت داده است[5]».

مذهب سنایی

در مورد مذهب سنایی نظرات متفاوتی وجود دارد. استاد بزرگوار مدرس رضوی در مقدمه دیوان سنایی در مورد مذهب وی اینگونه بیان می کند که “عده ای معتقدند که سنایی در زمان جوانی پیرو اهل سنت بوده است و اشعار او را دلیل بر این ادعا می دانند[6]”. به عنوان نمونه به بعضی از این ابیات اشاره می شود.

خلق پیغمبر کجا تا از بزرگان عرب

جور و رنج ناسزان از پی یزدان کشد

صادقی باید که چون بوبکر در صدق و صواب

زخم مار و بیم دشمن از بن دندان کشد

یا نه چون عمر که در اسلام بعد از مصطفی

از عرب لشکر زجیحون سوی ترکستان کشد

پارسایی کو که در مجراب و مصحف بیگناه

تا زغوغا سوزش شمشیر چون عثمان کشد

حیدر کرار کو کاندر مصاف از بهر دین

در صف صفین ستم از لشکر مروان کشد

(دیوان/ص859/بیت6تا10)

نام عمر از عدل بلند است و گرنی

یک کوی ندانم که در آنجا عمر ی نیست

(دیوان/ص100/ب19)

بیش از آن در راه ین بد صد هزار اسفندیار

گرد هفت اقلیم اکنون یک سپه سالارکو

یک جهان بوبکر و عثمان و علی بینم همی

آن حیا و حلم و عدل و صدق آن هر چارکو

(دیوان/ص575/بیت4و5)

ای چو عثمان و چو حیدر شرم روی و زورمند

وی چو بوبکر و چو عمر راستگوی ودادگر

(دیوان/ص279/ب3)

آری به زخم ماری ابوبکر صبر کرد

تا لاجرم و زیر بنی گشت و یار غار

(دیوان/ص237/بیت5)

صادقین بوبکر بود و قانتین فرخ عمر

منفقین عثمان، علی مستغفر بن آمد بهم

(دیوان/ص363/ب11)

“این دسته معتقدند که سنایی در اواخر عمر خود و هنگام نظم «حدیقه الحقیقه» به مذهب تشیع گراییده است و حدیقه را شاهد بر این امر می دانند”[7].

البته با توجه به اینکه سنایی در حدیقه نیز اشعار زیادی را آورده است که در آن به توصیف ابوبکر و عثمان و عمر پرداخته است نمی توان ادعای این افراد را مبنی بر اینکه سنایی در موقع سرودن حدیقه به مذهب شیعه گراییده است را چندان قبول کرد.

سنایی در “حدیقه الحقیقه” به ستایش ابوبکر می پردازد و ابیات را با این حدیث از پیامبر (ص) آغاز می کند:

انا مدینه الصدق و ابوبکر بابها.

مشورت را و زیر پیغمبر

روز خلوت مشیر پیغمبر

جان فدا کرده در ره دین

زانکه بد از نخست آگه دین

شمع دین بود مصطفی جانش

جان بوبکر بود پروانش

(حدیقه الحقیقه/ به اختصار از ص155 تا160)

سپس عمر را مدح و توصیف می کند و شعر را با این حدیث آغاز می کند:

انا مدینه الصدق و ابوبکر بابها.

بود عدل عمر ز بی مکری

آینه صدق روی بوبکری

کان اسلام و زین ایمان بود

صدق او عقل و عد را کان بود

از عمر یافت دین بها و شرف

اینت دین را شده گزیده خلف

(حدیقه الحقیقه/ به اختصار از ص160 تا 164)

و بعد از آن عثمان را می ستاید و سخنش را با این حدیث آغاز می کند:

انا مدینه الحیاء و عثمان بابها

آنکه برجای مصطفی بنشست

برلبش شرم راه خطبه ببست


بررسی چگونگی خواندن نماز

حمد و سپاس خدایی را سزاست که شکر شاکرین و حمد حامدین و ذکرذاکرین و سعی خالصین متوجه درگاه اوست ستایش بیکران مرا و راست که در خلق خویش هیچ کاستی نگذاشت بل همه مخلوقات حتی پست ترین شان را به راستی بگذاشت تسبیح لایتناهی بر آستان او که آدمی را در مسیر سعادت بر همه موجودات ولایت و تاج خلافت در سیاره زمین بر او کرامت و خلعت ( لقد کرّمنا) بر اندامش عنایت
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 196 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 26
بررسی چگونگی خواندن نماز

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه:

حمد و سپاس خدایی را سزاست که شکر شاکرین و حمد حامدین و ذکرذاکرین و سعی خالصین متوجه درگاه اوست. ستایش بیکران مرا و راست که در خلق خویش هیچ کاستی نگذاشت بل همه مخلوقات حتی پست ترین شان را به راستی بگذاشت تسبیح لایتناهی بر آستان او که آدمی را در مسیر سعادت بر همه موجودات ولایت و تاج خلافت در سیاره زمین بر او کرامت و خلعت ( لقد کرّمنا) بر اندامش عنایت و بعد از تکوین، مصداق (فتبارک) بر قامتش مقالت فرمود: حمد و آفرین بر ذات جهان آفرین که هستی را آموخته با حکمت و تعالیم را برای بشر همراه مصلحت و برای وصول به سر بلندی و عزّت توأم ساخته است.

درود بی پایان بر ختم پیامبران و قص رسولان و اهل بیت و پاکان که شریعت به دست ایشان پایان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گردید.

با حمد بی انتهی بر ذات ربوبی و درود بی منتهای برشأن مصطفوی، مصحف بی مقدار نماز را محمد ساخته تا شاید از این فریضه الهی که بزرگترین و مهمترین در تمام ادیان الهی تشریع شده، نفوس بهره گیرند.

بر همه جوانان معزّز و مکرّم معرفت به این نکته لازم است که در دین مبین اسلام، نماز لبیک هنر ذاکران، عمل آزادگان، طواف عارفان، میقات کعبه عاشقان، سعی و صفای پاکدلان، پرواز بیداردلان، مقصد ساکنان، داروی دلهای مجروح، شفای قلبهای محزون و تسکین دلهای است. نماز کمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوی بوستان قلب پاک جوانان است.

جوان چون واجد قلب پاک و فاقد و فارغ از هر گوهه ارزشهای ناپاک است می تواند با نماز، پله های کمال را طی کند و به قلّه جمال باز یابد.چون که هیچ عملی مثل نماز بینی شیطان را به خاک مذلّت نمی ساید و توجهات الهی را نصیب انسان نمی سازد و هیچ بندهایی جز از طریق نماز به مقام قرب نمی رساند. انسانها رابطة خود را با خدا با نماز شروع می کنند.

برجسته ترین اولیاء خدا نیز بهشت خلوت انس خود با محبوب را در نماز می جوید. این گنجینه هرگز پایانی نیست و هر که با آن بیشتر آشنا شود جلوه و درخشش بیشتری در آن می یابد.

پس بیاییم همت نمائیم که با تمسک به نماز به مقاب قرب راه یابیم و جوانی خویش را با سیره مردان الهی گره زنیم تا شاید در جهان جاودانی در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزینیم که ( طوبی الهم و حسن مآب).

برای جوانان عزیز باید مسلّم باشد هر چه که در بهار جوانی کاشتند در پاییز پیری درو خواهند نمود و به سنین بعد از جوانی عبادت را موکول نمودن از وسوسه های شیطانی است.

جوانان ره طاعت امروز گیر

که فردا جوانی نیاید ز پیر

پیام مقام معظم رهبری آیه الله خامنه ای

( از امام محمد باقر(ع) داریم: زمانی که انسان وارد صحنه قیامت می شود ابتدا به نماز او توجه می شود اگر نماز او قبول حق واقع شود بقیه اعمال هم قبول اگر نماز وی رد شود بقیه اعمال رد می شود، بنده زمانی که با رد شدن نمازش مواجه می شود و خطاب به خدا می گوید: ربنا روزه ام، حجم، زکاتم، خمسم همه رد؟ و خداوند می گوید: بله همه رد چون نمازت رد شد.

نیایش و پرستش: در ان لحظه که آدمی به کمال و شکوه بی نهایت آفریدگار جهان می اندیشد، سراپا شیفتة آن می شود، دل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنی می گراید، با آهنگ فطرت در برابر آن همه کمال و عظمت سرتسلیم فرود می آورد (رکوع) سر به زمین می ساید (سجود).

زبان به ستایش می گشاید (حمد وتسبیح).

(نماز)

نماز مراسم مخصوصی برای پرستش خدا و راز و نیاز با اوست که در آن جنبه های ارزنده و آموزندة خاصی در نظر گرفته شده و به همین جهت شکل مخصوصی به خود گرفته است.

سرود توحید و یکتا پرستی.

سرود فضیلت و پاکی.

نماز سرود توحید و یکتاپرستی و سرود فضیلت و پاکی است که باید فکر و روح ما را در برابر عوامل شرک زا و آلوده کننده ای که در زندگی روزمره با آنها سر وکار داریم پاک و یکتا پرست نگه دارد. هر یک از ما در زندگی روزانة خود سرگرم کار و هدف خویش است و کمتر به چیز دیگر به جز آن می اندیشد.

سرگرمی به کار و تلاش روزانه در راه زندگی برای بشر امری طبیعی و ضروری است به جسم و جانش نشاط می بخشد راههای جدید زندگی را به روی او می گشاید و او را در راه علم و هنر و صنعت و ایجاد وسایل گوناگون بهتر زیستن به جلو می راند ولی در عین حال او را چنان در خود و آرزوهایش فرو می برد که گهگاه برای رسیدن به این آرزوها در برابر این و آن به چم و خم اش وا می دارد، از خود و شخصیت واقعی انسان خود بیگانه اش می سازد و جسم و جانش را آلوده می کند. از آلودگی جسم مثال بزنیم کمتر کسی است که در اثنای کار روزانه دستش و لباسش، دست و صورتش، سر وپایش و گاهی همه پیکرش کثیف نشود به تنظیف روزانة آنها نیازمند نگردد. دانش آموزی که درس می خواند، کارگر یا مهندسی که در کارگاه کار می کند و دانشمند محققی که در آزمایشگاه به کاوش علمی می پردازد همه باید روزی یک یا چند بار لباس و تن خود را شستشو دهند تا پاکیزه بمانند.

روح ما نیز در میدان زندگی روزانه به همین اندازه یا بیشتر در معرض آلودگی است، آلودگی به هوس های تحریک شده و لجام گسیخته، خودخواهیها و چشم و هم چشمی های بر انگیخته، غرور ناشی از پیروزی و کامیابی یا عقدة روانی ناشی از شکست و ناکامی و به دنبال حسد و کینه و انتقام و صد آلودگی دیگجر که این آلودگی ها روح ما را تیره می سازند ومارا از راه پاکی و فضیلت و تقوی منحرف می سازد و به راه فسار می کشاند، از یاد خدا غافل می کند و به دام شیطان و وسوسه های شیطانی می افکند.

بنابراین باید همانطور که لباس و تن خود را می شوییم و پاکیزه می کنیم، دل و جان را هم شستشو دهیم و پاکیزه کنیم، خود را به خدا و سرچشمة پاکی و کمال نزدیک سازیم، لحظاتی به یاد او، به نیایش او و رازو نیاز با او بگذرانیم و روح آلوده را در چشمة صاف و زلال الهی شستشو دهیم.

این است نمازی که مسلمان روزی چند بار خواند.

از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که در گفتگویی کوتاه با یاران خود چنین فرمودند: فرض کنید در برابر خانة یکی از شما نهری روان باشد و هر روز در آن پنج بار شستشو کند، آیا به تن او هیچ آلودگی می ماند؟ نه، این شستشو به تن او هیچ آلودگی نمی گذارد.

نمازهای پنج گانه هم همین اثر را دارد، با پنج نماز در روز خدا لغزشها را از آدمی می زداید و او را پاکیزه می کند.

نمازهای روزانه

1- صبح: پس از سپیدة صبح.

2- ظهر: نیمروز.

3- عصر: تقریباً 2 تا 3 ساعت بعد از ظهر.

4- مغرب: پس از غروب آفتاب.

5- عشاء: شامگاه که هوا تاریک می شود.

اینها اوقات اصلی نمازند و چه بهتر که نماز در همین اوقات خوانده شود، ولی برای هر یک از نمازهای پنجگانه وقت وسیعتری به ترتیب زیر معین شده تا اگر نماز گزار به علت کار یا موانع دیگر نتواند در ساعات نامبرده نماز بگزارد وقت وسیعتری در اختیار داشته باشد؛

نماز صبح: از سپیدة صبح تا طلوع آفتاب.

نماز ظهر: از نیمروز تا غروب آفتاب.

نماز عصر: پس از نماز ظهر تا غروب آفتاب.

نماز عشاء: پس از نماز مغرب تا نیمة شب.

مسلمان بامدا که سر از خواب بر می دارد نماز می گزارد تا برنامة روزانه را با پاکی و حسن نیت و توجه به خدا شروع کند. ظهر که برای صرف نهار موقتاً دست از کار می کشد باز نماز می گزارد، تا همچنان که به جسم خود از راه غذا نیرو و نشاط تازه می بخشد، به روح نیز از راه نماز نیرو و نشاط معنوی تازه دهد و عصر پیش از آنکه بخش دوم کار روزانة خود را آغاز کند، باز نماز می خواند تا با یاد خدا به کار خود می پردازد. پس از غروب آفتاب که غالباً با پایان کار روزانه و صرف شام همراه است و غذا دادن به جسم را با غذا دادن به روح همراه می کند. شامگاه که برای خوابیدن آماده می شود باز در برابر خدای خود می ایستد و نماز می گزارد، برنامة روزانه را که با نماز و یاد خدا شروع کرده بود با نماز و یاد خدا پایان می دهد و با دلی پاک و جانی آرام گرفته به خواب می رود.

اذان؛

فرا رسیدن وقت هر نماز با اذان اعلام می شود هنگام سپیدة صبح، ظهر، عصر، غروب آفتاب و در نخستین لحظات تاریک شدن هوا در هر منطقة اسلامی با آهنگ روح نواز اذان به همه اعلام می شود که وقت نماز فرا رسیده است.

اقامه؛

با آهنگ اذان، نمازگزار خود را برای نماز آماده می کند و به محل نماز می آید آنها که می خواهند در نماز جماعت ( نماز دسته جمعی) شرکت کنند به مسجد دیگری که برای نماز دسته جمعی آماده است می روند.

وضو؛

نخست صورت و بعد دستها را از آرنج تا انگشتان می شوییم و بعد جلوی سر و روی پاها را دست می کشیم.

تیمم؛

اگر آب وضو نیست یا نمازگزار به سبب بیماری یا علتهای دیگر نمی تواند خود را با آب بشوید، به جای وضو و غسل دو کف دست را یکبار روی خاک، شن یا سنگ پاک می زند و بر پیشانی می کشدو باز بار دیگر دستها را بر روی خاک، شن یا سنگ پاک می زند و با کف دست چپ بر پشت دست راست و با کف دست راست بر پشت دست چپ ( از مچ تا سر انگشتها) می کشد.

« … فَلَم تَجِدوا ما فتَیُمُمُوا صعیداً»

« لاطَیِبا فَامسُحُوا بِوجُوهکم و اَیدیکم»

« منه ما یرید الله لیجعل علیکم من»

« حرج …»

از آیه 6 سورة مائده

… اگر آب پیدا نکردید به سراغ خاک پاک بروید و از آن بر صورت و دستهای خود بکشید، خدا نمی خواهد شما را به زحمت بیاندازد… .

قبله؛

آنگاه رو به خانة کعبه می ایستیم، خانه ای که یادبود ابراهیم، قهرمان توحید و اسمعیل فرزند اوست و این پدر با پسر پاکیزه سرشت آنرا برای پرستش خدای یکتا در سرزمین مکه ساختند و اسلام این خانه را کانون یکتاپرستی معرفی کرد و به مسلمانان دستور داد تا در هر نقطة جهان باشند به سوی او نماز بگزارند تا نقطه مرکزی یکتاپرستی گردد.

چگونه نماز می خوانیم؟

باید با روحی آماده، فارغ از هر فکر دیگر، دل به سوی خدا آوریم و می گوییم: الله اکبر ( خدا از هر کس و هر چیز بزرگتر و از آنچه در تصور ما بگنجد برتر است، با آهنگ الله اکبر خدا از همه بزرگتر همة عظمتهای دیگر در چشم نمازگزار فرومی ریزند تنها به عظمت خدا می اندیشد و با دل و جانی خاضع در برابر او آمادة نیایش آفریدگار می شود. از این لحظه تا پایان نماز همواره رو به سوی کعبه نیایش و پرستش خدا و رازو نیاز با او می پردازیم، بی آنکه با کسی سخن بگوییم یا به کسی پاسخ دهیم، سپس حمد را می خوانیم که خواندن این سوره از اساسی ترین دعای هر مسلمان در نماز و راز و نیاز روزانه اش با خداست از او می خواهد که همواره او را به راه راست زندگی را به او بنمایاند و پیش پایش نهد، راهی که او را بر استفاده از نعمتهای خدا داد توانا کند، از محرومیت های نابجا که ناشی از تنبلی یا بیراهه رفتن انسان و نشانه یی از خشم خدا است نجات بخشدو مانع تلف شدن نابجای نیروهای ارزندة او در بیراهه ها گردد سورة حمد که تمام شد، نمازگزار باید یک سورة دیگر قرآن را بخواند.


مفهوم و پیام توحید در عقیده و عمل

پیام امر و دستوری است که به مخاطبان داده می شود تا آن را عمل کنند یک حادثه وعمل می تواند برای دیگران پیام باشد همچنین یکی از مراحل «نهی از منکر» با بی اعتنایی و قطع رابطه چهره عبوس و اخم کردن به شخص که اخلاقی می کند به آن می گوییم« نکن » امام حسین فرموده است « اگر دین ندارید آزاد باشید » یک پیام صریح و روشن است سیدالشهداء پیام داده اند که با نفس ج
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 24 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 29
مفهوم و پیام توحید در عقیده و عمل

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مفهوم و پیام

پیام امر و دستوری است که به مخاطبان داده می شود تا آن را عمل کنند یک حادثه وعمل می تواند برای دیگران پیام باشد همچنین یکی از مراحل «نهی از منکر» با بی اعتنایی و قطع رابطه چهره عبوس و اخم کردن به شخص که اخلاقی می کند به آن می گوییم« نکن » امام حسین فرموده است :« اگر دین ندارید آزاد باشید » یک پیام صریح و روشن است سیدالشهداء پیام داده اند که با نفس جهاد کنید اعتماد به نفس و توکل داشته باشید به دنیا دل نبندید و در راه خدا از هر چیز بگذرید به امامت ولی معصوم نهید و.. امثال آنها . از مقام معظم رهبری نسبت به عبرت های عاشورا مطرح شد نسبت به این مسأله بود که فرمود « درس های عاشورا جدا است و درس ، شجاعت و درس وچه از درس های عاشورا مهمتر عبرت‌های عاشوراست .در مجموع آموزندگی و سازندگی و تأثیر گذاری روز عاشورا در گرو شناخت و تبعیین درس ها و پیام ها است و از این رهگذر بیش از چگونگی حادثه باید به «‌چرایی» آن اندیشید تا با استفاده از آن از نقاط مشترک و روح سازی و جاری از حوادث همگون در پهنه تاریخ سرگذشت های گذشتگان را عبرت آموزتر ساخت .

پیام های اقتصادی

رسالت تبعیین « مکتب » و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینش بر عهده امام است . رجزهای اصحاب امام و خطبه های امام و اهل بیت چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت پر ازنکته های‌عقیدتی است جایگاه اهل بیت پیامبر در جامعه نیز از همین زاویه قابل طرح است و نیز مسأله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحی و شفاعت و.... هرکدام به نحوه‌که دارای «‌پیام است و در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

توحید در عقیده و عمل

مفهوم توحید تنها در بینش و دیدگاه نیست بلکه در بعد عملی به « توحید و اطاعت » و «‌توحید در عبادت » تبدیل می شود . امام حسین پیشاپیش از شهادت خود با خبر بود و جزئیات آن هم می دانست توحید نصرت خواهی و فقط و فقط بر خدا اعتقاد کردن و از جلوه های دیگر نقش آفرینی عقیده در عمل است .

مبدأ و معاد

عقیده به مبدأ و معاد مهمترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست ، و بدون آن هیچ رزمنده‌ای معتقدانه درصحنة دفاع قدم نمی گذاردو خود را که در جنگی به شهادت منتهی می شود برنده نمی داند . امام حسین(ع) در روز عاشورا وقتی بی تابی خواهرش را می بیند این فلسفه بلند را یادآور می شود و می فرماید :« خواهرم خدا را در نظر داشته است و بدان که همه زمینیان می میرند آسمانیان هم نمی مانند هر چیزی جز وجود خدا که آفریدگار هستی است از بین رفتنی است خداوند همگان را دوباره بر می انگیزد. وقتی علی اکبر به میدان جنگید رفت و جنگی و تشنه بازگشت امام فراخوندن او به مقاومت و ادامه نبرد فرمود :«بزودی جدت رسول خدا را دیدار کرده و از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نیست . آنگاه هم که سر جوانش را بردامن نهاده بود و خون ا زچهره و دندان هایش پاک می کرد فرزندان را نوید داد که رنج و اندوه دنیا جسته و به روح و ریحان بهشتی رسیده ای .

3- بدعت ستیزی: دین پوسته از سوی دشمنان در معرض تعریف سوء استفاده تفصیر نادرست و بدعت آفرینی است از سوی دیگر رسالت امامان حق و علمای دین، خیانت دین و معتقدان اسلامی از تحریف و مقابله با بدعت ها است از رسول خدا روایت است که: « اِذا ظَهَرت البَراعُ فرامّتی فَلِیفهِمِ العالمُ عِلمُه» ترجمه: هرگاه بدعت ها آشکار شود آنها باید دانش و علم خویش را آشکار کند. در سخنی دیگر از آن حضرت این است: هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهید و ولیی از دودمان من عهده دار آن می شود که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبان گشاید و حق را علمی روشن بسازد و نیرنگ مکان را باز گرداند.

یقین: نمودی از وضوح و روشنی باور نسبت به دین و فرمان خدا و حکم شریعت است.

طرح مسأله به خدا پیوستن در طول مسیر، آماده سازی روحی همراهان برای آن فداکاری بزرگ در راه عقیده بود چرا که بدون باورهای زلال و روشن، یک رزمنده نمی تواند تا پایان خط در دفاع از حق مقاوم و نستوه بماند.

«یقین» هم در «موضوع» بود؛ یعنی شناخت روشن هدف و راه و وضعیت، هم در « حکم» بود؛ یعنی تکلیف بودن جهاد و شهادت در آن شرایط به نفع اسلام، هم در عقیده به « خدا» و هم به «آخرت» بود که مقوم اصلی پاگذاشتن در میدانی است که گروهی می خواهند جان بدهند و فدا شوند.

توحید در نصرت خواهی و فقط و فقط برای خدا اعتماد کردن، از جلوه های دیگر نقش آفرینی عقیده در عمل است.

این حالت و روحیّه، جلوة بیرونی، عقیده قلبی به مبدأ و یقین به نصرت الهی است و توحید در دعا و طلب را می رساند. هدف اصلی معارف دین، تقرب بندگان به سوی خداوند است.

عقیده به مبدأ و معاد، مهم ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست و بدون آن، هیچ رزمنده ای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمی گذارد و خود را که در جنگی به شهادت منتهی می شود برنده نمی داند.

امام حسین (ع) روز عاشورا وقتی بی تابی خواهرش را می بیند، این فلسفة بلند را یادآور می شود و می فرماید:

خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همة زمینیان می میرند آسمانیان هم نمی مانند. هر چیزی جزوجه. خدا که آفریدگار هستی است از بین رفتنی است، خداوند همگان را دوباره بر می انگیزد.

باور به معاد، رشته های علقة انسان را از دنیا می گسلد و راحت تر می تواند در مسیر عمل به تکلیف از جان بگذرد.

اگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانة پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است.

آن همه تأکید بر اجر الهی و رسیدن به فوز و رستگاری و نوشیدن از شراب های بهشتی و برخورداری از نعمت های جاودانی الهی، ایجاد انگیزه جهاد و شهادت می کرد، چرا که شهدای کربلا با این دید مرگ را آغاز حیات طیبه در جوار رسول ا... می دیدند، نه پایان یافتن خط هستی و به نهایت رسیدن وجود.

یاد کرد اصول اعتقادی از سوی امام حسین(ع) نیز به صورت دیگری دفع شبهه آفرینی‌های بعدی امویان را در برداشت.

حضرت نوشت: « حسین شهادت می دهد که خدای یکتا و بی شریک است و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست که حق است و قیامت حتماً خواهد آمد و شکی در آن نیست و خداوند همه خفتگان در گور را بر خواهد انگیخت...»

رسالت پیامبر:

از جملات مکمل بینش اسلامی عقیده به نبوت پیامبر اکرم (ص) و عصمت اوست و شهادتین نشان مسلمانی است. این موضوع، در فرهنگ عاشورانیان مکرر مطرح شده است، چه از سوی امام حسین(ع) و چه از سوی فرزندان و بستگان و یاران شهیدش.

یاد کردن از پیامبر اسلام و بعثت و رسالت از احیای تفکر اسلامی است. ربط دادن وجود امام و خاندانش به آن بزرگوار، یادآور اصل دیگری از معتقدات مسلمین است. پیوند دادن حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعت هایی که در دین حضرت محمد (ص) پیش آمده است، باز هم تأکید بر یک مسألة اعتقادی است. در عصر پیامبر به ظاهر همه او را قبول داشتند و مطیع او بودند اما در عصر پس از او دچار تجزیه شدند. برخی به سنت و دین او وفادار بودند و برخی در پی احیای جاهلیت های رنگ بافته و بی روح به راه افتادند. پیدایش ضلالت و بدعت و حیرت و جهالت نوعی انشعاب در پیروان اسلام، و جنگیدن با زرّیّه پیامبر، خروج از دین و انکار رسالت آن حضرت بود.

امامت، محور یک دست ماندن و عامل انسجام امت است. کسانی که از امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده و بر گرد باطل جمع شدند، از امت محمد بیرونند و مسلمان نیستند. ملاک مسلمانی پس از اطلاعات از رسول « ولایت پذیری» است. ولی مسلمان آن عصر عده ای بر محور باطل تجمع کردند و اطاعت از کسانی کردند که وحی و نزول جبرئیل و خبرهای آسمانی را منکر بودند و با سلطه یابی بر مقررات مردم، کفر به خدا و عناد با حضرت رسول را که دیدی در دل هایش مانده بود بروز داد.

شفاعت:

از جمله مباحث سازنده ی اعتقادی « شفاعت» است. شفاعت یعنی عقیده به اینکه با وساطت اولیای الهی، خداوند از گناهان مومنان خطا کار روی گذرد. شفاعت با اذن خدا است و معصومین نیز از کسانی شفاعت را داشته باشند. پس شفاعت، زمینه لازم دارد و عقیده به شفاعت شفا، نوعی مراقبت در رفتار و عملکرد را می طلبد، بُعد سازندگی شفاعت همین بخش است. مقام شفاعت برای پیامبر و خاندان او ثابت است. در قیامت هنگام حسابرسی نیز مواجهه انسان ها با پیامبر و آل او حتمی است و نقادی عملکرد دنیوی در آخرت است. طرح مسأله شفاعت یا برخورد با پیامبر در قیامت توجه دادن به این بعد اعتقادی است.

در کوفه وقتی امام سجاد را با آن حالت وقت با دو دست بسته و زنجیر بر گردن آوردند، حضرت ضمن اشعاری را که می خواند یکی هم این بود:

لوانتا و رسول الله یجمعنا یوم القیامه ماکنتم تقولینا

اگر روز قیامت ما و پیامبر خدا در یک جا جمع شویم، شما چه خواهید گفت؟ و چه حرفی برای گفتن یا عذر خواهدی دارید.

در سخنانی هم که حضرت زینب در کوفه داشت، از جمله به این شعر تَمَثُل جست که:

ماذا تَقُولوُنَ اِذ قال البَّنی لَکُم ماذافَعَلتُم و انهُم آحِدُ الاُمَم

آنگاه که پیامبر به شما بگوبد چه کردید؟ شما که امت آخر الزمان هستید! شما چه خواهید جواب داد.

و در قیامت از خدا می‌خواهیم که شفاعت آن حضرت را در روز قیامت روزی ما سازد و زیارت عاشورا.

«َاللهُمَ ارزقنی شفاعَهَ الحُسَین یَومَ الورُود»

تکریم انسان:

بر خلاف جبهة باطل که به انسان ها به عنوان ابزاری برای تأمین خواسته ها و منافع خویش می نگرند در جبهة حق مؤمن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشأت گرفته از ارزش حق است انسان ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم اند.معیار هم تقوا و ایمان و تعهد است نه رنگ و زبان و قبیله و نژادو منطقة جغرافیایی.

امام حسین (ع) در روز عاشورا خود را به بالین یکایک یاران شهیدش می رساند و سر آنان را به دامن می گرفت بین آنان تفاوت قائل نبود هم بر بالین علی اکبر حاضر شد هم بر بالین غلام خویش.


بررسی وعظ و موعظه

وعظ و موعظه، در انقلاب افکار و دگرگون ساختن اندیشه های مردم آن اندازه تأثیرگذار است که خداوند متعال یکی از راه های دعوت به پروردگار و ابلاغ دین حق را برای حضرت محمد (ص)، موعظه حسنه قرار داده است و از آن زمان پیامبر (ص) خطابه هایی بسیار رسا و غرّا را در جمع افراد مکه و مدینه برای دعوت به اسلام بیان داشتند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 22
بررسی وعظ و موعظه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

(( وعظ و موعظه ))

وعظ و موعظه، در انقلاب افکار و دگرگون ساختن اندیشه های مردم آن اندازه تأثیرگذار است که خداوند متعال یکی از راه های دعوت به پروردگار و ابلاغ دین حق را برای حضرت محمد (ص)، موعظه حسنه قرار داده است و از آن زمان پیامبر (ص) خطابه هایی بسیار رسا و غرّا را در جمع افراد مکه و مدینه برای دعوت به اسلام بیان داشتند.

مواعظ رسول گرامی اسلام (ص) و استفاده از فن خطابه به منظور یک ابزار تربیتی تأثیرگذار، پس از آن حضرت نیز دنبال شد و در مدت زمان کوتاهی به اوج خود رسید. خطبه های معروف حضرت فاطمه(س) در مسجد مدینه و خطبه ها و مواعظ حضرت علی(ع) و دیگر ائمة معصومین که با بیانات مختلف به موعظه و نصیحت خلق می پرداختند نشان از سابقه وعظ در دین اسلام و ادامه راه آن حضرت در به کار بردن مواعظ حسنه برای ارشاد و هدایت دارد.

مجالس وعظ و خطابه صوفیان، مکانی بود که در آن شیخ و مریدان، صوفیان و غیرصوفیان یکدیگر را بیشتر از زمان های دیگر می دیدند و پیوند مستحکم تری با یکدیگر می یافتند در این مجالس پیر و مرشد، خطاب به مریدان خود و نیز مردم عادی سخن می گفت که اغلب سرشار از ذوق و حال بود و ایراد این گونه سخنرانی های صوفیانه، باعث می شد که برخی از حاضران مجالس به آیین تصوف و عرفان علاقه مند شوند و به جمع صوفیان بپیوندند.

از آنجا که هدف از این سلسله گفتارها بازداشتن مردم از انجام دادن کارهای ناشایست، و پرداختن به نیکی ها و متوجه کردن آنان به خداوند بود، این مجالس به انگیزة ارشاد و نصیحت، معرفت گفتن و وصیّت کردن برگزار می گردید.

مجالس ابوسعید ابی الخیر به انگیزة ارشاد و نصیحت مستمعان تشکیل می شد و محور اساسی تعالیم وی مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و پرهیز از ریا و ریاکاری بود و مجالس مولانا جلال الدین علاوه بر ارشاد بیشتر به قصد معرفت و معانی گفتن برگزار می شد.

محل اصلی برگزاری مجالس ابوسعید را خانقاه و در مرتبه بعد مشهد مقدس(مشهد ابوسعید)

و مسجد می توان به شمار آورد و مولوی بیشتر مجالس را به سبب علاقه ای که به مدرسه خود داشت، در آنجا برگزار می کرد.

بیشترین مکان هایی که ابوسعید در آنجا به مجلس گویی می پرداخت، به ترتیب نیشابور، مهنه، طوس، مرو و سرخس بوده است و مولانا مجالس خود را در شهر قونیه برگزار می کرده است.

مجالس ابوسعید، هر روز صبح زود، بعد از طلوع آفتاب برگزار می گردید و از برنامه و ترتیب زمانی خاصی پیروی می کرد که شواهد قطعی دربارة تشکیل مجالس وی در روزهای آدینه، دوشنبه و پنجشنبه در دست است؛ ولی برگزاری مجالس مولانا از نظم زمانی خاصی پیروی نمی کرده و ظاهراً طبق حالات درونی وی و یا بنا به درخواست مریدان تشکیل می شده است و تنها در یک مورد به برگزاری مجالس وی در روز آدینه اشاره گردیده است.

ابوسعید و مولانا هر دو به عنوان سخنران مقیم، هم در محل اقامت خود مجلس می گفتند و هم بنا به دعوت مریدان و هواداران راستین خود، در محل و مکانی غیر از محل و مکان دائمی به مجلس گویی می پرداختند؛ با این تفاوت که ابوسعید برای مجلس گویی به شهرهای دیگر هم مسافرت می کرد، ولی مولانا تنها در قونیه به معرفت گویی می پرداخت؛ اما محل برگزاری مجالس خود را بنا بر حالات درونی و استدعای برخی مریدان، گه گاه تغییر می داد.

در مورد هیأت ظاهری ابوسعید ابی الخیر و مولوی در حین مجلس گفتن اشاره چندانی نشده است تنها در یک جا، اشاره شده که ابوسعید در مجلسی جامة سرخ رنگ پوشیده و دستاری سفید در سر بسته است و مولانا هنگامی که مجالس وعظ و تذکیر برگزار می کرد دستار دانشمندانه (فقیهانه) بر سر می گذاشت و بنابر سنت علمای راستین ردای فراخ آستین می پوشید.

ابوسعید در حین مجلس گفتن، بیشتر بر تخت می نشست و در برخی اوقات بر منبر می رفت و یا اگر در خانقاهی مدعو بود برای او «کرسی جامه» می نهادند ولی مولانا همیشه روی منبر به معرفت گویی می پرداخت. ابوسعید و مولانا هر دو در حالت نشسته به وعظ می پرداختند و در بعضی حکایات روایت شده که ابوسعید بر تخت نشسته و همچون سلاطین برچهار بالش تکیه داده است و مجلسی از مولانا در حالت ایستاده نیز نقل گردیده است.

نحوه شروع مجالس ابوسعید بدین گونه بود که بعد از ورود شیخ، ابتدا قاری آیه یا آیاتی از

قرآن را می خوانده، و ابوسعید در ارتباط با آیات تلاوت شده به سخن گفتن می پرداخته است و یا اگر مستمعی سؤالی در ذهن داشته آن را مطرح می کرده، که گه گاه جواب سؤال محتوای اصلی مجلس را در برمی گرفته است. شیوه معمول در پایان مجالس وی به این طریق بوده که اول بر حضرت محمد(ص) صلوات می فرستاده و بعد دست به صورت خود می کشیده و مجلس را ختم می کرده است.

نحوة شروع و ختم مجالس مولانا، به این طریق بوده که در مجالس سبعه، هر هفت مجلس به شیوة اهل وعظ با خطبه ای عربی شروع شده که بیشتر عبارات آن مسجع است، و در بین آن آیاتی از قرآن مجید در بیان حکمت و قدرت حضرت حق آمده و با درود بر رسول اکرم(ص) و ستایش چهار خلیفه اهل سنت و همچنین در مجلس هفتم علاوه بر آنان با درود بر حسنین، علیهما السلام، خطبه به پایان رسیده و بعد از آن مناجاتی به زبان فارسی شامل دعا و استغاثه به درگاه حضرت حق بیان شده است که بیشتر جملات آن مسجع و زیباست. بعد از این مناجات حدیثی ذکر می شود که حکایات، آیات، داستان ها، احادیث و ابیات عربی و فارسی بیان شده، در طول مجلس برای شرح و توضیح و تفسیر حدیث اول است و در آخر مجلس اول و دوم تفسیر بسم الله آمده است و مجالس اول،پنجم ،ششم و هفتم با حمد و ثنای ذات اقدس الهی به پایان می رسد و گاه آیه ای متناسب از قرآن کریم یا ذکر جمله ای نظیر« الحمد لله رب العالمین» پایان بخش مجلس است. و مجالس دوم، سوم و چهارم با درود و صلوات بر رسول اکرم (ص) و خاندان مطهّر آن حضرت پایان می گیرد.

روحیه ابوسعید همواره سرشار از شادی و نشاط بوده است و سعی می کرد که این حالت بسط و سرخوشی را همیشه در خود حفظ کند و در مواقعی که تغییرات روحی معنوی برایش پیش می آمد و بناچار دچار قبض و گرفتگی درونی می گردید، برای رهایی از این حالت ناخوشایند، به زیارت پیر خود ابوالفضل حسن سرخسی به سرخس می رفت، و بعد از فوت پیر و مرادش این حالت انبساط و شادی باطنی را از مزار شیخ خود می طلبید؛ حتی اگر این حالت قبض در حین برگزاری مجالس برای او رخ می داد، باز هم برای رسیدن به حالت انبساط و شادی درونی به زیارت خاک استادش می رفت و از باطن او مدد می طلبید. تا جایی که از شخصیت مولوی اطلاع داریم، وی سعی داشت همواره روح خود را با شادی همراه سازد و همانند ابوسعید احساس شادی و سرخوشی را در زندگی خود استمرار بخشد و از عواملی نظیر شعر، موسیقی و سماع برای ایجاد و حفظ این حالت بهره می جست؛ با وجود شناختی که از مشرب مولانا و روحیه سرشار از لطافت و نشاط او داریم و با توجه به عدم اشاره گردآورندة مجالس سبعه، و افلاکی، در مورد ایجاد حالت قبض برای مولانا در حین برگزاری مجالس، به احتمال زیاد اغلب مجالس او همانند مجالس ابوسعید در حالت انبساط روحی و درونی برگزار می گردیده است.

ابوسعید ابی الخیر در خواندن افکار دیگران قدرت شگفت انگیزی داشت. وی با قدرتی که در اشراف بر ضمایر داشت، به خصوص در حین مجلس گویی، پیوسته از انکار و داوری مخالفان و بدخواهان خود آگاهی حاصل می کرد و در پاره­ای اوقات مسأله­ای را که به صورت باطنی و با توانایی های فوق حسیّات خود درک کرده بود، به صورت تعریض و خواندن شعر و یا حدیثی که فقط شخص مورد نظر متوجه شود، بیان می داشت، ولی در بیشتر مواقع، به صورت صریح و بدون هیچ پرده پوشی فکر و اندیشه، فرد را در میان جمعیت حاضر در مجلس مطرح می کرد. در نتیجه این ضمیرخوانی های متعدد، ابوسعید در مجالس باعث تحول درونی و از بین رفتن بسیاری از خصومت های منکران، مخالفان و مدعیان می شد، تا جایی که برخی از آنان فی المجلس توبه می کردند و تا پایان عمر از مریدان مخلص وی می گشتند.

مولانا نیز مانند ابوسعید قدرت شگفت انگیزی در اشراف بر ضمایر داشت و به گونه ای که افلاکی ذکر کرده است درحین برگزاری مجالس و معرفت گویی، قادر بوده است که ضمیر و اندیشه حاضران در مجالس اعم از مریدان، مدعیان، منکران و ... را بخواند و به افکار آنها پی ببرد.

در مورد از خود بیخود شدن ابوسعید در مجالس تنها یک مورد روایت شده است که با شنیدن سخنی از یکی مریدان، بسیار متحول گشته و چنان انقلابی در ضمیر وی به وجود آمده که شروع به نعره زدن می کند. از بیخود شدن مولانا در حین معرفت گویی و برگزاری مجالس وعظ اطلاعی در دست نیست و اشاره ای نشده است.

مطالعه در تعالیم ابوسعید نشان می دهد که وی در همه کارها و گفتارش یک مسأله را اساسی قرار داده و آن «اجتناب از نفس» و مبارزه با هواهای نفسانی است، وی در زندگی خویش این نظر را تا سرحد کمال اجرا کرده و به آن عمل نموده است. ابوسعید معتقد بود که همه رنج های انسان از اهمیت دادن به خودخواهی و کشش های نفسانی است و همة مشکلات خود و مریدان را از طریق اخلاص و مبارزه با «ریا» حل می کرد و محور اصلی مباحث وی در ارشاد مستمعان مجالس را همین مسائل تشکیل می داد. مولانا نیز در تعالیم خود با یادآوری مسائلی چون خدمت به خلق، احسان، فداکاری، بخشش، ایثار در راه حق و ... به ارشاد و موعظه حاضران در مجالس می پرداخت.

توجه به جنبه های باطنی و معانی عرفانی در آیات قرآن و داستان های قرآنی و بیان لطائف آن، مطالبی است که در سراسر مجالس ابوسعید ابی الخیر دیده می شود، و در برخی مجالس ابوسعید با اشعاری عاشقانه به تفسیر آیات قرآن می پرداخت و این امر باعث مخالفت و حتی شورش دشمنان و افراد ظاهر بین علیه او گردیده بود. مولانا نیز از جمله صوفیانی است که برای مسأله تفسیر قرآن در حین مجلس گویی و معارف گفتن اهمیت ویژه ای قائل بوده است و در جلسات مختلف به توضیح وتفسیر آیات متعددی از قرآن مجید پرداخته است. مولانا در تفسیر آیات، از تعبیرات و اشارات و اشعار زیبای عرفانی و حکایات پرمحتوا و لطایف قرآنی بسیار بهره می جست و گاهی این لطایف باعث شور و وجد شنوندگان در مجلس می شده است. ابوسعید ابی الخیر، در مجالس به تفسیر احادیث نمی پرداخته است، و در این زمینه اطلاع واثقی در دست نیست؛ ولی مولانا در جلسات معرفت گویی خود به این مسأله نیز توجه داشته است و در هر مجلس اخبار رسول اکرم(ص) را شرح و تفسیر کرده است و برای درک و تفهیم بهتر مخاطبان، از آیات، اشعار، حکایات و تمثیلات عرفانی بسیار زیبا نیز بهره جسته است.

با مطالعاتی که در خصوص عقاید و شخصیت و افکار ابوسعید انجام یافته، می توان دریافت که وی آن چنان خود را ملزم به تبلیغ شریعت در مجالس نمی کرده است ولی مولانا بیشتر از ابوسعید، در مجالس خود به مسأله تبلیغ شریعت و بیان مسائل شرعی در حین معرفت و معانی گفتن می پرداخته است.

ابوسعید ابی الخیر بر اساس نیروی اشراف بر ضمایر و قدرت باطنی از بسیاری مسائل که قرار بود اتفاق بیفتد و یا فردی نیاز به کمک داشت و یا انسانی در حال ارتکاب به عمل خلافی بود، اطلاع می یافت ولی چون خود در حال مجلس گویی بود و نمی توانست آن کار را انجام دهد و یا جلوی آن پیش آمد را بگیرد به فردی از حاضران که بیشتر، فرد مورد اعتماد شیخ بود، فرمان می داد که به آن مکان برود و آن کار را انجام بدهد و بعداً در انتهای بسیاری از مجالس، سرّ فرمان و دستور شیخ برای جماعتی فاش می گردید و متوجه حکمتی که در آن دستور از جانب شیخ بود؛ می شدند ولی این مسأله در مجالس روایت شده دربارة مولانا به چشم نمی خورد و دراین زمینه اطلاعی در دست نیست.


بررسی نقش نماز در شخصیت جوانان

بر همه جوانان معزّز و مکرّم، معرفت به این نکته لازم است که در دین مبین اسلام، نماز لبیک همه ذاکران، عمل آزادگان، طواف عارفان، میقات کعبه عاشقان، سعی وصفای پاکدلان، پرواز بیدار دلان مقصد سالکان، داروی دلهای مجروح، شفای قلبهای محزون و تسکین دلهای مفتون است نماز کمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوی بوستان قلب پاک جوانان است
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 36 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 41
بررسی نقش نماز در شخصیت جوانان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عناوین

مقدمه

نقش نماز در شخصیت جوانان

روح و حقیقت نماز

اهمیت دوران جوانی

انعطاف پذیری روحیه جوانان

نیازهای غریزی و فطری جوانان و پاسخ آن

نقش نماز و تعالیم دینی در شخصیت جوانان

یاد و ذکر خدا مایه آرامش دلها

نماز بارزترین مصداق ذکر خدا

آیا نماز انسان را از زشتی باز میدارد؟

آفات و موانع آثار نماز

الف ـ اکتفا به صورت و ظاهر نماز:

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:

ج ـ استخفاف و سبک شمردن نماز:

د ـ عدم مداومت در نماز:

مقدّمه

بر همه جوانان معزّز و مکرّم، معرفت به این نکته لازم است که در دین مبین اسلام، نماز لبیک همه ذاکران، عمل آزادگان، طواف عارفان، میقات کعبه عاشقان، سعی وصفای پاکدلان، پرواز بیدار دلان مقصد سالکان، داروی دلهای مجروح، شفای قلبهای محزون و تسکین دلهای مفتون است. نماز کمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوی بوستان قلب پاک جوانان است.

جوان چون واجد قلب پاک و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهای ناپاک است میتواند با نماز، پلّههای کمال را طی کند و به قلّه جمال باریابد. با برپایی نماز به مقام سروری و سیادت راه یابد و دعای اللهم اجعلنی للمتقین اماماً (خدایا مرا پیشوای پرهیزکاران قرارده) را ورد کلام خود سازد.

چون که هیچ عملی مثل نماز بینی شیطان را به خاک مذلّت نمی ساید و توجهات الهی را نصیب انسان نمیسازد و هیچ بندهای جز از طریق نماز به مقام قرب نمیرسد. بسیار زیبا فرمودهاند آن رهبر فرزانه که: «مبتدیترین

انسانها رابطه خود را با خدا به وسیله نماز آغاز میکنند. برجستهترین اولیاء خدا نیز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز میجوید. این گنجینه ذکر و راز را هرگز پایانی نیست و هر که با آن بیشتر آشنا شود جلوه و درخشش بیشتری در آن مییابد».

پس بیائیم همّت نمائیم که با تمسک به نماز به مقام قرب، راه یابیم و جوانی خویش را با سیره مردان الهی گره زنیم تا شاید در جهان جاودانی در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزینیم که طوبی لهم و حسن مآب.

برای جوانان عزیز باید مسلّم باشد که هر چه در بهار جوانی کاشتند در پائیز پیری درو خواهند نمود و به سنین بعد از جوانی عبادت را موکول نمودن از وسوسههای شیطانی است.

جوانا ره طاعت امروز گیر***که فردا جوانی نیاید ز پیر

نقش نماز در شخصیت جوانان

برای پرداختن به این موضوع که نماز در ساختار شخصیت جوان، موجد چه آثاری بوده و نقش و تأثیر آن تا چه حدی است به نظر میرسد که تبیین و توضیح چند مطلب در این باب لازم و ضروری باشد. نخست حقیقت و روح نماز است و دیگری اهمیت دوران نوجوانی و جوانی و نیز روحیه انفعالی و تأثیر پذیری این نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجی است.

به نظر میرسد تا وقتی که مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جایگاه خود را پیدا نکنند فواید و آثار این امر عبادی یعنی نماز در زندگی جوانان در پردهای از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جایگاه حقیقی خود را پیدا نکند. لذا به همین خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعدیل و تکامل شخصیتی و ایفای نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی جوانان را بیان خواهیم کرد.

روح و حقیقت نماز

نماز لفظ و واژهای است که در متون دینی ما بعنوان «صلاة» از آن یاد شده و دارای معانی متعدّدی بوده که یکی از آن معانی، همین عمل مخصوصی است که به نام «نماز» در دین اسلام تشریع شده است. این لفظ در برخی از آیات به معنای سلام و تحیت آمده است آنجا که خداوند در قرآن میفرمایند:

إنَّ الله وملائکته یصلّون علی النّبی یا ایّها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً.

«همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) درود می فرستند شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم بر او سلام گوئید»(1).

و در آیه دیگر با اشاره به همین معنی میفرمایند: هو الذی یصلی علیکم وملائکته «اوست خدایی که هم او و هم فرشتگانش بر شما تحیت و رحمت میفرستند»(2).

وبه معنای دعا هم در برخی از آیات آمده است. آنجا که به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)دستور گرفتن زکات داده میشود خداوند می فرماید بعد از گرفتن زکات برای آنها و در حقشان دعا کن. خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم وتزکیهم بها وصلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم.

«ای رسول ما، تو از مؤمنان صدقات را بگیر تا بدان واسطه نفوس آنان را پاکیزه سازی و آنها را به دعای خیر یاد کن همانا دعای تو در حق آنان، موجب تسلی خاطرآنهاست»(1).

«صلاة» به هر دو معنای مزبور که در حقیقت به معنای واحد بر می گردند که همان دعا باشد مورد بحث ما نیست بلکه مراد از «صلاة» همان معنایی است که با طریق مشخص و با ارکان مخصوص و جزئیات معین از طرف شارع مقدس، حقیقت پیدا کرده است و پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم)آن حقیقت نازله را در عمل تشریع و خود، آن را تحقق عملی بخشید. نه تنها شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پای بند بود بلکه همه مسلمین موظف بودند که آن را شبانه روز پنج بار بجای آورند. اَقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل.

«نماز را از زوال خورشید تا نهایت تاریکی شب برپا دار»(2).

که این آیه اشاره اجمالی به نمازهای پنج گانه دارد. نماز با این شیوه مرسوم که مصداق آن برای همه مسلمین روشن و آشکار است چیزی نیست که مورد فهم و درک نباشد چون آنچه که از سنّت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)و اهل بیتش استفاده میشود پر واضح است که این تلقی از نماز یعنی اعمال مخصوصهای که با تکبیرة الاحرام شروع و به سلام ختم میگردد. و این است معنای دیگری که از آیات استفاده میشود. آنچه که مسلّم است این است که این عمل ظاهری که اصطلاحاً بدان نماز گفته میشود تمام حقیقت نماز نیست بلکه این صورت و چهره ظاهری آن است. نماز امری است الهی که تحقق آن همانند سایر امور دارای ظاهر و باطن است که در متون دینی به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصویر ظاهری نماز همان است که با اعمال مخصوصه انجام گیرد و حفظ آن نیز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارتست از: اخلاص، حضور قلب، ذکر خداوند و تعظیم در مقابل او، امید و دلبستگی به ذات ربوبی، اعتماد و رکون به وجود سرمدی و محو شدن در مقابل ذات یکتایی که در مقابل عظمت و جلالت او قیام نموده است.

حقیقت نماز اعم از معنای ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر، چون محدود نمودن حقیقت انسان و انسانیت او به جسم مادی است. همانطور که حقیقت انسان در این جسم خاکی و هیکل مادی قالب گیری شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده و به این شکل ظاهری وجود یافته است چنانچه خداوند فرماید: وقد خلقتکم اطواراً «وبه تحقیق شما را به صورت گوناگون آفرید»(1).

حقیقت نماز هم چون سایر امور در باطن و روح او نهفته شده که این قالب و صورت را پذیرا شده است هرگاه آن حقیقت بخواهد در عالم خارج تحقق یابد قطعاً باید در همین طور و قالب خاص باشد و در غیر این صورت نماز نبوده بلکه پدیده دیگری است.

هرگاه این قالب خاص و صورت ظاهری نماز با روح و باطن آن آمیخته و قرین گردد نماز حقیقت خود را یافته و تأثیر خود را می گذارد. در چنین صورتی است که این امر الهی، ستون دین(1)، معراج مؤمنین(2)، روشنگر چهره مسلمین(3)، مقرِّب متقین(4)، مکمّل اخلاص مخلصین، مبعِّد خصائص ملحدین(5)، مسوِّد چهره شیاطین(6)، وممیّز مؤمنین از کافرین(7)، قرار میگیرد.

پس نمازی که فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطی شی نخواهد بود. بنابر این قیام به ظاهر آن، تحرکی در نماز گزار ایجاد نخواهد کرد و از سوی ذات باری به این نماز اقبال و توجهی نیست چنانچه از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمودند:

«خداوند متعال نظر نمیافکند به نمازی که آدمی دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نکند»(8).

پس حقیقت نماز اعم از صورت ظاهری و معنای باطنی است و تمسک به هر یک از این دو بدون دیگری نماز نیست در نتیجه هم کسانی که به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بیخبرند از حقیقت نماز غافلند و هم آنانکه نماز نمیخوانند و ادعا دارند که ما به معنا و حقیقت آن رسیدهایم معرفتی از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقیقت است.

اهمیت دوران جوانی

بر هیچ اهل علمی پوشیده نیست که در شکل گیری شخصیت هر فرد، مقطع جوانی از جایگاه خاص و اهمیت ویژهای برخوردار است. شاید بتوان گفت که ثبات شخصیت هر انسانی در این سنین آغاز و به هر نحوی که شکل گیرد غالباً به همان صورت قوام یافته و تثبیت میگردد و به همین دلیل در روایات بر اهمیت و برتری این مقطع سنی تأکیدات زیادی رفته و نیز روانشناسان این دوره را حیات مجدد انسان نامیدهاند.

صاحب شریعت اسلام، حضرت خیر الانام که از سر چشمه وحی الهام میگرفت در تکریم و احترام به جوانان فرمودند:

فضل الشابّ العابد الذی یَعبُدُ فی صباه علی الشیخ الذی یَعبُد بَعْدَ ماکَبُرَتْ سِنُّهُ کفضلِ المرسلین علی سایر النّاس.

«فضیلت و برتری جوان عابد که از آغاز جوانی خدا را عبادت کند بر پیری که وقت پیری مشغول عبادت گردد چون فضیلت پیغمبران است بر سایر مردم»(1).

و در جای دیگر با اشاره به ارزش جوانی میفرماید: اغتنم شبابک قبل هرمک.

«جوانی تان را قبل از فرارسیدن پیری غنیمت و قدر بدانید»(1).

وخطاب به والدین و مربیان در برخورد با جوانان و نوجوانان میفرمایند:

اوصیکم بالشّبان خیراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثنی بشیراً ونذیراً فحالفنی الشُّبّانُ وخالفنی الشیوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال علیهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم.

«به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نیکی سفارش میکنم که آنها دلی رقیقتر و قلبی فضیلت پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنان مرا پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آیهای از قرآن اشاره کرد و درباره مردم کهن سال و پیر که مدت زندگی آنان به درازا کشیده و دچار قساوت قلب شدهاند سخن گفت»(2).

همه این سخنان گوهر بار که در خطاب به مسلمانان تأکید داشتند علاوه بر سیره عملی و برخورد بزرگوارانه و محترمانهای که با جوانان داشتهاند حاکی از حساسیت عنفوان جوانی است.

بنابر این از منظر علم و دین، در تمام عمر و طول حیات انسانی هیچ برههای مهمتر از دوره نوجوانی و جوانی نیست. یکی از روانشناسان معروف غربی بنام دکتر «مای لی» در اهمیت این دوره از عمر آدمی چنین میگوید: «در نوجوانی مسأله شخصیت و هویّت با شدّت تمام از نو وارد میدان میشود پس نوجوانی و جوانی یکی از مراحل و مراتب بارور هستی است که طی آن ساختهای قطعی شخصیت و هویت بزرگسال تثبیت شده یا دوباره مطرح میکردند»(1).

انعطاف پذیری روحیه جوانان

نسل جوان تنها قشر منحصر به فردی است که بیشترین روحیه تأثیر پذیری را داراست شفافیت روحیه جوانان و حساسیت ایشان، عامل اصلی توجه دستگاههای تبلیغاتی استکبار و بنگاههای فرهنگی غرب، برای سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقی و اهداف پلید خویش در طول تاریخ بوده است.


بررسی غزوات پیامبر اسلام

شکوه قدرت‏ روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آن‏حدود عبور مى‏کند پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز به‏طریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشان‏در معرض خطر قرار گرفته است مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشت
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
بررسی غزوات پیامبر اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

غزوات پیامبر اسلام

1- نبرد بدر

شکوه قدرت‏ روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آن‏حدود عبور مى‏کند. پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد. از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز به‏طریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشان‏در معرض خطر قرار گرفته است. مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشتند چون این خبر را شنیدند، شتابان به سوى مدینه‏حرکت کردند.

ریاست این کاروان با ابوسفیان بود. وى از راه اصلى خارج شد و به‏بیراهه زد و از کناره‏هاى ساحل دریاى سرخ به دور از چشم پیامبر و یاران‏مسلحش به حرکت خود ادامه داد و بدین وسیله از حمله مسلمانان به‏کاروان رهایى یافت.

کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنان‏به سوى مدینه حرکت مى‏کردند و به خود اجازه نمى‏دادند پیش از سرکوب‏مسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند. پیامبر به قصد تصرف کاروان قریش به سوى مکّه حرکت مى‏کردوقریش به قصد سرکوب مسلمانان به طرف مدینه مى‏آمد. درهمین حال‏این دو سپاه در سر چاهى موسوم به "بدر" با یکدیگر روبه‏رو شدند. پیامبر خود را براى جنگ به معناى واقعى، آماده نکرده بود، ولى قصدداشت بر اموال تجارى قریش دست یابد. امّا با این وجود، وى بازگشت‏به مدینه را شکست تلقى مى‏کرد؛ وبراى آنکه مبادا کفّار، با این کار طمع‏نابودى مسلمانان را درسر بپرورانند، به خود اجازه عقب‏نشینى‏وبازگشت نداد. این نخستین میدانى بود که مسلمانان در تاریخ جدید خود، در آن‏دست وپنجه نرم مى‏کردند. این جنگ در سال دوّم هجرى روى داد. شمار نیروى کفار از مرز 950 تن مى‏گذشت درحالى که تعداد مسلمانان‏تنها به 313 تن مى‏رسید. با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تمام‏این نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.

تاکتیک جنگ در جزیرةالعرب بدین‏گونه بود که نخست دو نفر درمیدانى که هر دو گروه متخاصم نظاره‏گر آن بودند، به نبرد مى‏پرداختند.

زمانى که پهلوانان کشته مى‏شدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمن‏هجوم مى‏برد واین‏کار تا آنجا دنبال مى‏شد که‏یکى‏از دو گروه تارومار شود. با این حال پیامبر در جنگ بدر شیوه جدیدى را به اجرا گذارد. وى مثلثهاى جنگى را ترتیب داد که در نوع خود بى‏نضیر بودند. آن‏حضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایش‏یابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.

خداوند نیز با سپاهیانى از ملائکه، که آنان را براى یارى پیامبرفرستاده بود، آن‏حضرت را یارى داد. سپاه کفار پس از آن که پهلوانانشان به دست نیرومند حضرت على علیه السلام‏از پاى درآمدند، راه گریز در پیش گرفتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. سرانجام این جنگ با هفتاد کشته از سپاه کفار، که اکثر آنان از سران‏ودلاوران بودند، و چهارده شهید از سپاه اسلام، هشت شهید از انصاروشش شهید از مهاجران، پایان یافت(11). توطئه نافرجام‏ این نبرد خونین، باب جنگهاى دیگر را به روى پیامبر که خود بادلیرى ونیرومندى و استقامت آنها را رهبرى مى‏کرد گشود. درحالى که‏این جنگ قریش را درپى انتقام و خونخواهى از کشته‏هایش‏برمى‏انگیخت، مسلمانان را به یارى خداوند مطمئن مى‏کرد و به آنان نیرومى‏بخشید، تا در برابر هر هجومى، از هر نوع که باشد، پایدارى‏واستقامت ورزند.

شکست قریش در این جنگ موجب شد، که آنان در اندیشه توطئه‏وحیله بر ضد پیامبر باشند. به همین منظور آنان یکى‏از پهلوانان ودلیران‏خود را به مدینه فرستادند تا پیامبر را بفریبد و او را بکشد. امّا خداوند،این نقشه را نقش بر آب کرد. وقتى وى نزد پیامبر آمد، وآن‏حضرت با اوبه گفتگو نشست، وى را از توطئه‏اى که در سر داشت مفصلاً آگاه ساخت. این پهلوان قریش "عمیر بن وهب" نام داشت، او اسلام آورد و به مکّه‏بازگشت و فعالانه به تبلیغ اسلام همّت گماشت و بدین‏گونه توطئه‏مکارانه قریش خنثى شد. غزوه سویق‏ قریش دسیسه بى‏فایده دیگرى را به اجرا گذاشت. گروهى از آنان که‏شمارشان به دویست نفر مى‏رسید، به فرماندهى ابوسفیان، شبانه بر مردم‏مدینه شبیخون زده دو تن از آنان را کشتند. چون سپاه اسلام به رهبرى پیامبر، آنها را تعقیب کردند کفار تاب‏ایستادگى نیافتند واز میدان گریختند وبراى آن که بتوانند با راحتى وسبکى‏بیشتر بگریزند قسمتى از وسایل خود را بر جاى نهادند و خود فرار کردند. این جنگ به "غزوه سویق" شهرت یافت.زیرا مسلمانان در این جنگ‏مقدار فراوانى از خوراک سویق که توشه کفار بود، به غنیمت گرفتند.

2- نبرد اُحُد

این بار نیز ابوسفیان فرماندهى قریش را برعهده و پرچم کفر را به‏دست گرفت. و پنج هزار مرد جنگى در زیر آن جمع کرد و به طرف مدینه‏در حرکت شد. وقتى سپاه ابوسفیان به کوه احد در چند کیلومترى مدینه‏رسید، پیامبر با لشکرى که شمار آن از ششصد تن بیشتر نمى‏شد، به‏رویارویى وى شتافت.پیامبر در این نبرد، نقشه خیره کننده‏اى کشید. وى از کوه اُحُد به عنوان تکیه‏گاهى براى سپاهش استفاده برد و برشکافهاى کوه که در پشت سرش قرار داشت، گروهى مسلح را به‏فرماندهى "عبداللَّه" گماشت و به آنان فرمود که چه مسلمانان پیروزشوند، و یا شکست بخورند، نباید موقعیت خود را رها کنند.آنگاه‏فرمان داد مسلمانان یکپارچه بر کفار یورش برند. کفار، که تا آن هنگام‏با هجوم یکپارچه برخورد نکرده بودند، پس از مدتى نبرد خونبار تارومار شدند، و مسلمانان بر غنایم فراوانى دست یافتند. کسانى که پشت‏سر سپاه در شکاف کوه به نگهبانى مشغول بودند، دیدند که همرزمانشان‏در جمع غنایم از آنان پیش افتاده‏اند. از این رو آنان نیز به قصد جمع‏غنیمت موقعیت حساس خود را رها کردند، و به جمع غنایم پرداختند. هر چقدر که "عبداللَّه" آنان را از این کار منع کرد، مؤثر نیفتاد. وقتى کفار به رهبرى خالد بن ولید وضع نگهبانان تنگه را چنین دیدند ازپشت سپاه مسلمانان، بر آنان حمله بردند و ما بقى یاران "عبداللَّه" را ازپاى درآوردند وپس از آن بر مسلمانان تاختند و به کافرانى که از صحنه‏نبرد گریخته بودند، بانگ بازگشت سردادند.

لشکر قریش، مسلمانان رادر محاصره خود گرفتند. شمار فراوانى از مسلمانان از عرصه نبردگریختند واین درحالى بود که مسلمانانى که از میدان فرار نکردند، مثل‏پیامبر وعلى‏علیه السلام وعده دیگر از مسلمانان فداکار، از این موقعیت‏بهره‏بردارى کردند.

سرانجام حضرت على‏علیه السلام ده تن از پرچمداران سپاه‏کفر را به هلاکت رساند، تا جایى که پرچم کفار بر زمین افتاد، و انها باخوارى، راه گریز در پیش گرفتند.

پس از این، مسلمانان غنایم زیادى به چنگ آوردند، اگرچه در این‏جنگ خسارتهاى جبران‏ناپذیرى نیز متوجه مسلمانان شد همچون‏شهادت حمزه بن عبدالمطلب پهلوان و دلیرمردى که پس از پیامبروعلى‏علیه السلام، سوّمین فرمانده سپاه اسلام به شمار مى‏رفت. پیامبر اسلام‏پس از شهادت حمزه وى را "سیّدالشهداء" نامید.

تعقیب دشمن‏ ابوسفیان باقیمانده سپاه خود را در محلى بین مکّه و مدینه جمع کرد.
پیامبر با آنکه خسارتهاى جنگى سنگینى را متحمل شده بود، و یارانش‏نیز دشواریهاى فراوانى را تحمل کرده بودند، به‏تعقیب ابوسفیان پرداخت.پیامبر به مکانى به نام "روحاء" رسید و چون به ابوسفیان دست‏یافت وى از هیبت آن‏حضرت دچار ترس و بیم شد و به مکّه گریخت. این حرکت پیامبر به انگیزه کسب قدرت و روحیه، آن هم پس ازشکست اُحُد، و نیز بازگرداندن موقعیت و ارج سپاه اسلام در دل کفار ازاهمیت فراوانى برخوردار بود. فرار پس از مدتى ابوسفیان هزار مرد جنگى گرد آورده همراه با آنان به‏سوى مدینه حرکت کرد. چون پیامبر این گزارش را دریافت کرد از مدینه‏خارج شد تا به "بدر" رسید. امّا کفار که از آمدن پیامبر اطلاع یافته بودند، گریختند. بعد از این‏نبرد، جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش به وقوع نپیوست مگر جنگ‏خندق که در آن قریش با عده‏اى دیگر از غیر قریش برضد اسلام باهم‏متّحد شدند.

جنگ احزاب‏ فرماندهى جنگ خندق را ابوسفیان به عنوان فرمانده نیروهاى عرب‏در مکّه به عهده گرفت. وى قریش و اعراب را جمع کرد و با برخى ازیهودیان مدینه پیمان بست، و براى سرکوب مسلمانان دست به کار شد.

جنگهایى که مسلمانان در زمان حیات پیامبر در آن شرکت مى‏جستندبه سه دسته تقسیم مى‏شدند. نوع اوّل جنگهایى بودند که میان آنان‏وقریش درمى‏گرفت و نوع دوّم جنگهایى که میان آنان و یهودیان رخ‏مى‏داد و نوع سوّم جنگهایى بود که بین مسلمانان و سایر اعراب که مانع ازپیشرفت و انتشار اسلام بودند، اتفاق مى‏افتاد. در جنگ خندق، هر سه نوع این جنگها به وقوع پیوست از این روبدان جنگ "احزاب" هم گفته مى‏شود.

زیرا قریش با "بنى سلیم"و"اسد" و "فزاره" و "اشجع" و "غطفان" و با "بنى قریظه" و برخى‏از یهودیان مدینه براى جنگ با پیامبر هم پیمان شدند. نظر مسلمانان بر این قرار گرفت که در مدینه بمانند و بین خود واحزاب )دشمنانشان( خندقى حفر کنند. لشکر دشمنان همچون سیلى خروشنده و ویرانگرى که کوه و دشت رافرا مى‏گیرد به مدینه رسید. چون چشمشان به "خندق" خورد گفتند: این‏حیله‏اى تازه‏اى است. دو تن از دلاوران آنان به نامهاى عمرو بن عبدودّ وعکرمة بن ابوجهل از خندق گذشتند و میان خندق و مسلمانان ایستادندو فریاد مبارزخواهى سردادند.

على علیه السلام به سوى شجاع‏ترین دلاور عرب‏در زمان خود، یعنى عمرو، رفت و او را بکشت. با مرگ عمرو، ترس‏وبیم در سپاه کفر حکمفرما شد. هر دو سپاه به سوى یکدیگر تیرانداختند. سپاه کفار بیش از بیست روز در پشت خندق اردو زدند، امّاسرانجام با خوارى و سرافکندگى پس از تحمل خسارتهاى معنوى و مادى‏فراوان به دیار خود بازگشتند.

آوازه استقامت و پیروزى مسلمانان در برابر سپاه بى‏شمار کفر، درسرتاسر جزیرةالعرب پیچید. در این جنگ تعداد سپاهیان اسلام از سه‏هزار نفر تجاوز نمى‏کرد، درحالى که افراد سپاه کفار به دهها هزار تن بالغ‏مى‏شد. امّا با این همه پیروزى در این جنگ سرانجام نصیب سپاه اسلام‏شد. با پایان غزوه خندق، سلسله بزرگى از جنگهاى پیامبر با قریش خاتمه‏یافت. و بعد از این هیچ جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش روى نداد،مگر فتح مکّه که آن هم در واقع پیروزى نهایى مسلمانان بر کفار بود نه‏جنگ و خونریزى. در اینجا دو سلسله دیگر از جنگهاى اسلامى باقى مى‏ماند، نخست:جنگ مسلمانان با یهود و دوّم جنگهاى آنان با قبایل دیگر عربى.


عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری

در این مقاله بر آن شده‏ایم تا «عرفان» را از دیدگاه استاد شهید مطهری بررسی کرده، به تبیین نگرش‏ها وگرایش‏های عرفانی او بپردازیم؛ چه این‏که استاد، عرفان را از نوع شناخت شهودی و مبتنی بر سیر و سلوک عملی‏ دانسته تا انسانِ عارفِ سالک، از مرحله «فهمیدن» به منزل «رسیدن و دیدن» تکامل یافته، به مقام توحید درمراتب گوناگون نائل شود که عرفان را با توحید ناب و
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 26
عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری(ره)

چکیده‏
در این مقاله بر آن شده‏ایم تا «عرفان» را از دیدگاه استاد شهید مطهری بررسی کرده، به تبیین نگرش‏ها وگرایش‏های عرفانی او بپردازیم؛ چه این‏که استاد، عرفان را از نوع شناخت شهودی و مبتنی بر سیر و سلوک عملی‏ دانسته تا انسانِ عارفِ سالک، از مرحله «فهمیدن» به منزل «رسیدن و دیدن» تکامل یافته، به مقام توحید درمراتب گوناگون نائل شود که عرفان را با توحید ناب و انسان کامل نسبتی تام و تمام خواهد بود و در این جهت برخی‏ازاصول عرفانی از وحدت شخصی وجود، سلوک و شهود، ریاضت و عشق و محبّت بررسی شده و استاد، مقوله«وحدت وجود» را در مقام تصوّر و تصدیق از نوع سهل و ممتنع دانسته، معتقد است: بسیار اندکند کسانی که به‏حقیقت معنا و ماهیت آن‏ می‏پردازند.

به اعتقاد استاد، عرفان با تصوّف فرق دارد و اوّلی را مقوله‏ای فرهنگی و دومی را اجتماعی می‏داند و به‏شدّت برنظریه اصالت، استقلال و غنای عرفان اسلامی و زایش و رشد و بالندگی عرفان اسلامی از دامن فرهنگ و آموزه‏های‏ قرآنی ـ روایی تأکید دارد و نظریه بیگانه بودن عرفان با آموزه‏های اسلامی یا التقاطی و تلفیقی بودن عرفان اسلامی با عرفان‏های هندویی، مسیحی و... را نقد کرده، نمی‏پذیرد؛ اگر چه تأثیر و تأثّر فرهنگ‏های اخلاقی ـ عرفانی را با عرفان‏ اسلامی قبول دارد.

و نیز در این مقاله بر آن شدیم تا به تجلیّات و نماد و نمونه‏ای از گرایش‏های عرفانی استاد شهید مطهری و تحوّل‏تکاملی اندیشه، انگیزه و عمل وی از حکمت به عرفان به‏ویژه در اواخر عمر گرانبهایش اشاراتی داشته‏ باشیم.

واژگان کلیدی: عرفان، وحدت وجود، ریاضت، عشق و محبّت، اخلاق، حکمت و فلسفه و....

مقدّمه‏
تفسیری که از شاکله و شخصیت استاد شهید مطهری در اذهان خاص و عام وجود دارد، این است که او راشخصیت فلسفی و حکمی می‏دانند و همین بُعد وجودی استاد، ظهور بیش‏تری دارد و اکثر نوشته‏ها و گفته‏های آن‏ متفکّر بزرگ نیز از خردورزی و عقل‏گرایی او در تبیین اندیشه و بینش و حتّی گرایش‏های دینی حکایت می‏کند که‏ حکمت اندیشی و فلسفه‌ورزی او بر هیچ اهل معرفتی پوشیده نیست؛ امّا به این معنا نیست که در عرصه‏ها و ساحت‏های دیگر از مطالعات، اظهارنظر و تضلّع ویژه بهره‏مند نبوده است؛ بلکه شخصیت جامع‏الاطراف شهید مطهری جواز ابراز اندیشه و اظهار رأی صائب و ثاقب وی را در ابعاد گوناگون تفکّر دینی نیز منطقی و معقول می‏نماید؛ به‌ویژه این‏که گرایش‏های علمی و عملی استاد شهید به مقوله عرفان پژوهی در اواخر عمر شریفش، موارد معیار سنجش، و ارزیابی، استخراج و تبیین دیدگاه‏های عرفانی او را نیز مطلوب، بلکه ضرور می‏کند؛ افزون بر این‏که از صاحب نظری و کارشناسی ژرف‏اندیش، با گستره علمی و مطالعاتی فراوان، نیازشناسی، زمان‏شناسی و درک و درد دینی‏که استاد داشت، انگیزش بیش‏تری را فراروی ما می‏نهد تا نگرش‏ها و گرایش‏های عرفانی ـ سلوکی وی را بیش از پیش ‏مورد کاوش معرفتی قرار دهیم و این ساحت معرفتی شهید مطهری نیز به اصحاب معرفت و ارباب فضیلت و دانش‏پژوهان و حقیقت جویان معرّفی شود؛ چه این‏که در آثار و اثمار گونه‏گون گفتاری و نوشتاری یا بیانی و بَنانی آن متفکّر اسلام‏شناس، مواضع گوناگونی یافت می‏شود که زمینه‏ها و بسترهای کافی را در حصول و تبیین این وجه شخصیتی وی ‏در اختیار ما می‏نهد. بدیهی است ذهن و زبان و قلم استاد به تفکیک قلمرو و گستره هر کدام از فلسفه و عرفان و حکمت عقلی وشهودی به‏طور کامل آشنا بود و التزام عملی استاد در رهاوردهای علمی‏اش در امتیاز مقوله‏های حکمی ـ عرفانی ‏کاملاً مشهود است؛ امّا چه توان کرد که اشتراکات فراوان در حوزه‏های نظری هر کدام از معرفت فلسفی و عرفانی و این‏که زبان عرفان «فلسفه» و «فلسفی» است (مطهری، 1362: ص 190)، زمینه‏های لازم را در نوع نگرش‏ها وگرایش‏های استاد به‏صورت جامع فراهم ساخت؛ به ویژه آن‏که راه برهان و عرفان و معرفت استدلالی و ذوقی را مانعةالاجتماع ندانسته، هر دو را دارای ارزش معرفتی قلمداد می‏کرد و حتّی معتقد بود که ترجیح یکی بر دیگری، از نظر علمی و معرفتی بیهوده است:

... به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است. هر یک از این دو راه، مکمّل دیگری است و به هر حال، عارف، منکر ارزش ‏راه استدلال نیست (مطهری, 1360: ص 146 ـ 154).

به همین میزان، دو هدف ما را بر آن داشت تا به تبیین اجمالی نگرش‏ها و گرایش‏های عرفانی استاد شهید اهتمام ‏ورزیم: 1. اندیشه‏ها و نگرش‏های عرفانی استاد از لابه‏لای آثارش استخراج و به آگاهان جامعه به‏ویژه نسل جوان وروشنفکر معرّفی شود و تبیین‏های عرفانی و اصول و معیارهای اندیشة آن شهید فرزانه و پاسخگویی‏هایی که به‏برخی سؤالات و شبهات در حوزه عرفان، ادبیات عرفانی و شخصیت‏های عرفانی ـ ادبی داده, مغفول و مهجور نماند و این ساحت پربرکت معرفتی استاد نیز در جامعه علمی حضور و ظهور داشته باشد.

2. روح و روحیه عرفانی و گرایش‏های سلوکی و درد سیر و سلوکی استاد شهید در لابه‏لای معارف فلسفی وعقلانی‏اش پوشیده نماند و فقط تفسیر تک‏بعدی و تک‏ساحتی از شخصیت علمی و عملی استاد نداشته باشیم. افزون ‏بر این، گرایش‏های عرفانی ـ سلوکی در عرفان عملی که استاد شهید در اواخر عمر شریفش یافته و تحوّلی در شخصیت وی شمرده شده است نیز مطرح می‏شود تا مورد توجّه جدّی قرار گیرد. از سوی دیگر، اعتقاد خاصّ استاد به عرفان اصیل اسلامی که آن‏را دارای اصالت، استقلال و غنایی ویژه می‏دانست، تبیین، تحکیم و از آن دفاع شود و به‏ویژه در برابر اندیشه‏هایی که عرفان را غیراصیل، غیرمستقل و حتّی بیگانه و وارداتی می‏دانند و برخی نیز با کمی‏ تسامح، آن ‏را تلفیقی و التقاطی قلمداد می‏کنند، لازم می‏نُماید که نگرش‏ها، بینش‏ها، اعتقادات و حتّی نظریه استاد در اصالت، استقلال و جامعیت عرفان اسلامی به‏طور کامل تبیین و آشکار شود.

استاد شهید، «اصالةالفطره‏ای» است (ر.ک: رودگر، 1380: ص 27) و «فطرت را ام‏المعارف می‏داند (مطهری، 1375: ص 250) و در تعبیری روشن و شفّاف و مستدل و مبرهن می‏فرماید:

از نظر ما، راز تکامل را در «فطرت» انسان باید جست‌وجو کرد.

عرفانی که شهید مطهری از آن سخن می‏گوید و در بطن و متن آموزه‏های قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی وعملی معصومان‏علیهم السلام ریشه دارد و هماره فطرت انسان به چالش کشیده می‏شود، تا «لیستادوهم میثاق فطرته» تحقّق ‏یابد، شناخت آن نوع از عرفان رنگ و بوی دیگری دارد که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت می‏کند؛ بدین‏سبب، از خودآگاهی عرفانی به‏صورت راز سیر و سلوک یا عرفان عملی و نیل به مقام‏توحید و کمال سخن به میان می‏آورد (مطهری، 1378: ج 2، ص 324 ـ 324)؛ پس معرفت به خود، محاسبه خود و مراقبت از خویشتن، سرمایه‏های اصلی عرفان اسلامی هستند.

چیستی عرفان و اقسام آن از دیدگاه استاد شهید مطهری‏

عرفان، شناخت حق و اسما و صفات الاهی از طریق تهذیب نفس و تزکیه و طهارت درونی است که در اثر سیر وسلوک حاصل می‏شود و تفسیر ویژه‏ای از عالم و آدم یا جهان هستی ارائه می‌کند؛ در پرتو آن، عالم را جلوه حق و مظهراسمای حُسنای الاهی می‏بیند و «توحید»، واپسین مقصد سیر و سلوک عارف است؛ توحیدی که وجود حقیقی رامنحصر در خدا دانسته، ماسوای الاهی را تجلّیات آن وجود و «نمود» می‏داند، نه «بود»؛ یعنی اگر در حکمت وفلسفه از «بود و نبود» و در اخلاق از «باید و نباید» بحث می‏شود، در عرفان از «بود و نمود» بحث می‏شود و در تفسیر عرفانی هستی، وجهه الاهی و معنوی، وجه اصیل وحقیقی قلمداد می‏شود؛ پس در عرفان از دو مقوله «خدا» «و انسان کامل» یعنی توحید و موحِّد سخن به میان می‏آید که «شهود توحید» یا «توحید شهودی» و راه‏رسیدن به مقام منیع توحید ناب و عرفانی در منازل و مقامات تعریف‏پذیر و تحقّق بردار است که سالک باید لزوماً درسیر و سلوک به آن دست یازد. به تعبیر استاد شهید مطهری، «توحید عارف یعنی طیّ طریق کردن و رسیدن به مرحله‏جز خدا هیچ ندیدن» (همو، 1362: ص 188). عرفان از منظر استاد، به دو بخش عرفان علمی و عرفان عملی ‏تقسیم‏پذیر است که از دو جنبه می‏توان درباره آن‏ها بحث کرد: 1. جنبه فرهنگی ـ عرفان؛ 2.جنبه اجتماعی ـ تصوّف‏ که دو بخش علمی و عملی وابسته به جنبه علمی و فرهنگی عرفان قلمداد شده است؛ اگرچه عرفان علمی اشتراک‏ها و افتراق‏هایی با اخلاق داشته و عرفان عملی به «سیر و سلوک» در عرفان نامگذاری شده است که سالک برای نیل‏به قلّه منیع انسانیت یعنی «توحید»، باید مراحل و منازلی را بپیماید و در فهم و طریقت چنین مراحل و مقاماتی و این‏که چه باید بکند و چه حالاتی برای او حاصل می‏شود، واردات قلبی‏اش چه و چگونه است و چه وظایف و مراقبت‏هایی را باید اعمال کند و سالک به‏طور کامل باید از راه و رسم منزل‏ها آگاه باشد، به انسان کامل یا خضر راه، پیر طریق، مراد، طایر قدس، و... نیازمند است؛ یعنی در رسیدن به توحید و مقام توحّد سالک، سیر و سلوک و پیر راه، لازم ‏است تا از خطر گمراهی برهد و به سر منزل مقصود برسد و تلائم و تعامل، تلازم و ترابط ویژه‏ای بین عرفان علمی و عرفان عملی برقرار است که در سیر و سلوک عرفانی متجلّی می‏شود و استاد شهید، روی این مقوله‏ها بسیار تأکید دارد (همان: ص 187). در این‏جا لازم است بر اساس اندیشه‏ها و نگرش‏های استاد، اشتراک‏ها و افتراق‏هایی را که بین ‏عرفان و فلسفه و عرفان و اخلاق وجود دارد، مطرح سازیم.


بررسی عربستان پیش از اسلام

براى بررسى دقیق تاریخى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى عربستان پیش از اسلام لازم است زندگى بدویان و باده‏نشینان را در چند مورد مطالعه نمود
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 24
بررسی عربستان پیش از اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عربستان پیش از اسلام

براى بررسى دقیق تاریخى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى عربستان پیش از اسلام لازم است زندگى بدویان و باده‏نشینان را در چند مورد مطالعه نمود:

1- منابع: به اشعار عرب قبل از اسلام و تفسیرى که از آن‏ها باقى مانده و ضرب‏المثل‏هاى آنان استناد مى‏شود.

2- تاریخ: زندگى یکجانشینان و صحراگردان که اغلب به غارت و بعضا به تجارت مى‏پرداختند مطرح مى‏شود.

3- روابط سیاسى: به ساختار قبایل عرب پیش از اسلام که کمتر به آن توجه شده، مى‏پردازد.

4- دورنماى اخلاقى: به جهت ویژگى خاص صحرا، برخى خصوصیات از جمله وفادارى، جوانمردى و... مورد ستایش اعراب قرار داشت.

5- مذهب: آیین‏هایى در میان عرب وجود داشت که هر یک در معبد ویژه‏اى انجام مى‏شد، اگر چه این آیین‏ها در زندگى بدویان اهمیت مذهبى اندکى داشتند.

منابع:

آگاهى ما از عرب باده‏نشین در عربستان پیش از اسلام عمدة از دو منبع ناشى مى‏شود: 1- مقدار معینى از اشعار پیش از اسلام باقى مانده است.

2- تفسیرهایى از این اشعار و ضرب‏المثل‏هاى عربى قدیم، توسط پژوهشگران مسلمان از قرن دوم اسلامى به بعد گردآورى شده که مشتمل بر مواردى از سنن متداول [عرب] درباب رویدادهاى ادوار پیش از اسلام است. این موارد نیز توسط پژوهشگران دیگر در آثار ویژه‏اى جمع‏آورى شده است. اشعار پیش از اسلام، از نظر سند از سوى پژوهشگران معاصر، بویژه دى. اس. مارگلیوث و طه حسین رد شده است. اما تئورى‏هاى اینان از سوى اکثریت پژوهشگرانى که وفادارانه به انتشار کل اشعار پیش از اسلام اقدام کرده‏اند - در عین پذیرش برخى از مجعولات - مورد قبول واقع نشده است; (مقایسه کنید با:اى. جى. آربرى: قصاید هفت‏گانه، لندن، 1957، ص 228-254). به همین شکل، گزارش‏هاى تاریخى که زمانى از سوى پژوهشگران غربى بى‏ارزش تلقى مى‏شد، امروزه از مبانى واقعى برخوردارند و شرایط زندگى جاهلیت را منعکس مى‏سازند; هرچند که براى یک تاریخ مناسب، کافى نمى‏باشند. در موارد معین، این موارد سنتى با گزارش‏هاى قرآنى یا استنتاج از این‏ها تایید مى‏شود و هر دوى این‏ها با کتیبه‏ها و سنگ نوشته‏هاى زیادى که توسط باستان‏شناسان در عربستان یافت‏شده است تکمیل و تایید مى‏گردد.


تاریخ:

صحراگردان از سپیده دم تاریخ، از صحارى عربستان، بر اراضى واقع در محدوده تمدن‏هاى یکجانشین فشار وارد مى‏کردند. در برخى از دوره‏ها، فشارها شدیدتر و نفوذ به اراضى مسکونى عمیق‏تر مى‏شده است و گفته شده که صحراگردان، همانند موج در مى‏رسیده‏اند. عبرانى‏ها، آرامى‏ها، اعراب و نبطى‏ها از زمان‏هاى پیش از میلاد به سوریه و عراق وارد شده‏اند، و درحالى‏که شش قرن پیش از هجرت، فشارهاى بیشترى از ناحیه اعراب و پالمیرى‏ها وجود داشته است.

صحرانوردان که در آغاز براى تاخت و تاز مى‏آمدند، به تدریج در آن‏جا مستقر مى‏شدند (مانند تنوخ در عراق، در حدود سال 225م) . روابطى نزدیک میان بدویان ساکن و آن‏هایى که هنوز در صحرا بودند، امر تجارت را تسهیل مى‏کرد. تنها صحراگردان مى‏توانستند کاروان‏هاى تجارى را براى عبور از صحرا هدایت کنند و فقط صحراگردان تنومند مى‏توانستند عبور بى‏خطر چنین کاروان‏هایى را تضمین کنند. لذا در تاریخ امپراتورى بیزانس و ساسانى، صحراگردان در دو نقش یورشگر و تاجر ظاهر مى‏شدند.

دو امپراتورى به طرق گوناگون مى‏کوشیدند تا یورش‏هاى خصمانه و غارتگرانه صحرانوردان را از خود دفع کنند. مؤثرترین راه این بود که فرمانروایان نیمه بدوى را در مرزهاى امپراتورى به خدمت گیرند تا گروه‏هاى یورشگرى را که از قلب صحارى مى‏آمدند از محدوده خود برانند. این نقش در عراق، توسط ملوک لخمى حیره از حدود سال 300م تا پایان عمر این سلسله، در سال 602م، ایفا مى‏شد. در مرز بیزانس نیز، همین نقش را غسانیان ایفا مى‏کردند، اما اینان بعدها داراى اهمیت‏شدند (در سال 529م بود که یوستینین به شاهان غسانى عناوین شخصى اعطا کرد) و ظاهرا تنها یک اردوگاه براى پایتخت داشتند و در مقایسه با حیره فاقد شهر بودند. این سیستم دفاعى، اندکى قبل از حملات مسلمین تغییر یافت. یک ایرانى مقیم حیره، رهبر اعراب را، که ریاست‏بر لخمى‏ها را به عهده داشت، کنترل مى‏کرد، درحالى‏که بیزانس به غسانى‏ها کمک مى‏کرد تا هجوم ایران را قطع کنند و اوضاع را به حال اول برگردانند.

با این‏که روشن است که صحرانوردان عربستان به طور گسترده‏اى درگیر تجارت بوده‏اند، اما جزئیات آن هنوز به طور دقیق بررسى نشده است. صحرانوردان نه تنها با امپراتورى‏هاى ایران و بیزانس، بلکه با پادشاهى حمیرى در عربستان جنوبى (تا زمان سرنگونى آن‏ها توسط جشیان در سال 525م) نیز در ارتباط بوده‏اند. درخشش تمدن عربستان جنوبى در گرو تجارت بود و با زوال تجارتش (شاید به جهت از دست دادن کنترل بر دریاى سرخ)، آن تمدن نیز رو به انحطاط گذاشت. در سنن متداول عرب، شکسته شدن سد مارب عامل فروپاشى تمدن عربستان جنوبى دانسته شده است، اما از کشفیات باستان‏شناسى که بیان کننده تخریب سیستم آبیارى است پیدا است که این موارد، علائم و نشانه‏هاى زوال عربستان جنوبى هستند، نه علت آن. در سنن متداول عرب، حرکت‏بسیارى از قبایل صحراگرد به سمت‏شمال (با ترک زندگى یکجانشینى) بیشتر در پیوند با شکسته شدن سد مارب معرفى شده است.

در همین زمان، تجارت زمینى به وسیله کاروان شتر، میان یمن، سوریه و عراق شروع به رشد کرد و تا سال 600م، این امر عمدة در کنترل قریش مکه بود. قریش، شهر مکه را به عنوان مرکز کار در اختیار داشت و تا اندازه‏اى از بدویت فاصله گرفته بود، اما تجارتشان، اتحاد و روابط با بسیارى از قبایل صحراگرد را اقتضا مى‏کرد.

همراهى حفاظت کاروان‏ها مشارکت در معیشت و بازارهاى مکاره بدویان را با اهمیت مى‏ساخت; آن‏جا که کاروان‏ها، مال‏التجاره‏ها را مى‏آوردند و این امکان را براى صحرانوردان به وجود مى‏آوردند که بسیارى از کالاهایى را که در صحرا تولید نمى‏شد به دست آورند. در مجموع، اقتصاد بدوى در عربستان پیش از اسلام، به دور از خود کفایى و خود بسندى بود.

روابط سیاسى:

واحدهاى سیاسى و اجتماعى در میان بدویان عربستان، گروه‏هایى بودند که تا حدودى تنوع یافته بودند. نویسندگان غربى معمولا از این‏ها به عنوان «قبایل، یا در مورد بخش‏هاى فرعى و گروه‏هاى کوچک‏تر [به عنوان] «شبه قبایل‏» و «طوایف‏» یاد مى‏کنند. اما این اصطلاحات به طور دقیق با اصطلاحات عربى منطبق نیست. در زبان عربى براى چنین واحدهاى سیاسى و اجتماعى لغت‏هایى وجود دارد، اما در حقیقت عمومى‏ترین لفظ مورد استفاده براى اشاره به یک قبیله یا طایفه، باید «بنوفلان‏» باشد.

در مورد ساختار قبایل پیش از اسلام در شعاع پیشرفت‏هاى اخیر در انسان‏شناسى اجتماعى هنوز به طور کافى مطالعه نشده است. در سنن متداول عرب چنین گفته مى‏شود که [این قبایل] در ابتدا از طریق خویشاوندى ذکور ایجاد شده‏اند هر چند که استثنائات مسلمى نیز بر این امر وجود دارد. شخصى که از طریق خون به یک گروه منتسب نمى‏شد (غیر صحیح یا غیر صمیم) مى‏توانست از بخشى از امتیازات عضویت - نظیر حمایت کامل - برخوردار شود. او مى‏بایست‏به عنوان یک هم‏پیمان (حلیف)، یک همسایه حمایت‏یافته (جار) یا یک زیردست (مولى) عمل نماید. ظاهرا دستجات براى هم‏پیمانى (حلف) برابر بودند، اما وقتى که یک فرد به تنهایى در میان یک قبیله یا طایفه به عنوان هم‏پیمان زندگى مى‏کرد، تمایل مى‏یافت که به جایگاه وابستگى یا فرمانبردارى فروافتد. از سوى دیگر، حمایت همسایگى (جوار) از سوى کسى که آن را اعطا مى‏کرد - حتى در نوع موقت آن - تا حدى دلیل بر اشرافیت و برترى بود، و این جوار مى‏توانست‏شکلى موقت‏یا دائمى داشته باشد. حالت مولایى براى یک برده از طریق رها شدن [از بردگى] حاصل مى‏شد. مردان عرب که در خرد سالى از راه اسارت در جنگ‏ها به بردگى گرفته مى‏شدند - و حتى بردگان حبشى نیز - مى‏بایست وابسته به یک قبیله مى‏شدند. فردى که به خاطر رفتار پرگزندش با قبیله، یا به قتل رساندن یک خویشاوند، از قبیله‏اش اخراج مى‏شد ممکن بود تنها و سرگردان (صعلوک) بماند و یا خود را به عنوان جار و غیره به قبیله‏اى دیگر وابسته نماید.

دلایلى قوى در دست است که دیدگاه سنتى که بیان مى‏کند اعضاى یک قبیله یا طایفه از راه نسبت پدرى پیوند مستحکم یافته‏اند، گزارش کاملى از موضوع نیست، ولو این‏که برخى از قبایل [بر این اساس] تاسیس شده باشند; اولا: نشانه‏هاى زیادى از وابستگى به دودمان مادرى در میان قبایل عرب در روزگار محمد[ص] موجود است. همچنین، مورادى هست که مى‏توان براساس آن حدس زد که وابستگى به دودمان پدرى بعدها جایگزین آن شده است. با این‏که مسلم نیست که وابستگى به دودمان مادرى چه اندازه وسیع بوده و در عمل جریان داشته است، اما سند کافى در دست است تا اعتبار یافته‏هاى نسب‏شناسان را که در آثار پژوهشگران مسلمان متاخر وابستگى خاص به دودمان پدرى را نشان مى‏دهند، در تردید افکند. احتمال دارد که در برخى موارد، وابستگى به دودمان مادر غالب بوده است. چون محققان بعدى نتوانسته‏اند شجره نامه وابستگى به دودمان پدرى را براى عضوى از قبیله پیدا کنند، حدس زده‏اند که این عضو مى‏بایست‏حلیف بوده باشد. شاید این روایت که رییس طایفه زهره در مکه - اخنس بن شریک - حلیف بوده است‏به همین صورت تبیین شده باشد. ثانیا: استدلال شده که برخى از نام‏هاى قبایل اساسا نام‏هاى گروه‏هایى با ریشه‏هاى سیاسى یا محلى بوده است و دلالت‏بر نسب مشترک ندارد (مقایسه شود با نالینو: مجموعه مقالات، جلد سوم، ص 27-29). ممکن است این امر در برخى موارد رخ داده باشد و سپس نسب‏شناسان متاخر، اسامى گروه را به نیاکان قبیله‏اى تغییر داده باشند، اما خطرناک است اگر همه نسب‏شناسان را از این طریق بررسى کنیم. آن‏چه که با اطمینان مى‏توان بیان کرد این است که اساسا ساختار قبایل صحرا متغییر بوده است. برخى از این قبایل رونق مى‏یافتند و چنان زیاد مى‏شدند که نمى‏توانستند عملا و به طور مؤثر به عنوان یک واحد بمانند و به دو شبه قبیله یا بیشتر تقسیم مى‏شدند. این احتمال بیانگر این واقعیت است که اعراب روزگار محمد[ص] نام‏هایى براى گروه‏هاى مشخص داشتند که مشتمل بر قبایل متعدد بود (مقایسه شود با نالینو: همان، ص 76). از سوى دیگر درجایى که قبیله‏اى رونق نمى‏یافت از شمار آن کاسته مى‏شد و از آن پس مى‏بایست میان وابسته شدن به برخى از قبایل قدرتمندتر یا اتحاد با قبایل ضعیف‏تر و یا نابود شدن، یکى را انتخاب کند، بر این اساس، برخى از قبایل ضعیف‏تر اطراف مکه به صورت گسترده وابسته به قریش شدند. برخى دیگر نیز خود را متحد کرده و به احابیش - در معناى احتمالى جمعیت‏بى‏شمار مرکب - شهرت یافته بودند (نظر لامنس که احابیش را بردگان حبشى مى‏داند با گزارش‏هاى ابن هشام ص 245 و ابن سعد، ج اول، ص 81 تعارض دارد; مقایسه شود با مونتگرى وات: محمد در مدینه، ص 81 و محمد حمیدالله در مطالعات شرقى در آثار جرج لوى‏دلاویدا، ج اول، ص 434-447).

امور مربوط به یک قبیله معمولا در یک انجمن (مجلس) که همه اعضاى قبیله در آن حضور داشتند رتق و فتق مى‏شد. امکان اظهار نظر براى همه وجود داشت، اما سخنان فردى که اقتدارش به رسمیت‏شناخته شده بود از اعتبار بیشترى برخوردار بود. رهبر یا رییس قبیله - سید - با بیعت افراد انجمن با او منصوب مى‏شد. او معمولا از خانواده شرافتمندى بود، اما هیچ قانونى در باب ارشدیت (نخست‏زادگى) وجود نداشت. در شرایط سخت صحرا، این یک اصل بود که رهبر مى‏بایست‏شخصا به طور مؤثر قادر به رهبرى باشد و افراد پایین مرتبه نمى‏توانستند به این عمل مبادرت ورزند. سید وظایف معینى داشت: به خصوص این‏که روابط قبیله یا طایفه [خود را] با قبیله یا طایفه دیگر محترم بدارد. او مى‏توانست‏براى مجاورت با قبیله دیگر پیمان ببندد و نیز مسؤول پرداخت فدیه اسیران و خون‏بهاى [مقتولان] بود. او معمولا ادعاى پذیرایى از بیگانگان را داشت و از او انتظار مى‏رفت تا به فقراى قبیله خود انفاق نماید. در عوض این وظایف، او از حق ویژه‏اى براى دریافت‏یک چهارم غنایم به دست آمده در جنگ‏ها برخوددار بود. مشاجره‏هاى میان اعضاى یک گروه معمولا به سیدشان ارجاع داده مى‏شد. مشاجره‏هاى میان اعضاى گروه که با سید مشترک نبود معمولا منجر به جنگ مى‏شد، اما در برخى مواقع به یک داور (حکم) ارجاع داده مى‏شد. در قسمت‏هاى مختلف عربستان یک یا دو مرد یافت مى‏شدند که از نظر دانایى و بى‏طرفى برجسته بودند و به طور مدام از آن‏ها درخواست‏حکمیت (داورى) مى‏شد. هر قبیله، صرف نظر از تسلیم داوطلبانه به تصمیم یک داور (حکم) و جدا از عضویت در پیمان اتحاد قبایل، یک واحد سیاسى مستقل به شمار مى‏آمد. گاهى سید یک قبیله قدرتمند از راه قدرت شخصى و نیز از طریق دلاورى نظامى خود بر تعدادى از قبایل دیگر تسلط مى‏یافت و در نتیجه، آن‏ها با او متحد مى‏شدند و دستوراتش را اجرا مى‏کردند. اما با از میان رفتن شخصیت قدرتمند، این اتحاد از هم مى‏پاشید و انزجار چهره مى‏نمود.

دورنماى اخلاقى:

زندگى یک بیابان‏گرد در یک شرایط بسیار سخت طبیعى شروع مى‏شد. در اغلب مواقع، وسایل معاش کمتر از حد کفاف مردم بود. لذا گرایشى پایدار جهت ربودن وسایل معاش - بویژه شتر - از افراد ضعیف وجود داشت. این امر موجب سازماندهى صحراگردان در یک قبیله یا طایفه با درجه عالى از همبستگى گروهى مى‏شد. گروه‏هاى بزرگ‏تر، قوى‏تر بودند، اما در موارد معین که نیاز به یافتن چراگاه براى شتران باعث پراکنده شدن [گروه] مى‏شد، مشکل زیادى براى یک گروه که مى‏خواست‏به عنوان یک واحد مؤثر عمل کند، ایجاد مى‏گردید. لذا همان‏گونه که در بالا اشاره شد، قبایل موفق و بزرگ، به تجزیه شدن تمایل مى‏یافتند.

براى بدویان، حمله و یورش جهت تصرف شتران تقریبا حکم تفریح و سرگرمى را داشت، اما خون‏ریزى [در این جهت] منع شده بود. وقتى که خصومت عمق بیشترى مى‏یافت، چهره تهاجم‏ها نیز تغییر مى‏کرد: مردان بالغ به قتل مى‏رسیدند; زنان و کودکان اسیر مى‏شدند و براى فدیه نگه‏دارى شده و یا به عنوان برده به فروش مى‏رسیدند. قانون مقابله به مثل (قصاص) که عموم آن را پذیرفته بودند، براى جلوگیرى از کشتار گستاخانه و غیر مسؤولانه به کار مى‏رفت; زیرا این موضوع مایه تفاخر قبیله براى حمایت‏یا انتقام از اعضا و وابستگانش بود.

در روزگاران گذشته، یک جان به انتقام جان دیگر گرفته مى‏شد، اما در روزگار محمد[ص] گرایشى براى پیمان خونبها (دیه) به جاى جان‏ستانى وجود داشت وپیامبر هم در ترویج آن مى‏کوشید و معمولا براى [دیه] یک مرد بالغ، یک‏صد شتر تعیین مى‏کردند. بعضى اوقات که انتقام گرفتن را ناجوانمردانه مى‏پنداشتند، مى‏کوشیدند تا [با ازدواج]، شیر را جایگزین خون نمایند.

بدویانى که نیازمند موفقیت در زندگى سخت صحرا بودند خصوصیاتى را تحسین مى‏کردند: وفادارى به گروه خویشاوندى و آمادگى براى یارى رساندن به خویشاوند علیه بیگانه - در هر فرصت - جایگاه والایى داشت. این بود که پایمردى و جوانمردى به هم مى‏پیوست و شجاعت در نبرد، صبورى در مصیبت، پافشارى در انتقام، حمایت از ضعفا و مبارزه با اقویا را معنا مى‏بخشید (آر. آ. نیکلسون، تاریخ ادبیات عرب، کمبریج، 1930م، ص‏79).

شاعران نقش عمده‏اى در زندگى اعراب پیش از اسلام ایفا مى‏کردند. معمولا قصاید آن‏ها یا مشتمل بر مفاخر و مباهات بود که فردى، قبیله‏اش را به خاطر جوانمردى و پاکدامنى مى‏ستود، و یا [حاوى] سخریه و بدگویى (هجاء) بود که فردى به وسیله آن، دشمنش را نکوهش مى‏کرد. گاهى فضیلت انسانى یا فقدان آن به حد زیادى به ارث برده مى‏شد. رفتار قهرمانى یک فرد نشان از خصوصیات قهرمانانه خانواده، طایفه و قبیله‏اش بود.

یک شاعر، توانایى زیادى در القاء شایستگى به قبیله‏اش و یا تضعیف روحیه دشمن داشت. شاعران در عربستان پیش از اسلام احتمالا از قدرتى بیش از جراید روزگار معاصر برخوردار بوده‏اند. اعراب، درباره آن‏ها چیزهاى فوق طبیعى و جادویى احساس مى‏کردند.

هرچند نسب را زیاد برمى‏شمردند، اما (همان‏طور که گفته شد) روشن نیست که تا چه اندازه منسوب به دودمان پدرى و تا چه حد منسوب به دودمان مادرى بوده‏اند. بخارى چهار نوع ازدواج [مرسوم] در پیش از اسلام را شرح داده است (ترجمه توسط مونتگمرى وات در کتاب محمد در مدینه، ص 378). با این‏که بخارى ضوابطى را براى تعیین اصل و نسب شرح مى‏دهد، اما به نظر مى‏رسد که این امر مربوط به ابتداى نظام وابستگى به دودمان مادرى باشد. علاوه بر این، منابع اشاره مى‏کنند که گزارش بخارى جامع و مانع نیست. مسلما زیستن زن با خویشاوندان ذکورش امرى متعارف بود و شوهر وى تنها او را برا زمان‏هاى کوتاهى که به عنوان مثال دو قبیله به طور اتفاقى در کنار یکدیگر اردو مى‏زدند دیدار مى‏کرد.


بررسی ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 120 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 107
بررسی ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عنوان :

ظهور حضرت مهدى(عج)

از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.(

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( )

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( )

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( )

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( )

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( )

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید( ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خورد( ) سراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد( )، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).( )

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.( ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد.( ) تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.( )

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند( )، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( ) و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

انتقام خون شهیدان راه حق ـ بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( )

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.( )

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد.( ) و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.( )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،( ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.( )

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد; حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.( )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.( )

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند( ) همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( )

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( )

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.( ) سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.


بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 42 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 55
بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناکامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامه‏ریزى، قانون‏گذارى و نظام رفتار خلاصه نمى‏شود، بلکه تفسیر و تلقى غیرواقع بینانه از هستى را نیز در بر مى‏گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس، آموزش حکمت و حقایق هستى در کنار تلاوت آیات الهى، تزکیه و تعلیم وحى، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین) (جمعه/ 2)

بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربى که بدان روى آورد به گونه‏اى راهى به شناساندن نظام تربیتى قرآن مى‏جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى این کتاب آسمانى دست مى‏یابد.

شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است که به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضور جدى در حوزه مکتب‏هاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى کامل از تمامى‏ویژگى‏ها و شرایط لازم براى یک مفسر، توانسته است گام‏هاى بلندى در راستاى تبیین و ارائه مکتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند که تازه هاى استاد در این رابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراکنده‏اند و ارائه نظام‏مند آنها همچنان یک نیاز شمرده مى‏شود!

از ویژگى هاى یافته‏هاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن که بهره گیرى از آن براى نهادهاى پرورشى قابل توصیه مى‏باشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش و پرورش و روش تربیتى قرآن است که در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعه گرفته مى‏شود.

فلسفه تربیت در قرآن

گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینه‏اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه‏هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف‏هایى که براى (فلسفه تربیت) ارائه شده‏اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث کلى و فلسفى تردید ناپذیر مى‏دانند، از آن جمله گفته‏اند:

عناصرى که تشکیل دهنده یک نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش‏ها و بحث‏هاى کلى‏اند که ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزش‏هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) که دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مى‏باشند، سخن مى‏گویند. [1]

جان دیوئى مى‏نویسد:

(اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشکیل گرایش‏هاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى کنیم، در این صورت ممکن است فلسفه را به صورت تئورى کلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف کنیم.) [2]

هاروى سیگل مى‏نویسد:

(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش یعنى به دست آوردن یک احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یک مربى.) [3]

در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى‏خورد که موفقیت یک نظام تربیتى در گرو این است که تکیه بر یک دید کلى قانع کننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى که این نیاز را برآورده مى‏سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.

شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در کنار تلاش گسترده‏اش جهت تبیین روشن تمامى‏عنوان‏هاى کلیدى تربیت که محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشکیل مى‏دهند. [4] در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى‏پردازد.

تربیت پذیرى انسان

از نگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مى‏شناسد، مرکب از بدن و روح که هویت الهى دارد [5] (و نفخت فیه من روحى) (حجر/ 29) و این روح، زاییده عنصر مادى وجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوس بماند، بلکه باید راه تکامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) که چهره آن جهانى‏اش جهنم است: (فامّه هاویه) (قارعه/ 9) باقى مى‏ماند. [6]

انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانى مى‏باشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگى‏هاى انسانى و گرایش‏هاى فطرى‏ [7] مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقه‏مندى به اخلاق که بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده، راه رشد را طى کنند. [8] قرآن در این باره مى‏فرماید:

(فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیّم) (روم/30)

پس روى خود را متوجه آیین ناب کن! این فطرتى است که خداوند، انسان را برآن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.

قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه کتاب هستى، باور به غیب و شناخت عقلانى و علمى‏آفریدگار هستى که آمیزه اى از رشد حقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مى‏داند:

(دستگاه عقل و فکر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مى‏گیرد. راه عبور به معقولات از میان محسوسات مى‏گذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبر در همین محسوسات کرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد، ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم است.) [9]

اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتى است براى غیب. آیه را در جایى مى‏گویند که یک چیز ماهیتش اشاره به جاى دیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یک مطلبى را دارد به ما مى‏فهماندأ اگر انسان خودش را آن چنان که هست بشناسد، به عالم ملکوت آشنا شده و عالم ملکوت را شناخته است: [10]

(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین. و فى خلقکم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) (جاثیه/43)

(بدین دلیل که در طبیعتِ آیات و نشانه‏هاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفته است، نگاه تعالى طلبانه به جهان مى‏تواند رشد و تکامل انسان را در پى آورد. قرآن در رابطه بإ؛ ه‏ه‏ه نقشه سازنده نشانه‏هاى توحید مى‏گوید:

(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منهاأ و لو شئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) (اعراف/176-175)

بخوان بر آنها حکایت آن کسى را که آیات‏مان را در اختیار او قرار دادیم، ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون کشید اگر مى‏خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.) [11]

(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرت نابینا محشور مى‏شود: (و من أعرض عن ذکرى و نحشره یوم القیامة أعمى). مى‏گوید: چرا مرا کور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیراً. قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها) (طه/126-125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدا نکردى و آیات ما را که جلو چشمت بود نمى‏دیدى، بدیهى است که اینجا هم کورى، هر که در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.) [12]

بعثت، و پرورش انسان

شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى‏کند و در پى این است که ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تکامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یک واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مى‏کند:

(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یک از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمى‏تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم کمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ کدام از عوالم ماده کامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به کمال نهایى مى‏رساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان‏ها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند. [13] (کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 و 18)

ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى‏فرماید: (إنّا کنّا مرسلین رحمة من ربّک) (دخان/ 56) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمان‏ها و زمین به حکم اینکه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تکمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است. [14] خداوند مى‏خواهد بشر را تربیت کند، مکتب تربیتى و مکتب تکمیلى فرستاده و به پیامبر مى‏گوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تکمیل. [15] را (اقرأ باسم ربّک الذى خلق‏أ اقرأ و ربّک الأکرم) (علق/2)

با توجه به اینکه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را که با آفرینش آنها پدید مى‏آیند، توضیح مى‏دهد. (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است که دست حق در متن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن کرده است. [16] (صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى که در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذکّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مى‏باشد. [17]

ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمى‏گذارد، به همین دلیل قرآن مى‏فرماید: (ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسان‏ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اکتسابى، و قرآن مى‏خواهد بگوید که تا کسى چراغ هدایت فطرى‏اش روشن نباشد، هدایت اکتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.

در سوره (ماعون) تکذیب دین (أرأیت الذى یکذّب بالدین)به کسى نسبت داده شده که از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى‏راند (فذلک الّذى یدعّ الیتیم)؛ یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حکم مى‏کند که انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسکین) این کسى است که براى اطعام مساکین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد؛ یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمى‏که انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یک انسان طبیعى نیست یک انسان مسخ شده است، [18] این گونه افراد با کفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاک و مهر مى‏شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى‏دهد. [19] (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).

معنى شناسى تربیت

جاودانگى و همه زمانى بودن درک‏ها و گرایش‏هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است. [20] که:

(اصل لغت تربیت، اگر به کار برده مى‏شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول کردن یک سلسله استعدادها و یک سلسله ویژگى‏ها در انسان است.) [21] (اگر استعدادى در یک شیئ نیست بدیهى است که آن چیزى که نیست و وجود ندارد، نمى‏شود آن را پرورش داد.) [22]

(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تکامل انسانیت، معنى پیدا مى‏کند.) [23]

استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش‏ها و تکامل را در فلسفه‏هاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و کمونیسم به نقد مى‏کشد و مى‏گوید:

(اگزیستانسیالیست ها که واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى‏دانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مى‏شمارند و در عین حال ارزش‏ها را اشیاء آفریدنى دانسته‏اند و نه واقعیت‏هاى کشف کردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منکر واقعیت داشتن معنویات‏اند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزش‏ها) اعتبار ارزش است در عدالت [ مثلاً ] که نقطه مقابل ظلم مى‏باشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است که بت پرست‏ها انجام مى‏دادند، در صورتى که هدف باید چیزى باشد که در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى‏کند که به آن برسد.) [24]

مارکسیست‏ها اخلاق را بازتاب ابزار کار مى‏شمارند و چون ابزار کار در حال تکامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تکامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحکایت از تکامل چیزى ندارد، بلکه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مى‏شود و به جاى آن چیز دیگرى مى‏آید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است. [25]

واقعیت ملکات اخلاقى

استاد، فطریات را استعدادهایى مى‏داند که در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند، [26] و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى‏گیرند. [27] همین استعدادها وقتى تربیت مى‏یابند [28] تبدیل به خوى‏ها وخصلت‏هاى اکتسابى مى‏شوند.

واقعیت خوى، عادت و ملکات که محصول تربیت است در کلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو که ملکات را کیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى‏داند، و سخن افلاطون و سقراط که تنها علم و آموزش را درامر اصلاح کافى مى‏داند، مى‏فرماید:

(در اینجا، نظریه دیگرى هم مى‏شود ابرازکرد که به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است که ملکات، ازدیاد علم است؛ علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى که ما در شعور آگاهمان به آن علم مى‏گوییم، یک درجه‏اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى‏کند بر یک چیز، ملکه مى‏شود، آن علم است که رسوخ بیشتر پیدا کرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأکید دارد.) [29]

بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست که افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملکه نامیده مى‏شود.

اهداف و مبانى تربیت

شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصل‏هاى عمده فلسفه آموزش و پرورش‏ [30] و از عوامل هدایت کننده اقدامات تربیتى به حساب مى‏آید.

شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مى‏رسد که آخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست‏ [31]، سایر هدف‏ها زاییده این هدف‏ [32] و هر کدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم، چنین است، قرآن مى‏فرماید: [33]

(اقم الصلوة لذکرى) (طه/14)

نماز را براى یاد و ذکر من به پا دار.

استاد تمام هدفگیرى‏هاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مى‏شناسد. جهت توضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش که چرا انسان تنوع طلب است مى‏خوانیم:

(تحلیل صحیح این مطلب این است که انسان اگر به آن چیزى که مطلوب حقیقى و واقعى او است برسد آرام مى‏گیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است که آن حقیقت را به صورت مبهم مى‏خواهد و براى او تلاش مى‏کند. به یک چیز مى‏رسد خیال مى‏کند این، همان است، ولى یک مدتى که از نزدیک او را بو مى‏کند، فطرتش او را رد مى‏کند، مى‏رود سراغ چیز دیگر این است که قرآن مى‏فرماید: (الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه ألابذکر اللّه تطمئنّ القلوب) (رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مى‏گیرد.) [34]

ایشان یاد خدا را هدفى مى‏شناسد که با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز رو به رشد مى‏گذارند [35] و با کسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده، مشیت و نفوذ نیز تکامل پیدا مى‏کنند. [36]

ییاد خدا همان گونه که هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترین پایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مى‏آید، زیرا در تعریف مبانى تربیت آمده است:

(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایه‏هاى اساسى است که آموزش و پرورش بر آنها استوار مى‏شود.) [37]

آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است که هم از آنها اثر مى‏پذیرد و هم در آنها اثر مى‏گذارد، این چهار پایه عبارتند از: مبانى روان شناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى. [38]

بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیت‏هاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مى‏باشند.

درمبانى تربیتى مورد قبول استاد که عبارتند از: حس کرامت، حس حقیقت جویى، وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یاد شده به صورت روشن قابل مطالعه هستند و نقش زیربنایى آنها در شکل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّر متقابل بین آنها و فعالیت‏هاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى در نگاه اول، متفاوت و با ماهیت‏هایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى به نظر مى‏آیند، ولى با دقتى، مطالعه کننده باور مى‏کند که تمام آنها ماهیت روان شناختى دارند و در نهایت به یک اصل پایه‏اى برمى‏گردند که خداگرایى باشد.

انسان و حس کرامت

استاد، حس کرامت را پایه، محور و توجیه کننده ارزش‏هاى اخلاقى مى‏شناسد [39] و براین باور است که (شرافت) و (کرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن کرامت را احساس مى‏کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس مى‏کند که این کار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى‏کند آن را خیر و فضیلت مى‏شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن کرامت مى‏یابد آن را رذیلت مى‏داند. [40]

قرآن با صراحت مى‏گوید: (و لقد کرّمنا بنى آدم)

(مقصود این است که ما در خلقت و آفرینش، او را مکرّم قرار دادیم؛ یعنى این کرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.) [41]

(اسلام وقتى که مى‏خواهد انسان را به اخلاق نیک فرا خواند، او را به یک نوع درون نگرى دعوت مى‏کند تا حقیقت وجودى خود را کشف کند، آن گاه احساس کند که پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکى کارهاى بایسته و انجام دادنى را از کارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/7 8) [42]

در زمینه ناسازگارى بعد ملکوتى انسان که احساس کرامت را در متن خود دارد با رذیلت‏ها، و سازگارى آن با فضیلت‏ها مى‏نویسد:

(به آن خود توجه کردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود کردن. وقتى انسان به او توجه مى‏کند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى‏یابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت‏ها و پوچ‏ها و عدم‏ها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است؛ از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است؛ از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است؛ از سنخ حرّیت و آزادگى است پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینکه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش که با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاکى بودن است، با آلودگى‏هاى خاکى و طبیعى که انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.) [43]

وى بر اساس داده‏هاى قرآن بر این مطلب نیز تأکید دارد که انسان‏ها حتى مؤمنان به جاى توجه به خود و دست‏یابى به تکامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند:

(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) (زمر/15)

بگو زیان کاران حقیقى کسانى هستند که خود را زیان کرده‏اند.

منشأاین خودباختگى، خود فراموشى است که از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى‏گیرد، قرآن مى‏فرماید:

(ولاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) (حشر/19)

نباشید چون آنها که خدا را فراموش کردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش کردن از خودشان واداشت.

اگر انسان خیال کند که خودِ واقعى‏اش را دریافته است بدون اینکه خدا را دریافته باشد اشتباه کرده، این از اصول معارف قرآن است‏ [44]، همیشه خود را گم کردن، عکس العمل قهرى خدا را گم کردن است. [45]

حسّ حقیقت جویى

حس حقیقت‏جویى یکى دیگر ازخواسته‏هاى فطرى و پایه‏هاى بناى تکامل و رشد شخصیت انسان است.

استاد مطهرى، این حس را منشأ پیدایش علم و فلسفه مى‏شناسد [46] و (گویا) انتقال از علت به معلول را نیز از جلوه‏هاى حس حقیقت‏جویى مى‏داند که بر اساس آن انسان در جست‏وجوى خدا برآمده و از علت‏ها به علة العلل رسیده است. [47] انسان با مطالعه طبیعت که مورد سفارش قرآن است به اداره هستى و طبیعت از سوى نیروهاى مافوق طبیعت ایمان پیدا مى‏کند. [48] و از راه خواندن کتاب خلقت به شناخت خداوند نایل مى‏گردد. [49] البته در صورتى که خرد انسان از امور حسى، وهمى، خیالى و تعصّب‏ها رهایى یافته و به صفاى لازم رسیده باشد. [50]

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الألباب)

در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه‏ها و دلایلى بر روح عالم و لُبّ هستى است، ولى براى کسانى که خود داراى اندیشه باشند.

(الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار) (آل عمران/191 و190)

آن کسانى که خدا را در دل خود یاد مى‏کنند، در اندیشه خود با خداى عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا مى‏کند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى که ایستاده‏اند و در حالى که نشسته‏اند، در حال آسایش و درحال سختى، در همه حال، در نظام عالم فکر مى‏کنند؛ مى‏رسند به آنجا که به حرکت غایى و تسخیر موجودات پى مى‏برند و مى‏فهمند که عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده‏اند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در کار هست. [51]

قرآن مسائلى را به عنوان موضوع تفکر پیشنهاد مى‏کند که نتیجه مطالعه آنها علوم طبیعى، ریاضى، زیستى، تاریخى و غیر آن است:

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ماأنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) (بقره/164)

در آفرینش آسمان ها و زمین، در گردش شب و روز، در حرکت کشتى بر روى آب، آمدن باران، حیوانات روى زمین، بادها و ابرها، در همه اینها نشانه‏هاى قدرت و حکمت پروردگار است و شناخت نظام آنها انسان را به توحید نزدیک مى‏کند. [52]

خلاصه سخن اینکه از نردبان حس حقیقت جویى و موضوعات قابل مطالعه در رابطه با آن، مى‏توان به غیب و توحید رسید؛ پس بایستى با چنین هدف گیرى به استفاده از آن پرداخت.

وجدان عمومى

استاد مطهرى وجدان عمومى‏را نیز یکى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مى‏داند [53] که نه تنها در قالب انسان دوستى که در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مى‏کند.


بررسی زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری

ازنظر مطهری زندگی اجتماعی آدمی برخلاف زندگی اجتماعی حیوانات همواره دستخوش تغییر وتحول است طبیعت انسان را بالغ و آزاد و خود سرپرست قرار داده است انسان راه خود را به کمک عقل وعلم وبا قوانین وضعی می پیماید و به همین دلیل است که در مسیر تکامل خود به فساد و انحراف کشیده میشود به عقیده مطهری این دو استعداد یعنی استعداد انحراف و استعداد تکامل از یکدیگر
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 25 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 47
بررسی زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

( زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری )

ازنظر مطهری زندگی اجتماعی آدمی برخلاف زندگی اجتماعی حیوانات همواره دستخوش تغییر وتحول است. طبیعت انسان را بالغ و آزاد و خود سرپرست قرار داده است . انسان راه خود را به کمک عقل وعلم وبا قوانین وضعی می پیماید و به همین دلیل است که در مسیر تکامل خود به فساد و انحراف کشیده میشود . به عقیده مطهری این دو استعداد یعنی استعداد انحراف و استعداد تکامل از یکدیگر تفکیک اپذیر نیستند . دو استعداد بالا انسان را به افراط وتفریط می کشانند . او معتقد است که انسان کوشش میکند با نیروی علم و ابتکار، هم خود را با مظاهر ترقی و پیشرفت زمان هماهنگ کند، و هم جلوی انحرافات زمان را بگیرد . امااین روند همواره در مسیر درست خود حرکت نمیکند و انسان دچار بیماری جمود و جهل میگردد . به عقیده مطهری بیماری اول سکون و توقف ،و بیماری دوم سقوط و انحراف را برای زندگی آدمی به ارمغان می آورد .


مطهری میگوید:

جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد ، و جاهل هرپدیده نو ظهوری را به نام مقتضیات زمان ، به نام تجدد وترقی موجه میشمارد . جامد هر تازهای را فساد و انحراف میخواند و جاهل همه را یک جا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد .

قطعه بالا در شناسایی دیدگاه اجتهادی مطهری دارای اهمیت است ؛ دیدگاهی که خود او از آن به دیدگاه "اعتدالی " یاد میکند . به این ترتیب نگرش مطهری به مسایل زنان ، نه دیدگاه تجددگرایی محض است ونه نگرش سنتی . چنین طرز تلقیای سبب میشود که مطهری مساله زن رادر عصر کنونی نه رهایی زن در معنای لیبرالی ، بلکه درخانواده بداند .ازاین رو مطهری نقطه عطف بحث خود از جنبش زنان را در کشورهای اسلامی ،حقوق طبیعی خانواده معرفی میکند . به این ترتیب مبنای تمامی تعالیم جنسی و جنسیتی مطهری از قبیل حجاب ، میراث، خواستگاری ،ازدواج و... بر اساس این حقوق تفسیر میشود . اما درک این حقوق خود در گروی فهم مفهوم" طبیعت" ویا" فطرت " است . به این ترتیب شناخت مساله زن ، روش مطالعات زنان ، طبیعت و حقوق طبیعی مهمترین بنیانهای شناخت تعالیم جنسی و جنسیتی مطهری هستند .

مساله زن از نظر مطهری

مطهری در مقدمهای که به کتاب نظام حقوق زن در اسلام در سال 1353 نگاشت، جهتگیری خود را در باره مسایل زنان به خوبی نشان داده است . این مقدمه توضیح مناسبی از دیدگاه اجتهادی مطهری میباشد که ضمن آن پس از تاکید بر توجه به اقتضائات جهان معاصر ، انحراف جنبشهای فمنیستی معاصر را از نظر او آشکارا نشان میدهد . مطهری در این مقدمه اساسی ترین مساله زن را در جامعه معاصر نظام حقوق خانواده میداند . به عقیده مطهری پیدایش شعار آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد ،به عنوان مساله اصلی فمنیسم در دنیای غرب به حوادث سده هفدهم میلادی و بعداز آن بر میگردد . در تفسیر مطهری ، از سده هفده به بعد ، پابه پای نهضتهای علمی وفلسفی ، نهضتی در زمینه مسایل اجتماعی و به نام حقوق بشر پا گرفت . نویسندگان سدههای هفده وهجده عقاید خود در باره حقوق فطری و طبیعی و سلب ناپذیربشر را در میان مردم منتشر کردند . مطهری اصل اساسی مورد توجه این نویسندگان را وجود یک سلسله از حقوق و آزادیهای طبیعی برای انسان میداند . این نهضتهای فکری و اجتماعی ابتدا در انگلستان ،سپس در امریکا وفرانسه ثمرههای خود را آشکار کرد وسپس به تمام نقاط دنیا گسترش یافت. مطهری تحول بعدی را در سده نوزدهم میجوید ؛ زمانی که اندیشههای جدید در زمینه حقوق انسانها در مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پدیدار شد . این تحولات در نهایت به سوسیالیزم منتهی گشت . مطهری بیان میکند که تا اوایل سده بیستم تمامی تلاشها در زمینه حقوق انسانها مربوط به حقوق ملتها در برابر دولتها یا حقوق طبقه کارگر در برابر طبقه سرمایهدار بود . مطهری بیان میکند که در سده بیستم، برای نخستین بار مساله حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد وتساوی زن ومرد اعلام گشت . در جمع بندی مطهری از تحولات سه سده اخیر ، این نکته برجسته است که محور اصلی همه نهضتهای اجتماعی غرب دو مساله آزادی و تساوی است ، واز این روست که او معتقد است که در نهضت حقوق زن در غرب به عنوان ادامه نهضتهای اجتماعی اروپا ،جز از آزادی و تساوی سخنی به میان نیامد . این مساله به نظر مطهری با توجه به وضعیت مرارت بار تاریخ حقوق زن در اروپا تشدید میشود . به این ترتیب پیشگامان نهضت اجتماعی اروپا ، آزادی زن وتساوی حقوق زن ومرد را مکمل و متمم حقوق بشر دانستند . در حالی که به عقیده مطهری آن چه که به فراموشی سپرده شد مساله اساسی نظام حقوق خانواده بود . در تحلیل انتقادی مطهری از نهضت رهایی زن در اروپا ، دلیل غفلت از حقوق خانواده آن است که درجریان این نهضت،داروی تمام بدبختیها و بیچارگیهای زن غربی را از شعار تساوی و آزادی طلب کردند . از این رو تساوی و آزادی زن به عنوان انسان ، براین حقیقت پرده افکند که زن به جهت زنانگی خود ازیک سری مشخصات مخصوص به خود برخوردار است که با ویژگیهای مرد تفاوت میکند . به نظر مطهری، این راز انحراف مساله زن در غرب ، ودلیل انحراف جنبشهای فمنیستی است . به عقیده او توجه به این تفاوتها که بر خاسته از طبیعت متفاوت هر یک از دو جنس مذکر ومونث است، تصحیح کننده مساله زن در جهان اسلام وغرب میباشد بخش نخست تفسیر مطهری از نهضت فمنیسم ،آن جا که توجه به مساله آزادی وخواست تساوی با مرد را موجب غفلت از حقیقت تفاوت میداند ، حاوی نقد فمنیسم لیبرال ، فمنیسم سوسیال و فمنیسم مارکسیستی است، در حالی که بخش اخیرسخنان او ، آنجا که به تحلیل انحراف نهضتهای فمنیستی غربی به دلیل غفلت از بعد انسانی زن وبزرگ نمایی بعد زنانگی زن می پردازد ، حاوی دیدگاه انتقادی مطهری به فمنیسم رادیکال میباشد. مطهری در جای دیگر می گوید زن در جهان گذشته به دلیل غفلت از انسانیتش مورد اجحاف قرار گرفت . ابن سخن نقد عمومی مطهری به دیدگاه سنتی است که واکنش در برابر آن، پیدایش فمنیسمهای لیبرال،سوسیال ومارکسیستی میباشد. در حالی که به عقیده او، زن در عصر حاضر به دلیل چشم پوشی از ویژگیهای زنانهاش، تحت ستم است .این قطعه ، در واقع نقد عمومی مطهری به فمنیسم رادیکال است که ویژگی زنانگی را عامل تعیین کننده جنبش زنان میداند .

اصل اجتهاد و روش مطالعات زنان

مطهری این عقیده را که هر تغییری که در وضعیت اجتماعی و از جمله در وضعیت زنان پیدا شود ، خصوصا اگراز مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد ، باید به حساب پیشرفت و تکامل گذاشته شود ، نمیپذیرد و آن را از گمراه کنندهترین افکاری میداند که دامنگیر مردم امروز شده است . او این گمان را رد می کند که چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز تغییر می کند و کاملتر می گردد و با پیشرفت علم و صنعت ، تمام تغییراتی که در زندگی انسان پیدا می شود ، نوعی پیشرفت است که باید از آن استقبال کرد. به عقیده مطهری زمان همان گونه که پیشروی و تکامل دارد ، به انحراف و فساد نیز کشیده میشود . وضعیت زنان در غرب زمان حاضر، میتواند نمونه خوبی از ادعای بالا، برای مطهری باشد و همان طور که او معتقد است یک مصلح یا جنبش اصلاحی میتواند با قیام بر ضد وضعیت زنان ، آن را اصلاح کند ، یک مرتجع یا حرمت ارتجاعی نیز میتواند با مخالفت با زمان حاضر ،وضعیت زن معاصر را به تباهی و فساد بکشاند . او که از گروه اول به نام جاهلان و از گروه اخیر به نام جامدان نام میبرد، میگوید جاهل و جامد هر دو فرض میگیرند که وضعی که زنان در گذشته داشتند جزو شعایر ومسایل دینی و بر خاسته از آن است و تنها تفاوتی که با هم دارند آن است که جامد نتیجه میگیرد که این شعایر را باید نگهداری کرد و جاهل به این نتیجه میرسد که دین ملازم با کهنه پرستی و علاقه به سکون است . به عقیده مطهری کنش و واکنش دو گروه بالا وضعیت زن را مشکل تر میکند چرا که جمود جامدان موجب میدان دادن به تاخت وتاز جاهلان میشود و جهالت جاهلان ، جامدان را د رعقایدشان متصلب تر میکند .

در واقع این جا مساله زمان و جهت گیری ارزش گذارانه نسبت به آن است که مساله" زن جدید" را پیش میکشد . نظر مطهری نسبت به تغییر، نگاه پیشرفت تک خطی نیست ، از این رو اومیگوید تجددگرایان افراطی ، گویا زمان را "معصوم" گمان میکنند وتغییرات سه سده اخیر در وضعیت زن را به دلیل جدید بودن آن مطلوب میپندارند . برای آنها به عقیده مطهری خوب و بد مفهومی جز نو و کهنه ندارد . این سخن به معنی هواداری از سنت گرایی نیست چرا که کهنه گرایی نیز خود در حقیقت از عقیده به نظریه تکامل خطی بر میخیزد و به معنی عصمت گذشته است . پس در این صورت در برابر مساله زن دردنیای معاصر چه باید کرد ؟ پاسخ مطهری بسیار آشکار است زیرا اسلام با قوانین ثابت و متغیری که دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و میتواند با وضعیت متغیر زن معاصر انطباق یابد . به اعتقاد مطهری اسلا م از چند روش میتواند به این مهم دست یابد .نخست این که اسلام شاخصهایی برای سیر بشر نصب کرده است . این شاخصها به عقیده او از سویی مسیر و مقصد وضعیت مطلوب زن را ارایه میکند و ازسوی دیگر انحرافها و تباهی های وضعیت موجود را نشان میدهد . او از این سخن نتیجه می گیرد که در اسلام یک وسیله یا یک شکل ظاهری و مادی نمیتوان یافت که جنبه " تقدس " داشته باشد تا مسلمانان موظف به رعایت همیشگی آن باشند. دومین ویژگی قوانین اسلام مربوط به دسته بندی آنها به دو دسته ثابت و متغیر است . این احکام بر حسب دو گونه نیازآدمی وضع شده است . به عقیده مطهری اسلام در باره نیازهای دگرگونی پذیرانسان حالت متغیری اتخاذ کرده است . اسلام اوضاع معاصر زنان را به اصول ثابتی مربوط کرده است ودر نتیجه این ارتباط، آن اصول ثابت در هر وضعی از اوضاع کنونی قانون فرعی خاصی را به وجود می آورد. سومین خصوصیت که به اسلام امکان انطباق تعالیمش با دنیای معاصر را میدهد، رعایت درجه مصالح موجود در دستورهای آن است . به عقیده او اسلام به کارشناسان اسلامی اجازه داده است که با سنجش اهمیت مصلحتها ی گوناگونی که در خلاف جهت یکدیگرپیرامون زندگی زنان پدید میآ یند و با توجه به راهنماییهای خود اسلام درباره این سلسله مراتب مصالح ، آن مصلحت را که مهم تر است انتخاب میکنند . و در نهایت آخرین ویژگی احکام اسلام ،مربوط به قوانینی است که " حق وتو" دارند. این قوانین در وضعیتهای ضرری و حرجی زنان ، احکام ثابت زنان را تعلیق میکنند .

مطهری علاوه بر ویژگیهای مربوط به احکام به دو امرتاثیرگذار اساسی دیگردر مطالعات زنان اشاره میکند . نخست اختیارات حاکم اسلا می در مسایل و معضلات زن معاصر است و سپس اصل اجتهاد . مطهری در جای دیگر اجتهاد را به اجتهاد ممنوع و اجتهاد مشروع تقسیم میکند . با دقت در سخنان مطهری آشکار میگردد که اجتهاد ممنوع در نزد او ، همان قوانین و مقرراتی است که بر اساس احکام اسلام به یکی ازشیوههای فوق الذکر ، وضع نشده باشد . از این رو آموزههای فمنیستی غربی نمیتواند موجه باشد . اما اجتهاد مشروع ، در نزد او، کاربرد تدبر وتعقل در فهم ادله شرعی و با اتکای به یک دسته شایستگیهای علمی بدست میآید . بنابر این ، تعالیم جنسی و جنسیتی اسلام در نزد مطهری ضمن رکون به اقتضائات دنیای معاصر ، میباید به قوانین اسلام به صورت یکی از صورتهای ممکن منقاد باشد .

طبیعت ، فطرت وحقوق طبیعی

مطهری میان سه اصطلاح طبیعت، غریزه وفطرت تفاوت میگذارد . به عقیده مطهری طبیعت معمولا برای اشیای بیجان به کار میرود اما کاربرد آن برای جانداران نیز مجاز است . از نظر او مفهوم طبیعت برای بیان یک خاصیت از خاصیتهای ذاتی یک چیز بیجان یا یک جاندار به کار میرود. به نظر مطهری ،براساس تفکر فلسفی هر یک از موجودات هستی خواصی مربوط به خود دارند که دیگر موجودات از آن بیبهره اند از این رومیباید نیرویی در آنها نهفته باشد که خاستگاه خاصیت مزبور باشند . او، همانند دیگر فیلسوفان اسلامی، این نیرو را که سر منشا خواص یک چیز یا یک موجود است طبیعت یا طبع آن مینامد . اما به عقیده مطهری اصطلاح غریزه ،بیشتر در باره حیوانات به کار میرود . در حالی که کاربرد این مفهوم در انسانها کمتر ، ودر مورد جماد ونبات بدون کاربرد است . سرشت غریزه هر چند هنوز ناشناخته است اما بیانگر یک ویژگی درونی در حیوانات است که راهنمای زندگی آنها میباشد . به عقیده او این حالت د رحیوانات حالتی نیمه آگاهانه است و اکتسابی نیست . و سرانجام مفهوم فطرت مخصوص انسان است . فطرت از نظر مطهری امری تکوینی میباشد . از این رو اکتسابی نیست اما از غریزه آگاهانهتر است ؛ به همین دلیل آدمی به فطریات خود آگاهی دارد. فطرت آدمی همچنین به مسایل مادی محدود نمیگردد بلکه به مسایل انسانی ارتباط مییابد. به رغم اصطلاح شناسی بالا مطهری در مسایل زنان از مفهوم طبیعت در کاربرد عام آن استفاده میکند که شامل اصطلاح فطرت وطبیعت هر دومیشود .

اینک پرسش اصلی آن است که از نظرمطهری طبیعت زن چیست ؟ وبا طبیعت مرد چه تفاوتی دارد ؟ ابتدا باید اذعان کرد که براساس مقدمات بالا، مطهری به تفاوت طبیعت مرد و زن اعتراف دارد .

و همین تفاوت در طبع است که نقشها و وظایف خاصی را برای هر یک از آنها ایجاب میکند . او در جاهای مختلف از آثار خود طبیعت زن را "جلوهنمایی" و " نازیدن" ، و "اسیر محبت مرد بودن" میداند . در حالی که طبیعت مرد بیشتر " نیازمندی " ،" طلب" ، " بنده شهوت " و " خریدار وصال زن بودن " است .

طبیعت، مرد را مظهر طلب وعشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن ومعشوق بودن ... این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد نیاز وطلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است . ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد ، با این وسیله جبران کرده است .

مطهری می پذیرد که اسلا م برای انسان نوعی شخصیت ذاتی وقابل احترام قایل است ومعتقد است که متناسب با کرامت انسان در متن آفرینش یک سلسله حقوق و آزادیها به اواعطا گشته است. اواذعان دارد که این حقوق نیز مورد پذیرش اسلام میباشد . این دو اصل مطهری را به این نتیجه میرساند که یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها کتاب آفرینش است و وضعیت حقوقی زن و مرد در مقابل یکدیگر ، با مراجعه به آن مشخص میشود .ظریهای که ایده طبیعت را به حقوق زنان ربط میدهد این است

از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شد ه که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف ، موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها در وجود آنها نهفته است سوق میدهد .

هر استعداد طبیعی مبنای یک "حق طبیعی " است و یک "سند طبیعی" برای آن به شمار میآید .

به عقیده مطهری دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را بر پایه اصل عدل ، در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او در آن قرار که در مدار طبیعی خودش حرکت کند . مطهری معتقد است دستگاه آفرینش در این کار خود هدف دارد وآنها را از روی بیخبری انجام نمی دهد . از این رو حقوق خانواده مانند دیگر حقوق طبیعی باید در طبیعت جست وجو شود .


بررسی انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام

انقلاب اسلامی ایران تنها برای بهبود وضع معاش مردم شکل نگرفت، بلکه فراتر از این، یک ماهیت ارزشی و دینی دارد و از اینرو، اساسی ترین وصف انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است، در این نوشتار، به راه های جهانی سازی انقلاب اسلامی ایران برای رسیدن به یک تمدن اسلامی اشاره خواهیم داشت
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 17
بررسی انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام


مقدمه:

انقلاب اسلامی ایران تنها برای بهبود وضع معاش مردم شکل نگرفت، بلکه فراتر از این، یک ماهیت ارزشی و دینی دارد و از اینرو، اساسی ترین وصف انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است، در این نوشتار، به راه های جهانی سازی انقلاب اسلامی ایران برای رسیدن به یک تمدن اسلامی اشاره خواهیم داشت.

انقلاب دینی نمودار تفکر معنوی دستاوردهای انقلاب در زمینه های گوناگونی قابل پژوهش و بررسی است. اما با توجه به ماهیت دینی انقلاب اسلامی، آثار تربیتی و فکری آن بیش از همه اهمیت پیدا می کند. اگر انقلاب اسلامی فقط موجب ارتقای وضع معاش مردم شده و نوع حکومت را از دیکتاتوری به نوعی دیگر که قابل تحمل تر باشد تغییر می داد، چندان نمی شد روی کامیابی آن اصرار ورزید؛ زیرا از انقلابی که وصف لازم آن اسلامی است انتظاراتی فراتر از این می رود.

راههای جهانی سازی اسلام :

انقلاب اسلامی ایران، پدیده ای بی همتا بود که از پیش، تحلیلی برای آن وجود نداشت و حتی مبانی و مقدمات شناخت آن از اندیشه های جدید، غایب بود. البته کسانی مثل «آرنولدتوین بی»(1) به جایگاه معنویت در حیات و تمدن بشری نیم نگاهی انداخته و تهی شدن از معنویت را موجب زوال آن می دانستند و معتقد بودند تمدن آینده از جایی غیراز غرب باید سربرآورد. اما این مختصر، برای انقلابی عظیم با آثار سرشار و جاری بسیارش، به هیچ وجه کافی نبود.

این انقلاب، با بازگشت به حقایق فراموش شده فطری، دین را در منظر اندیشه بشری پررنگ و برجسته کرد و در دو سطح ملی و جهانی چاره ای باقی نگذاشت، مگر این که رویکردی نوین به دین، معنویت، انسان و جهان پدید آید.

انقلاب اسلامی در حقیقت نوعی اندیشه بر مبنای جهان بینی معنوی و متفاوت با علم و تکنولوژی رایج بر پایه جهان بینی مادی را از مغرب تاریخ حقیقت و مشرق جغرافیای گیتی به طلوع کشاند و انسان، جهان، جامعه و تاریخ را با روی و نمای الهی موضوع دانش و اندیشه قرارداد.

نتیجه این رویکرد، تأمین مبانی تازه ای برای دانش و فضاها و شیوه های دست نخورده ای برای اندیشه بوده است.

این انقلاب، تنها تحولی در جامعه و نظام سیاسی و اقتصادی آن نیست، بلکه دگرگونی در کیفیت حیات فردی و اجتماعی، اصلی ترین شاخص انقلاب اسلامی است که با گشودن راه هدایت و ایجاد معرفت متعالی و راستین، صورت واقعی خود را می یابد و می بالد.

انقلاب اسلامی، نمودار اندیشه ای معنوی است که می تواند رنجوری و ناتوانی علم و تکنولوژی را در ساختن تمدن طلایی برای انسان ها برطرف کند. اندیشه معنوی و پاکی که از طریق انقلاب اسلامی در قلب تاریخ رسوخ کرد، منظری سبز و روشن به روی حیات بشری گشود که در چشم انداز آن، ظهور منجی جهانی، بسیار نزدیک به چشم می آید.

بنابراین، پرسش از چیستی و چرایی دستاوردهای انقلاب اسلامی در قلمرو اندیشه، دو پیامد ارجمند به دنبال دارد؛ 1- پاسخ به چیستی آن، گستره اثرگذاری انقلاب اسلامی در راستای اهداف اصیل و اولیه آن را تبیین می کند. 2- پاسخ به چرایی، راه شکوفایی و توسعه ثمربرداری در این عرصه را فراخ می سازد.

زلزله ای در اندیشه های جهانی انقلاب اسلامی، کاستی و ناراستی بسیاری از نظریات را در حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی آشکار کرد که در ادامه، به مواردی از آنها، فهرست وار اشاره می شود.

1- نظریه های مارکسیستی درباره انقلاب، با انقلاب اسلامی ایران زیر سؤال رفت؛ زیرا تاریخچه محتومی که در این نظریات برای انقلاب ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامی رخ نداد. مارکسیسم، سیر جوامع را از کشاورزی به سرمایه داری و پس از انقلاب، رسیدن به جامعه کمونیستی می دانست. انقلاب اسلامی ایران برخلاف این سیر، از بافت سنتی به انقلاب غیرکمونیستی رسید.(2) همچنین، اعتقاد به این که دین افیون ملت هاست، با خروش دینی مردم انقلابی ایران، تهی و تباه شد.
حتی نظریه پردازان مارکسیسم ساختارگرا نظیر «تدااسکاچ پل» در کتاب دولت
تحصیل دار و اسلام شیعی که می کوشیدند نظریه مارکسیستی انقلاب را بازسازی و اصلاح کنند، در برابر انقلاب ایران به ضعف تحلیل های خود اعتراف کردند.
«تدا اسکاچ پل»، از متفکران مارکسیسم ساختارگرا معتقد بود، یک انقلاب سیاسی، با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی صورت می گیرد و در این انقلاب، منازعات طبقاتی نقشی ندارد. اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه که اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه همراهی و در بخشی حمل می شود. چنین انقلابی در شرایط ویژه اجتماعی ساختاری و بین المللی صورت می پذیرد. مثلاً فشار سیاسی بین المللی یا شکست دولت در یک جنگ نظامی. (3) اما انقلاب ایران نشان داد که بدون مبنا بودن موضوع طبقات و کشمکش و تضاد میان آنها، بلکه باقدرت فکر و فرهنگ اسلام شیعی و بدون شرایط خاص بین المللی، به پیروزی رسید؛ انقلاب سیاسی اجتماعی که هم روابط قدرت را دگرگون کرد و هم در ساختار اجتماعی و نهادهای آن تحولی ژرف پدید آورد و حتی بر معادلات و روابط بین المللی نیز آثار قابل توجهی برجای نهاد.
2- نظریه پردازانی که انقلاب ها را براساس سیستم اقتصاد جهانی تحلیل می کردند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عناصری چون: فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین را بیشتر مورد توجه قرار دادند. (4)

3- تئوری ولایت فقیه، با انقلاب اسلامی وارد اندیشه های سیاسی شد و پژوهش های گسترده ای را دراین وادی رقم زد، تا جایی که امروز، مطالعه نظریه های دولت، بدون شناخت نظریه ولایت فقیه ناقص می ماند.

4- تأثیر بسزای انقلاب اسلامی بر نظریه های جامعه شناسی دین، اهمیت فراوانی دارد. بیش از این دین را در فرایند افسون زدایی از جامعه و تحقق عقلانیت و بلوغ عقلی در سیر تکامل خطی جامعه، روبه کاهش می دیدند(5). ولی انقلاب اسلامی، تکاپویی کامیاب بر خلاف همه این اندیشه های خام بود.

5- رواج اندیشه های اسلام خواهی در بین مسلمین، تقویت و تعمیق بیداری اسلامی، پدید آمدن جنبش های اسلامی در کشورهای عربی و خاورمیانه (6) و رشد اسلام گرایی در غرب و شرق دور، همه و همه، از کارکردها و رهاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه و تحولاتی است که در تفکرات مردمان و فراتر از جغرافیای سیاسی این انقلاب رخ داده است.

هزار ساغر آب حیات پس از انقلاب اسلامی، با کانونی شدن اسلام در داخل کشور، به طور طبیعی و منطقی، توجه و تفکر اندیشمندان به اسلام افزایش یافت و بحث های علمی دراین باره، امروز ما را به جایی رسانده است که از جنبش نرم افزاری و نظریه پردازی براساس مبانی دینی در حوزه علوم انسانی سخن می گوییم و هسته های نوپژوه و پویا به منظور تولید دانش، به تکاپو افتاده اند و این اساسی ترین مرحله تمدن سازی و تحول تاریخ است که انقلاب اسلامی آن را پدید آورده و می رود تا بر تمامی اندیشه کفرآمیز و دانش های برآمده از آن خط بطلان بکشد.

انقلاب اسلامی، واقعه ای بود که علوم انسانی را در دو بعد اثباتی و آرمانی به جهش رساند و روح تازه ای در آنها دمید. پس از انقلاب اسلامی می توان از حکومت اسلامی و سازوکارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حکومت آرمانی اسلام را نیز به عنوان آرزویی دست یافتنی ترسیم کرد.


بررسی دروغ در دین‏دارى

دروغ در فضایل اخلاقى در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود یکى آن است که دروغ گو مى‏داند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضیلت دارد مى‏داند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏کند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 20
بررسی دروغ در دین‏دارى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

دروغ در دین‏دارى

دروغ در فضایل اخلاقى

در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود:

یکى آن است که دروغ گو مى‏داند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضیلت دارد; مى‏داند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏کند.

دیگر آن که حقیقت فضیلت را به درستى ندانسته و در تشخیص مصداق، اشتباه‏مى‏کند و دعوى داشتن فضیلت دارد. حسود است و به شخصیتى حسد مى‏ورزد، ولى‏حسادت خود را تنفر از ریا کارى و عوام فریبى مى‏پندارد.

سوم آن که حقیقت فضیلت را به خوبى مى‏داند و خودش هم فاقد آن است، ولى‏زیادى خود خواهى و شدت خود پسندى موجب مى‏شود که خود را داراى آن‏فضیلت‏بداند. او اگر وجدان خود را حاکم قرار دهد، پى مى‏برد که داراى آن فضیلت‏نمى‏باشد، ولى چیزى که در میان افراد خود پسند یافت نمى‏شود وجدان مى‏باشد وبس; خود خواهى راه حقیقت و سعادت را بر این دسته بسته است.

معمولا خود پسندى، بیش‏تر در کسانى یافت مى‏شود که تا حدى در موقعیتى که‏دارند موفقیتى به دست آورده باشند، هر چند آن موفقیت، کوچک باشد و خودشان‏هم در پیدایش آن، چندان سهیم نباشند، بلکه آن را اوضاع و احوال خانوادگى یا محلى‏ایجاد کرده باشد.

دروغ در ایمان

عرب‏هایى به حضور رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب مى‏شدند و ادعاى ایمان مى‏کردند.آن‏ها یا حقیقت ایمان را نمى‏دانستند و یا اگر مى‏دانستند، خود پسندى، آن‏ها را دچاراشتباه کرده بود و چنین مى‏پنداشتند که ایمان دارند. خداى در قرآن ادعاى آنان راتکذیب مى‏کند و از طریق پیامبرش مخاطبشان قرار داده و مى‏گوید: هنوز ایمان دردل‏هاى شما داخل نشده است:

قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا، و لما یدخل الایمان فى‏قلوبکم.

سپس قرآن معناى ایمان را بیان مى‏کند:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون; .

مردم با ایمان کسانى هستند که به خداى و پیامبرش ایمان آوردند و به دیگران گمان بدنبردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند; آن‏ها راست گو مى‏باشند و بس.

یعنى اگر این گونه مردم، ادعاى ایمان کنند، راست مى‏گویند، چون حقیقت ایمان‏را واجدند و از این سعادت برخوردار و گرنه عرب بیابانى را که کارش دزدى ویغماگرى بوده، با ایمان چه‏کار. از این که قرآن معناى ایمان را بیان کرده، ممکن است‏استفاده بشود که دروغ عرب‏ها در ایمان، بر اثر ندانستن ماهیت ایمان بوده است.

دروغ با خدا

کسى که نماز مى‏خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده ومى‏گوید: فقط تو را عبادت مى‏کنم. اگر این سخن را به راستى بگوید، خوشا به حالش‏که به عالى‏ترین مقام رسیده است، ولى بدبختانه بسیارى از ما مسلمان‏ها چنین‏نیستیم، خدا را عبادت نمى‏کنیم، بلکه دنیا را عبادت مى‏کنیم، آن وقت‏به خداى بزرگ‏مى‏گوییم: تو را عبادت مى‏کنیم. گاهى نیز در عبادت‏هاى ناچیزمان براى خدا شریک‏قائل مى‏شویم، ولى به حضرتش عرض مى‏کنیم: فقط تو را عبادت مى‏کنیم نه کس دگررا. بسیارى از مسلمانان در حال نماز متوجه خدا نیستند، دل در جاى دیگر دارند، ولى‏با زبان به خدا مى‏گویند: فقط تو را عبادت مى‏کنیم.

براى رسیدن به منظورى به هزاران در مى‏زنیم، حتى براى نوکرى بیگانگان آماده‏مى‏شویم، به زشت‏ترین عمل‏ها تن در مى‏دهیم، از شرافت، مردانگى، عفت، بلکه ازناموس خود، براى رسیدن به پشیزى یا به مقامى صرف نظر مى‏کنیم،آن وقت در حال‏نماز به خداى مى‏گوییم: فقط از تو کمک مى‏خواهیم.

دروغ در بیم و امید

یکى از صفات مسلمانى آن است که مسلمان همیشه به رحمت الهى امیدوار باشدو در عین حال از غضب حضرتش بیمناک.

امیدوارى کار دل است و اثرش از رفتار و کردار ظاهر مى‏گردد; کسى که اثرى ازامید در گفتار و رفتارش نیست، نبایستى به دروغ ادعاى امید کند. بیمناک بودن نیز ازصفات دل است که از رنگ چهره و خصوصیات احوال، آشکار مى‏گردد. کسى که ازغضب خداى بزرگ بترسد، چگونه جرات مى‏کند که به محرمات الهى و کارهاى ناروانزدیک شود؟ امیر المؤمنین‏علیه السلام پیوسته مى‏فرمود:

«از دروغ بپرهیزید! هر کسى امیدوار باشد در پى امید، روان است و هر کسى که‏هراسان باشد از آن چه مى‏ترسد گریزان خواهد بود.»

در شیعه بودن

یک پنجم مسلمانان جهان را شیعه على مى‏گویند. شیعیان در کشورهاى مختلف‏اسلامى، پراکنده هستند و محکوم قدرت‏هاى کشورها هستند. شیعیان ایران چند صدسال بود که از خود حکومتى نداشتند و در زیر سلطه اهل سنت‏بودند. همه چیز از آن‏سنیان بود و شیعیان فاقد همه چیز بودند و بدین حال روزگارانى را در محدودیت‏مى‏گذراندند، ولى در حدود چهار صد سال است (از زمان شاه اسماعیل صفوى که‏حکومت ایران در دست‏شیعه قرار گرفت) آن‏ها توانستند مراسم دینى خود را به‏آزادى انجام دهند.

از آن موقع کشور ایران، به نام کشور شیعه خوانده شد و ملت ایران را ملت‏شیعه‏نامیدند. در میان عرب‏هاى سنى مذهب، هر وقت‏بگویند عجمى، یعنى شیعى; حال‏آیا واقعا چنین است و ما ایرانى‏ها حقیقتا شیعه هستیم و در این ادعا راست گوبه شمار مى‏آییم یا نه؟

بهتر آن است که پاسخ این پرسش را نداده و ببینیم گذشتگان ما هنگامى که درحضور اولیاى خدا این ادعا را مى‏کردند، با چه وضعى رو به رو مى‏شدند و چه‏مى‏شنیدند; اینک چند نمونه:

معرفى رسول خداصلى الله علیه وآله از شیعه

مردى خدمت رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کرد: فلان کس به ناموس همسایه‏اش‏نگاه مى‏کند و اگر موقعیتى براى او دست دهد، از عمل ناروا هم هراسى‏ندارد.

پیغمبر اسلام در خشم شد وامر به احضار او کرد. شخصى که در حضور مقدسش‏حاضر بود، عرض کرد: او از شیعیان شماست و به دوستى حضرتت و برادرت على‏افتخار دارد و از دشمنان شما متنفر و بیزار است. پیغمبر اسلام فرمود:

مگو که او از شیعیان ماست، زیرا دروغ است. شیعه ما کسى است که به‏دنبال ما بیاید و از ما پیروى کند و این که در مورد این مرد گفته شد، کار مانیست.


معرفى امام مجتبى‏علیه السلام

مردى خدمت نور دیده رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب شد و عرض کرد: من از شیعیان‏شما هستم.

امام دوم، حضرت مجتبى‏علیه السلام به وى فرمود: اگر مطیع اوامر و نواهى ما هستى،راست گفتى و اگر غیر از این باشى، بر گناهان خویش افزوده‏اى. هیچ وقت مقامى‏عالیى را که دارا نیستى، ادعا مکن و مگوى از شیعیان شمایم، ولى بگوى از دوستان‏شمایم و دشمن دشمن‏هاى شما هستم.

معرفى امام حسین‏علیه السلام

دیگرى به حضور سید الشهداعلیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! من از شیعیان‏شمایم.

امام سوم فرمود: از خداى بترس و ادعایى مکن که خداى به تو بگوید: دروغ‏مى‏گویى. شیعیان ما کسانى هستند که دل‏هاى آن‏ها از هر آلودگى و زنگ و دغل پاکیزه‏مى‏باشد، ولى بگوى: من از دوستان شما هستم. (3) .


آمادگی ضرورت تشکیلات اسلامی

مقدمه انسان، موجودی است سرشار از استعدادها ونیروهای خلاق، درعین حال، وجودی انسان مجموعه ای است از تمایلات انسانی و حیوانی هر دو
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 24
آمادگی ضرورت تشکیلات اسلامی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

دروس آمادگی

ضرورت تشکیلات اسلامی

ضرورت تشکیلات

مقدمه انسان، موجودی است سرشار از استعدادها ونیروهای خلاق، درعین حال، وجودی انسان مجموعه ای است از تمایلات انسانی و حیوانی هر دو.

روشن است که آن استعدادها و این تمایلات (چه انسانی و چه حیوانی) باید درجهت صحیح قرار گیرند تا انسان موجودی با رورو مثبت باشد، و اگر وسیله ای برای پرورش استعدادها و جهت دادن به تمایلات مختلف انسان وجود نداشته باشد، چه بسا این موجود که خدا او را بهترین مخلوقات میداند در مسیری قرار گیرد که نه تنها منطبق با مسیر صحیح انسانیت نیست، بلکه با آن درتضاد هم هست.

فلسفه ارسال رسل از سوی خدای تعالی همین است. پیامبران کارشان این است که انسان را در مسیر حق قرار می دهند و با شکوفا کردن استعدادهای او جهت دادن به تمایلاتش به او کمک می کنند تا همه نیروها و توانش را بر اساسی صحیح و متعادل و متناسب با آفرینش و قوانین الهی بکار گیرد و موجودی باشد قائو به قسط.[1]

در ادامه راه پیامبران کسانیکه می خواهند انسانها همواره از حداقل توان و استعداد خود حداکثر بهره برداریها را به عمل آورند و نگذارند ذره ای از این نیروها هدر بروند باید بدنبال ابزاری باشند که قدرت شکل دادن به نیروها را داشته باشد و بتواند ازکنار هم قرار دادن قطره ها دریایی پدید آورد زیرا کنده ها اجتماعی بسازد.این بس نیست که به استعدادهای آدمی شکوفائی و به تمایلات انسانها جهت داده شود. باید استعدادهای شکوفا شده و تمایلات جهت داده شده را شکل داد و از مجموعه متشکل این استعدادها ونیروها که همچون قطره های پراکنده هستند و از هر کدام جدا جدا کاری ساخته نیست دریایی بوجود آورد که دشتهای تشنه را سیرب می کند و سیلی پدیدار کرد که خروشان میرود و همه موانع را از سر راه انسان و تکامل جامعه بشری بر می دارد.

نقش هر مسلمان آگاه و متعهدی در هر زمان و هر مکانی اینست که در ادامه راه پیامبران رسالت آنها را به عهده بگیرد و برای هدایت انسانهای دیگر و تبدیل نیروهای پراکنده آنها به نیرویی قوی و پر توان لحظه ای باز نایستد. بدین ترتیب، هر مسلمان متعهدی باید جذب تشکیلاتی شود که قدرت جهت دادن و سازماندهی نیروهای انسانی را دارد و می تواند به این رسالت بزرگ عمل کند. و اگر چنین تشکیلاتی وجود نداشته باشد براینگونه افراد است که در مورد بوجود آوردن آن باشند و اگر وجود دارد ضعیف است باید با تلاش و کوشش خود آن را تقویت و نارسائیهایش را برطرف سازند. به هر حال، رسالت انسانی و الهی هر مسلمانی ایجاب میکند که همواره با پویایی در پی تحقق این هدف باشد و روشن است که وقتی چیزی به عنوان رسالت شناخته شد ذره ای درنگ نسبت به آن جایز نیست.

بدین ترتیب،کارهای اساسی یک تشکیلات برای پی گیری به هدف عالی پیامبران در رساندن انسان به تکامل معنوی عبارتند از :

1- بالفعل کردن نیروهای بالقوه

2- جهت دادن به تمایلات انسانها

3- شتاب دادن به نیروهای راکد و کم و کار

4- جلوگیری ازانحراف و هدر رفتن نیروها

5- شناسائی نیروها و استعدادها

6- تبدیل نیروهای پراکنده و ایستا به نیروئی مجتمع و پویا و پرتحرک

برای اینکه روشن شود چنین بینشی بهیچوجه بریده از قانون طبیعت و آفرینش و حتی تشریع الهی نیست، لازم است ضرورت نظم و تشکیلات را در دو بخش از دو دیدگاه بررسی کنیم :

1- از دیدگاه قانون طبیعت و آفرینش

2- از دیدگاه قرآن و سنت

الف) تشکیل از دیدگاه قانون طبیعت و آفرینش

دریک نگرش ابتدایی، آنچه را که در درون و برون از کران تا کران گیتی مشاهده می کنیم، آنچه را که در سلولها و اتمها و در کهکشانها و ... می بینیم نظم است و بس.

همه جا حرکت است و دوام حرکتها وابسته به نظم و حساب و شکلی است که آن حرکتها دارند.

به عنوان مثال باید اگر یک دانه اتم را در نظر بگیریم حرکت الکترونها بدور هسته اتم دارای مداری مشخص و منظم است که کوچکترین تخلفی از این مدار بوجود آید، سقوط الکترون هسته را به دنبال داشته و انفجار اتم حتمی است.

در نظام کهکشان ها این بحث کاملاً مصداق دارد و در رابطه با سلولها این قضیه صادق است. اگرسلولی کار خود را انجام ندهد، اگرگلبولی به وظیفه خود عمل نکند، اگر عضوی در مداری که برایش تعیین شده حرکت نکند و نظم حاکم را رعایت ننماید باعث به هم خوردن تعادل موجود گشته و انهدام را به دنبال خواهد داشت.

به خوبی روشن است که نظم داشتن یعنی تبعیت از یک شکل خاص.

الکتروین شکلی دارد که بر مبنای همان شکل حرکت می کند، گلبولهای خود شکلی دارند که بر مبنای همان شکل و نظم حرکت می کند.

همه شکل و نظم موجود در جهان را به عنوان یک واقعیت قبول دارند. تشکل عبارتست از : ارتباط منظم دو پدیده یا بیشتر با یکدیگر و طبیعی است که محصول این ارتباط علاوه بر اینکه خواص اجزاء تشکیل دهنده خود را داراست، ازخاصیت دیگری که نتیجه همان ارتباط منظم می باشد نیز برخوردار است.

چند خط در ارتباط با هم متشکل می شوند و شکلی چون مربع را بوجود میآورند. مربع اینکه خواص خط را دارد خواص نقطه و خواص چهارضعلی و ... را هم دارد.

نهادیکه محصول این تشکل می باشد، تشکیلات نامیده می شود و می بینیم که جهان پدیده در کل، یک تشکل دقیق را بنمایش می گذارد.

تشکل در جهان خلفت

در طبیعت و در سراسر عامل خلفت نظم و همگونی و یک جهتی را به خوبی می یابیم به گونه ای که جهان به صورت یک مجموعه مرتبط و متشکل و تسلیم امر مولاوخا نقش و در مسیر هدفی که الله معین کرده و در حرکت جریان دیده می شود.

ذالک تقدیر العزیز العلیم

اینکه در تمام جهان خلفت نظم و تشکل و ارتباط و حرکت جهت دار برقرار است، نشانه آنست که انسان نیز جزئی از این عالم می باشد باید در حرکت خود از نظم و تشکل برخوردار باشد. زیرا اگر حرکتش منظم و حساب شده و با نگرشی عمیق به ابعاد کار و مواقع و امکانات نباشد سخت با خطر شکست روبروست و هر انسان عاقلی می داند که حرکت منظم و حساب شده و جهت دار و هماهنگ سریعتر از هر حرکت دیگری به نتیجه و موافقیت می رسد.

ب) تشکل از دیدگاه قرآن و سنت

تشکل یا تحزب، یعنی فعالیت وحرکت هماهنگ نیروهای هم سو و هم جهت وهم هدف در چهار هدف یک تشکیلات و سازماندهی مشخص ضرورت چنین چیزی برای مردمی که می خواهند آرمانهایشان را در جامعه ای که در آن زندگی می کنند تحقق بخشند از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد. اما بی نیازی از استدلال سبب بی نیازی از تذکر نمی شود. به همین جهت لازم است به چند نکته در این رابطه اشاره شود :

1- انسان موجودی است که در ابتدایی ترین واحدهایش برای انجام ابتدایی ترین کارها به نظم و سازماندهی روی آور می شود. یک خانواده که کوچکترین واحد بشری است برای بهتر اداره شدن به تقسیم کار بین افراد و وظیفه شناسی هر یک از آنان نیازمند است و افراد خانواده هم بطور طبیعی از چنین نظمی استقبال می کنند. شاید طبیعی بودن این مسئله برای انسانها به این جهت باشد که فطرت بشر چیزی جدا از جهان آفرینش نیست و از آنجا که در طبیعت و جهان خلفت چیزی جز نظم مشاهده نمی شود.

نیازی انسان به نظم و سازماندهی آنقدر عمیق است که حتی درکارهای شخصی هم این نیاز بهچشم می خورد تا آنجا که بخش عمده ای از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام به همین مسئله اختصاص یافته و در حالت رسیده از آن بزرگان به این نکته توجه خاصی می شده است.

2- از محدوده کارهای شخصی و واحدهای کوچکی از قبیل خانوادهکه بگذریم و به محیطها و واحدهای بزرگتر و بازتر بیابیم با ضرورت گروهی کردن کارها و برخورداری از نظم و سازماندهی و اجتناب از کارهای فردی بنحو چشم گیرتری برخورد می کنیم، تا آنجا که اصولاً در کارهای بزرگ بدون تقسیم کار و اداره براساس برنامه تنظیم شده و مشخصی به هیچوجه امکان پذیر نیست. چگونگی اداره کارگاهها، کارخانه ها، ادارات، بانکها و هر کار دیگراجتماعی به روشنی نشان میدهند که انجام این امور به هیچوجه منهای سازماندهی امکان پذیر نیست برای اداره یک کارگاه اگر ده برابر افراد مورد نیاز آن کارگاه در آنجا جمع شوند امکان ندارد بتواند بدون سازماندهی و اینکه مشخص شود هرکسی چه کاری را باید انجام دهد حتی از عهده یک صدم کاری که آن افراد کم کارگاه با سازماندهی و نظم حاکم بر آنجا انجام میدهند برآیند.

3- در امور سیاسی هم مانند همه امور مربوط به شئون زندگی انسان مطلب به همین شکل است.اگر بهترین سیاسیتمداران جهان جدا از همدیگر بیشترین تلاشها را بکنندنمیتوانندجامعه رابه سوی هدفی که در نظر دارند ببرند هر چند تعدادشان بسیار زیاد باشد. ولی اگرهمین افراد در کنار هم قرار بگیرند و براساس سازماندهی مشخصی حرکت کنند بی تردید بیشترین موفقیت را به دست خواهند آورد. فلسفه تشکیل احزاب و ایجاد تشکیلات سیاسی در جهان هم در اصل همین بوده است. بگذریم از این که بیشتر احزاب و گروهها و سازمانهای سیاسی جهان عملاً کارآیی های تشکیلاتی خود را در خدمت اهداف ناسالم قرار داده و از آن به نفع انسانیت و در جهت تکامل معنوی جوامع بشری بهره برداری نکردند. سخن ما این است که علیرغم بهره برداریهای ناروائی که تاکنون از قدرت و کارآئی تشکیلات در جهان شده است، ما باید از این وسیله پرتوان و کارساز به نفع اهداف اسلامی و انسانی خود بهره برداری کنیم تا هم جامعه بشری را به سوی تکامل معنوی سوق دهیم و هم ثابت کنیم که نباید از نیروهای متشکل انسانها علیه آنها بهره گرفت، بلکه می توان و باید این قدرت زائیده از تشکل مردم را در خدمت رشد و تعالی خود آنها و به ثمر رسیدن آرمانهای انسانی به کار گرفت.

4- در قرآن کریم، این کتاب الهی که بزرگترین هدفش هدایت بشر و رشد تعالی او است، هم تکیه خاصی نسبت به تشکل و تحزب به عمل آمده است. خدای تعالی کمتر مسئله ای را در قرآن این چنین با تأکید مورد توجه قرار داده است. تأکیدهایی از نوع تأکیدی که در قرآن کریم نسبت به ضرورت تجزب و تشکل آمده است همواره نشانه اهمیت فوق العاده مسئله مورد تأکید می باشد. در تأکید بر ضرورت تشکل و تحزب در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که در اینجا به نمونه هایی از آنها اکتفا می کنیم:

آیه 46 سوره سبا : قل انما اعظم بواحده ان تقوموا الله مثنی و فرادی... ای پیامبر به مردم بگو شما را به یک چیز توصیه میکنم و آن اینست که برای خدا به صورت دسته جمعی وفردی قیام کنید....

در این آیه سه نکته مهم باید درارتباط باتحزب توجه شود:

نکته اول اینست که خدای تعالی به پیامبر امر می کند مطلب مورد نظر در این آیه را به عنوان تنها توصیه اش به مردم گوشزد نماید. توضیح این مطلب دراینجا ضروت دارد که مقصود از تنها توصیه این نیست که پیامیر توصیه دیگری به مردم ندارد و رسالت آن حضرت فقط به همین توصیه خلاصه میشود، بلکه مقصود اینست که این یکی از توصیه های مهم است که در یکی از مراحل به عنوان تنها توصیه از آن یاد شده است. بنابراین یکی از نکانی که باید از این آیه به یاد داشته باشیم اینست که آنچه در این آیه آمده است از مسائل مهمی است که قرآن برای آن حساب خاصی قائل است.

نکته دوم اینست که : قیام باید برای خدا باشد (ان تقوموالله) و نه برای کسی یا چیزی دیگرو همین طور نه برای خدا و کسی یا چیز دیگری با هم، این خود نکته مهمی است که در همین نوشتار مستقلاً به آن خواهیم پرداخت.


بررسی تواضع و فروتنى

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 15
بررسی تواضع و فروتنى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

تواضع و فروتنى

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و تمجید از علم جداى از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است.

با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحثهاى مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تکبر و استکبار گفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت‏بین تکبر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدین است نه وجود و عدم. هم تکبر یک صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکى الزاما همراه با نفى دیگرى باشد.

در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مى‏خوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع; به وسیله تواضع با تکبر که ضد آن است مقابله کنید».

با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و آیات مربوط به مساله تواضع را گلچین کرده، مورد بررسى قرار مى‏دهیم(هر چند آیاتى که به کنایه یا به ملازمه به آن اشاره مى‏کند بیش از اینها است).

1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین... (سوره‏مائده،آیه‏54)

2- و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سوره‏فرقان،آیه‏63)

3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سوره‏شعراء،آیه‏215)

ترجمه

1- اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد(به خدا زیانى نمى‏رساند;) خداوند به زودى جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.

2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند).

3- (اى پیامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر(و نسبت‏به آنها تواضع و مهربانى کن).

تفسیر و جمع‏بندى

در نخستین آیه مورد بحث‏سخن از گروهى از مؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهى هستند هم خدا را دوست مى‏دارند و هم محبوب پروردگارند.

یکى از اوصاف بارز آنها این است که در برابر مؤمنان متواضعند: (اذلة على المؤمنین) و در برابر کافران نیرومند و قوى هستند (اعزة على الکافرین).

«اذلة‏» جمع «ذلول‏» و «ذلیل‏» از ماده «ذل‏» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملایمت و تسلیم است در حالى که «اعزة‏» جمع «عزیز» از ماده «عزة‏» به معنى شدت است، حیوانات رام را «ذلول‏» مى‏گویند چون ملایم و تسلیمند و «تذلیل‏» در آیه ذللت قطوفها تذلیلا اشاره به سهولت چیدن میوه‏هاى بهشتى است.

گاه ذلت در مواردى به کار مى‏رود که معنى منفى دارد و آن در جایى است که از سوى غیر به انسان تحمیل مى‏شود وگرنه در ماده این لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت کنید).

به هر حال آیه فوق دلیل روشنى بر اهمیت تواضع و عظمت مقام متواضعین است، تواضعى که از درون جان انسان برخیزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بنده‏اى از بندگان خدا باشد.

در دومین آیه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست که در طى آیات سوره فرقان از آیه‏63 تا آیه 74 دوازده فضیلت‏بزرگ براى آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان مى‏دهد همان گونه که «تکبر» خطرناک‏ترین رذائل است، تواضع مهمترین یا از مهمترین فضائل مى‏باشد، مى‏فرماید:

«بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند» (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا)

«هون‏» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اینجا به خاطر تاکید است، یعنى آنها چنان آرام و متواضعند که گویى عین تواضع شده‏اند و به همین دلیل در ادامه آیه مى‏فرماید: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)».

و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست مى‏فرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما; آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند(و به بندگى و عبادت مى‏پردازند)».

«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» مى‏گوید: «هون‏» دو معنى دارد یکى از آنها خضوع و نرمشى است که از درون جان انسان بجوشد که این شایسته ستایش است(سپس به آیه مورد بحث اشاره مى‏کند) و در حدیث نبوى آمده است المؤمن هین لین. دوم خضوع و تذللى است که از سوى دیگرى بر انسان تحمیل شود و او را خوار کند.

ناگفته پیداست که منظور از الذین یمشون على الارض هونا این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفى هرگونه کبر و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن که ساده‏ترین کار است آشکار مى‏شود، زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا به لاى گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند تا آنجا که در بسیارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مى‏توان به بسیارى از صفات اخلاقى او راه برد.

آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعى که در تمام ذرات وجودشان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است و اگر مى‏بینیم خداوند در آیه‏37 سوره اسراء به پیامبرش دستور مى‏دهد «و لاتمش فى الارض مرحا; روى زمین با تکبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیست‏بلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگى و عبودیت‏خداست.

در سومین آیه روى سخن رابه پیامبر(ص) کرده،مى‏فرماید:«بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند پایین بیاور و(تواضع و محبت کن); واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین‏»

«خفض‏» بر وزن «خشم‏» در اصل به معنى پایین آوردن است و «جناح‏» به معنى بال مى‏باشد. بنابراین «و اخفض جناح‏» کنایه از تواضع آمیخته با محبت است، همان‏گونه که پرندگان هرگاه مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند بال و پر خود مى‏گسترانند و آنها را زیر بال و پر مى‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور بود بدین گونه مؤمنان را زیر بال و پر خود بگیرد!

این تعبیر بسیار ظریف و پر معنى نکات مختلفى را در عبارت کوتاهى جمع کرده است.

جایى که پیامبر مامور به تواضع آمیخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تکلیف افراد امت روشن است چرا که پیغمبر سرمشق و الگو و «اسوه‏» براى همه امت است.

شبیه همین تعبیر در آیه 88 سوره حجر نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید: واخفض جناحک للمؤمنین که باز مخاطب در آن شخص پیامبر است و مامور مى‏شود براى مؤمنان «خفض جناح‏» و تواضع آمیخته با محبت داشته باشد.

شبیه این تعبیر با اندک تفاوتى در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا که مى‏فرماید: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة; بالهاى خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر(و تواضعى آمیخته با احترام و محبت در برابر آنان داشته باش)».

از مجموع آنچه در آیات فوق آمده به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن مجید نه تنها تکبر و استکبار را مورد مذمت قرار داده، بلکه نقطه مقابل آن یعنى تواضع و فروتنى را با تعبیرات گوناگون مورد تمجید قرار داده است.

تواضع و فروتنى در روایات اسلامى

در منابع شیعه و اهل سنت احادیث فراوانى در مورد تواضع به چشم مى‏خورد که بعضى در باره اهمیت تواضع است و بعضى در باره علامت و آثار متواضعان و یا ثمره تواضع و حد و آداب آن مى‏باشد.

در اهمیت تواضع تعبیرات بسیار جالبى در روایات آمده:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: روزى فرمود: «مالى لاارى علیکم حلاوة العبادة؟! قالوا و ما حلاوة العبادة؟ قال التواضع!; چه مى‏شود که شیرینى عبادت ر در شما نمى‏بینم؟ عرض کردند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواشع است!»

ناگفته پیداست‏حقیقت عبادت نهایت‏خضوع در برابر پروردگار است. کسى که شیرینى خضوع و تواضع در برابر خدا را دریابد در برابر خلق خدا نیز متواضع است.

2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(ع) آمده است: «علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة; بر تو باد تواضع که از برترین عبادات است‏».

3- از امام حسن عسکرى(ع) نقل شده است که فرمود: «التواضع نعمة لایحسد علیها; تواضع نعمتى است که سبب حسادت دیگران نمى‏شود».

معمولا هر نعمتى نصیب انسان مى‏شود مزاحمت‏هاى حسودان افزوده مى‏گردد و گاه این حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى‏کند که زندگى بر صاحب نعمت مشکل مى‏شود، ولى تواضع از این قاعده کلى مستثنى است، نعمتى است که حسادت حسودان را برنمى‏انگیزد.


بررسی نقش عدل در اسلام

موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 20 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 31
بررسی نقش عدل در اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

بررسی نقش عدل در اسلام

دومین اصل از اصول دین مبین اسلام، « عدل» است.

برای عدل، چندین معنی ذکر شده است که در ذیل، فهرست وار، بیان می شود .

موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد.

یک اجتماع متعادل به کارهای فراوانی از قبیل امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و ... احتیاج دارد . این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هرکدام از آن کارها به اندازه ای که لازم و ضروری است، افرادی گماشته شود.

معنی دیگر عدل تساوی و نفی هر گونه تبعیض است

گاهی می گویند: فلانی عادل است . منظور این است که هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود.

بنابراین، عدل یعنی مساوات . اگر مقصود از این معنی، این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت، عین ظلم است.

اما اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینة استحقاقها است البته این معنی درست است.

عدل، چنین مساواتی را ایجاب می کند، و چنین مساواتی از لوازم عدل است. به این معنی که هرکس هر اندازه که لیاقت و استحقاقی که دارد، امتیاز می گیرد.

معنای دیگر عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر صاحب حق، حق او را.

و ظلم عبارت از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران می باشد . معنی حقیقی عدالت بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند.

این عدالت متکّی به دو چیز است:

الف ـ حقوق و اولویت ها یعنی افراد بشر، نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند . مثلاً کسی که با کار خود، محصولی تولید می کند، طبعاً نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند و منشاء این اولویت، کار و فعالیت اوست.

ب ـ امر دیگر، خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه هایی را که به « اعتباری» معروف هستند، استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه ها به مقاصد طبیعی خود نائل می آید . آن اندیشه ها، یک سلسله اندیشه های «انشائی» یا امری است که با « باید» ها مشخص می شود. از آن جمله، این است که برای اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند باید حقوق و اولویت ها، رعایت شود.

رعایت استحقاقها در افاضه وجود

معنی این سخن این است که موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی، با یکدیگر متفاوتند. هر موجودی در هر مرتبه ای که هست، از نظر قابلیت فیض گرفتن استحقاقی خاص به خود دارد . ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است، به هر موجودی، آنچه را که برای آن موجود ممکن است، از وجود و کمال، اعطا می کند و هیچگاه از دادن فیض و کمال به مخلوقات خودداری نمی کند.

عدل الهی در نظام تکوین، یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال که استحقاق و امکان آن را دارد، دریافت کند و ظلم یعنی، منع فیض و خودداری از جود و بخشش به وجودی که استحقاق آن را دارد .

میانه روی و اجتناب از افراد و تفریط به عبارت دیگر، هر چیزی را به جای خود نهادن.

منظور از عادل بودن خداوند سبحان، این است که استحقاق شایستگی هیچ موجودی را معطّل نمی گذارد و به هرکس، هرچه استحقاق دارد می دهد.


عدل در موارد زیر کاربرد دارد:

الف ـ عدل در آفرینش: به این معنی که خداوند سبحان، هر موجودی را چنان که باید و شاید، آفریده و آنچه شایسته اش بوده است، به او داده است .

مقدری که به گِل، نکهت و به گُل جان داد

به هر که هر چه سزا دید حکمتش، آن داد

ب ـ عدل در قانون گذاری: یعنی قوانین الهی، نسبت به تمام طبقات، بر اساس حکمت و مصلحت، به طوری که از حدود قدرت بشر خارج نباشد، وضع شده و آنچه که برای زندگی و سعادت و رشد جسمانی و روحانی افراد و اجتماعات بشری، لازم بوده رعایت شده است.

ج ـ عدل در پاداش و کیفر: به این معنی که خداوند سبحان، در مقام مجازات، به هیچ وجه به کسی ستم روا نمی دارد، بلکه اعمال هرکس را با ترازوی عدالت، سنجیده، مجازاتی در خور آن مقرر می دارد.

عدل الهى

مقدمه: عدل الهى یکى از مباحث مهم در اسلام است. در این مقاله عدل در خلقت و عدل در قانونگذارى (تشریع) و رابطه عدل با حسن و قبح عقلى مورد بحث قرار گرفته است.

یکى از مسائلى که درعلم کلام مورد بحث واقع شد مساله عدل الهى بود، که آیا خداوند عادل‏است‏یا نه؟این مساله خیلى اهمیت پیدا کرد و شاخه‏ها و متفرعات زیاد پیداکرد، دامنه‏اش قهرا به مساله اصل عدالت اجتماعى که مورد بحث ماست نیز کشیده شد.این مساله از مساله حادث بودن و قدیم بودن کلام‏الله هم با آنکه آن مساله فتنه‏ها بپا کرد و خونها برایش ریخته شد بیشتر اهمیت پیدا کرد به طورى که به واسطه نفى‏و اثبات در این مساله - یعنى مساله عدل - متکلمین دو نحله شدند: عدلیه و غیر عدلیه.عدلیه یعنى طرفداران‏اصل عدل الهى، و غیر عدلیه یعنى منکرین اصل عدل الهى.

متکلمین شیعه عمومااز عدلیه هستند، و به همین جهت از همان زمان قدیم معمول شد که‏شیعه بگوید اصول دین اسلام پنج تاست: توحید، عدل، نبوت، امامت،معاد، یعنى از نظر اسلام‏شناسى‏شیعى اصول اسلام پنج تاست.

در مساله عدل الهى در دو قسمت بحث‏شد: یکى اینکه‏آیا خلقت و تکوین عالم از آسمان و زمین، از جماد و نبات و حیوان، از دنیا و آخرت، بر موازین عدالت و موافق عدالت است ودر خلقت و آفرینش به هیچ موجودى ظلم نمى‏شود و این عالم به عدل برپاست؟آیا «بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) ؟یااینکه خداوند چون اراده و مشیتش مطلق است و هیچ چیز نمى‏تواند اراده او رامحدود کند، فعال ما یشاء است، یفعل ما یشاء (2) و یحکم مایرید (3) ، خلقتش تابع هیچ میزان و هیچ قاعده و قانونى نمى‏تواند باشد،هر چه او بکند عدل است نه اینکه هر چه مقتضاى عدل است او مى‏کند.

لهذا در جواب این سؤال که آیا خداوند در قیامت‏بر وفق موازینى که موازین عدل است رفتار مى‏کند و طبق حساب و قاعده‏اى یکى را به بهشت مى‏برد و دیگرى را به جهنم،یا اینطور نیست؟آنها گفتند اینطور نیست، هیچ قانون و ناموسى نمى‏تواند حاکم بر فعل حق باشد، هر قانون و ناموسى‏تابع فعل او و امر اوست، عدل و ظلم هم تابع فعل اوست.اگر او مطیع را به جهنم ببرد و عاصى را به بهشت، باز هم چون اوکرده عدل است.اراده او و فعل او تابع میزانى و خاضع در برابر قانونى نیست، همه قوانین و موازین تابع اراده او هستند.

این یک قسمت درباره اصل عدل که راجع به اساس خلقت‏موجودات و نظام عالم بود که آیا موافق با میزان عدل است‏یا نه؟ قسمت دیگرى مربوط به نظام تشریع است، مربوط‏به دستورهاى دینى است، مربوط به این است که دستورهاى الهى که به وسیله پیغمبراکرم(ص)رسیده و به نام شریعت و قانون اسلامى خوانده مى‏شود چطور؟ آیا نظام تشریع تابع میزان عدل است‏یا نه؟آیا عادلانه‏وضع شده و هر حکمى تابع یک حقیقت و یک مصلحت و مفسده واقعى است، یا اینطور نیست؟ وقتى که به قوانین شریعت اسلام نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم‏یک سلسله چیزها تحلیل و تجویز و بلکه واجب شده و یک عده امور دیگر بر عکس تحریم شده و ممنوع شناخته

عدل تکوینى

در این قسم از عدالت، سخن در پیرامون وظایف و تکالیف الهى بر بندگان و پاداش روز جزا نیست، بلکه محور بحث در این قسم نظام آفرینش و اینکه این نظام بر اساس عدل و داد استوار است مى‏باشد.

معنى عدل در آفرینش این است که در جهان آفرینش تعادل حکومت مى‏کند و سراپاى جهان موزون و متعادل بوده و در ترکیب اجزا آن، تناسب و تعادل کاملا رعایت‏شده است.

اثبات این نوع عدالت بر عهده بررسى نظم جهان است و بشر با بررسیهاى علمى تا آنجا که دست‏یافته غیر از نظم و حساب و تناسب و اینکه هر چیزى بجاى خویش نیکو است چیزى نیافته است.

و اینکه در روایت آمده:«بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) زمین و آسمانها بر عدل استوار است مطلب بسیار متینى مى‏باشد زیرا اگر فاصله کرات و وضع و حرکتهاى آنها با حساب معین و متعادلى انجام نمى‏گرفت هر آن محکوم به نیستى و زوال بودند.

عدل چیست؟

اولین مساله‏اى که باید روشن شود این است که عدل چیست؟ ظلم چیست؟ تا مفهوم اصلى و دقیق عدل روشن نشود هر کوششى بیهوده است و از اشتباهات مصون نخواهیم ماند مجموعا چهار معنى و یا چهار مورد استعمال براى این کلمه هست:

الف- موزون بودن: اگر مجموعه‏اى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاد مختلف بکار رفته است و هدف خاصى از آن منظور است‏باید شرایط معین در آن از حیث مقدار لازم هر جزء از لحاظ کیفیت ارتباط اجزا با یکدیگر رعایت‏شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه مى‏تواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید مثلا یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند باید متعادل باشد یعنى هر چیزى در آن به قدر لازم (نه به قدر مساوى) وجود داشته باشد شک اجتماع متعادل به کارهاى فروان اقتصادى سیاسى فرهنگى قضائى تربیتى احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود وبراى هر کدام از آن کارها به آن اندازه که لازم و ضرورى است افراد گماشته شوند. ازجهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف گردد اینجاست که پاى «مصلحت‏» به میان مى‏آید یعنى مصلحت کل مصلحتى که در آن بقاء و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته مى‏شود از این نظر «جزء» فقط وسیله است‏حسابى مستقل و براى خود ندارد.

همچنین است تعادل فیزیکى یعنى مثلا یک ماشین که براى منظورى ساخته مى‏شود و انواع نیازمندیها براى ساختمان این ماشین هست اگر بخواهد یک مصنوع متعادل باشد باید از ماده‏اى به قدرى که لازم و ضرورى است و احتیاج ایجاب مى‏کند در آن به کار برده‏باشد.

تعادل شیمیایى نیز چنین است هر مرکب شیمیایى فرمول خاصى دارد نسبت‏خاصى میان عناصر ترکیب کننده آن هست تنها با رعایت آن فرمول و آن نسبتها که متفاوت است تعادل برقرار مى‏شود و آن مرکب بوجود مى‏آید.

جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود نظم و حساب و جریان معین و مشخصى نبود در قرآن کریم آمده است:

و السماء رفعها و وضع المیزان (1)

همانطور که مفسران گفته‏اند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده‏است در هر چیز از هر ماده‏اى به قدر لازم استفاده شده است فاصله‏ها اندازه‏گیرى شده‏است در حدیث نبوى آمده است:

بالعدل قامت السموات و الارض (2)

«همانا آسمان و زمین به موجب عدل برپاست.»

نقطه مقابل عدل به این معنى بى تناسبى است نه ظلم لهذا عدل به این معنى از موضوع بحث ما خارج است.

بسیارى از کسانى که خواسته‏اند به اشکالات مربوط به عدل الهى از نقش تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جاى آنکه مساله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کرده‏اند و به این جهت قناعت کرده‏اند که همه این تبعیضهاو تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلى عالم لازم و ضرورى است.

شک نیست که ازنظر نظام عالم و از نظر تناسب ضرورى در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضرورى است ولى این مطلب جواب شبهه ظلم را نمى‏دهد.

بحث عدل به معنى تناسب در مقابل بى‏تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است ولى بحث عدل در مقابل ظلم از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا دیگر است در عدل به معنى تناسب در مقابل بى تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است در دل به مفهوم اول مصلحت کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم مساله حق فرد مطرح است لهذا اشکال کننده برمى‏گردد و مى‏گوید من منکر اصل تناسب در کل جهان نیستم ولى مى‏گویم رعایت این تناسب خواه ناخواه مستلزم برخى تبعیضها مى‏گردد آن تبعیضها از نظر کل روا است و از نظر جزء نارواست.

عدل به معنى تناسب توازن، از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است.خداوند علیم و حکیم به مقتضاى علم شامل و حکمت عام خود مى‏داند که براى ساختمان خود چیزى از هر چیزى چه اندازه لازم و ضرورى است و همان اندازه در آن قرار مى‏دهد.

ب- معنى دوم عدل تساوى و نفى هر گونه تبعیض است گاهى که مى‏گویند فلانى عادل است منظور این است که هیچگونه تفاوتى میان افراد قائل نمى‏شود بنابراین عدل یعنى مساوات.

این تعریف نیازمند به توضیح است اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب مى‏کند که هیچگونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود این عدالت عین ظلم است اگر اعطاء بالسویه عدل باشد منع بالسویه هم عدل خواهد بود جمله عامیانه معروف:«ظلم بالسویه عدل است‏» از چنین نظرى پیدا شده است.

و اما اگر مقصود این باشد که عدالت‏یعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاقهاى متساوى البته معنى درستى است عدل ایجاب مى‏کند اینچنین مساواتى را و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولى در این صورت بازگشت این معنى به معنى سومى است که ذکر خواهد شد.

ج- رعایت‏حقوق افراد و عطا کردن به هر ذى حق او را و ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران معنى حقیقى عدالت اجتماعى بشرى یعنى عدالتى که در قانون بشرى باید رعایت‏شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنى است این عدالت متکى بر دو چیز است:

یکى حقوق و اولویتها، یعنى افراد بشر نسبت‏به یکدیگر و درمقایسه با یکدیگر نوعى حقوق و اولویت پیدامى‏کنند مثلا کسى که با کار خود محصولى تولید مى‏کند طبعا نوعى اولویت نسبت‏به آن محصول پیدا مى‏کند و منشا این اولویت کار و فعالیت اوست همچنین کودکى که از مادر متولد مى‏شود نسبت‏به شیر مادر حق و اولویت پیدا مى‏کند و منشا این اولویت دستگاه هدفدار خلقت است که آن شیر را براى کودک بوجود آورده است.

یکى دیگر خصوصیت ذاتى بشر است که طورى آفریده شده است که در کارهاى خود الزاما نوعى اندیشه‏ها که آنها را اندیشه اعتبارى مى‏نامیم استخدام مى‏کند و با استفاده از آن اندیشه‏هاى اعتبارى به عنوان «آلت فعل‏» به مقاصد طبیعى خود نائل مى‏آید آن اندیشه‏ها یک سلسله اندیشه‏هاى «انشائى‏» است که با «باید» ها مشخص مى‏شود از آن جمله این است که براى اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند «باید» حقوق و اولویتها رعایت‏شود و این است مفهوم عدالت‏بشرى که وجدان هر فرد آن را تایید مى‏کند ونقطه مقابلش را که ظلم نامیده مى‏شود محکوم میشود


آیین مسلمانی مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان

قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار می‌دهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش می‌رسد قرآن از پیروانش می خواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر،
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 48 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 85
آیین مسلمانی مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

آیین مسلمانی

مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان عبارتند از:

1- نماز:

قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار می‌دهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش می‌رسد. قرآن از پیروانش می خواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند. در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر، و نماز عشا پس از ادای نماز مغرب (سوره هود آیه 116 سوره بنی اسرائیل آیات 81-80، سوره طه آیه 130، سوره روم آیات 17- 16، سوره ق آیات 39-38) نماز همواره در جهت مسجد مقدس مکه، که قبله گاه مسلمین است و خانه توحید کعبه، که توسط حضرت ابراهیم ساخته شد، خوانده می شود. خواندن نماز در مساجد به صورت جماعت فضیلت بیشتری دارد. اولین مسجد توسط رسول گرامی اسلام در شهر مدینه ساخته شده و مهمترین مرکز عبادی، سیاسی مسلمانان بشمار آمد. از آن پس با گسترش دین اسلام، در هر جائی از مناطق مسلمان نشین، شهری و روستائی ساختن مسجد معمول گردید، و در حال حاضر نیز مساجد از اماکن مذهبی و مقدس مسلمانان بشمار می‌آید.

2- روزه گرفتن در طول روزهای ماه رمضان:

«ای مؤمنین، تکلیف روزه بر شما نوشته شد و واجب گردید، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب گردیده بود. در ماه رمضان. . . . پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید روزه بگیرد. . . . بخورید و بیاشامید تا لحظه‌‌ای که پدیدار شود رشته سپیدی در سیاهی شب . . . از آن زمان تا فرا رسیدن شب روزه بدارید» سوره بقره آیات 187-181)

البته روزهای دیگری هم هستند، که جنبه تکلیف و اجبار ندارند و هر فرد مسلمان جهت بردن اجر و ثواب روزه داری می کنند. همانگونه که خود حضرت محمد (ص) غالباً در روزهای دیگری از ماه هم روزه می گرفت. حدیثی از پیامبر نقل شده است: «در هر کار خوبی که کسی انجام دهد بین ده تا هفتصد برابر پاداش مقرر گردیده است، اما ثواب روزه داشتن بی از این حرفهاست»

3- سفر به مکه (حج):

در میان مردم حجم را اعلام نمای، بگذار که آنها پای پیاده و یا سوار بر هر شتری لاغر، از جانب هر دره ژرف به حج یایند» سوره حج آیه 28) از تکالیف خدا بر مردم یکی هم حج بیت‌ا . . . الحرام است، برای هر کسی که بتواند این کار را به نحوی انجم دهد. سوره آل عمران آیه 97) بنابراین بر هر مسلمان مستطیع که از نظر مالی و جسمی توانائی دارد واجب است، در طول زندگی خود یکبار به خانه خدا و مکه مشرف شود، تا خانه کعبه را طواف نموده و مناسک دیگر حج، مانند، بستن احرام، سعی و صفا و مروه، صحرای منا و عرفات، رجم شیطان، قربانی، تقصیر و . . . بجا آورند.

]حدا حجم و زیارت خانه محترم خود را، که آن را قبله مردم قرار داد، برای شما واج گردانیده است. خدا حجم را علامت تواضع مردم و عظمت خدا و اعتراف ملت به این عظمت قرار داد. خدای عزیز مسجد الحرام را پرچم اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد ، و احترام آنرا واجب و زیارتش را فرض قرار داد ، و دستور داد به سوی آ کوچ کنید. «زمانی 1375 ص 26»

4- صدقات:

این تکلیفی است، که به روشنی در مورد مسلمانان با ایمان و معتقد وضع گردیده است. (سوره بقره آیه 40، سوره تغابن آیه 16، سوره بینة‌ آیه 4) قبول اسلام بطور مسلم شامل پرداخت، این مالیات اسلامی است. (سوره توبه آیات 11-5)

«هنگامی که در جنگ غنیمتی بدست آوردید، بدانید که یک پنجم آن برای خدا و رسول و نزدیکان، یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان می باشد.» (سوره انفال آیه 41) بنابراین صدقات، همان مالیات برای حمایت و تقویت از دولت می‌باشد، که به مصرف هزینه‌های مؤسسات مذهبی، و نگهداری از فقراء و بینوایان و غیره می رسد. و علاوه بر آن هزینه سایر فعالیتهای دولتی نیز تأمین می‌شود.

اماکن مقدس مسلمانان:

بیت‌الحرام کعبه معظمه در شهر مکه ، قبله گاه مسلمین، مقدس‌ترین و مبارک‌‌ترین مکان مورد احترام و تقدیس مسلمانان جهان می‌باشد. هر ساله میلیونها مسلمان از اطراف و اکناف جهان از کشورهای مختلف در صفوفی فشرده به زیارت خانه خدا می‌شنابند. و اجتماع میلیونی آنها عظمت و شکوه اسلام و مسلمین را، متجلی می‌سازد.

مدینه النبی اولین شهر مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان است. مدفن رسول گرامی اسلام با گنبد خضرای آن، و قبرستان بقیع و آرامگاه امامان شیعه و دیگر صحابه و مهاجرین و انصار رسول گرامی اسلام، در آن واقع شده است، که مورد زیارت میلیونی مسلمانان، در موسم حج تمتع و عمره، می باشد. بیت المقدس قبله گاه نخستین مسلمین می باشد و مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، جهان است. شهرهای مقدس نجف، کربلا، کاظمین، سامرا در عراق و مشهد مقدس و شهر قم در ایران، که سالیانه میلیونها مسلمان و شیعه ، برای عرض ارادت به خاندان نبوت و عصمت و طهارت، برای زیارت امامان معصوم خویش، به این شهرها سفر می‌کنند.

د- تصوف و عرفان (میستی سزم- Mrsticism)

مذهب عرفان «میستی سزم»که در فرهنگ اسلامی به عنوان تصوف نیز خوانده می شود، بر خلاف نظر اغلب متکلمان، که آن را وابسته به ادیان بزرگ و غیره مستقل دانسته‌اند، مکتب و نحله‌ای است، مستقل که دارای اساس ویژه و جهان بینی خاصی است، که با گونه و اساس ادیان بزرگ یک خدائی فرق و تباین دارد، و از نظر طرز بینش دینی و توجیه الهیات، به عنوان یک فلسفه ذوقی و نه مذهبی یک مرحله بازتر و آزادتر می باشد.

مذهب عرفان، که اساس بینش و شناخت را ذوقی و از راه تزکیه و اشراق قلبی می داند، در هر محیط دینی تقریباً سعی می کند، به رنگ و صیغه‌ای محیطی جلوه نماید. از این جهت تصوف اسلامی، در محیط تسنن به رنگ تسنن و در محیط تشیع، به شیوه تشیع ظاهر شده است. هم چنین در محیط مسیحی به صورت رهبانیت و در محیط هندی به شکل «جینیزم» یعنی مذهب ریاضت، و در محیط یونانی قدیم به صورت «گنوستی» عرض اندام کرده است. روی این اصل مکتب عرفان در محیط‌های مخلتف فرهنگی و جوامع متفاوت فلسفی و دینی دارای گونه‌ها و شیوه‌های متفاوت و گوناگون شده در بعضی خصوصیات ظاهری با هم جدائی یافته‌اند «یوسف فضائی – 1356 ص 43»

طریقه‌های عرفان، اگر چه بر مبنای یک خدائی و توحید نهاده شده‌اند، اما عرفا در عرفان خدا را مانند موحدان ادیان بزرگ، دارای شخصیتی معین و صفاتی مشخص، که صفات ثبوتی و سلبی داشته باشد نمی‌شناسند، بلکه او را وجود مطلق و حقیقت کلی در جهان می دانند، که با موجودات و مخلوقات جهان از نظر، مفهوم و جود مساوی است. یعنی به عقیده عارفان مکتب عرفان، وجود همه موجودات و مخلوقات، از وجود کلی و حقیقی خدا نشأت گرفته و جدا شده‌اند. از این نظر، موجودات با خدا از نظر وجود- نه ماهیت- وحدت و پیوستگی ناگسستنی دارند، و به قول عارفان هند، خدا و یا آن حقیقت کلی مکتب عرفان بنام برهمن روح جهان است، چنانکه آتمن روح و حقیقت در بدن انسان است. نظر و عقیده عرفا درباره‌‌ی توجیه مفهوم خدای عرفان بسیار جالب و لطیف است. او را بالاتر ا آن خصوصیات و صفات شبه جسمانی می‌دانند، که موحدان ادیان مرحله‌ی قبلی در ادیان بزرگ برای او قائلند به عقیده پیروان مکتب عرفان چه در ادیان هندی و چه در مسیحیت و اسلام همه اشیاء به اندازه استحقاق خود، بهره‌ای از وجود مطلق و باصطلاح از فیض مسدام خدای مکتب عرفان دارا هستند. در طریقه‌ی عرفان، عقیده بر این است که، انسان دارای جوهر و روحی است از روح کلی خداند، که به علت مقید شدن به جسم و خصوصیات جسمانی در بدن،

از اصل و منشأ خود، که خدا باشد، دور افتاده و تنزل کرده است و گرفتار علائق مادی گشته است. از این رو، در مکتب تصوف و عرفان در اسلام، و مکاتب دیگر عرفان جهان، هر سالک طریقه‌ای عرفان باید بکوشد به وسیله‌ی طی منازل و مقامات عرفانی، که آمیخته به آداب و مناسک ریاضت و تزکیه و تخلیه نفس است، روح خود را از علائق مادی و تمایلات حیوانی خلاص و رها نماید، تا بتواند دوباره به اصل و منشأ خود، یعنی خدا و حقیقت مطلق برسد. «پیشین»

در عرفان هندی در دین هندوی قدیم، خدا را به عنوان روح کلی جهان، و بنام برهمن و روح جزئی انسان را بنام «آتمن» خوانده‌اند هدف اصلی عارف هندی در مذهب قدیم هندو اینست که، از راه ریاضت و ترک دنیا آتمن را به برهمن متصل گردانند.. یعنی روح انسانی را به روح جهانی برسانند. در دین بودائی ، که در قرن ششم پیش از میلاد به وسیله بودا تشریع شده است، عارفان آن حقیقت کلی و روح جهانی (خدا) را بنام نیروانا خوانده‌اند. نیروانا همان است که ، عارفان مناطق قدیم شرقی ایران اسلامی، مانند با یزید و ابوسعید ابی الخیر، آن را به عنوان مقام و متربه‌ی «فنا» نامیده‌اند. (جان، ناس، 1344، ص 102)

بعضی از دین شناسان گفته‌اند: عقیده‌ی اینکه روح انسان از منشاء اصلی جدا شده و تنزل کرده، و باید از راه تزکیه و تجلیه‌ی نفس دوباره به مبدأ اصلی متصل شود، از عقیده‌ی «گنوستی سزم» مکتب فلسفی نو افلاطونی مدرسه‌ی عرفان، اسکندریه یوننی در عرفان اسلامی نفوذ و سرایت کرده است. پیشوای فلسفه‌ی عرفانی نوافلاطونی در اسکندریه «فلوطین» بوده است. (یوسف فضائی، 1356 ص 46)

«آئین قربانی»

قربانی در اصطلاح کلی در علوم ادیان، گرفتن زندگی موجود زنده است اعم از انسان، حیوان یا نبات، از راه کشتن، سوزاندن، دفن کردن یا خوردن، به منظور تقرب به خدایان و جلب نظر آنان لفظ قربانی در عربی که مأخوذ از ریشه قرب به معنی نزدیکی است، می‌رساند که در همه قربانی‌ها نزدیکی جستن به خدایان یا قوای طبیعی مورد نظر بوده است.

قصد از قربانی یا تقرب به خدایان، گاه این بوده است که از راه قربانی و تقدیس شی قربانی شده، از نیروی خدایی بهر‌ور شود. و انسان در نتیجه خوردن آن این قدرت خدائی را به جسم انتقال دهد. و گاه این بوده است که ضعف بشری را برطرف سازد و بسیاری از اقوام چیزی را که بدین منظور قربانی می‌کردند، دست نمی زدند و آنرا به دور می انداختند. در حال حاضر نیز قربانی به قصد و نیت باطنی افراد در اهداف مختلف به منظورهای مختلف صورت می‌گیرد.

اقسام قربانی:

قربانی را می توان بر حسب موضوع قربانی و کیفیت و مقاصد آن به اقسام گوناگون قربانی خونی و غیرخونی تقسیم کرد.

1- قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بر، قوچ، گاو ، گوسفند و شتر و انواع پرندگان می باشد در نزد ادیان ابتدائی و قدیمی و باستان بزرگترین رقم قربانی را قربانی انسانی در برداشت . ولی مطابق روایات تورات و اسلام حضرت ابراهیم (ع) در اقدام اساسی خود، اعلام حرمت و قباحت قربان کردن انسان بود، که در آن زمان میان اقوام مختلف برای خدایان رواج داشته است. ابراهیم (ع) برای منسوخ کردن آن رسم ناروا، مطابق روایات تورات و اسلام به قوم خود گفت که خدا فرمان می‌دهد یگانه پسرش را برای خدا قربان کند و مدت سه روز آن موضوع را تکرار نمود. پس از آنکه احساسات پیروان خود را برای آن عمل برانگیخت روز سوم پسر خود (مطبق روایات تورات اسحاق و در روایات اسلام اسماعیل) را در جای معینی آماده قربان کردن نمود. در آن وقت گوسفندی از پشت سنگها نمایان گشت و از سوی خدا ندا رسید که خدا قربانی کردن انسان را دوست ندارد. و این دستور یعنی نارضائی خدا از قربان کردن انسان باعث شد که رفته رفته آن رسم متروک و منسوخ گردد، و بجای آن قربانی کردن حیوان معمول شود.

2- قربانی غیر خونی شامل آب، شیر، عسل، روغن‌های نباتی و حیوانی، شراب و آبجو بوده است.

3- هدیه و قربانی گیاهان شامل سبزیجات، میوه‌ها، دانه‌ها و گل‌ها بود.

اشکال قربانی:

قربانی، گاه از راه ریختن خون یا شراب یا ب یا نثار میوه و سبزی و گل است یا از راه سوزاندن آن ، یا از راه دفن آن.

سوزاندن قربانی در میان یهودیان قدیم و یونانیان و کنعانیان و هندوان معمول بود. شاید هدف از قربانی آن بوده است که بوی سوختگی و دود آن به مشام خدایان که مقر آنان آسمان پنداشته می‌شده برسد. دفن قربانی برای جلب نظر و تقرب به خدایان زیرزمینی بوده است که چنین رسمی در میان اکثر، مردم جهان باستان رواج داشته است که اندیشه دوزخ واقع در زیرزمین از این باور پیدائی یافته است.

آئین قربانی در ایران:

عقاید دینی ایرانیان در هزارة‌ پنجم قبل از میلاد، وجه مشابهت بسیاری با مردمان دیگر نقاط جهان داشت که پیش از تاریخی می‌زیستند. اطلاعات امروزی ما در بارة‌باورهای دینی مردمان یاد شده از یافته‌هایی حاصل می شود که از گورهای آنان به دست آمده است و آنان بر این اعتقاد بودند که آدمی پس از مرگ همچنان به زنگی به شکل و هیئتی دیگر ادامه می دهد. به همین سبب گور مردگان خویش را هم چون مصریان و بابلیان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها و وسایل جنگی آکنده می‌ساختند.

آنان مردگان خود را در بلندیدها به خاک می‌سپردند و برای جلب نظر و عطوفت خدایان، قربانی‌های بسیار قدیم می داشتند و برای این منظور قربانگاه‌های با شکوهی بر پا داشته بودند که به آنها زیگورات گفته می‌شود که یکی از بزرگترین زیگورات‌‌های دوره پیش از آریایی در ایران در خوزستان (چغازنبیل) از زیر خاک بیرون آورده شده است که متعلق به قوم عیلام بوده است. (اعظم زاده رضا، 1384)

آئین قربانی در جامعه ما اکنون بر اساس دین اسلام و تحت تأثیر آن صورت می‌گیرد. در جامعه کنونی قربانی از شکل ریختن خون از نوع قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بز، گوسفند، گاو، شتر، قوچ و انواع پرندگان می باشد. در حال حاضر بزرگترین آئین قربانی در موسم حجم روز عید قربان صورت می‌گیرد و به تبع آن حجاج و دیگر افراد جامعه ما در این روز مراسم قربانی از نوع خونی، حیوانات بخصوص گوسفند و غیره را ذبح می‌کنند. و میان خود و دیگران تقسیم و پخش می کنند. علاوه بر آن ر مناسبت‌های مختلف ، عروسی‌ها ، ورود عروس به خانه داماد، بازگشت مسافر به خانه، خرید وسیله نقلیه یا ساختمان، بازدهی زیادی محصول کشاورزی، داشتن نذر، در اماکن مقدس ، یا ایام مذهبی ، و غیره ما شاهد انجام قربانی از سوی مردم در جامعه هستیم.

نتیجه‌گیری از این فصل:

تقدس در جوامع دینی و غیر دینی وجود دارد. با بررسی تاریخ اقوام پیشین و اکتشافات باستان شناسی مشخص شده که انسان از دیرباز گرایش به پرستش داشته و مخلوق بودن خود را درک کرده است. انسانها بدوی چون آگاهی از رمز و راز خلقت نداشتند، نیروی خلقت را در طبیعت جستجو می کردند، و حس می کردند آن نیروئی که مسلط بر آنهاست. در طبیعت نهفته است. همه مناظر طبیعت را دارای روح می دانستند و برخی از آنها را دارای آن نیرو می دانستند و به آن احترام قائل بودند و مقدس می‌‌دانستند. همین عامل باعث شده بود که برخی فضاها و حیوانات و اشیاء از نظر آنان مقدس به شمار آیند. در ادیان جدید نیز تقدس وجود دارد و آن مخصوص خداوند یکتاست. به طور کلی مقدس آن چیزی است که بر انسان تسلط ارد و از او برتر است. و می تواند برای انسان مفید یا مضر باشد و انسان با احترام و مقدس داشتن او و تقدیم هدایات و قربانی کردن و نذر و نذور سعی در جلب او دارد.

در تمام ادیان و مذاهب جهان جایگاههایی برای عبادت وجود دارد که آن جایگاهها برای مومنین مقدس بوده ، و حرمت آن واجب و هر گونه بی حرمتی مستوجب کیفر می باشد. پیروان ادیان و مذاهبی جهان، پیامبران و پیشوایان دین خود و محلهایش که آنها حضور داشته‌اند و محل دفن آنها را مکانهایی پاک و مقدس می شمارند، و ه رساله تعداد زیادی از مومنین برای زیارت و تبرک جستن به آن مکانها می روند.

در دین اسلام نیز همانند سایر ادیان مکانهایی برای عبادت وجود دارد که عبارتند مساجد کعبه که قبله مسلمانان می‌باشد. این مکانها از نظر تمام مسلمانان مقدس شمرده می‌شوند و حرمت آن به هر مسلمانی واجب شمرده می‌شود. حتی ورود غیرمسلمانان را به این مکانها حرام داشته و از ورد آنها جلوگیری می نمایند. در مذهب تشیع علاوه بر این مکانها، مزار پیامبر و امامان و امامزاده‌گان و بزرگان دین مقدس شمرده می شود. این اماکن مقدس از ارزش والائی نزد مردم شیعه مذهب برخوردارند. هر گونه بی‌حرمتی به آن اماکن باعث کیفر و آزرده خاطر شدن آنان می‌شود. شیعات در نقاط مختلف جهان به زیارت این اماکن مقدس می‌روند و نذرها و قربانیها در آن مکانها تقدیم می‌دارند و از آنها در زندگی برای رفع مشکلات و رسیدن به خواسته‌ها کمک می طلبند. به اعتقاد شیعیان به خاطر تقربی که ائمه و بزرگان دین نسبت به خداوند دارند. می‌توانند واسطه بین آنها و خداوند واقع شوند و حاجتشان را برآوره کنند. به همین خاطر شیعیان گرایش بیشتری نسبت به این اماکن از خود نشان می دهند و هدایا و تحفه‌هایی به مقابر امامان و امامزادگان تقدیم می‌دارند تا توجه آنان را به خود جلب کنند. زیارت قبور ائمه و توسل کردن و شفاعت جستن و استمداد از آنها در دین اسلام جایز شمرده شده حتی سفارش نیز شده است و اکثر علمای اسلام آنرا جایز می‌دانند. شرط این عمل این است که موجب شرک نشود و خود مقابر مرود پرستش واقع نشوند.


بررسی هدف آفرینش

به یک معنا، پرسش از فلسفه و هدف حیات به هیچ وجه تازگی ندارد و از دورانهای قدیم در هر جامعه ای افراد فراوانی با اشکال گوناگون از موضوع مذبور پی‌جویی کرده اند و با عقاید و اعمالی که از آن دوران به یادگار مانده است، پاسخ قانع کننده ای درباره آن موضوع فراهم آورده اند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 18 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 30
بررسی هدف آفرینش

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

«مقدمه»

به یک معنا، پرسش از فلسفه و هدف حیات به هیچ وجه تازگی ندارد و از دورانهای قدیم در هر جامعه ای افراد فراوانی با اشکال گوناگون از موضوع مذبور پی‌جویی کرده اند و با عقاید و اعمالی که از آن دوران به یادگار مانده است، پاسخ قانع کننده ای درباره آن موضوع فراهم آورده اند.

به طور کلی می توان گفت در گذرگاه تاریخ، هر فرد هوشیاری که در پهنه تلاقی خطوط ماده و حیات برای کمترین لحظات توانسته است «من» خود را از غوطه ور شدن در شادی و اندوه و کششهای ضروری حیات بالاتر بکشد و حیات را برای خود بر نهد، فوراً سوال از هدف و فلسفه زندگی برای او مطرح شده است.

بنا به ملاحظات فوق سوال از فلسفه و هدف حیات از نظر تاریخی مساوی با تاریخ هوشیاری آدمیان است.

پاسخهایی که در دورانهای قدیم، به سوال از هدف زندگی گفته می شد، متین و با شکوه بازگو می گشت، زیرا جهان هستی برای آنها عظمت و شکوه و جلالی داشت که آنان را واداربه احتیاط در بحث می نمود. در صورتی که در دورانهای اخیر به علت باز شدن برخی از رموز طبیعت و پیشرفتهای چشمگیر، به غلط چنین گمان رفته است که هستی دارای آن ابهت و عظمت نیست و لذا سوال مزبور با اینکه جدی است، سبکتر و بی اهمیت تر مطرح می گردد و متقابلاً پاسخهایی نیز که به آن داده می شود، عامیانه تر است.

نکته دوم که موجب افزایش و شیوع سوال مزبور شده است، دگرگون شدن چهره حیات به وسیله غوطه ور شدن در عربده های ناخود آگاه ماشین است که از اواخر قرن 18 به این طرف رو به گسترش گذاشته است. در نتیجه متفکر نماهایی که یا بیماری روانی شکنجه شان می داد و یا برای ارضای حس شهرت پرستی زمینه مناسبی برای خود می دیدند، به جای اینکه در جهت برداشتن سنگی که روی منبع حیات آدمیان افتاده است بکوشند، فریاد برآوردند که منبع آب ندارد و یا آب منبع تمام شده است، و پوچی حیات را نتیجه گرفتند.


«هدف چیست؟»

هدف عبارت است از آن حقیقت منظور که آگاهی و اشتیاق به دست آوردن آن، محرک انسان به سوی انجام دادن حرکات معینی است که آن حقیقت را قابل وصول می‌سازد. به طور کلی هر هدفی چهار جنبه داد:

1- جنبه درون ذاتی که مربوط به یکی از جهات ملایم با طبیعت انسانی است و مورد آگاهی و اشتیاق او قرار می گیرد.

2- جنبه برون ذاتی که وجود واقعی هدف است و وصول به آن، مطلوب آدمی است. کار و حرکات یک انسان هدف گیر در میان دو جنبه فوق صورت می گیرد، یعنی هر کار هدفدار از آگاهی و اشتیاق به هدف آغاز می شود و پس از انجام کارهای مربوط، در وصول به هدف واقعی که در برون از ذات انسانی وجود دارد، پایان می پذیرد.

3- هدف در همه موارد حقیقتی است خارج از موقعیت فعلی انسانی که شی مفروضی را برای خویشتن هدف قرار داده است.

4- دو جنبه جبری و اختیاری وصول به هدف:

الف- هدف منظور در خارج از موقعیت فعلی انسانی از یک جهت در مجرای قوانین طبیعی یا اعمال دیگر انسانها قرار گرفته که خارج از اختیار آدمی است.

ب- به دست آوردن همان هدف در موقع معین.

پس هر هدفی جنبه جبری دارد و جنبه اختیاری. باید در نظر داشت که قرار گرفتن یک شی به عنوان هدف برای انسان، از جنبه اختیاری انسان است نه از جنبه جبری او.

«زندگی چیست؟»

برای توضیح معنای زندگی عینکهای مختلفی لازم اند تا بتوان به کمک آن ها این پدیده بدیهی‌تر از همه چیز و تاریکتر از همه پدیده ها را دید. ممکن است گفته شود که این پدیده بدیهی را برای چه مورد کاوش قرار داده اید؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که چون بحث ما هدف زندگی است، شناخت هدف زندگی به بررسی اجمالی خود زندگی نیازمند است. بدون این بررسی، زندگی ارزش ادامه دادن را ندارد، چنانکه سقراط گفته است: «زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد».

برای موضوع سوال ما یعنی فلسفه و هدف زندگی، همان جنبه بدیهی حیات کفایت می کند که عبارت است از اینکه انسان پدیده ای را دارا می باشد که بوسیله آن حرکت می کند، احساس دارد، لذت می برد، درد می کشد، عضوی از اجتماع می شود و...

کیفیت سوال از هدف و انگیزه آن با چگونگی تفسیر زندگی رابطه مستقیم دارد.

تحقیق و تصفیه هر سوال مانند پاک کردن گرد و غبار از روی جواب آن سوال است.

سوالی که برای یک فرد یا جامعه مطرح می شود به منزله علامت «ایست» است که در موقع گم شدن راه به سوی مقاصد، در مقابل دیدگان آدمی نمودار می گردد: سطحی بودن و عمیق بودن یک سوال رابطه مستقیم با موقعیت مخصوص سوال کننده دارد.

برای یافتن پاسخ یک پرسش، تحقیق و تصفیه منطقی لازم است تا نقطه واقعی «ایست» که سوال کننده را متوقف ساخته است، آشکار گردد.


«انواع انگیزه‌های پرسش از هدف زندگی:»

برای پرسش از هدف زندگی، انگیزه های مختلفی وجود دارد که اساسی ترین آنها را می توان در 4 نوع مهم مورد بررسی قرار داد:

نوع یکم: زمینه منفی حیات

نوع دوم: زمینه مثبت حیات

نوع سوم: زمینه های عارضی و ثانوی حیات

نوع چهارم: زمینه بی‌طرف و احساس لزوم نظاره‌کلی برحیات وجستجوی هدف آن

تمام انواع چهارگانه در یک پدیده مشترک می باشند و آن این است که در هر حال جستجو درباره ماهیت حیات و درک هدف آن نیازمند بیرون آمدن از جویبار حیات و نظاره به آن است.

بطور کلی، سوال از فلسفه و هدف زندگی برای دو گروه مطرح نخواهد شد:

گروه اول: آنان که قدرت تجرید حیات از خویشتن را ندارند و نمی توانند آن پدیده را برای خود مطرح کنند و جواب آن را بجویند.

گروه دوم: اشخاص رشد یافته ای که حیات را به عنوان جزئی از مجموع هستی که در یک آهنگ کلی شرکت کرده است تلقی می کنند و هر چیزی، ولو پست ترین پدیده از حیات، برای آنها جزئی از همان آهنگ است که هدف نامیده می شود، لذا دائماً یک نشاط روانی سراسر وجود آنان را فرا می گیرد.

«نوع یکم: زمینه منفی حیات»

زمینه یا انگیزه منفی پرسش مایوسانه از هدف زندگی، همانا توقف و رکود حیات از فعالیت و سازندگی است چون اساسی ترین عنصر حیات همان فعالیت است و به همین جهت است که هرچه سیستم ماشینی بر زندگانی انسانها بیشتر حاکمیت داشته باشد، بجز گردانندگان شئون زندگی ماشینی، همه افراد به طور رقت بارتری با این سوال مطرح می شوند که «هدف این زندگی چیست؟»

انگیزه منفی در همه افراد به طور یکنواخت تاثیر نمی گذارد. وضعیت گروههای انسانی در مقابل انگیزه منفی کاملاً مختلف می باشد. مثلاً:

1- گروهی هستند که توقف و رکود حیات خویش را از سازندگی و حرکت، پدیده مشخص می دانند که برای آنان بوجود آمده است و می پندارند به یک ضعف حیاتی دچار شده اند ولی دیگران هدف و طعم حیات را کاملاً می چشند. اینان از نظر اندیشه ودرک کاملاً در مرحله پایین قرار گرفته اند.

2- اشخاصی هستند که به وجود آمدن انگیزه رکود حیات را به طور کلی در تسلط ماشین و درهم و برهم شدن قوانین واجرای آنها می دانند و بر این مبنا به جای اینکه حیات و هدف آن را به طور صحیح مطرح کنند و موانع حرکت و سازندگی حیات را توضیح بدهند، فلسفه ای به نام «فلسفه پوچی» می سازند. اینان دیدگاه بسیار محدودی دارند که از متن حیات طبیعی و متلاشی شدن آن در موقع از دست دادن حرکت و سازندگی تجاوز نمی کند. اکثریت قریب به اتفاق نفوس انسانی، با مراتب مختلف، همین ضعف و ناتوانی را دارا هستند.

3- گروه دیگر در صدد بیان واقعی از دست دادن تحرک حیات و چاره جویی آن بر می آیند. اینان دیر یا زود راهی را که در پیش گرفته اند، به پایان خواهند رساند و بالاخره موفقیت نصیبشان خواهد شد، زیرا کوشش آنان درست موافق جریان قوانین هستی است.


«نوع دوم: زمینه مثبت حیات»

اگر جریان حیات انسانی همواره با موفقیت روبرو شود و نقاط گذرگاه او همگی مثبت بوده باشد، دیری نمی گذرد که خود طبیعت حیات به چنین انسانی فرمان ایست می دهد و می گوید این «خود» که در همه شرایط و مقتضیات خود را کامیاب و کامکار می بیند «خود» حقیقی نیست بلکه «خود» مجازی و تصنعی است که به عنوان «خود» حقیقی تظاهر می کند. او کسی است که درد و بدبختی های هم نوعانش را درک می کند با این احوال باز حیات خود را در تحرک مثبت در می یابد.

این گونه اشخاص نمی توانند حیات را آن چنانکه هست برای خود مطرح کنند و به جستجوی هدف آن بپردازند.