دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 329 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 62 |
سرمایه درگردش واهمیت آن
شالوده مباحث مدیریت مالی را سرمایه تشکیل میدهد و میتوان ادعا کرد که همه فعالیتهای تجاری نیازمند سرمایهاند. سرمایه عبارت است از تمام منابع مالی که مورد مصرف شرکت قرار میگیرد. با توجه به جایگاه و اهمیّت سرمایه در فرایندهای سازمانی، مدیریت آن از اهمیّت خاصی برخوردار است. به طور کلی در همه سازمانها و بخصوص در سازمانهای با اندازههای کوچکتر سرمایه در گردش بخش عظیمی از سرمایه سازمان را به خود اختصاص میدهد و مدیریت آن بر اساس مکانیزمهای مدیریت عناصر زنجیره تأمین نیز اهمیّت بسزایی برخوردار است. با وجود اهمیّت زیاد سرمایه در گردش برای سازمانها، ادبیات سازمانی به طور سنتی بر روی مطالعه تصمیمات مالی بلند مدت متمرکز است و پژوهشگران نیز بیشتر به مطالعه در زمینه تجزیه و تحلیل سرمایه گذاری، ساختار سرمایه، تقسیم سود و موارد مشابه پرداختهاند اما باید توجه داشت سرمایه گذاری که شرکتها بر روی داراییهای کوتاه مدت انجام میدهند و منابعی که با سررسید کمتر از یک سال به کار برده میشود قسمت عمده اقلام ترازنامه شرکت را تشکیل میدهد. بنابراین در اقتصاد پرچالش کنونی با فشارهای فزاینده محیطی و منابع خارجی محدود داراییها و بدهیهای جاری یعنی سرمایه در گردش بنگاهها از اهمیّت زیادی برخوردار است مدیریت بهینه سرمایه در گردش بنگاههای اقتصادی میتواند به عنوان یک مزیت رقابتی برای آنها محسوب شود. در این فصل برخی از موارد مهم مربوط به مدیریت در گردش، شامل تعاریف، ابزار مدیریت سرمایه در گردش، اجزای مدیریت سرمایه در گردش، استراتژیهای مربوط به مدیریت سرمایه در گردش، معیارهای سنتی ونوین اندازه گیری نقدینگی که با موضوع مورد بحث هماهنگی بیشتری دارد مورد بررسی قرار میگیرد.(بهارمقدم،محمدرضاخانی: 1391)
سرمایه در گردش به سرمایه گذاری شرکت در داراییهای کوتاه مدت از قبیل وجه نقد، حسابهای دریافتنی، و موجودی کالا اطلاق میشود [محمدی، ۱۳۸۸]. سرمایه در گردش خالص، معرف آن بخش از داراییهای جاری است که بر بدهیهای جاری فزونی دارد و از طریق استقراض بلند مدت و حقوق صاحبان سهام پشتیبانی مالی شده است. سرمایه در گردش به عنوان معیار سنجش توان پرداخت تعهدات کوتاه مدت تلقی میشود. منفی بودن سرمایه در گردش خالص نشان دهنده پایینتر بودن توان پرداخت تعهدات کوتاه مدت واحد انتفاعی است [خدادای ،کارگر، ۱۳۸۸]. سرمایه درگردش یک شرکت برای اخذوام، همواره درصدد توجهات اعطاکننده اعتبار قرار دارد. لئوپولد بیان میکندکه معروفیت سرمایه در گردش در نزد عموم، به مثابه معیار نقدینگی وسیاست مالی کوتاه مدت، آن قدر گسترده است که بندرت نیاز به تهیه سند و مدرک دارد [میر الماسی، ۱۳۷۳].
در مورد اهمیّت سرمایه در گردش برخی از مطالعات نشان میدهد که حجم زیادی از داراییهای شرکتها در سرمایه در گردش سرمایه گذاری شده است. به گونهای که ارنست ویانگ در پژوهش خود در مورد میزان سرمایه در گردش ۲۰۰۰شرکت برتر آمریکایی نشان دادند که میزان سرمایه در گردش، حدود ۱تریلیون دلار بوده است که این موضوع علاوه بر بیان حجم زیاد سرمایه در گردش به عنوان بخشی از داراییهای شرکتها، نشان دهنده اهمیّت سرمایه در گردش در ایجاد نقدینگی شرکت هاست. از سوی دیگر دانپانی، در پژوهش خود نشان داد که داراییهای جاری شرکتهای اروپایی و آسیایی حدود ۴۰درصد از جمع داراییها را به خود اختصاص داده است و مدیران این شرکتها در حدود ۸۰درصد زمان در دسترس خود را برای مدیریت این داراییها صرف میکنند [فخاری ،روحی، ۱۳۹۲]. سرمایه در گردش نیازهای مالی کوتاه مدت مؤسسه تجاری را بر آورده میکند. سرمایه در گردش یک سرمایه معاملاتی است که بیشتر از یک سال در شرکت باقی نمیماند، وجهی که در این اقلام سرمایه گذای میشود در طول عملیات تجاری تغییر میکند بسیاری از داراییهای جاری از محل بدهیهای جاری تأمین مالی میشوند در عین حال برخی از شرکتها بخشی داراییهای جاری خود را از محل بدهیهای بلند مدت یا از محل حقوق صاحبان سهام تأمین میکنند. اگر سرمایه در گردش ضعیف شود شرکت به سختی میتواند شکوفا مانده و به فعالیت خود ادامه دهد. نبود سرمایه در گردش کافی به عنوان یک علت اصلی ورشکستگی واحدهای تجاری کوچک در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و پیشرفته قلمداد میشود. مؤفقیّت یک واحد تجاری بستگی به تواناییاش در جهت دریافت وجه نقد بیشتر از پرداخت آن میباشد، مشکلات گردش وجه نقد، تعداد زیادی از واحدهای تجاری کوچک را بر اثر مدیریت مالی ضعیف و به ویژه کمبود برنامه ریزی نیازهای وجه نقد دچار مشکل کرده است [یعقوب نژاد و همکاران، ۱۳۸۹]
در مقایسه با روش های استاندارد استرالیا، مدیریت سرمایه در گردش به عنوان یک مکانیسم کلیدی مشاهده می شودوبعنوان یک مسئله حیاتی در تصمیم گیری مدیریت مالی در نظر گرفته می شود. و این کار اثراتی بر نقدینگی و همچنین در سودآوری شرکت دارد. علاوه بر این،یک مدیریت سرمایه در گردش مطلوب بطور مثبت در ایجاد ارزش شرکت کمک می کند. (کاجانانتان،آچوتان:2013)
2-3 مفاهیم اصلی سرمایه در گردش
نقدینگی
سرمایه در گردش اقلامی است که طی یک دوره مالی یا یک چرخه عملیات به وجه نقد تبدیل میشوند. بنابراین سرمایه در گردش ارتباط تنگاتنگی با وجه نقد و نقدینگی دارد، نقدینگی به میزان سرعت و سهولت تبدیل یک دارایی به وجه نقد اشاره دارد. نقدینگی دو بعد دارد۱- سهولت تبدیل به نقد۲- عدم کاهش قیمت با هدف فروش سریعتر دارایی. بنابراین میتوان گفت داراییهایی نقدینگی بالایی دارند که سریعتر به فروش میرسند بدون آن که قیمت آنها کاهش زیادی پیدا کند [جهانخانی، پارساییان،1387].
منابع و مصارف وجوه
اقداماتی که منجر به تأمین وجه نقد میشود منابع وجه نقد نامیده میشود و اقداماتی که مستلزم مصرف وجه نقد است ،مصارف وجه نقد نامیده میشود. به این ترتیب هر افزایشی در حسابهای سمت راست ترازنامه (داراییها) یا هر کاهشی در حسابهای سمت چپ آن (بدهی و حقوق صاحبان سهام) یکی از مصارف وجه نقد است. هر کاهشی در سمت راست ترازنامه یا هر افزایشی در اقلام سمت چپ یکی از منابع وجه نقد است [جهانخانی، شوری، ۱۳۸۷].
2-4- مدیریت سرمایه در گردش واهمیت آن
مدیریت سرمایه در گردش عبارت است از: تعیین مقدار و ترکیب منابع و مصارف سرمایه در گردش، به گونهای که به افزایش ثروت سهامداران منجر شود [جهانخانی، پارساییان، ۱۳۹۰]. هدف مدیریت سرمایه در گردش کسب اطمینان از استفاده بهینه از منابع برای سودآوری و حداکثر کردن ثروت سهامدارن است [مرادی ،نجار، ۱۳۹۲]. مدیریت سرمایه در گردش کارا شامل برنامه ریزی و کنترل دارائیها و بدهیهای جاری به گونهای است که ریسک ناتوانی در برآورده کردن تعهدات کوتاه مدت از یک طرف و اجتناب از سرمایه گذاری بیش از حد در این دارائیها را از طرف دیگر بر طرف نماید [یعقوبنژاد وهمکاران، ۱۳۹۰]. مدیریت سرمایه در گردش را میتوان قدرت ایجاد تعادل بین سود و ریسک معنا کرد. زیرا تصمیم درباره افزایش سود شرکت منجر به افزایش ریسک و در مقابل تصمیم درباره کاهش ریسک منجر به کاهش سود شرکت میشود. تصمیم گیری درباره میزان سرمایه گذاری در حسابهای دریافتنی و موجودی کالا و میزان تقبل اعتبار از تأمین کنندگان کالا وخدمات مؤلفههای اصلی مدیریت سرمایه در گردش را تشکیل میدهد و از آن با عبارت چرخه تبدیل به نقد یاد میکنند [رضازاده ، حیدریان، ۱۳۸۹].
مدیریت سرمایه در گردش به سود دهی، عملکرد شرکت ، اندازه شرکت مرتبط است. (کاجانانتان،آچوتان:2013)
در فضای اقتصاد چالشی که سازمانهای بین المللی راههای جدیدی برای رشد و بهبود عملکرد مالی و کاهش ریسک جستجو میکنند، سرمایه در گردش منبعی مهم برای بهبود عملکرد مالی به شمار میآید با این اوصاف مدیریت سرمایه در گردش، به دنبال برقراری تعادل حساس بین حفظ نقدینگی برای پشتیبانی از عملیات روزانه وحداکثر سازی فرصتهای سرمایه گذاری کوتاه مدت است [بهارمقدم وهمکاران، ۱۳۹۱]. اهمیّت روز افزون مدیریت سرمایه در گردش باعث شده که این موضوع به صورت یک رشته تخصصی مدیریت مالی درآید مطالعات نشان میدهد که بیشتر وقت مدیران مالی صرف عملیات داخلی روزانه شرکت میشود که به سادگی به عنوان مدیریت سرمایه در گردش بیان میشوند. هرگونه تصمیمی که در این بخش از جانب مدیران واحد تجاری اتخاذ میشود، آثار چشمگیری بر بازدهی عملیاتی واحد تجاری میگذارد که موجب تغییر ارزش شرکت و در نهایت ثروت سهامداران خواهد شد [مرادی ، نجار، ۱۳۹۲]. فیلبک وهمکاران با اشاره به کاهش قیمت سهام آمازون دات کام در سال ۲۰۰۰، مدیریت سرمایه در گردش کارا را کلیدی برای رسیدن به جریان نقدی سالم میدانند. همچنین آنها بر این عقیدهاند شرکتهایی که راهبردهای مدیریت سرمایه در گردش ضعیفی دارند به مرور زمان مزایای رقابتی وانعطاف پذیری خود را از دست میدهد [فتحی ،توکلی، ۱۳۸۸]. همچنین تعمق در موردنکات زیر اهمیّت موضوع را برجستهتر میکند:
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
مبانی نظری شخصیت :
شخصیت معنای گوناگونی دارد و با آن که زیر مجموعهی مجزا و معقولی از روانشناسی است و شامل نظریه، پژوهش و ارزیابی میشود اما در مورد معنای این اصطلاح در روانشناسی توافقپذیری کامل وجود ندارد بلکه به تعداد روانشناسانی که سعی در تعریف آن داشتهاند معانی متعددی به وجود آمده است(هجل و زیگلر، 2000).
کلمهی شخصیت معادل کلمهی پرسونالیتی انگلیسی یا پرسونالیته فرانسوی است که خود از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده و به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره خود میگذاشتند. این تعبیر اشاره بر این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که بر چهره خود میزند تا وجه تمایز او از دیگران باشد(کریمی، 1384).
مرور جامع و سریع معنای شخصیت در روانشناسی را میتوان از مقایسه اجمالی نظرات چند تن از روانشناسان شناخته شده در این زمینه به دست آورد. به عنوان مثال کارل راجرز[1] شخصیت را به عنوان خویشتن سازمان یافته دائمی و ماهیت ادراک شده از نظر ذهنی در نظر میگیرد که در مرکز تمام تجربهها قرار دارد. گوردن آلپورت شخصیت را به آن چیزی که یک فرد واقعاً هست تعریف میکند "چیزی درونی[2]" که تمام فعالیتهای انسانی را راهنمایی کرده و جهت میدهد. برای اریکسون[3] زندگی بر اساس سلسله بحرانهای روانشناختی جریان مییابد و شخصیت کارکرد پیآمدهای آنها است. جورج کلی[4] شخصیت را به عنوان مسیر منحصر به فرد معناسازی فرد[5]، خارج از تجربیات زندگی تعریف میکند. اما مفهوم دیگر مربوط به زیگموند فروید است که ساختار شخصیت را ترکیبی از سه عنصر نهاد[6]، خود[7] و فراخود[8] میداند(هجل و زیگلر، 2000).
2ـ2 نظریههای شخصیت
1ـ2ـ2 نظریه روانکاوی[9] :
در نظریههای روانکاوی(روان پویشی) شخصیت کوشش میشود که تفاوتهای فردی را با بررسی چگونگی اثر متقابل نیروهای روانی ناهشیار با افکار، احساسها و رفتار تبیین کنند. پدر نظریه روانکاوی زیگموند فروید است(هافمن و همکاران، 1997).
نظریه روانکاوی فروید از چند دهه تعاملهای او با بیمارانش در جریان روانکاوی به وجود آمد. نظریه روانکاوی میکوشد شخصیت، انگیزش و اختلالهای روانی را با تمرکز بر تجربیات کودکی، انگیزهها و تعارضهای ناهشیار و روشهایی که افراد برای مقابله کردن با تمایلات جنسی و پرخاشگری خود بکار میبرند توضیح دهد(ویتن، 2002).
فروید شخصیت را به عنوان تعامل پویای بین سه ساختار روانی در نظر گرفت. این سه ساختار عبارتند از : نهاد، خود و فراخود. به اعتقاد فروید تمام یا بخشی از این ساختار در ناهشیار ریشه دارند و هر کدام جنبه متفاوتی از شخصیت را تبیین میکند(هافمن و همکاران، 1997). نهاد عنصر بدوی و غریزی شخصیت است که طبق اصل لذت[10] عمل میکند. فروید نهاد را مخزن انرژی روانی میدانست و منظور او این بود که نهاد امیال زیستی خام (خوردن، خوابیدن، دفع کردن، جفت گیری و...) را در بر دارد که رفتار انسان را نیرومند میسازد. نهاد طبق اصل لذت عمل میکند که ارضای فوری امیالش را میطلبد(ویتن، 2002). خود دومین بخش روان است که رشد میکند و قادر به برنامه ریزی، حل مسئله، استدلال و کنترل نهاد است. در نظام فروید خود یا خویشتن یعنی هدایت هشیار ما از خودمان به عنوان انسان متناظر است. بر خلاف نهاد که به طور کامل در ناهشیار قرار دارد، خود بیشتر در هشیار و نیمه هشیار مستقر است(هافمن و همکاران، 1997). در حالی که خود وظیفهاش پرداختن به واقعیتهای عملی است، فراخود عنصر اخلاقی شخصیت، معیارهای اجتماعی مربوط به آنچه درست و غلط است را جذب میکند. افراد در طول زندگی خود مخصوصاً در دوران کودکی دربارهی آنچه رفتار خوب و بد را تشکیل میدهد آموزش میبینند. بسیاری از هنجارهای اجتماعی مربوط به اصول اخلاقی سرانجام درونی میشوند. فراخود در حدود سه تا پنج سالگی از خود به وجود میآید. فراخود در برخی افراد میتواند به طور غیرمنطقی پر توقع باشد و تلاش برای کمال را بطلبد(ویتن، 2002).
2ـ2ـ2 نظریه روان شناسی فردی[11] آلفرد آدلر[12]:
یکی از همکاران فروید که بعداً از او جدا شد و مکتب روانشناسی فردی را بنیاد نهاد آلفرد آدلر بود. آدلر بر خلاف فروید که به نیروهای درونی در ساختار شخصیت تأکید داشت، تأکید خود را بر عوامل اجتماعی در شکلگیری شخصیت متمرکز کرد(کریمی، 1384).
از ویژگیهای اصلی نظریه آدلر میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
1ـ اصل حقارت[13]: آلفرد آدلر در رشد و توسعهی نظریهی خود، به این اشاره کرده است که احساس خودکمبینی یا حقارت در افراد، ناشی از نقص و ضعف جسمانی است. احساس خودکمبینی را در روانشناسی احساس حقارت مینامد. آدلر عقیده داشت که همه افراد آدمی دارای احساس حقارت هستند و همین احساس حقارت باعث میشود که مردم در جهت از بین بردن آن و یا در جهت بهتر یا برتر شدن تلاش زیادی را از خود نشان دهند. ولی باید توجه داشت که این تلاش، تلاشی رقابتانگیز در جهت برتر شدن از دیگران نیست، بلکه تمایل مثبتی است برای غلبه کردن بر نقصها و کمبودهای خود، تا از این طریق به تکامل فردی دست یابد(راس، 1386).
2ـ اصل برتری جویی[14]: آدلر در آغاز کار خود مانند فروید جنسیت را مهمترین انگیزهی رفتار آدمی میدانست اما به زودی نظر خود را تغییر داد و پرخاشگری را جانشین جنسیت کرد، یعنی آدمی را در درجهی اول موجودی پرخاشگر معرفی کرد. پس از چندی این نظر را نیز تغییر داد و قدرتطلبی را جایگزین پرخاشگری کرد. برتریجویی در اساس از عقدهی حقارت سرچشمه میگیرد و این دو از یکدیگر تفکیک ناپذیر نیستند. نکتهی جالب این است که منظور آدلر از برتریجویی تسلط و ریاست بر دیگران نیست بلکه آن را عاملی برای وحدت بخشیدن به شخصیت میداند، عاملی برای کوشش در بهتر و کاملتر شدن شخص و به فعل در آوردن استعدادهای بالقوه خود و نیز گام برداشتن در راه کمال نفس است. این انگیزه نه تنها جزء زندگی آدمی بلکه این زندگی او است و همین انگیزه است که انسان را از هنگام زادن تا واپسین دم زندگی از مرحلهای به مرحله دیگر پیش میبرد و جنبه اجتماعی او را تقویت میکند(کریمی، 1384).
3ـ شیوه زندگی[15]: شیوه زندگی بخشی از نظریهی شخصیت آدلر است و در تمام نوشتههایش مکرر به کار رفته است و مشخصترین بعد روانشناسی فردی است. شخص بر اساس شیوهی زندگی خاص خود ایفای نقش میکند. در واقع آن کلی است که به اجزاء فرمان میدهد. شیوهی زندگی تعیین کنندهی بیهمتایی شخصیت فرد و ارائه دهندهی اندیشه و افکار آدلر است. شیوهی زندگی مهمترین عاملی است که انسان زندگیش را بر اساس آن تنظیم میکند و حرکتش را در جهان و زندگی مشخص میکند. شیوهی زندگی مجموعهی عقاید، طرحها و نمونههای عادتی رفتار، هوا و هوسها، هدفهای طویل مدت، تعیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. شیوهی زندگی فرضیاتی است که در آن نحوهی تفکر، احساسات، ادراکات، رویاها و غیره مطرح هستند. شیوهی زندگی نوع خاص واکنش فرد در برابر مواضع و مشکلات زندگی است(شفیع آبادی، 1389).
4ـ خود آگاهی[16]: آدلر با فروید در مورد وجود «ضمیر نیمه هشیار» و «ضمیر ناخودآگاه» مخالف است و همهی اهمیت را به «خودآگاه» میدهد و عقیده دارد که انسان از اعمال خود، آگاهی دارد و میتواند با خودنگری(درون نگری) بفهمد که چرا رفتار وی آن گونه است که هست. به عبارت دیگر آدمی میداند که چه میکند، چرا میکند و هدف او چیست. آدمی میتواند هدفی را پیش رو داشته و برای رسیدن به آن کوشش کند و راه رسیدن به هدف ها را آگاهانه برگزیند. در واقع انکار نیمهآگاه و ناخودآگاه و تردید آدلر نسبت به اهمیت جنسیت در نظریهی فروید بود که سبب اختلاف میان آنها و پایان بخشیدن به همکاری گردید(کریمی، 1384).
5ـ علایق اجتماعی: تلاش برای برتر و بهتر شدن، در ابتدا بر اساس نیاز به غلبه بر احساس حقارت در خود فرد قرار دارد. به هر حال زمانی که فرد سالم به خود برتربینی برسد، انگیزهی تکامل و کمال و توجه به رفاه و آسایش دیگران و توجه به انجمنها و موسسات اجتماعی گسترش مییابد. آدلر علاقهی اجتماعی را نه تنها به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر میگیرد بلکه آن را به عنوان هدف درمانی برای کسانی که خواهان کمک درمانی هستند در نظر گرفت(راس، 1992).
6ـ غایت و هدف زندگی: آدلر بر خلاف فروید شکلدهی رفتارها را ناشی از هدفهای انسان میداند یعنی رفتار انسان را تابع هدفهایی میداند که در پیش روی او قرار دارد. البته او مانند فروید از اهمیت گذشته آدمی و تأثیری که در گذشتهی شخص بر خود او دارد غافل نیست اما معتقد است که گذشته حدود صحنه عمل را نشان میدهد و این آینده است که چگونگی عمل بازیگران را در این صحنه معین میکند(کریمی، 1384).
1 - Carl Rogers
2 - internal something
3 - Erik Erikson
1 - George Kelly
2 - making sense
3 - id
4 - ego
5 - superego
6 - psychoanalysis
1 - pleasure principle
[11] - individual psychology
[12] - Alfered Adler
[13] - overcompenting
[14] - inferiorify
[15] - superiority
[16] - self awareness
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 4201 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 52 |
پاورپوینت معماری سبز (پایدار)
اصول معماری سبز
اصل اول : حفاظت از انرژی
اصل دوم : کار با اقلیم
اصول سوم : کاهش استفاده از منابع جدید
اصل چهارم : احترام به کاربران
اصل پنجم : احترام به سایت
اصل ششم: کل گرایی
اصل اول : حفاظت از انرژی
هر ساختمان باید به گونه ای طراحی و ساخته شود که نیاز آن به سوخت فسیلی به حداقل ممکن برسد .
ضرورت پذیرفتن این اصل در عصرهای گذشته بدون هیچ شک و تردیدی با توجه به نحوه ساخت و سازها غیر قابل انکار می باشد و شاید تنها به سبب تنوع بسیار زیاد مصالح و فن آوری های جدید در دوران معاصر چنین اصلی در ساختمان ها به دست فراموشی سپرده شده است و این بار با استفاده از مصالح گوناگون ویا با ترکیب های مختلفی از آنها، ساختمان ها، محیط را با توجه به نیاز های کاربران تغییر میدهند .
اشاره به نظریه مجتمع زیستی نیز خالی از لطف نمی باشد، که از فراهم آوردن سر پناهی برای درامان ماندن در برابر سرما و یا ایجاد فضایی خنک برای سکونت افراد سرچشمه می گیرد ، به این دلیل و همچنین وجود عوامل دیگر مردمان ساختمانهای خود را به خاطر مزایای متقابل فراوان در کنار یکدیگر بنا می کردند .
ساختمان هایی که در تعامل با اقلیم محلی و در تلاش برای کاهش وابستگی به سوخت فسیلی ساخته می شوند ، نسبت به آپارتمانهای عادی امروزی ، حامل تجربیاتی منفرد و مجزا بوده و در نتیجه ، به عنوان تلاشهای نیمه کاره برای خلـق مــعـــماری سبــز مطــرح می شوند. بسیاری از این تجربیات نیز بیشتر حاصل کار و تلاش انفرادی بوده؛ و بنابراین روشن است به عنوان اصلی پایدار در طراحی ها و ساخت و سازهای جامعه امروز لحاظ نمی گردد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 592 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 91 |
تعاریف مذاکره :
مذاکره تبادل ارتباط برای رسیدن به توافقی است وقتی که شما و طرف مقابل شما دارای منافعی هستید که بین شما مشترک است و در همان حال منافعی دارید که با یکدیگردر تضاد است.( فیشرو یوری ،1383 ، 20 )
مذاکره فرآیند تصمیم گیری توافقی بین افراد به هم وابسته و با ترجیحات متفاوت است . ( رضائیان ، 1382 ، 89 )
مذاکره فرآیندی است که دو یا چند نفر یا گروه دارای هدف های مشترک و متضاد ،طرح های پیشنهادی خود را بیان می کنند و شرایط خاص خود را مورد بحث قرار می دهند تا احتمالاٌ به توافق برسند . ( Hellriegel & etal , 1995 , 446 )
مذاکره : هنر رسیدن به تفاهم متقابل از طریق چانه زنی و بحث و استدلال بر سر مسائل اساسی است در حقیقت « فرآیند » جریان و یا برنامه ای است که یک خرید و فروش را به نتیجه می رساند0 (حسینی ، 1383 ، 29 )
مذاکره:به معنی گفتگو ، بحث یا چانه زنی جهت دستیابی به توافقی در معاملات بازرگانی می؛باشد ( رستمی ، 1382 ، 78 )
مذاکره : نوعی از ابزار ارتباطی میان 2 طرف برای نیل به توافق پیرامون نیازها و نظرات متفاوت است . ( رستمی ، 1382 ، 78 )
مذاکره : ضرورتاٌ هنر یافتن فنی است که هر دو طرف بتوانند از معامله آنچه را که می خواهند بدست آورند . ( H.Buskirk and D.Buskirk , 1992 , 324 )
مذاکره فرآیند حل اختلاف عقیده هایی که در معاملات بین خریدار و فروشنده بوجود می آید . ( Ashcroft , 2004,230)
مذاکره ، فرآیند مصالحه که در آن گروه ها با مجموعه اهداف و ارزشهای مختلف و برمبنای منافع شخصی متفاوت شان می باشند است . ( manning and Robertson , 2003 , 61 )
مذاکره : وسیله ای است که توسط آن افراد با علائق متفاوت می توانند در مورد اینکه چگونه بتوانند با افراد به سازش برسند ، به معنی دقیق کلمه به عنوان یک روش حل تعارض در نظر گرفته می شود . (manning and Robertson , 2003 , 61)
مذاکره : فیشر و دیگران می گویند : که مذاکره وسیله ای اساسی در بدست آوردن این است که شما از دیگران چه می خواهید . مذاکره ارتباطات پس و پیشی است که برای رسیدن به توافق طراحی شده است وقتی که شما و طرف دیگر دارای منافعی هستید که تقسیم شده است و دیگرانی که مخالف هستند . ( Pullins & etal , 2000 , 467 )
از نظر دیوید اسمیت1 مذاکره عبارت است از : روش تصمیم گیری که با ترکیب از منافع مشترک و متعارض اعضای گروه هایی که در تصمیم گیری شرکت کرده اند مشخص می شود ، اشتراک منافع منجر به این ضرورت می شود که هر دو طرف با هر تصمیمی موافقت کنند ، منافع متعارض مربوط به خصلت موضوعات اساسی است که نسبت به موقعیت غیرعادی است.(Wimsatt and Gassenheimer , 1995 , 20 )
مذاکره : فرآیندی است که حداقل 2 طرف برای رسیدن به توافق موضوعاتی که متقابلاٌ سودمند است تلاش می کنند . ( Gulbro and Herbing , 1996 , 17 )
مذاکره فرآیند رسیدن به تفاهم متقابل ، از طریق چانه زنی ، بحث و استدلال بر نکات اساسی است به عبارت دیگر مذاکره مجموعه کنش ها و واکنش های طرفین بر سر موضوعات مورد علاقه آنهاست و این مجموعه کنش ها و واکنش ها به مراتب بیشتر از یک مقایسه ساده بین پیشنهادها و پذیریش ها است . ( حسینی ،1376 ، 200 )
جهان به طور فزاینده ای در حال رقابتی شدن است به این معنی است که ایجاد محل رقابتی در این دنیا مهمتر است از هر چه خصوصیاتی که در جهان دارد استفاده کنید به این معنی که افزایش بازگشت تمام سرمایه ها با کارکردن به طور مؤثر و انجام بهترین معامله ای که می تواند انجام شود تا حداکثر مزیتی را برای شرکتتان تضمین کند این مستلزم رفتن به بازارها با محصول خوب ، با ویژگی هایی که بازار در زمان مناسب می خواهد ( یا توسط بازاریابی خوب ، می تواند متقاعد می شود )
مابقی ممکن است به شناسایی قیمت مناسب برای اینکه آن را برای مشتریان جذاب تر کند مهیا کند اما به نفع سازمان این مستلزم مذاکره مؤثر است به هر حال این داد و ستد تجاری مشکل واضحی از مذاکره است . ما به مهارت های مذاکره 1 اغلب هم در زندگی کاری و هم در بقیه زندگی مان نیاز داریم اگر چه به مهارت برای تمام شرایط نیاز داریم ولی اکثر ما چنین مهارت هایی را آموزش ندیده ایم در محیط تجاری معمولاٌ با دو زمینه در ارتباط هستیم .
نخست : عرصه تجاری خرید و فروش ، ما برای بسیاری از کالاهایی که می خریم و یا می فروشیم برای قیمت مذاکره می کنیم .
دوم : مربوط به روابط صنعتی است و خصوصاٌ مشکلات روابط صنعتی ، به هر حال انواع عرصه های دیگر هم وجود دارد که مهارت مذاکره مفید هستند علاوه بر قیمت های مذاکره شده در مورد کالاها ،همچنین دربارة تاریخ تحویل نیز مذاکره می کنیم ما در مورد زمان های جلسه مان مذاکره می کنیم وغیره ... ، بعضی وقت ها مذاکرات ، مذاکراتی رسمی و کامل هستند که هر دو طرف در آن می نشینند که موقعیت شان را از آغاز بشناسند . در زمان های دیگر مذاکرات می توانند نسبتاٌ رسمی باشند اما آنها با وجود این مذاکره هستند .
در اکثر مذاکرات هر دو طرف با مخفی نگه داشتن اطلاعات بر روی موقعیت و پایگاه اطلاعاتی شان مذاکره می کنند به این دلیل بعضی از مردم مذاکره را به عنوان فعالیت نادرست در نظر می گیرند به هر حال بایستی مذاکره ضرورتاٌ مثبت در نظر گرفته شود ، کسانی که از مذاکره امتناع می کنند معمولاٌ بیشتر اطلاعات را پنهان می کنند و اطلاعات کمی را می دهند .
مذاکرات اگر مؤثر باشد منجر به مصالحه یا تغییرات موقعیت و رفتار می شوند در طی زمان آنهایی که اغلب با هم مذاکره می کنند بایستی برای موقعیتی با احترام و اعتماد متقابل امیدوار باشند این ممکن است منجر به شرایطی شود که مذاکره ضرورتش کمتر شود . بنا بر این مذاکره مؤثر و پایدار می تواند منجر به بهبود روابط صنعتی و تجاری شود . (, 1998 , 56 Daniels)
برنامه ریزی ، هدایت و تحلیل نتایج مذاکرات تجاری1 عناصر کلیدی تجارت موفقیت آمیز است . بهبود مهارت های مذاکرات تجاری یک وظیفه با ارزش و اغلب در نظر شخص چالش برانگیز است ، مذاکره یک پدیده خارق العاده و مرموز است که می تواند شامل بسیاری از موضوعات پیمانی ، تجاری و مالی باشد ، اما تعدادی از مذاکره کننده ها این تفکر را نمی پذیرند ، چه بسا که در بسیاری از مذاکرات تجاری این امر پیچیده تر می شود .
سرعت تجارت افزایش یافته است فشار شدید را بر آن افرادی که در جستجوی مذاکره اند که امتیازات بهتری را از مذاکرات بدست آورند قرار می دهند . کوتاهی در مصرف زمان کافی در جزئیات منجر به عدم اطمینان می شود که بعداٌ بحث ها وادعا هایی را در تمام موضوعاتی که ظاهراٌ حل شده است ایجاد می کند . و این مستلزم کاربرد مهارت های مذاکره است که وقتی به درستی انجام شود فعالیت ما حرفه ای است . مذاکره یک فرآیند پویا است که به طور مستمر چالش ها و فرصت هایی برای مشارکت کنندگان ارائه می دهد به طوری که : فرآیند حل اختلاف عقیده هایی که در معاملات بین خریدار و فروشنده بوجود می آید . ( Ashcroft , 2004,230)
این تعریف مختصر از مذاکرات تجاری 1نیاز برای فرآیند را تأکید می کند و هر نیاز برای برنامه ریزی : اساس هر فرآیندی نیاز برای برنامه ریزی 2 است که در مذاکرات تجاری برای موفقیت در آن حیاتی است . باید در برنامه ریزی همه چیز در نظر گرفته شود و تمام اهداف3 ممکنه در برنامه ریزی تنظیم شود که این بخش مهم برنامه ریزی است که بیشتر موفقیت به آن بستگی دارد . اهداف بایستی تا جایی امکان دارد واقعی باشد . برنامه کار، مورد نیاز است که بر مبنای برنامه تاکتیکی برای افزایش میزان و اثرات آنها بر ملاحظات تجاری و روان شناسی است . عکس العمل طرف دیگر باید به طور دقیق مورد توجه قرار گیرد و پاسخ های ممکن آماده گردد . هر آیتم باید زمان بندی شود و مشارکت طرف دیگر در نظر گرفته شود . بسیاری از مذاکرات با شکست روبرو می شوند ، زیرا افراد زود وقت شون به پایان می رسد . مدیریت ضعیف زمانی می تواند منجر به سوءتفاههمات و شکست برای حل جزئیات شود . برنامه ریزی مستلزم زمان و منابع مناسب است . مذاکره کننده باید حرف های اولین خود را آماده کنند . این وظیفه مشکلی است برای مذاکره کنندگان که بی تجربه اند . یک مکالمه و دیالوگ مردد و لرزان امتیاز و اعتماد به نفس را به طرف مقابل می دهد پس حرف های اولیه بسیار حیاتی است . ( Ashcrott , 2004 , 229 )
پس این خود نشان می دهد نقش مهارت مذاکره را که چگونه می تواند برای مذاکره کنندگان مفید باشد .
ارکان اصلی مذاکره :
الف : اهداف : هیچ کاری و فعالیتی بدون هدف معنا نخواهد داشت در نظام هستی ، همه چیز هدفدار بوده و به سوی غایتی در پیش است . آفرینش ، هستی ، حیات و انسان ها دارای هدفی بوده و جهت رسیدن به آن در تلاش اند مذاکرات نیز به عنوان یکی از فعالیت هایی که افراد به طور مداوم و روزانه و خواسته و ناخواسته ناگزیر از انجام آن هستند ، اهداف خاصی را دنبال می نمایند . طرف های دیگر در مذاکرات هر کدام دارای منافعی بوده و جهت رسیدن به منافع خود در وضعیت مذاکره قرار می گیرند ، لیکن همین منفعت بردن از انجام مذاکره جهت برآوردن هدف یا اهداف از پیش تعیین شده برای فرد مطلوب می باشد . لذا در پس هر مذاکره نیز مانند سایر فعالیت های دیگر هدفی وجود داشته و مذاکره فعالیتی هدف دار می باشد . هدف مذاکرات بازاریابی برای هر کدام از طرفین نفعی است که از انجام داد و ستد حاصل می گردد . بدیهی است منافع مورد نظر باید مشخص و قابلیت ارزیابی باشد .
ب : روش ها : مذاکرات نیز مانند سایر فعالیت های دیگر به روش های گوناگون صورت می گیرد . مانند روش های سخت و خشن ، ملایم و منطقی که ممکن است صورت بپذیرد .
ج : افراد : اصولاٌ مذاکره توسط افراد صورت می گیرد . نقش شخص یا اشخاص مذاکره کننده ،از آن جهت اهمیت دارد که دانش و بینش آنها ، سن ، جنس ، عواطف و بالاخره مقام و موقعیت شغلی یا اجتماعی آنها ، آثار متفاوتی برای میزان ثمر بخشی و موفقیت یا شکست مذاکرات برجای می گذارد.
د : اطلاعات : هر مذاکره ای بر پایه ی اطلاعات استوار است . در مذاکر ات بازاریابی که بین دو قطب یا دو گروه مخالف یا دارای منافع متضاد صورت می گیرد ، هر کدام از طرفین باید ابتدا ، اطلاعات اساسی و حتی بسیار دقیق از طرف مقابل جمع آوری نموده باشند ، در غیر این صورت ، امکان دارد توافق های به عمل آمده با توجه به حقایقی که بعد ها روشن خواهد شد ، جامعة عمل نپوشیده و اختلافاتی بروز کند . ( حسینی ، 1376 ، 201 )
تفکر درباره مذاکره به عنوان یک فرآیند با مراحل متنوع و با موضوعات کلیدی که در سراسر کل فرآیند اجرا می شوند مفید است . ( manning and Robertson , 2003 , 61 )
مراحل اصلی در فرآیند مذاکره عبارتند از :
1- آمادگی
2- ارائه پیشنهاد
3- چانه زنی
4- ختم مذاکره
این مراحل در بعضی از مذاکرات می تواند در مرحله ی دیگر تا حدی ادغام شود که آنها به عنوان مراحل مجزا قابل شناسایی نیستند ( Daniels , 1998 , 57 )
1- آمادگی :
اکثر کارشناسان و نویسندگان درباره ی مذاکره در این مورد توافق دارند که اصل موفقیت در مذاکره برنامه ریزی است که قبل از فرآیند واقعی تعامل اتفاق می افتد (Fells , 1996 , 50 )
آمادگی برای مذاکره باید بسیار زودتر از آغاز رسمی مذاکره فراهم شود . هر یک از طرفین باید اطلاعاتی درباره ی سابقه مذاکره ،رفتار ، تعامل ها و توافق های پیشین ، انتظارات و ترجیحات طرف مقابل به دست آورد و خواسته ی اعضای گروه را درباره ی کم و کیف توافق جدید بداند . طرفین می توانند اطلاعاتی از رقبای خود به دست آورند تا در تعیین انتظارات واقعی به آنان کمک کند .
در این مرحله دو طرف بیشتر اطلاعات مربوط را تا آنجای ممکن در مورد همدیگر جمع آوری می کنند جلسات غیر رسمی برای بررسی توانایی ها و موقعیت های همدیگر برگزار می کنند . اغلب این مرحله مهم تر از مذاکره رسمی است . زیرا خریداران و فروشندگان روابط غیررسمی و اجتماعی را توسعه می دهند .
اعتماد و اطمینانی که از این روابط بدست آمده شانس رسیدن به توافق را افزایش می دهد . به هر حال اکثر موضوعات مهم در این مرحله به طور کامل برای ایفای آن آماده می شود . نگریستن به رفتار خرید مشتری و اولویت هایش حیاتی است زیرا ارائه کالا و خدمات به هر طریقی که با آن اولویت ها و رفتارها سازگار باشد ضروری است . ( Cateora and N.Ghauri , 2000 , 409 )
علی رغم اینکه مرحله ی پیش مذاکره مرحله بسیار مهمی می باشد لیکن غالباٌ توجه تعداد اندکی از مذاکره کنندگان را نسبت به خود معطوف می کند . در این مرحله ارکان قرار داد شکل گرفته و چنانچه در انتخاب این ارکان دقت کافی مبذول نگردد ، سایر مراحل که متکی به آن می باشند ،فاقد وضعیت با ثباتی خواهند بود . مذاکره مؤثر به شرط آمادگی کامل امکان پذیر است . برای چانه زنی مؤثر باید انگیزه های طرف مقابل را به خوبی شناخت و به این نکته نیز توجه داشت که طرف شما همواره راجع به شما بیش از آنچه که خود تصور می کنید از شما شناخت دارد . آمادگی و برنامه ریزی ، عناصر اصلی برای موفقیت در مذاکرات تجاری اند .
مهم است آماده بشویم با تفکر درباره فرضیات اساسی که توسط هر دو طرف هنگام ورود به مذاکرات ایجاد می شود برای مثال معمولاٌ تصور می شود که هر دو طرف امید به دستیابی نتیجه موفقیت آمیز از موضوع موجود و برای موقعیت درطی گفتگوها رقابت می کنند(Aniels , 1998 , 57 )
قانون اول مهارت مذاکره تحقیق ، تحقیق است . شما بایستی یادبگیرید درباره طیف وسیعی از عوامل استراتژیک ، کوچکترین جزئیات یادیگیری را باید بیاموزید . مذاکرات واقعی بایستی فقط بعد از آمادگی موشکافانه و دقیق بیاید ، از تحقیق موشکافانه و بی عیب ،دانشی به وجود می آید که نسبت به رقیب تان برتری می دهد و همچنین آمادگی تدافعی در مقابل حمله متقابل به شما می دهد ( Quint , 1997 , 5 )
متتغیر های مربوط به مرحله اولیه شامل ویژگی های فردی یا فروشندگی ، محدودیت های سازمانی یا موقعیتی و متغیرهای جمعیتی است ، ویژگی های فردی مربوط به مذاکره کننده است در حالی که عوامل موقعیتی بیرونی هستند و پیش از رویارویی وجود دارند متغیرهای جمعیتی شامل : سن ، جنس ، و تجربیات پیشین مذاکره کننده است . ( wimsatt and Gassenheimer , 1996 , 21 )
مذاکره موفقیت آمیز یعنی تلاش برای به دست آوردن راه حلی که مورد قبول و توافق هر دو طرف باشد این کار حتماٌ نباید برنده و بازنده ای در پی داشته باشد . مذاکره فرآیندی است که یا به یک نتیجه رضایت بخش برای هر دو به دنبال خواهد داشت . هنر مذاکره بر این اصل استوار است که طرفین بکوشند بین نتیجه دلخواه خود و نتیجه مورد نظر طرف مقابل نقطه مشترکی ایجاد کنند . برای رسیدن به این موقعیت باید آمادگی ، هوشیاری و انعطاف پذیری لازم را داشته باشید .
کلید موفقیت در مذاکره این است بدانیم در ازای امتیازاتی که هر یک از طرفین می دهند باید متقابلاٌ امتیازاتی دریافت کنند که با دانستن این موضوع در مرحله آمادگی می توان به موفقیت مذاکره را انجام داد .
اقدامات و مراحل انجام کار قبل از مذاکره :
1- تعیین و تعریف هدف از مذاکره و تحریر برنامه های کاری لازم
2- شناسایی حیطه های کار مذاکره
3- تعیین ترکیب اعضای هیئت مذاکره کننده و مشخص نمودن رهبر یا رئیس آن
4- تعیین حدود و اختیارات و مسئولیت های رئیس هیئت و سایر اعضای آن
5- شناسایی وضعیت طرف مقابل از جمله نقاط ضعف ها ،نقاط قوت ، امکانات ، جهت کسب توانمندی بیشتر در مذاکره
6- بررسی دقیق وضعیت خود در شرایط موجود
7- تهیه اسناد و مدارک مثبته ومربوط با موضوعات بحث در مذاکره(انواری رستمی،1382 ،82 )
شناسایی اهداف :
اولین قدم برای برنامه ریزی هر نوع مذاکره این است که اهداف خود را مشخص کنید . از مذاکره به دنبال چه نتیجه ای هستید ؟ تنها پس از پاسخ دادن به این سؤال اساسی می توانید برای دست یافتن به اهداف خود در جلسه مذاکره برنامه ریزی کنید .
1- David smith
1- Negotiation skills
1- commercial negotiation
2- Planning
3- objectives
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 112 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 58 |
معلویت
فرد دارای معلولیت به طرقی با دیگران متفاوت است، او استعدادهایی دارد که ترکیبی از تواناییها و ناتوانیهای ویژه است. تا این اواخر، متخصصان و نیز افراد معلول توجه خود را به تفاوتها معطوف میکردند و عنایتی به تشابهات موجود از خود نشان نمیدادند، ولی از آنجا که افراد معلول در همه جنبهها با دیگران تفاوت ندارند، امروزه تأکید بیشتر بر جنبههای مشترک است، لذا تحقیق و مطالعه برای دریافت نیازهای این افراد در مقایسه با گذشته پیچیدهتر شده است از این رو، تعریف معلولیت و فرد معلول بسته به شرایط مکانی و زمانی، فرهنگها و جوامع مختلف نیز متفاوت است و مصادیق آن نیز روز به روز در حال افزایش میباشد. با این حال متخصصان علوم توانبخشی و حقوقی تعاریفی ارائه دادهاند که هرچند ممکن است به اندازه کافی جامع نباشد اما برای شناخت ویژگیهای این قشر از جامعه لازم به نظر میرسد (نباتی، 1389).
در زیر برخی از این تعاریف ذکر شده است.
الف ـ تعریف معلولیت در اسناد ملل متحد
تعریف معلولیت در اعلامیه حقوق معلولان مصوب 1975 مجمع عمومی سازمان ملل به شرح زیر است:
«فرد معلول یعنی هر فردی که به صورت کامل یا ناقص مادرزادی یا غیرمادرزادی در توانایی جسمی یا ذهنی قادر به رفع نیازهای یک زندگی عادی شخصی و یا اجتماعی نباشد.»
در تعریف فوق منظور از زندگی عادی مشخص نیست. چرا که زندگی عادی بسته به جوامع مختلف تعریف میشود. وقتی در یک کشور پیشرفته صنعتی افراد معلول دسترسی به اطلاعات روز، آزادی بیان و مشارکتهای گسترده اجتماعی و سیاسی را حق مسلم خود میدانند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند برای افراد معلول کشورهای فقیر مهم این است که مورد تحقیر و خشونت قرار نگیرند (نباتی، 1389).
ب ـ تعریف معلولیت در کنوانسیون حقوق افراد معلول
(Convention on the rights of the persons with disabilities, 2007)
کنوانسیون صراحتاً کلمه معلولیت را تعریف نکرده است، چون هدف کنوانسیون این است که عنوان کند معلولیت یک مفهوم فراگیر است. لذا در ماده یک خود، اصطلاح فرد دارای معلولیت را این طور تعریف کرده است:
«اصطلاح اشخاص دارای معلولیت برای تمامی اشخاصی به کار میرود که دارای اختلالات طولانیمدت فیزیکی، ذهنی یا حسی بوده و در تعامل با موانع مختلف ممکن است از نظر مشارکت کامل و مؤثر بر اساس اصول مساوی با دیگران دچار تأخیر شوند.»
اما در تعریف فوق اینکه به واقع اختلال به چه معناست و یا اینکه مشارکت کامل و مؤثر چه فعالیتهایی را شامل میشود و بر اساس کدام اصول مساوی باید حکم کرد، حل نشده باقی مانده است. اگر بنا باشد هر فردی را تنها به خاطر نقصی که او را از مشارکتی باز میدارد به نام معلول یا ناتوان بخوانیم، به نظر میرسد اکثر انسانها به نوعی دارای معلولیت هستند و یا اینکه در طول زندگی خود به نوعی یک یا چند نوع معلولیت را تجربه کرده یا خواهند کرد. شاید بر همین مناسبت است که کشور سوئد دیابت و آلرژی را نیز جزء گونههای معلولیت بشمار آورده است. کهنسالی نیز تجربهای است که عده کثیری از افراد دنیا آن را تجربه کرده یا خواهند کرد.
ج ـ تعریف معلولیت در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان ایران
ماده 1ـ دولت موظف است زمینه های لازم را برای تأمین حقوق معلولان فراهم و حمایتهای لازم را از آنان به عمل آورد.
ماده 2ـ منظور از معلول در این قانون به افرادی اطلاق میگردد که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی و روانی یا توأم، اختلال مستمر و قابل توجهی در سلامت و کارآیی عمومی وی ایجاد گردد، به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود (باختر، 1386).
توجه قانونگذار به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی، بهعنوان مرجع تشخیص معلولیت باعث میشود از برخوردهای سلیقهای و گزینشی جلوگیری به عمل آید ولی اینکه اختلال باید مستمر و قابل توجه باشد باعث میشود افراد بسیاری خارج از دایره شمول این قانون قرار بگیرند. (نباتی، 1389)
د ـ تعریف معلولیت در مصوبات سازمان جهانی بهداشت
بیش از 1980 تعاریف معلولیت متمرکز بر عدم توانایی فرد معلول ، ناتوان در مراقبت از خود و انجام وظایف خانوادگی بوده است، مقصر اصلی فرد معلول بود و جامعه مسئولیتی در قبال وی نداشت. پس از آن سازمان جهانی بهداشت با طرح موضوعات سهگانه ناهنجاری، ناتوانی و معلولیت در صدد تصحیح این مفهوم برآمد، نقص یا ناهنجاری مشکلاتی است که در عملکرد فیزیولوژی و یا ساختار جسمی فرد بوجود میآید و به دنبال خود ناتوانی را به همراه دارد که باعث کمبود میشود و در اثر آن فرد فعالیت را به صورتی که افراد عادی انجام میدهند قادر نخواهد بود انجام دهد و معلولیت نیز پیامد محرومیتهایی خواهد بود که فرد به سبب نقصها یا ناتوانیها تجربه میکند (کمالی، 1386).
بر اساس همین دیدگاه، در بریتانیا اتحادیه معلولان جسمی علیه تبعیض[1] دو تعریف زیر را ارائه کرده تا نقش جامعه را نشان دهد:
ـ ناهنجاری[2]: نداشتن یک بخش یا تمامی یک عضو، یا داشتن یک ارگانیسم نقص عضوی یا مکانیسم نقص بدنی
ـ معلولیت[3]: اشکال یا محدودیت حرکتی که از سوی نهاد اجتماعی معاصر ایجاد میشود؛ نهادی که افراد دارای کاستی را هیچ میانگارد و بنابراین آنها را از جریان غالب فعالیتهای اجتماعی محروم میکند. (UPIAS, 1976).
و این تعریف نیز از سوی «DPI»[4] اقتباس شد:
ـ ناهنجاری[5]: عبارت است از محدودیت عملکردی در درون فرد که به سبب کاستی جسمی، ذهنی یا گیرندگی ایجاد میشود.
ـ معلولیت: عبارت است از فقدان یا محدودیت فرصتهای ممکن برای مشارکت در زندگی معمولی جامعه در سطحی برابر با دیگران به سبب موانع فیزیکی و اجتماعی (DPI, 1982).
مسأله اساسی که در تعاریف ارائه شده از سوی این دو سازمان غیردولتی بینالمللی به چشم میخورد این است که معلولیت مترادف با عدم انطباق فرد با محیطی است که نتوانسته فرصت برابر با دیگر افراد جامعه را در اختیار فرد معلول قرار دهد. لازم به ذکر است که تعاریف ارائه شده توسط DPI برگرفته از اخرین طبقه بندی بین المللی از عملکرد (ICF)[6] ارائه شده توسط سازمان بهداشت جهانی است. (WHO Action plan, 2006-2011)
مجید میرخانی در کتاب مبانی توانبخشی، معلولیت را انعکاس متقابل و انطباق فرد با محیط میداند که باعث محدودیت و جلوگیری از ایفای نقش عادی فرد در جامعه و مانع از انجام نقشی میشود که برای فرد با توجه به شرایط سنی، اجتماعی، فرهنگی و طبیعیاش انتظار میرود. معلولیت ثمره ارتباط بین فرد دارای ناتوانی از یک طرف و شرایط اجتماعی محیط زندگی او از طرف دیگر است. بطوری که بین این دو رابطه پویا وجود دارد و مداخله در یک زمینه میتواند در سایر عوامل مربوط تأثیر بگذارد.
محرومیت پیامد فردی و اجتماعی معلولیت است که به صورت مختلف خودنمایی میکند. دو نفر با محدودیتها و معلولیتهای مشابه اما در جوامع و فرهنگهای متفاوت، ممکن است محرومیتهای متفاوتی را تجربه کنند که این تفاوتها متأثر از امکاناتی که در اختیار افراد معلول قرار میگیرد، شیوه سازگاری و عکسالعملشان با مقوله معلولیت و در نهایت حمایتی است که از جانب سایرین دریافت میکنند (میرخانی، 1378).
آنچه که از تعاریف فوق مسلم به نظر میرسد ،معلولیت، به عنوان بخشی از تجربه انسانی است که احتمال وقوع آن حتی به صورت موقت برای تمامی افراد برابر می باشد.
با وجود اینکه ممکن است تعریفی جامع از کسانی که زیر چتر حمایت از کنوانسیون هستند وجود نداشته باشد، اما در مجموع به نظر میرسد تعریف کنوانسیون از افراد دارای معلولیت، بتواند به عنوان یک الگوی جهانی مورد استفاده کشورها قرار بگیرد بهویژه اینکه قطعنامه شماره 127/62 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 18 دسامبر سال 2007 مبنی بر تغییر عنوان «روز جهانی معلولین» به «روز جهانی افراد دارای معلولیت» مدعی این مطلب است که جایگاه و شأن انسانی افراد معلول، مقدم بر معلولیت آنان است و لازم است که توجه به منزلت، انسان بودن و برخورداری از حقوق انسانی در اولویت قرار گیرد و معلولیت، جنبهای از جوانب وجودی آنان درنظر گرفته شود(UN enable,2007) .
شایان ذکر است که پیش از قطعنامه سازمان ملل و بر همین اساس، فرماندار ایالت پنسیلوانیای آمریکا نیز در سال 1992، به منظور ممانعت از تبعیض بر مبنای معلولیت، در یک ابلاغیه اجرایی دستور استفاده از زبان «تقدم فردیت»[7] را صادر کرده بود.برای مثال در این زبان اصطلاحات پروفسور دارای معلولیت به جای پروفسور معیوب[8]، دارای معلولیت به جای دچار به معلولیت و واژه افراد غیرمعلول به جای افراد عادی به کار میرود (Hallera et al, 2006).
در پژوهش و متن حاضر نیز سعی نویسنده بر این است که به جای واژه معلول یا معلولان از افراد دارای معلولیت استفاده کند تا به این واسطه رسالت فرهنگی خود، مبنی بر حفظ کرامت انسانی و مقدم دانستن فردیت آنان بر معلولیتشان را بهجا آورد. امید است که در آینده نیز به تدریج با استفاده از واژههایی همچون افراد معلول، زنان وکودکان دارای معلولیت در ادبیات، متون مختلف و بخصوص رسانهها نگرش نادرست پیشین که مبتنی بر ترحم، دلسوزی، نقص و کاستی است اصلاح گردد.
2ـ 1ـ 1 جایگاه تاریخی افراد معلول
در حال حاضر، تخمین جهانی حاکی از وجود یک میلیارد فرد دارای معلولیت در جهان است؛ به عبارت دیگر یک نفر در هر 15 نفر جمعیت. و تخمین زده میشود که 386 میلیون نفر از جمعیت جهان که در سن کار قرار دارند، دارای معلولیت باشند (Disabled-world.com, 2012).
بیشتر نقایص بدنی (97%) اکتسابیاند تا مادرزادی (از بدو تولد) است. 150، میلیون نفر از آمار کنونی افراد دارای معلولیت را کودکان تشکیل میدهند تحقیقی که سال 1987 در چین انجام شد، شمار افراد دارای معلولیت را 64/51 میلیون نفر اعلام کرد. در ایالات متحدهی امریکا 3/19% یا 7/49 میلیون از جمعیت شهری خارج از آسایشگاهها که پنج سال به بالا هستند، دارای معلولیتند به این ترتیب، افراد دارای معلولیت بزرگترین گروه اقلیت در تماشاخانهی شلوغ چند فرهنگی[9] هستند (Goodley, 2011).
متاسفانه آمار دقیقی از جمعیت افراد معلول در ایران وجود ندارد.ولی طبق آمار سازمان بهداشت جهانی که 10 درصد همه جوامع را افراد معلول تشکیل می دهند در ایران نیز می بایست حدود 7 ملیون نفر دارای معلولیت های متفاوت و مختلف باشند.
معلولیت در همیشه تاریخ با سرنوشت بشر عجین بوده است. آمار معلولیت و مرگ و میر به دلیل بیماریهای مختلف بالا بوده و از طرفی مردان نیز با مشارکت در جنگهای داخلی و خارجی با تلفات عمده مواجه بودهاند و در چنین شرایطی که مشکلات و تنگناهای مختلف به صورت گسترده قشر عظیمی از مردم را تحتالشعاع قرار میداده، کودکان و افراد معلول دچار رنج مضاعف میشدند، نوع زندگی تحت تأثیر تعصبات و عقاید خرافی هرگونه برخورد غیرعاطفی و تبعیضآمیز را توجیه مینموده و تصور بر این بود، افرادی که با هنجارهای جامعه انطباق ندارند دارای روح خبیثی هستند و به همین دلیل این افراد در معرض، نابودی، فراموش شدن و ترد از جامعه قرار داشتند (میرخانی، 1378).
در بسیاری از مناطق جهان نگرش عمومی نسبت به معلولیت منفی بوده است. جوامع کهن به افراد معلول خود به دیده نحوست یا حقارت مینگریستند؛ معلول، فرزند شیطان، دارای روح خبیثه، ثمره گناه، یا موجودی حقیر و شایسته ترحم و محتاج مراقبتهای دائمی بود (عبدالهی، 1386).
نخستین کشتار رسمی و قانونی افراد معلول در اسپارت (یونان باستان) روی داد و در آن زمان کودکان دارای ناهنجاری جسمی را در رودخانه میافکندند، از بالای کوه تبس به پایین افکنده و یا در چاه میانداختند و باور بر این بود که با این کار گناه والدین کودک به خدایان بازگردانده میشود (Stiker, 2000). بنابراین جای تعجب نیست، که «ارسطو» در اثر مشهور خود «سیاست»، «حق حیات افراد معلول را به رسمیت نشناسد، و معلم وی «افلاطون» بر «اصلاح نژاد» تأکید ورزد و افراد معلول را از «اتوپیا»ی خود براند.
در قرون وسطی هم برخی از افراد معلول ـ بویژه عقبماندگان ذهنی ـ ساحره شمرده شده، و گاه به جرم داشتن روح پلید و پلشت شیطانی به آتش کشیده میشدند. در عصر روشنگری رنسانس هم این «عیسای بازمصلوب» در معبد طلایی «داروینیزم اجتماعی» و «نهیلیسم» شیفته قدرت ذبح شد. «رایش سوم» نیز که سودای نژاد برتر در سر میپروراند، از دشمنی و قتل افراد معلول کم نگذاشت. آنان در بهترین موقعیت، شهروندان درجه پست اجتماعی بودند. عواطف و احساسات «گوژ پشت نتردام» «ویکتورهوگو» نیز در جامعه خود برتر فرانسه آن روز به هیچ انگاشته شد (عبداللهی، 1386) .
شرق مهربان هم با افراد معلول نامهربان بوده و مدام درگوشش می خوانده: عقل سالم در بدن سالم است.
هلاندر (1996) تاریخ برخورد جوامع انسانی با معلولیت را به پنج دوره مختلف و مهم تقسیم میکند:
الف ـ دوره حذف یا نابودسازی بوده است که عمده کارها بر کشتن، محو و از بین بردن افراد معلول متمرکز بود.
ب ـ دوره نگهداری در نوانخانهها و آسایشگاهها بدین منظور که این افراد را از جلوی چشم سایرین (غیرمعلول) دور کنند و به تعبیری منظره ناراحتکنندهای برای آنان وجود نداشته باشد.
ج ـ دوره بهبود عملکرد که به تعبیر دیگر میتوان آن را دوران مراقبت و توانبخشی مبتنی بر مؤسسات دانست، در این دوره نیز به گونهای مراقبتها بر اساس جداسازی افراد دارای معلولیت اعمال میشده است.
د ـ دوره تداخل اجتماعی که همراه با تشویق افراد معلول به حضور در بین خانواده، جامعه و نیز در نظامهای اجتماعی بوده است.
ه ـ در نهایت دوره پنجم یا دوره خودشکوفایی یا خودگردانی و قادرسازی است با خلق موقعیت هایی که فرد معلول قادر به توسعه کامل ظرفیتهای خود باشد ( (Helander, 1996).
بر اساس دورههای تاریخی ذکر شده در جوامع مختلف الگوها و مدلهای نگرشی متفاوتی نیز در برخورد با افراد معلول وجود داشته است، در همین فصل متعاقباً به این الگوهای معلولیت که تحلیل محتوای فیلمهای پژوهش حاضر نیز بر مبنای آنها انجام گرفته است، اشاره خواهد شد .
[1]. Union of the Physically Impaired Against Segregation (UPIAS)
[2]. Impairment
[3]. Disability
[4]. Disabled People’s International (DPI)
[5]. Impairment
[6]. International Classifacation of function
[7]. people first
[8]. Handicap proffessor
[9]. Multi-culturalism
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 23 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 12 |
معلم خوب و موفق
معلم معمار روح و سازنده اخلاق و عواطف بشری است، از مهمترین عواملی محسوب می شود که ممکن است تاثیرات مناسب و یا نامناسب در پرورش روح و ذهن دانش آموزان داشته باشد. مطالعات جالب توجه و پر ارزش، درباره خصائص خوب معلم خوب، به وسیله محققین کشورهای مختلف صورت گرفته است.
انتظارات شخص یا اشخاصی که در ارتباط با دستگاههای تربیتی دارند یا از آن استفاده می کنند، تفاوت دارد و مدرس باید به این نکته توجه داشته باشد و تشخیص دهد که کدام مورد، در درجه اول اهمیت قرار دارد.
اگر دانش آموز را مرکز تمام فعالیتها فرض کنیم، قطعا انتظارات او در درجه اول اهمیت قرار می گیرد.[1]
معلم موفق کسی است که در تولید علم و آگاهی، انتقال نور و روشنائی، تقویت اطلاعات و علوم بشری و ایجاد انقلاب علمی و اخلاقی و عقیدتی و افزایش توانایی های هنری و حرفه ای و رشد و تخصص و تعهد در نسل های آینده گام هایی هر چند بلندتر و بهتر بردارد. بدون شک توفیق در گرو ایمان و اخلاق و اراده و تلاش و کوشش است. در پرتو این ویژگیها، به عنوان یک معلم موفق، خدماتی شایسته به مردم و میهن و دین و دنیای بشریت ارائه دهد.[2]
هنگامی که به این سوال می اندیشیم که یک معلم خوب باید دارای چه کیفیاتی باشد، صفاتی نظیر صداقت، کارایی، جرأت، انرژی، ثبات، عزم، کاردانی و ... به ذهن متبادر می شوند. ابتدا به جای یک رویکرد کیفیتی باید در پی رویکرد عملکردی بود سپس در پی اجرای هر چه کارآمدتر، موثرتر و اقتصادی ترین اعمال برآمد. [3]
از اولین سالهای 1960 محققین سعی کرده اند تعاریف دانش آموزان را در مورد معلم خوب به دست آورند. ساندرز بعد از بررسی یافته های مطالعات در این رابطه یک شمای ترکیبی را ساخته است، که معلم خوب:
- هدف دار بوده و بر خود کنترل دارد.
- می داند چه می خواهد تدریس کند و بر یادگیری دانش آموزان نظارت دارد.
- هنگامیکه آنها پیشرفت کافی ندارند، رفتار مثبت و مناسبی را در پیش می گیرد.
- نسبت به واکنشهای دانش آموزان خود حساس بوده و با تغییر دادن نقش خود به طور آرام و مناسب واکنش نشان می دهد.
- سعی در فهمیدن نکته نظرات یادگیرنده دارد و برای شاگردان خود احترام قائل است.[4]
- برای بررسی معلم خوب ابتدا باید مشخص شود چه فردی برای کار دبیری مناسب است و سپس راه و رسم و وظایف را به او آموخت.
معیار و شرایط دبیری
عده ای تصور می کنند هر کس موضوع درسی را بلد باشد می تواند آنرا تدریس کند، اما به استناد اصول جدید آموزش و پرورش غرض و فایده تدریس تنها این نیست که دانش آموزان محفوظات اطلاعاتی در این باب کسب کند، بلکه در نتیجه کوشش ها و تجربه های مربوط به این درس ها، زندگی دانش آموز هم در زمان حال و هم در آینده شادابتر و نتیجه بخش تر می گردد و هر چه می آموزند، هم در بهبود زندگی وی و هم در پیشرفت وضع اجتماعی موثر واقع می شود.
کار دبیران امروزی نمی تواند به تدریس یک ماده درسی منحصر شود. دبیران باید ضمن وظیفه آموزشی خود به کمک ایجاد امکانات رشد متعادل همه نیروهای جسمی و فکری و عاطفی پسران و دختران را در نظر بگیرند و آماده کردن آنان را برای زندگی مفید و موثر هدف فعالیت خود قرار دهند.
اهمیت کار آموزشگاهها و اثرهای عمیق روش تدریس معلمان در پرورش نیروها و استعدادهای دانش آموزان شرایط ویژه ای برای شایستگی معلمان ایجاب کرده و مجموع این شرایط کار معلمی را یک پیشه محتاج تخصص قلمداد نموده است.
به طور کلی ارزش و شایستگی شخصی که خود را برای شغل دبیری آماده و موجب موفقیت وی می شود نسبت به خصائص ذیل تعیین می شود.
- فلسفه زندگی و شخصیت او.
- آمادگی برای تدریس و اتخاذ روش مناسب.
- سلامتی و بهداشت روحی، فکری و بدنی.
- آمادگی از لحاظ تخصص و کارهای فوق برنامه.[5]
- علاقه مندی به شغل دبیری.
- تسلط در کلاس داری و آشنا بودن به روشهای تدریس، شناخت دانش آموزان، آشنایی به اختلاف استعدادها و علاقه مند بودن به پیشرفت و موفقیت شاگردان و تشویق آنها، داشتن طرح و برنامه، رعایت نظم و انضباط، دقت در کار، وقت شناسی، توضیح درس به قدر کفایت، بیان روشن و خوش آهنگی صدا و ...
- سلامت و آراستگی ظاهر، سادگی و دقت و سلیقه در لباس پوشیدن، توجه به هماهنگی رنگها، رعایت بهداشت و توجه کامل به پاکیزگی.
- خصوصیات مثبت و متعادل اخلاقی مثل گشاده روئی، خوش اخلاقی و با حوصلگی و بردباری، رفتار دوستانه و ...
[1] - شاهراه تدریس – علاءالدین بازار گادی – ص 21.
[2] - روش تدریس – معلم موفق – حسین هروی – ص 1.
[3] - مدیریت یادگیری – آری دبوپس – ص 21.
[4] - راهنمای علمی تدریس – مترجم فاطمه شاکری – ص 245.
[5] - شاهراه تدریس – علاءالدین بازار گادی – ص 21.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 86 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 46 |
مقدمه
بر اساس مطالعهی مرکز تحقیقات ملی در زمینه سوءمصرف مواد (NIDA)، در حدود 37% افراد یک بار یا بیشتر در طول عمر خود مواد غیرقانونی مصرف کردهاند. بیش از 15% جمعیت بالای 18 سال آمریکا مشکلات جدی درمورد مصرف پیدا کردهاند (کامکار، 1382). بعضی از تأثیرات مواد مواد مستقیم و برخی از آنان غیرمستقیم هستند. برای مثال احتمال بروز مشکلات روانی و جسمی در افرادی که والدین معتاد دارند بیشتر است (همان منبع). مصرف مواد همواره با پیامدهای زیادی از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، مغزی، روانشناختی و مسائل بین فردی از جمله فعالیت جنسی همراه است، به طوریکه یکی از دستهبندیهای عمده راهنمای تشخیصی و درمانی اختلالات روانی (DSM-IV-TR) تحت عنوان اختلالات وابسته به مواد است. همچنین در دستهبندی اختلالات جنسی، طبقهای از آن به کژکاری جنسی ناشی از مواد اختصاص دارد (کاپلان و سادوک، 2003). انجمن روانپزشکی آمریکا[1] (1994) در DSM (ویراست چهارم)، اعتیاد به مواد مخدر یا سوءمصرف مواد را چنین تعریف مینماید؛ الگوی ناسازگارانهی مصرف مواد که به تحلیل یا ناراحتیای منجر شود که از لحاظ بالینی اهمیت دارد (کالات[2]، 2007).
پیچیدگی حاصل از سوءمصرف غیرقانونی مواد در اصطلاحات وابسته به آن، که به نظر میرسد تقریباً با تشکیل جلسات شوراهای مختلف حرفهای و دولتی تغییر مییابند، منعکس است. یک نمونه از آن نامی است که باید روی مواد تغییر دهنده مغز[3] گذاشته شود. متن بازنگری شده چهارمین ویراست راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (DSM-IV-TR)[4] مواد تغییر دهنده مغز را «مواد»[5] و اختلالات مربوط به آنها را «اختلالات وابسته به مواد»[6] نامیده است. در DSM-IV-TR مفهوم مواد مؤثر بر روان مواد شیمیایی واجد خواص تغییردهنده مغز نظیر حلالهای عضوی را، که ممکن است عمداً یا سهواً مصرف شوند، در بر میگیرد. مواد مجاز را نمیتوان از مواد غیر مجاز جدا کرد؛ بسیاری از مواد مجاز مانند مرفین گاهاً به روشهای غیرمجاز کسب شده و برای مقاصد تجویزنشده مصرف میگردند. واژه ماده به دارو ترجیح داده میشود، چون دارو تلویحاً معنی یک ماده شیمیایی مصنوعی را میگیرد، در حالیکه بسیاری از مواد وابسته به الگوهای سوءمصرف (مثلاً تریاک) مواد طبیعی هستند یا برای مصرف انسانی تولید نشدهاند (مثلاً، چسب هواپیما). به این ترتیب، در DSM-IV-TR موضوع با عنوان اختلالات وابسته به مواد توصیف شده است (کاپلان- سادوک، 2003).
به رغم برداشت کلی و عمومی مردم از اعتیاد که آن را عادت شدید به استفاده از یک چیز یا انجام یک امر میدانند وقتی میخواهیم اعتیاد و به ویژه اعتیاد به مواد تغییر دهنده خلق و خو و رفتار را تعریف کنیم، درمییابیم که کار چندان آسانی نیست و توافقی دربارهی وجود ندارد. کلمات متعددی مثل مصرف[7]، استفاده نادرست[8]، سوءمصرف[9]، اعتیاد[10]، و وابستگی[11] درباره عادت به نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف مواد و داروهای آرامبخش و ضد افسردگی و روانگردان، خوردن بیش از حد، قمار کردن، درگیر شدن با روابط جنسی بیش از حد و حتی کار بیش از اندازه به کار برده شده است (نورانیپور، 1383).
الف) مصرف:
کلمه مصرف به هنگام استفاده از مشروبات الکلی و مواد و داروها برای مصارف طبی و به منظور تسکین با درمان از قبیل مورفین، کدئین، آرامبخشها و داروهای روانگردان گفته میشود. در کشورهای غربی یا کشورهای دیگری که خرید و فروش مشروبات سکرآور و مستکننده قانونی است و مصرف آنها منع نشده و همچنین استعمال دخانیات یا انجام انواع قماردر موقعیتهای تفریحی، در جشنها و شادیها مجاز شمرده شده است. (لاسون، لاسون و ریورز[12]، 2001). همین مؤلفان استفاده از مواد یا داروهایی که آثار و نتایج جسمانی، روانی، اجتماعی و قانونی زیانآور داشته باشد را استفاده نادرست خواندهاند.
ب) سوءمصرف:
چنانچه مراجعی مشروبات الکلی یا دیگر مواد مصرف کند که باعث تغییر خلق و خو و رفتار او شود و آثار نامطلوبی بر روی زندگی خودش با زندگی دیگران بگذارد، گفته میشود که سوءمصرف مواد دارد. این آثار ممکن است آسیبدیدگی جسمانی، روانی، یا عملکرد نامناسب شغلی یا تحصیلی فرد باشد. شاکیت (1995) استفاده مکرر و طولانیمدت از مواد و داروها را سوءمصرف خوانده است و اضافه میکند سوءمصرف از مواد و داروها زمانی صورت میگیرد که فرد موادی را بدون نیاز ضروری و به حق مصرف کند (به نقل از نوارنیپور، 1383).
ج) وابستگی:
در سال 1964، سازمان بهداشت جهانی به این نتیجه رسید که اصطلاح «اعتیاد»[13] دیگر اصطلاحی علمی نیست و «وابستگی دارویی» را به جای آن توصیه نمود. مفهوم مواد در ضمن چند دهه معانی رسمی بسیار و معانی معمولی فراوانی داشته است. اساساً در ارتباط با تعریف وابستگی از دو مفهوم استمداد شده است. وابستگی رفتاری بر فعالیتهای موادجویی و قرائن وابسته به الگوهای مصرف بیمارگونه تأکید کرده است و وابستگی جسمی بر اثرات جسمی (یعنی فیزیولوژیکی) دورههای متعدد مصرف مواد تأکید نموده است. به طور اخص، آن دسته از تعاریف وابستگی که بر وابستگی جسمی، تأکید کرده اند، در ملاکهای طبقهبندی از وجود تحمل و اثرات ترک استفاده کردهاند (کاپلان- سادوک، 2003).
به طور خلاصه وابستگی به شکل شدیدتر سوءمصرف مواد گفته میشود. از نظر مارگولیس و زوبن[14] (1998) وابستگی عبارتست از: نیاز و میل شدید جسمانی و روانی برای مصرف مواد و خوردن مشروب به خاطر تغییر حالت خودآگاهی و نشئه و کیفی که برای فرد وابسته ایجاد میکند. به نظر آنها وابستگی از طریق مصرف دارو و از روی عادت، مصرف مشروبات و مواد به دفعات بیشتر و مقدار زیادتر آن به رغم نتایج زیانآور و منفی فراوان آن برای فرد، خانواده و جامعه مشخص میشود (نورانی پور و قربانی، 1385).
د) اعتیاد:
لاسون، لاسون و ریورز (2001) تغییرات سلولی را که در اثر استفاده زیاد از مواد و داروهای روانگردان رخ میدهد و باعث ایجاد مقاومت و تحمل علائم مرضی ناراحتکننده و زجرآور بدنی و روانی به هنگام عدم استفاده از آن میشود، اعتیاد نامیدهاند.
دین دویل پیتا[15] (1994) نیز معتقد است که اعتیاد به مشروبات الکلی یا دیگر مواد دلالت بر این ندارد که شخص دچار حالت مستی یا نشئه و کیف باشد، بلکه به وضعیت شخصی گفته میشود که به طور مکرر به قدری به خوردن مشروب یا مصرف مواد مشغول شده است که زندگی شخصی، خانوادگی و شغلی را برای او ناراحتکننده کرده است. این فرایند وابستگی روانی ممکن است چیزهای دیگر مثل خوردن، روابط جنسی، قمار و حتی کار کردن کشیده شود. به طور کلی شخص به قدری نسبت به مصرف مشروب یا مواد یا اشتغال به امور دیگر وسواس پیدا میکند که زندگی بدون آنها برای او لذتآور نیست.
کلمه «اعتیاد» و واژه مربوط به آن «معتاد»[16] تا حدودی با وابستگی ارتباط دارد. واژه «معتاد» مفهوم خاص ناپسند و تحقیرآمیزی پیدا کرده است که مفهوم سوءمصرف مواد را به عنوان یک اختلال طبی نمیدهد. «اعتیاد» هم در کاربرد عوامانه، مثل اعتیاد به تلویزیون، اعتیاد به پول اهمیت خود را از دست داده است. هرچند این دلایل به اجتناب از کلمه «اعتیاد» در اصطلاحات رسمی کمک کرده است. ممکن است اساس نوروشیمیایی و نوروآناتومیک مشترک بین همه اعتیادها وجود داشته باشد، خواه اعتیاد به مواد و خواه اعتیاد به سایر چیزها (مثلاً قمار، دزدی و خوردن). این اعتیادهای مختلف ممکن است اثرات مشابهی بر فعالیتهای نواحی پاداش خاص در مغز، نظیر ناحیه تگمنتال بطنی، لوکوس سرولوس، و هسته آکومینس داشته باشند (کاپلان- سادوک، 2003).
[1]- American Psychiatric Association
[2] - Kalat
[3]- Brain- Altering Substances
[4] - Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorder -Fourth Edition- Text Revision (DSM-IV-TR)
[5] - Substances
[6] - Substance- Related Disorders
[7]- Use
[8] - Misuse
[9] - Abuse
[10] - Addiction
[11] - Dependency
[12] - Lawson, Lawson & Revers
[13]- Drug Dependence
[14] - Margolis & Zewben
[15]- Dianne Doyle Pita
[16] - Addict
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 274 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 84 |
صورتهای مالی گزارشهای حسابداری هستند که توسط یک شرکت به طور دورهای (معمولا سه ماه یا سالیانه) منتشر میشوند اطلاعات عملکردی گذشته و همچنین تصویری از داراییهای شرکت و تأمین مالی برای آن داراییها را ارائه میدهند (بِرک و همکاران 2012: 18). این موضوع برای شرکتهای سهامی عام که با توجه به شرایط و قوانین وضع شده هر کشور ملزم به ارائه و بایگانی اطلاعات خود در کمسیون اوراق بهادار و بورس[1]مربوطهشان هستند مصداق دارد که در این بین می بایست گزارشهای حسابداری با توجه به یک سری اهداف تهیه شودند که بر این اساس مبانی نظری گزارشگری مالی ایران اطلاعات ارائه شده توسط سیستم حسابداری تنها هنگامی میتواند در فرایند تصمیمگیریهای اقتصادی استفادهکنندگان مفید واقع شده مورد استفاده قرار گیرد که از حداقل استانداردهای لازم برخوردار باشد، این استانداردهای دستوری،"ویژگیهای کیفی"اطلاعات حسابداری نامیده شده میتوانند بر میزان سودمندی اطلاعات بیفزایند(اعتمادی و همکاران 1391: 102) .یعنی به نوعی هدف گزارشگری مالی، فراهم آوردن اطلاعاتی است که سرمایهگذاران، بستانکاران و سایر استفادهکنندگان را در اتخاذ تصمیمات اقتصادی یاری رساند(اعتمادی و همکاران 1391: 102).
استفادهکنندگان صورتهای مالی به اشخاصی اطلاق میشود که جهت رفع نیازهای اطلاعاتی متفاوت خود از صورتهای مالی استفاده میکنند، و با تجزیه و تحلیل این گزارشهای مالی قضاوتهای خود را از عملکرد مالی شرکتها انجام و در نهایت اقدام به تصمیمگیریهای اقتصادی میکنند. گروههای اصلی استفادهکننده از صورتهای مالی شامل سرمایهگذاران (اعم از سرمایهگذاران بالفعل و بالقوه)، اعتبار دهندگان(اعطا کنندگان تسهیلات مالی)، بستانکاران تجاری، تحلیلگران مالی و در نهایت مدیران شرکتها هستند.
سرمایهگذاران؛ به عنوان تأمین کنندگان سرمایه متضمن ریسک واحد تجاری و مشاورین آنها به اطلاعاتی در مورد ریسک ذاتی و بازده سرمایهگذاریهای خود می باشند. اینان به اطلاعاتی نیار دارند که بر اساس آن بتوانند در مورد خرید، نگهداری یا فروش سهام تصمیمگیری نمایند و عملکرد مدیریت واحد تجاری و توان واحد تجاری را در جهت پرداخت سود سهام مورد ارزیابی قرار دهند(سازمان حسابرسی: 756).
اعطا کنندگان تسهیلات مالی؛ علاقهمند به اطلاعاتی هستند که بر اساس آن بتوانند توان واحد تجاری را در بازپرداخت به موقع اصل و متفرعات تسهیلات دریافتی ارزیابی کنند(756).
بستانکاران تجاری؛ در غالب فروشندگان کالا و خدمات، برعکس اعطاکنندگان تسهیلات مالی به وضعیت واحد تجاری در کوتاه مدت علاقهمند هستند مگر آنکه واحد تجاری از مشتریان عمده آنان بوده و ادامه فعالیت آنان به تداوم معاملات با واحد تجاری متکی باشد(757).
تحلیلگران مالی؛ از آنجا که گاهاً سرمایهگذاران خود تجزیه و تحلیل صورتهای مالی را انجام میدهند، اما اغلب به گزارش تحلیلهای مالی کارشناسان(تحلیلگران) که در شرکتهای کارگزاری بورس و شرکتهای سرمایهگذاری فعالیت میکنند اتکا میکنند(لَشِر 2008: 64)، واین موضوعباعث میشود تحلیلگران مالی با در نظر داشتن ارتباط مستقیم از فعالیت شغلیشان با این گزارشها به عنوان یکی از استفادهکنندگان اصلی ازصورتهای مالی محسوب شوند.
مدیران؛ شرکتها به عنوان آخرین گروه از استفادهکنندگان از صورتهای مالی که خود مسئول تهیه و ارائه این گزارشها هستند، توجه خاصی به این گزارشهای میکنند مبنی بر اینکه آنها با بررسی نتایج به دنبال نقاط ضعف و قوت عملکرد خود هستند و این فرآیند به آنها نشان میدهد که در کجا بیشتر تلاش کرده تا اینکه بتوانند مشکلات را حل و عملکردشان را بهبود دهند(لَشِر 2008: 64) .
سنجش از میزان موفقیت یا عدم موفقیت هر فعالیتی دارای ارزش بازخوردی و بازنگری خیلی با اهمیتی است مبنی بر اینکه؛ ارزش بازخوردی مربوط به ارزیابی تصمیمات اتخاذ شده گذشته و ارزش بازنگری مربوط به ارزیابی تصمیمات در حال اتخاذ است. سنجش موفقیت یا عدم موفقیت فعالیتهای یک شرکت در قالب اصطلاح "ارزیابی عملکرد"در دو حیطه مالی و غیر مالی تعریف وشاخهبندی میشود. در حیطه عملکرد مالی شاخصهای مالی و در حیطه عملکرد غیرمالی شاخصهای غیر مالی (شاخصهای تولیدی، شاخصهای بازاریابی، شاخصهای اداری و... (مهرانی و رسائیان 1388: 94) مورد استفاده قرار میگیرند.
در حیطه مالی منظور از سنجش عملکرد شرکتها ارزیابی کلی از وضعیت مالی و نتایج عملیات ،به منظور اخذ تصمیمات منطقی است(طالب نیا و حسین پور 1389: 25) که به عنوان نیاز مشترک همه استفادهکنندگان از صورتهای مالی مورد توجه است.البته به این مفهوم که هریک از استفادهکنندگاندر تجزیه و تحلیلهای خود از صورتهای مالی شرکتها عملکرد مالی آنها را از طریق معیارهای ارزیابی عملکرد مالی مورد سنجش قرار داده و سپس با نتایج برآمده از آن تصمیمگیریهای نهایی خود را انجام میدهند.
[1] Securities and Exchange Commission (SEC).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 216 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 47 |
. مقدمه
در این فصل، ابتدا به مبانی نظری مربوط به موضوع مورد تحقیق پرداخته می شود و سپس پیشینه ی مربوط در داخل و خارج و جمع بندی آن بیان و ضمن ارائه ی سوالات پژوهش، تعاریف مفهومی و عملیاتی مربوط، مطرح می شود.
2-2. مبانی نظری
2-2-1. مفهوم دانش
مطالعه ی دانش به زمان افلاطون و ارسطو باز میگردد. با این حال توجه به دانش در درون یک سازمان، اولین بار توسط فیلسوفی بنام میشل پولانی[1] در سال 1965 مشاهده گردید. او دانش را به عنوان چیزی که به خودی خود دارای ارزش ذاتی است معرفی نموده و دو نوع دانش ضمنی و دانش آشکارا مطرح نمود. نوناکا[2] ( 1991 ) نیز عقیده ی پولانی را در مورد دو سطح دانش تأیید نموده است. پس از آن در خصوص اصطلاح دانش مباحث زیادی مطرح شده است و این تنها یکی از جنبههای گیج کننده مدیریت دانش است (کونگ و پوندیا، 2003).
ماهیت دانش، موضوعی همیشگی در مدیریت دانش است. همان گونه که آلی[3] (2002) میگوید، "چگونگی تعریف دانش، چگونگی اداره کردن آن را میتواند تعیین کند". این امر حکایت از عدم یکپارچگی در این زمینه و تعداد زیاد تعریف دانش مغایر یکدیگر، دارد. (فایرستون و مک الروی، 1387).
یکی از مباحث اصلی مرتبط با دانش، درک سه مفهوم داده، اطلاعات، دانش و تعامل بین آنها است. گاهی به این مثلث منبع چهارمی به نام معرفت یا خرد یا حکمت نیز افزوده میشود. برای داشتن تعریفی دقیق از مدیریت دانش شناخت این عناصر ضروری است. به طور کلی، هرمی که برای اجزای دانش ارائه میکنند،
تمایز داده، اطلاعات و دانش مشکل است و تنها از طریق مفاهیم بیرونی و یا از دیدگاه کاربران آنها میتوان بین آنها تفاوت قائل شد. معمولاَ داده به عنوان مواد خام، اطلاعات به عنوان مجموعه ی سازمان یافتهای از داده و دانش به عنوان اطلاعات با مفهوم شناخته میشود. (شفیعا و دیگران، 1386) به عبارت دیگر دادهها حقایق و واقعیتهای خام هستند که این اجزا در پایگاههای داده، ذخیره و مدیریت میشوند. اطلاعات در حقیقت دادههای خلاصه شده را در بر میگیرد که گروه بندی، ذخیره، پالایش، سازماندهی و تحلیل شدهاند. دانش را میتوان بینشهای حاصل از اطلاعات و دادههایی تعریف کرد که میتواند به روشهای مختلف و در شرایط گوناگون، مؤثر و قابل تقسیم باشد. (نوروزیان، 1384 ) و سرانجام خرد یا حکمت، "چشم انداز، بصیرت و توانایی دیدن افقهای پیرامون" میباشد. (راولی، 2007 ).
داونپورت و پروساک (1379)، دانش را این گونه تشخیص میدهند: مخلوطی سیال از تجربهها، ارزشها، اطلاعات موجود و نگرشهای کارشناسی نظام یافته است که چارچوبی برای ارزشیابی و بهره گیری از تجربهها و اطلاعات جدید، به دست میدهد.
تعاریف دانش دامنهای از عملی تا مفهومی و از محدود تا گسترده را دربرمی گیرد. (بکمن، 1999) تعاریف کاربردی بر کارکردهای دانش به عنوان مثال در حل مسئله و تصمیم گیری تمرکز میکند. وولف[1] (1990) دانش را به عنوان اطلاعات سازمان یافته و کاربرد پذیر به منظور حل مسئله تعریف کرده است. برخی پژوهش گران، دانش را به طور مفهومی تعریف میکنند، به عنوان مثال کلارک[2] ( 1998) دانش را به عنوان "درک اینکه چرا و چگونه چیزی عمل میکند" تعریف میکند. تعاریف فلسفی نیز اندک اند. واندراسپک و اسپیکروت[3] ( 1997) دانش را به عنوان مجموعه ی تمام بینشها، تجارب و شیوههایی که صحیح و درست تلقی گردیده و بنابراین، افکار، رفتار و ارتباطات مردم را هدایت میکنند، تعریف میکنند. این قیاس بینش آفرین، یک رابطه ی منطقی بین دانش و سازمانها ایجاد میکند و برنامه ای در جهت لزوم توجه به تفکر جمعی افراد درون سازمان، به عنوان مشارکت کنندگان دانش، آغاز میگردد؛ این نوع از دانش "دانش سازمانی" نامیده میشود.
2-2-2. انواع دانش
درک طبقه بندی دانش، گام مهمی در جهت مدیریت دانش است؛ به طوری که حتی عنوان شده، بزرگترین کمکی که میتوان به مدیریت دانش کرد، شناخت انواع دانش و بیان تفاوتهای آنها است. (گرانت، 1991) دانش را به لحاظ مشخصههای ساختاری، ویژگیهای ابتدایی، هدف و کاربرد و سطوح مفهومی به انواع مختلفی طبقه بندی نمودهاند. (بکمن، 1999).
در طبقه بندی دانش در سازمان، از یک بعد تقسیم بندی، دو گروه دانش عمومی و دانش خصوصی وجود دارد. دانش خصوصی به دانشی که منحصراً تحت تملک سازمان است اشاره دارد. این دانش به منبعی اشاره دارد که ارزشمند، نادر و به طور ناتمام، تقلیدپذیر است. مثالها دربارة دانش خصوصی شامل روشها، فرایندها، مستندسازی و راهبردهای تجاری منحصر به فرد سازمان است. دانش عمومی شامل دانشی است که اختصاص به سازمان مشخصی ندارد و در دامنة عمومی قرار میگیرد. این دانش شامل بهترین روشهای صنعتی وحرفه ای است. گروهی دیگر نیز دانش را به دو نوع صریح و ضمنی تقسیم کردهاند، که بنیادیترین و متداولترین طبقه بندی از دانش سازمانی است. (رادینگ، 1383).
[1] - Woolf
[2] - Clarke
[3] - Van der Spek & Spijkervet
[1] - Polanyi
[2] - Nonaka
[3] - Allee
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 7513 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 26 |
پاورپوینت بررسی بام سبز درس تنظیم شرایط محیطی
بام سبز یکی از رویدادهای مهم و نوین شهرسازی به شمار می اید. که می تواند زندگی انسانها را به شرایط طبیعی نزدیک تر کند. بامهای سبز می توانند در بالا بردن کیفیت هوا و کاهش دمای متوسط شهرها موثر باشند.بام سبز در راستای معماری پایدار قرار دارد که می توان به این موارد اشاره کرد: کاهش مصرف انرژی- ذخیره انرژی- کاهش مصرف انرژی های فسیلی از دیگر موارد کاربرد : سکونتگاه حیات وحش- زیبا سازی فضای شهری- تامین بخشی از نیاز غذایی و... اما مهم ترین تاثیر ان در جلوگیری یا کاهش تغییر اقلیم می باشد.
vتاثیرات نامطلوب (بدکردن هوا، بالارفتن دما و جزیره های گرمایی) را میتوان توسط افزایش سبزه ها و گیاهان در سطح شهر درسقف ساختمانها کاهش داد. بعلاوه گیاهان و بوته های استفاده شده بر روی سقفها، میتوانند تا حد زیادی از تبادل حرارت اتاقها با محیط بیرون جلوگیری کنند vشهرهای امروزی علیه ساکنان و نابودی محیط زیست بشر به پیش می روند. بناهای کم ارتفاع همراه باغچه، جای خود را به بناهای چند طبقه و برج ها ی قارچ گونه ی بدون نمودی از طبیعت داده اند و نواحی مجاور بناها نیز، به کاربری هایی مانند جاده ها و یا پارکینگ ها اختصاص داده می شوند. از سوی دیگر برای کاهش هزینه ها و بدست آوردن سود بیشتر در ساخت بناها، درصد اختصاصی به محیط های سبز به شیوه های مختلف به زیربنای کل بنا افزوده می شود .
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 177 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
فرآیند تعلیم و تربیت بواسطه فراهم نمودن موجبات رشد فردی و رفاه جمعی، در زندگی انسان از نقش مهمی برخوردار است. به طور کلی پرورش استعدادهای فردی، تحکیم پایه های زندگی جمعی، گسترش آرمان های دمکراتیک و ایجاد تفاهم میان افراد انسانی در سایه تعلیم و تربیت صورت می گیرد (شریعتمداری، 1385). گرچه شکل گیری و رشد شخصیت افراد یک جامعه الزاما وابسته به تعلیم و تربیت رسمی نیست لیکن باید گفت که بخش اعظمی از رشد فردی و اجتماعی افرادتوسط نهاد رسمی آموزش و پرورش صورت می گیرد. در این میان تربیت شهروندان خوب یکی از مهمترین دلمشغولی های اکثر نظام های آموزشی جهان است. جامعه ملی و جهانی کنونی نیازمند حضور انسان های آگاه، مسئول، مشارکت جو، حساس به مسائل جامعه و علاقمند به تعامل و گفتگو است. لذا باید تعلیم و تربیت رسمی جامعه نیز مطابق با چنین نیازمندیهایی، اهداف، روش ها و محتوای خود را مورد بررسی و تجدید نظر قرار دهد. شیوه ای از تعلیم و تربیت که از آن تحت عنوان تربیت شهروندی یاد می شود. مطابق با پژوهش های انجام شده در بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نشان می دهد که مسئولان تعلیم و تربیت در این کشورها با عزمی راسخ و با تدوین برنامه های آموزشی متنوع، تربیت شهروند مناسب را در صدر اقدامات و فعالیت های خود قرار داده اند. برای مثال: در گزارش های مطالعه تربیت شهروندی «انجمن بین المللی ارزشیابی و پیشرفت تحصیلی» اینگونه آمده است که تمامی جوامع معاصر دارای این نگرانی و دلمشغولی هستند که چگونه نوجوانان و جوانان خود را برای زندگی شهری و شهروندی آماده کنند و را و رسم مشارکت در مسائل اجتماعی را به آنان بیاموزند (توبیاس[1]، 1997؛ به نقل از وزیری و جهانی، 1385).
از جمله مباحث مهم در حوزه مطالعات اجتماعی، سیاسی و تربیتی، مفهوم شهروندی است. این مفهوم ریشه در گستره تاریخ داشته و همواره مورد توجه متفکران بوده است. با توجه اهمیت شهروندی : در دوران معاصر متفکران متعددی به بحث و بررسی پیرامون این مفهوم پرداخته اند. در این ارتباط ابتدا به تحلیل مفهوم شهروند و شهروندی پرداخته و سپس پاره ای از نظریات متفکران بیان می گردد.
اصطلاح شهروند (Citizen) از شهر (Cite)می آید که از واژه Civitas مشتق شده است که در زبان لاتین تقریبا معادل کلمه پلیس در زبان یونانی است که همان شهر است و تنها مجتمعی از ساکنین نیست بلکه واحدهای سیاسی و مستقل به شمار می آید. عده ای شهروندی را از بعد سیاسی نگریسته و معتقد هستند شهروندی موقعیتی است که رابطه بین فرد و جامعه سیاسی را برقرار می کند. همچنین شهروندی چارچوبی را برای تعامل افراد در درون جامعه مدنی فراهم می کند. امتیازی که شهروندی بر دیگر هویت های اجتماعی دارد این است که دارای یک برابری فراگیر است که دیگر هویت ها نظیر طبقه، مذهب یا قومیت فاقد آن است (فالکس، 1381).
برخی دیگر شهروند را از بعد اجتماعی و دینی تعریف کرده اند: «شهروند فردی است که در ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه حضور داشته و در تصمیم سازی، تصمیم گیری و شکل دهی آن به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در سایه همزیستی، تعامل داوطلبانه و تلاش همگام در نیل به سعادت دنیوی و اخروی موثر است». (بیات، 1386). به طورکلی می توان گفت که شهروند و شهروندی تا حد زیادی وابسته به شرایط خاص کشور و جامعه می باشد. و هر فرهنگی نیز شهروند خاص خود را می طلبد. شهروند فردی است که در یک دولت ـ ملت زندگی می کند. از حقوق و مزایایی برخوردار است و مسئولیت هایی همچون وفاداری نسبت به دولت بر عهده دارد (بنکس[2]، 2008). در ادبیات حوزه شهروندی تعاریف گوناگونی از صاحبنظران مختلف به چشم می خورد از آنجا که هر یک از تعاریف از منظر و زاویه خاصی به شهروندی نگریسته اند. بنابراین یافتن تعریفی جامع که مورد توافق تمام دست اندرکاران این حوزه باشد، کاری دشوار است. در اینجا پاره ای از تعاریف شهروندی ارائه شده است:
جانویتز معتقد است که شهروندی یک ایده دو جانبه است. این ایده صرفا یک مجموعه حقوق نبوده بلکه بر وظایف و تعهدات نیز تاکید دارد. شهروندی الگوی متعادلی بین حقوق و مسئولیت ها می باشد و این امکان را به شهروندان می دهد که هم حاکمیت داشته باشند و هم تحت حاکمیت باشند (ترنر و همیلتون[3]، 1994).
شاکورنسکی[4] (2005) معتقد است که رویکردهای فلسفی، جامعه شناختی، حقوقی و آموزشی متعددی در تلاش برای پاسخ به این سوال وجود دارد که شهروندی چیست؟ وی معتقد است شهروندی مفهومی پویا، وابسته به زمینه، بحث انگیز و چند بعدی است. پویایی مفهوم شهروندی بدین خاطر است که تعاریف، برداشت ها و ویژگی های شهروندی در طول تاریخ متغیر بوده و وابسته به زمینه است، زیرا در هر زمانی تفاسیر و دلالت های مختلفی در جوامع گوناگون داشته است . بحث انگیز است به این دلیل که در هر زمان و مکانی در خصوص اینکه شهروندی چیست؟ اختلاف نظر وجود دارد و در نهایت شهروندی مفهومی چند بعدی است ، زیرا دست کم متضمن چهار بعد متفاوت است: منزلت یا پایگاه[5]، هویت[6]، فضایل مدنی[7] و عمل[8].
بارکر[9] (2000) بر این باور است که شهروندی با حقوق انسانی در زندگی اجتماعی پیوند خورده است. شهروندی وظایف و مسئولیت ها را بین افراد جامعه توزیع می کند و در نهایت امکان مشارکت افراد در فعل و انفعالات اجتماعی را فراهم می سازد (واحد چوکده، 1384). شهروندی نوعی التزام به قوانین مدنی و تعلقات اجتماعی و فرهنگی می باشد که مرز جغرافیایی و سیاسی در محدوده یک کشور دارد و بر ضوابط و حقوق دولت ـ ملت تاکیدی دارد ( شرفی و طاهرپور، 1387).
کوهن نیز شهروندی را یک نوع قرارداد متقابل اجتماعی و یک سلسله حقوق متقابل دولت بر ملت و ملت بر دولت و نیز یک احساس مشترک عمومی نسبت به هویت اجتماعی و ملی در یک محدوده مشخص می داند. شهروندی مفهومی پیچیده و چند بعدی می باشد این مفهوم مشتمل بر ابعاد قانونی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی می باشد و حقوق و الزامات، احساس هویت و تعهدات اجتماعی معینی برای شهروندان تعیین می کند (نقل از سچینی[10]، 2004). ایده شهروندی همیشه بازتاب دهنده نوعی خاصی از جامعه است (کیئر[11]، 1999؛ فالکس[12]، 2001). فالکس بر این باور است که شهروندی جنبه اقتصادی دارد و یکی از سوالاتی که هنگام تلاش برای درک شهروندی باید بپرسیم این است که ترتیبات اجتماعی و سیاسی که در چارچوب آن شهروندی به موقع اجرا گذاشته می شود، در چه زمینه ای شکل می گیرد (فالکس، 2001). مارشال معتقد است که شهروندی موقعیتی است برای کسانی که اعضای جامعه هستند ضمن اینکه از حقوقی برخوردار می باشند باید وظایفی را نیز که از آن موقعیت بر می خیزد بر عهده گیرند به عبارت دیگر هر موقعیت اعطا شده، حقوق و مسئولیت هایی را نیز شامل می شود (فتحی و واحد چوکده، 1388). دامسون (2000) اظهار می کند که شهروندی نوعی از اجتماعی شدن و حاکی از آماده شدن برای زندگی در جامعه محلی، ملی و جهانی است. شهروندی به عضویت و مشارکت فعال افراد در جامعه اطلاق می گردد، افرادی که از حقوق ومسئولیت هایی برخوردار هستند و قابلیت تاثیرگذاری بر خط مشی های سیاسی را دارا می باشند. از این رو شهروندی باید فراتر از مقام و منزلت سیاسی و حقوقی در نظر گرفته شود. این مفهوم همچنین نقشی اجتماعی به حساب می آید (بیرزیا، نقل از سچینی، 2004).
هربرت و سیرز [13](2005) معتقدند که شهروندی به رابطه بین افراد و دولت و رابطه بین افراد در درون یک دولت اشاره دارد. با توجه به آنچه بیان گردید شهروندی علاوه بر اشاره به مجموعه ای از حقوق و مسئولیت های قانونی و تصریح شده ، گستره ای وسیع تر از ابعاد صرف حقوقی و سیاسی داشته و شامل یادگیری باهم زیستن می گردد. بنکس (2008) می گوید مفاهیم شهروندی و تربیت شهروندی در سراسر جهان بوسیله عوامل گوناگون تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به چالش کشیده شده است. مهاجرت گسترده، جهانی شدن و تشدید ملی گرایی به بحث و تفکرات نو در خصوص شهروندی انجامیده است به طوری که دامنه شهروندی باید بسط پیدا کرده و حقوق سایر شهروندان و گروه های نژادی، زبانی، فرهنگی و قومی را نیز شامل گردد.
شهروندی، از مهمترین ایده های اجتماعی است که به منظور کمک به شناخت بهتر جامعه، روابط درونی آن و هدایت کنش ها و رفتارها به وجود آمده است. این مفهوم مانند هر مفهوم دیگر، در بستر تاریخی – اجتماعی و درون شبکه های مفهومی، محتوا و معنای خود را آشکار ساخته و سیر تحولی خود را داشته است. این محتوا و معنا همواره ثابت نبوده و به اعتبار تحولات پدید آمده در جوامع و رویکردهای نظری، دستخوش تغییر شده است. در اغلب این تعاریف جنبه های حقوقی شهروندی مورد تاکید قرار گرفته است. با این همه در تجربه شهروندی تنها پایگاه حقوقی شهروندی مورد تاکید قرار گرفته است. حال آنکه تجربه شهروندی تنها به پایگاه حقوقی فرد بستگی ندارد، بلکه به روابط بین افراد و گروه های اجتماعی نیز وابسته است (هاشمی، 1389).
[1]- Tobias
[2]- Banks
[3]- Turner, B. and Hamilton
[4]- Schugurensky
[5]- status
[6]- identity
[7]- civic virtues
[8]- agency
[9]- Barker
[10]- Cechini
[11]- Keer
[12]- Faulks
[13]- Hebert, &Sears
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 58 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
مقدمه
زیگموند فروید معقتد بود که صفات شخصیتی به تثبیت در یکی از مراحل رشد روانی جنسی مربوطند. بسیاری از مردم به خصوص افراد تنها، غریب و ترسو که غالباً برچسب اسکیزوئید و اسکیزوتایپال به آن ها زده می شوند از مکانیسم دفاعی خیال پردازی به حد افراط استفاده می کند. آن ها آرامش و رضایت را در اندرون خود و با ساختن دنیایی خیالی، به خصوص دوستان خیالی، می جویند. غالباً افرادی بسیار کناره گیر و منزوی به نظر می رسند (کاپلان و سادوک، 2003،ص498).
کودکان دارای اختلال شخصیت اسکیزوتایپال نیز نشانه های شبیه به اختلالات دسته A دارند. این کودکان ممکن است گوشه گیر به نظر آیند، روابط اجتماعی کمی داشته باشند، دچار اضطراب اجتماعی شدید شوند و نسبت به انتقاد بسیار حساس باشند. علاوه بر این، آنها ممکن است خیال پردازی های عجیب و غریب داشته باشند و از زبان خاص استفاده کنند، ویژگی هایی که ممکن است موجب شود توسط همسالانشان دست انداخته شوند (ویگ، 2007، ص36).
این افراد به دلیل نحوه ی تفکر، طرز رفتار، ارتباط با دیگران و نحوه لباس پوشیدن، عجیب و غریب به نظر می رسند. آن ها از دیگران فاصله می گیرند و از مردم جدا هستند، به جای توجه به محرک های محیطی بیشتر جذب محرک های درونی خود می شوند و نسبت به آن ها واکنش نشان می دهند، به همین دلیل افکار و گفتارشان از انسجام لازم برخوردار نیست. در هنگام ارتباط با دیگران حواسشان جمع نیست و از موضوعی به موضوع دیگر می پرند. هیجان هایی که ابراز می کنند متناسب با محرک های هیجانی نیست. به تله پاتی و غیبت گویی بسیار معتقدند و به دیگران مشکوکند و افکار عاطفی دارند ( افکار انتساب یعنی این که تصور می کنند رفتار دیگران و رویدادهای تعادلی به آن ها اشاره دارد) در کنار هیچ کس احساس راحتی نمی کنند و به همین دلیل با دیگران رابطه نزدیک ندارند. در پاسخ به سوالات ساده بسیار فلسفه بافی می کنند و پاسخ های عجیب و غریب می دهند، آنها از نوعی تجربیات ادراکی صحبت می کنند که ممکن است حتما به شکل توهم جلوه گر شود. احساس می کنند قدرت های فراحسی دارند. معمولا"، وقتی از نظر اجتماعی مضطرب می شوند برای حمایت و محافظت از خویش تصور می کنند ادراک های فراحسی مانند تله پاتی و پیش نویس کردن وقایع می تواند به آن ها کمک و از خطر حفظ شان کند (گلشنی، 1388، ص98).
این ویژگی ها و نشانه ها در کودکی جزء علائم و نشانه های پیش از بیماری هستند و قبل از آن که فرآیند بیماری خود را آشکار کننددر فرد وجود دارند. علائم و نشانه های مقدماتی بخشی از اختلال در جریان تکوین است که این نشان دهنده اختلال شخصیت اسکیزوئید یا اسکیزوتایپال در کودک است که می تواند زمینه ساز اختلال اسکیزوفرنی می تواند باشد. این کودک شخصیتی درونگرا، فعل پذیر و آرام دارد و صاحب دوستان معدودی است. از بازی های تیمی پرهیز می کند و از فعالیت های اجتماعی کناره گیری می کند (کاپلان و سادوک، 2003، ص29).
از جمله ویژگی های اصلی اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، یک الگوی فراگیر از کاستی های اجتماعی و بین فردی است که علاوه بر تحریف های شناختی یا ادراکی و رفتارهای عجیب و غریب با ناراحتی حاد و ظریف برای برقراری روابط صمیمانه مشخص می شود. این الگو از جوانی آغاز می شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، اغلب افکار عطفی[1] دارند، یعنی تغبیرهای نادرستی از حوادث و رویدادهای علی بیرونی دارد که به ویژه برای خود فرد معنای مخصوص و غیر عادی دارد. این گونه افکار را باید از هذیان های انتساب که در آن ها این باورها با اعتقاد راسخ هذیانی حفظ می شوند، تفکیک کرد. این افراد خرافاتی هستند و نسبت به پدیده های غیر طبیعی که فراتر از هنجارهای خرده فرهنگی آنها است اشتغال ذهنی دارند. آنها ممکن است احساس کنند که قدرتهای ویژه ای برای پیش بینی حوادث قبل از رخداد آنها و یا خواندن اندیشه های دیگران دارند. این افراد ممکن است معتقد باشند که روی دیگران کنترل جادویی دارند که می تواند مستقیا" اعمال شود یا غیر مستقیم از طریق انجام آداب جادویی صورت گیرد. این افراد دگرگونی هایی ادراکی دارند، گفتار آنها حاوی جمله ها و ساخت غیر معمول و عجیب می باشد. این گفتار اغلب نا مربوط ، مبهم ولی بدون انحراف از مسیر[2] یا به صورت گسته گویی است. پاسخ ها در این افراد کاملا عینی یا کاملا انتزاعی است و واژه ها و مفاهیم گاهی به شیوه های غیر عادی به کار می روند. این افراد در همنوایی بین فردی دچار مشکل هستند و در برقراری ارتباط با دیگران راحت نیستند. آنها در موقعیت های اجتماعی، به ویژه در حضور افراد غریبه مضطرب می شوند (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000، ص 1023).
در تفکیک کودکان مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی از گروه ناهمگون کودکان منزوی و عجیب که رفتارشان با انزوای اجتماعی بارز، غیر عادی بودن یا زبان غریب مشخص می شوند و ممکن است تشخیص هایی از انواع خفیف تر اختلال اتیستیک، اختلال آسپرژر، اختلال زبان بیانی و اختلال زبانی دریافتی – بیانی مختلط در موردشان صدق می کند (همان منبع).
مرز بین روان آزردگی، روان گسستگی و اختلالات شخصیت با عبارات مختلفی بیان شده است: اسکیزوفرنی، شبه روان آزردگی، روان آزردگی ضد اجتماعی کاذب، پیش روان آزردگی، اسکیزوفرنی مرزی، روان گسستگی نهفته، اسکیزوفرنی نهفته، اسکیزوفرنی سرپایی و نهایتا اسکیزوتایپی (تورگرسن و دیگران، 2002، به نقل از محمد زاده و دیگران، 1386، ص4).
در افراد دارای ویژگی های شخصیتی اسکیزوتیپی مانند افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا احتمال وجود نقایص عصب روان شناختی در تعدادی از توانایی های شناختی از جمله حافظه، توانایی های روانی حرکتی، توجه و دشواری در تغییر دادن آمایه پاسخ وجود دارد.
علاوه بر این، شواهد زیادی حاکی از این است که بسیاری از این نقایص در نخستین رویداد روان پریشی و پیش از درمان شدن به وسیله داروهای ضد روان پریشی، در آن دسته از افراد دچار اسکیزوفرنیا که از نظر بالینی در حال بهبود هستند، افراد دارای ویژگی های اسکیزوتایپال و هم چنین در خویشاوندان درجه اول سالم آنان یافت می شود (انجمن روان پزشکی آمریکا، 2000، ص1021).
افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپی نیز مانند افراد مبتلا به اسکیزوفرنی ممکن است این نقایص عصب- روان شناختی را داشته باشند. این نقایص از نظر بالینی به این دلیل معنادار هستند که با اندازه دشواری برخی از این افراد و افراد مبتلا به اسکیزوفرنی در فعالیت های زندگی روزمره و هم چنین توانایی کسب مهارت ها در توان بخشی روانی اجتماعی رابطه دارند. به همین دلیل، ترکیب شدت نقایص عصب روان شناختی پیش بینی کننده نسبتاً نیرومندی برای فرجام اجتماعی و شغلی است (همان منبع، ص1018).
بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا با آسیب های اساسی در چندین حیطه از کارکرد شناختی مشخص می باشند (سایلکین[3]، 1991 و 1994). برای مشخص کردن ابعاد عصب شناختی که بازتابی از پیوستگی و ناپیوستگی بین اسکیزوتیپی و اسکیزوفرنیا می باشد، کانن و دیگران (1994) در مطالعه ای خانوادگی و به دنبال آن مطالعه ای را نیز بر روی دوقلوها (کانن و دیگران، 2000) انجام دادند. در مطالعه اول، مجموعه آزمون های جامع عصب روان شناختی بر روی 15 پروباند اسکیزوفرنیک، 16 نفر از همشیرهای سالم و 31 نفر گروه کنترل سالم اجرا شد. آزمون ها در محدوده های هفتگانه طبقه بندی شدند: انتزاع، توجه، حافظه کلامی، حافظه فضایی، زبان، توانایی استدلال دیداری فضایی و کارکرد حسی حرکتی. هم بیماران اسکیزوفرنیک و هم همشیرهای آن ها در مقایسه با گروه کنترل دارای آسیب های عصب روان شناختی بودند (گروه کنترل > همشیرها > پروباندها). هم چنین، پروباندهای همشیرها، الگوهای نقایص شناختی اشان مشابه هم بود. کنش های مربوط به انتزاع، توجه، حافظه کلامی و زبان
[1] ideas of reference
[2] derailment
[3] . Saylkin.
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 8073 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 80 |
پاورپوینت مقایسه و تحلیل ویلا های E.1027 ، villa savoy
فایل پاورپوینت مقایسه و تحلیل ویلا های E.1027 ، villa savoy,در حجم 80 اسلاید،همراه با یک هدیه ویژه.
بخشی از متن:
بیوگرافی معماران
جین بادووسکی (1893-1956) معمار و منتقد رومانیای ست که پس از جنگ جهانی اول در پاریس مشغول مطالعه معماری شد.از سال 1923.م در مجله آوانگارد به عنوان ویراستار استخدام شد . دو ساختمان مسکونی معروف وی ، ویلا وِزِلای(1924.م) که برای خودش ساخته بود و دیگری در تزدیکی پاریس بنام پونت دِ سورِس (1934.م) است.در سال 1932.م او به همراه زوج معمارش آیلین گری در طراحی و ساخت خانه ای به سبک بین الملل مشارکت ورزید.پس از جنگ جهانی دوم در مرمت میراث فرهنگی مشغول بکار شد و دستیار ارشد معمار ادوارت کملوت بود.
آیلین گری (1878-1970م) معمار مدرنیست و طراح صنعتی ایرلندی است که ابتدا در مدسه هنرهای زیبا مشغول نقاشی شد.پدر وی پیمز مک لارن اورا به سمت هنر سوق داد. اما خیلی زود او نقاشی را رها کرد و نزد یک طراح ژاپنی فن لاک را آموخت.
و سرانجام تخصیل در رشته معماری در پاریس را برگزید.و در حقیقت از اولین و بهترین طراحان مبلمان در زمان خویش بود و علاوه بر آن از نظریه پردازان مطرح معاصر بشمار میرود.از همکاران جی.جی.پی.اود و لوکوربوزیه بوده و اولین مبلمان از جنس لوله فولادی را در 1925میلادی پیش از دیگر همکارانش به دنیا معرفی کرد.از متقدمان سبک آوانگارد به شمار میرود و به همین جهت در ویلای معروف خود که با همکاری بادووسکی برای استفاه شخصی ساخت ، از سبک بین الملل بهره برده است.
فهرست مطالب:
ویلا E.1027
بیوگرافی معماران
سبک آوانگارد
سبک بین الملل
نکات اساسی در طرح این خانه
بخش های مختلف ویلا
نقشه ها
علت نامگذاری ویلا
ویـــلا ســــاوا
مقدمه ای از لوکوربوزیه
بخش های مختلف ویلا
نقشه ها
علت بازسازی
مراحل ساخت
این فایل با فرمت پاورپوینت در 80اسلاید قابل ویرایش تهیه شده است.
هدیه محصول
فایا Word ویلا ساوا(5صفحه)
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 11262 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
پاورپوینت بافت فرسوده (مشکین دشت)
فایل پاورپوینت بافت فرسوده مشکین دشت،در حجم 35 اسلاید
بخشی از متن:
تعیین به عنوان شهر در سال 75
در 44 کیلومتری غرب تهران و در ناحیه کلان شهر کرج با 1/4 میلیون نفر جمعیت
مساحت: 667 هکتار (214 هکتار معادل 22% آن پر است)
جمعیت: 43،858 نفر (پیشبینی افق 1405 با نرخ رشد 2/3، برابر با 70،000 نفر)
نرخ رشد جمعیت از 14/2 (1345) به 4/4 (1385) کاهش یافته است.
83/5% جمعیت، بیش از 10 سال سن دارد که 36/9% آن جمعیت فعال و 12% بیکار هستند.
فهرست مطالب:
شناخت کلی شهر و ناحیه
تدقیق محدوده بافت فرسوده
تعیین معیارهای گونه بندی بافت فرسوده
مطالعه اسناد بالادست
طرح های ویژه پیشنهادی مشکین دشت
جدول طرح های ویژه پیشنهادی مشکین دشت
به هنگام کردن اطلاعات اسناد بالادست
تعداد و سطوح قدمت بناها
تعداد و سطوح کیفیت بناها
تعداد و سطوح مصالح ساختمانی
تعداد و سطوح طبقات ساختمانی
تعداد و سطوح دانه بندی قطعات
تعداد و سطوح دانه بندی قطعات مسکونی
تصاویر غیر اینترنتی بافت فرسوده مشکین دشت
تعیین نقش و جایگاه محدوده مطالعاتی در شهر
بررسی چشم انداز محدوده
چشم انداز مورد نظر از نگاه محققین
چشم انداز
استنتاج ویژگیها، مسائل و فرصتهای بافت فرسوده جدول سوات
تدوین چشم انداز مقدماتی، اهداف و راهبردهای کلان
این فایل با فرمت پاورپوینت در 35 اسلاید تهیه شده است.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 10979 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 70 |
پاورپوینت تحلیل مجتمع مسکونی 509 واحدی زیتون در اصفهان
این مجتمع جهت سکونت 500 خانواده کم درامد
درمحله ای ارزان قیمت طراحی شده است
محل احداث پروژه:اصفهان –خیابان رزمندگان
طراح معماری: مسعود محمدی
مساحت زمین : 32000 مترمربع
مساحت زیر ساخت: 73800 متر مربع
تعداد اپارتمان : 509 واحد
اغاز طراحی:1378 شروع ساخت:1380
این مجموعه چهار ورودی دارد که یکی از انها ورودی اصلی است که مشرف به خیابان اصلی است و در عرض زمین قرار گرفته است و سه ورودی دیگر در دو ضلع دیگر که مشرف به خیابان 10 متری هستند )قرار گرفته اند که در مجموع دسترسی انسان را به تمام نقاط مجتمع اسان می کند. ورودی اصلی با یک قوس به سمت دا خل مجتمع یک حالت دعوت کنندگی ایجاد نموده است.
یکی از مشکلاتی که شاید در طراحی زمین هایی که در یک جهت کشیدگی دارند دور شدن مسافتها ست.
وجود دسترسی ها یکی از شمال ویکی از جنوب (اضلاع کوچکتر) ودو تا از ضلع شرقی (ضلع بزرگتر) توانسته مشکل دوری مسافتها را به راحتی مرتفع کند وشخص می تواند به راحتی از بیرون با طی کردن مسا فت کوتاه به قلب مجموعه دست یابد.
دسته بندی | حسابداری |
فرمت فایل | ppt |
حجم فایل | 143 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 33 |
این فایل شامل اسلایدهایی در اقلام مربوط بهای تمام شده و نقش آن در تصمیم گیری مدیران به زبان فارسی می باشد که مواردی نظیر ویژگیهای کیفی اطلاعات حسابداری، ویژگیهای کیفی اطلاعات حسابداری، رویکردهای تصمیم گیری مدیران، گزارش مقایسه ای، نقطه بی تفاوتی بهای تمام شده، انواع تصمیمات مدیران با استفاده از اقلام بهای تمام شده و … را در 33 اسلاید ارائه می کند.
منابع و مآخذ
بخشی از اسلاید
اقلام مربوط بهای تمام شده و نقش آن در تصمیم گیری مدیران
ویژگیهای کیفی اطلاعات حسابداری
یکی از عوامل مهم عدم استفاده از اطلاعات حسابداری توسط مدیران این است که اطلاعات کیفیت لازم را ندارند. بر اساس یافته های تحقیقی،اگر اطلاعات حسابداری دارای کیفیت لازم باشد،مدیریت در تصمیم گیریهای خود از آنها استفاده می کند. البته همه ویژگیهای کیفی اطلاعات حسابداری به یک اندازه بر استفاده از حسابداری مدیریت موثر واقع نمی شوند.
ویژگیهای کیفی اطلاعات عبارت است از صفت و کیفیتی از اطلاعات حسابداری که مفید بودن و اثر بخشی ان را افزایش می دهد.
ویژگیهای کیفی خصوصیاتی هستند که اطلاعات فراهم شده در گزارشات را برای استفاده کنندگان،قابل استفاده می سازند. ویژگیهای کیفی اطلاعات به شرح زیر می باشند:
.1مربوط بودن
.1مربوط بودن: اطلاعات برای اینکه قابل استفاده باشند،باید به نیازهای تصمیم گیری استفاده کنندگان،مربوط باشند. اطلاعات انگاه دارای کیفیت مربوط بودن هستند که بتوانند از طریق کمک به استفاده کنندگان در ارزیابی رویدادهای گذشته،حال یا آینده،یا از طریق تایید یا اصلاح ارزیابی گذشته آنها،تصمیمات اقتصادی آنها را تحت تاثیر قرار دهند. جهت مربوط بودن اطلاعات نه تنها باید آینده نگر باشد،بلکه باید مقایسه بین راهکارها را نیز فراهم آورد.
.2صحت اطلاعات: اطلاعاتی که بر تصمیم گیری موثر می باشد،باید صحیح باشد. به موقع ترین و مربوط ترین اطلاعات در صورتیکه صحیح نباشند، نه تنها بر تصمیم گیری موثر نخواهد بود،بلکه اثرات نامطلوب بر تصمیم گیری داشته و مدیریت را گمراه می کند.
.3کامل بودن اطلاعات: اطلاعات برای اینکه بتواند برای تصمیم گیری مفید باشد،باید تا آنجا که اهمیت امر و هزینه ان اجازه می دهد،کامل باشد.اطلاعات در صورت حذف بخشی از آن،نادرست یا گمراه کننده خواهد بود.
.4به موقع بودن اطلاعات: اطلاعات مربوط،صحیح و کامل زمانی ارزشمند است که به موقع و در زمان تصمیم گیری در اختیار مدیریت قرار گیرد. بعضی مواقع بین صحت اطلاعات و به موقع بودن آن تعارض ایجاد می شود.
به عبارت دیگرافزایش صحت اطلاعات منجر به کاهش به موقع بودن آن می شود و یا بالعکس. در چنین شرایطی باید سعی بر آن باشد که توازن لازم برقرار گردد.
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 9276 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 83 |
پژوهش طراحی بیمارستان (معماری)
چکیده
طراحی بیمارستان با توجه به اوضاع اقلیمی و نیازهای بهداشتی منطقه ای تا حدودی متفاوت است ولی استاندارد های متفاوتی وجود دارد که منشا اقتصادی وعملکردی دارند وروابط فضا ها تحت یک نظام کلی در بیمارستان قرار میگیرد یک طرح خوب باید بهترین شکل تقسیم بندی و سازماندهی راداشته باشد قبل از شروع طراحی باید یک برنامه معماری وعملکردی داشت که در آن فضا ها و مساحت های ان مشخص شده است در برنامه های کاملتر مشخصات وتجهیزات داخل ومیزان دما و فشار هوا و روشنایی وجنس مصالح وغیره نیز ذکر شده است .
مقدمه
1-1 تعریف پروژه
در عصر دهکدهء جهانی، همان اندازه که جوامع گوناگون خود را در دستاوردهای بشری سهیم می دانند، معضلات مشابهی نیز پدید می آورند. از ناعادلانه ترین پیامدهای جوامع امروزی، اعم از جوامع مدرن یا در حال توسعه، بیمارستان که برای تامین نیاز بهداشتی ودرمانی از اساسی ترین وظایف در کشور میباشد و در همین مورد افراد در زمینه برنامه ریزی وسطح بهداشت و درمان جامع بسیار مهم میباشد .
فصل اول :
تعاریف و مفاهیم اولیه
بیمارستان
فصل 2:
شناخت بستر طرح
ویژگی جغرافیایی و طبیعی منطقه
بررسی پیشینه تاریخی و فرهنگی بستر طرح
معرفی ویژگی های معماری منطقه
ویژگی اقلیم بستر طرح
بررسی ویژگی جمعیتی بستر طرح
فصل:3
تحلیل نمونه های مشابه
فصل:4
برنامه فیزیکی
طرح نهایی و نقشه ها
تحلیل سایت مبانی نظری طراحی پروژه سازه و تاسیسات طرح |
بخش دوم
فصل3
معرفی فرایند طراحی
فصل پنجم = مدارک نهایی و نقشه های پروره
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 76 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
مبانی نظری
در این قسمت، ابتدا به ریشههای هوش هیجانی و سپس به نظریههای هوش هیجانی مبتنی بر مدل توانایی مایر و سالووی (1990) و مدل های شخصیت گلمن (1995) و بار-آن (2004) پرداخته میشود.
2-1-1- منشأ هوش هیجانی
واژهای که تحت عنوان هیجان به کار برده میشود، شامل حالات ذهنی مختلفی از قبیل شادی، خشم، نفرت، اندوه، عشق و نظایر این است. هم چنین هیجان، تجارب آگاهانه از احساسات شخصی، برانگیختگی فیزیولوژیکی و فعالیتهای قابل مشاهده مربوط به آن تجربه است. از لحاظ لغوی، هیجان، «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده» تعریف شده است (فرهنگ لغات آکسفورد،1994، ص 109).
سالهاست که هوش به عنوان یک ویژگی اساسی، در زندگی افراد مورد توجه بوده است. اما در آغاز مطالعهی هوش، بیشتر بر جنبههای شناختی آن همچون تفکر، استدلال و حافظه تأکید شده است. از آنجا که امروزه موفقیت افراد مستلزم تواناییهای عاطفی، هیجانی و اجتماعی است، مطالعهی جنبههای غیرشناختی هوش نیز اخیراً مورد توجه قرار گرفته است (ونگ و لاو[1]، 2003). اگرچه سابقهی بررسی رابطهی بین تفکر و هیجان به 2000 سال قبل باز میگردد، اما طی نیمهی دوم قرن بیستم مطالعهی علمی در این زمینه آغاز شد و مبادی لازم را برای گسترش مفهوم هوش هیجانی فراهم ساخت (مایر،2001).
سیاروچی، فورگاس و مایر (1383)، مطالعات روانشناختی در رابطه با هوش را از سال 1900 تاکنون به پنج دوره تقسیم نمودهاند، که در ادامه خواهد آمد:
دورهی اول (1969- 1900): در این سالها، پژوهشها دربارهی هوش و هیجان در حوزههای جداگانه صورت میگرفت (سیاروچی و همکاران،1383). از دیدگاه سنتی، هوش به معنای توانایی تفکر انتزاعی و تواناییهای شناختی تعریف شده و هیجانها به عنوان پاسخهای غیر قابل پیشبینی به محرکهای محیطی در نظر گرفته میشدند (رمضانی و عبداللهی،1385). البته در این دوره، ثورندایک[2] در سال 1920، برای اولین بار هوش هیجانی را که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی داشت، مطرح کرد (مایر و سالووی، 1997). هم چنین وکسلر[3] در سال 1952، بر این عقیده تأکید نمود که عواملی غیر از هوشبهر وجود دارند که در افزایش بهرهوری و کارکرد افراد دخالت دارند (بار-آن،2004).
دورهی دوم (1970 تا 1989): در این دوره، پیشرفتهای بسیاری در زمینهی هوش هیجانی صورت گرفت (سیاروچی و همکاران، 1383). این تحولات بر ارتباط نزدیک هوش و هیجان تأکید نمودند (رمضانی و عبداللهی، 1385). در این دورهی جدید، محققان به دنبال یافتن این موضوع بودند که هیجان به چه چیزی اشاره دارد و چه زمانی بروز پیدا میکنند. بنابر نظر داروین، هیجان در بین افراد یک گونه، یکسان است و تظاهرات بیرونی، احساسات درونی افراد میباشد. در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی به دلیل اینکه تعریف یا توصیف دقیقی از آن ارائه نشده بود، کمتر مورد استفاده قرار میگرفت. در واقع تعاریفی که از هوش هیجانی در دسترس بود، اشارهای اجمالی به آن داشتند و مفهوم آن را به طور واضح بیان نکرده بودند (سیاروچی و همکاران، 1383).
گاردنر به عنوان یکی از صاحب نظران هوش نقش بسزایی در شکلگیری مفهوم هوش هیجانی ایفا کرده است. وی اگرچه که تعریف واضحی از هوش هیجانی ارائه نکرد، اما معتقد بود که دو نوع هوش فردی یعنی هوش ارتباطی و هوش تفکری وجود دارد. در دیدگاه گاردنر، هوش هیجانی از ترکیب هیجان در این دو هوش فردی بهدست میآید (گاردنر، 1983). به عبارتی، توان دستیابی به زندگی احساسی، هوش هیجانی را تشکیل میدهد که بیشتر بخشی از شناخت کلی خویش و شناخت اجتماعی است که با یکدیگر ترکیب شدهاند. از جمله حوزههای دیگر در این دوره که به گسترش مفهوم هوش هیجانی کمک کرد، مفهوم نبوغ عاطفی است. از سال1980و قبل از اینکه مفهوم هوش هیجانی به طور کامل تشکیل شود، چند فعالیت دیگر باید صورت میگرفت. یکی از اینها، تعیین نظامی واحد برای جهت دادن به کارهای پژوهشی متفاوت بود که قبلا انجام شده و لازم بود این پژوهشها در مسیر تازهای به کشف ظرفیت ناشناختهی انسان کمک نماید. دیگر این که اصطلاح هوش هیجانی به نحوی واضح تعریف شود که دستیابی به شواهد تجربی دیگری برای حمایت از این مفهوم ضرورت داشت (سیاروچی و همکاران، 1383).
دورهی سوم (1990 تا 1993): در این دوره، مایر و سالووی از جمله کسانی بودند که بعد از گاردنر، سازهی هوش هیجانی را مطرح کردند. چارچوب اصلی هوش هیجانی، تعریف رسمی آن و پیشنهاد برای اندازهگیری آن، برای اولین بار در دو مقالهی مایر و سالووی طرح شد که در سال 1990 به چاپ رسید (مایر و سالووی، 1997). از دیدگاه آنها هوش هیجانی به توانایی فرد در شناخت هیجان خود و دیگران، توانایی تمایز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسأله و تسهیل تفکر تعریف میشود (سالووی و مایر، 1990). هم چنین، آنها در سال 1993، در سر مقالهی مجلهی هوش، این موضوع را عنوان کردند که هوش هیجانی یک هوش اساسی است که تاکنون نادیده انگاشته شده است. این گفته، محققان را بر آن داشت تا به مطالعاتی جدیتر در این دوره بپردازند (مایر و سالووی، 1993).
دورهی چهارم (1994 تا 1997): در این دوره، رویدادهای غیرمنتظرهای رخ داد که منجر به گسترش بیش از پیش حوزهی هوش هیجانی شد. یکی از دلایل گسترش این مفهوم، نظر گلمن راجع به این مسأله است که وی، هوش هیجانی را در برابر مفهوم سنتی هوشبهر، به عنوان پیشبینی کنندهی قویتری برای موفقیت افراد به شمار آورد (گلمن،1995). در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی با انتشار کتاب پرفروش گلمن رواج زیادی یافت و در اصلاحیهای که از طرف گلمن (1995) بر تعریف مایر صورت گرفت، هوش هیجانی به پنج حوزهی آگاهی هیجانی، مدیریت هیجان، برانگیختگی هیجانی، شناسایی هیجان دیگران و تنظیم روابط با دیگران اختصاص یافت. گلمن، هوش هیجانی را نوعی توانایی اکتسابی میداند که میتواند عملکرد افراد را بهبود بخشد. هم چنین کوپر و ساواف درسال 1997، در این زمینه بهرهی هیجانی اجرایی را مطرح کرده و معتقدند که هوش هیجانی ریشه در مفهوم سواد هیجانی به معنای دانش فرد در رابطه با ماهیت و علت هیجانهای خود دارد و مؤلفههای آن را تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیاگری هیجانی میدانند (شات، مالوف، هال، هاگرتی، کوپر، گلدن و دورن هیم[4]، 1998). بار- آن (1997) نیز هوش هیجانی را مجموعهای از توانمندیهای تأثیرگذار در مقابله با شرایط محیطی استرسزا، قلمداد میکند. بنابر نظر بار-آن (1997) هوش هیجانی از مؤلفههای هوش درونفردی، هوش بینفردی، انطباقپذیری، کنترل استرس و خُلق عمومی تشکیل شده است.
دورهی پنجم (سالهای 1998 تاکنون): در این دوره، ابعاد نظری و پژوهشی حوزهی هوش هیجانی بارها مورد اصلاح قرار گرفته است. هم چنین مقیاسهای جدیدی برای اندازهگیری هوش هیجانی تهیه و پژوهشهای بنیادیتری در این حوزه انجام گردیده است ( سیاروچی و همکاران، 1383). واژهی هوش هیجانی به دلیل این که از دو اصطلاح ناسازگار و مغایر با یکدیگر یعنی هوش و هیجان بهوجود آمده است، در ابتدا مفهومی غیر متعارف و ناهمخوان به نظر میرسد. برای بررسی این شبهه باید گفته شود که شناخت به فعالیتهایی نظیر حافظه، استدلال، داوری، قضاوت و تفکر انتزاعی اشاره دارد. هیجانها حیطهی دوم ذهن را تشکیل میدهد که در بر گیرندهی خود عواطف، احساسات، خلق و روحیه و سایر حالات احساسی مانند خستگی یا انرژی داشتن است که از نظر پژوهشگران زیادی این دو حیطه در تعامل با یکدیگر قرار دارند (یوسفی، 1382). طی دهههای اخیر، پژوهشگران مدلهای مختلفی از هوش هیجانی ارائه کردند که مدل مایر و سالووی (1997)، مدل گلمن (1995)، مدل بار-آن (2004) از مشهورترین آنها است. با اینکه در این نظریهها شباهتهای زیادی وجود دارد، میتوان از دو رویکرد در تعریف هوش هیجانی که عبارتند از رویکرد مبتنی بر توانایی[5] و رویکرد مبتنی بر شخصیت[6] نام برد.
در رویکرد مبتنی بر توانایی یا رویکرد غیرترکیبی، هوش هیجانی، به توانایی فرد در تشخیص، پردازش، بازشناسی و کاربرد اطلاعات هیجانی اشاره دارد. در این رویکرد، هوش هیجانی به عنوان سازهای عملکردی نامیده میشود که با آزمونهای عملکردی قابل ارزیابی است (قائدی، ثابتی، رستمی و شمس،1386). مدل ارائه شده از مایر و سالووی بر اساس این رویکرد است.
در رویکرد مبتنی بر شخصیت یا رویکرد ترکیبی، هوش هیجانی بر ترکیبی از مهارتها و ویژگیهای دیگری نظیر بهزیستی روانی، انگیزش و مهارت برقراری رابطه با دیگران تأکید دارد (سیاروچی و همکاران،1383). در این مدل، هوش هیجانی را نوعی صفت میدانند و آن را استعداد یا آمادگی رفتاری توصیف میکنند (قائدی و همکاران،1386). همچنین هوش هیجانی در این رویکرد شامل خودآگاهی در حیطهی عواطف و هیجانات است و ویژگیهایی را در بر میگیرد که از در سطوح پایینتر شخصیت قرار دارد (پترایدز و فارنهام؛ به نقل از یوسفی و صفری، 1388). مدل بار- آن و مدل گلمن، هوش هیجانی را بر اساس این رویکرد تعریف میکنند
[1] . Wong & Law
[2]. Thorndik
[3]. Wechsler
[4]. Schutte, Malouff, Hall, Haggerty, Cooper, Golden & Dornheim
[5]. ability-based approaches
[6]. trait-based approaches
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 155 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 45 |
مقدمه
با وجود استفاده زیاد از واژه "استرس" هنوز تعریف دقیقی از آن وجود ندارد (برانون و فایست[1]، 2000، به نقل از فیرس و ترال[2]، ترجمه فیروز بخت،1386). منظور عده ای از استرس، کیفیت محرک بیرونی و منظور عده ای دیگر، نحوه واکنش به محرک هاست. گروهی دیگر استرس را محصول تعامل محرک و پاسخ میدانند. امروزه اکثر روان شناسان سلامت طرفدار دیدگاه تعامل گرای سوم هستند و استرس یا فشار روانی را فرایندی می دانند که در آن مجموعه ای از عوامل از جمله یک رویداد محیطی به عنوان عامل استرس زا، ارزیابی فردی از دشوار یا تهدید آمیز بودن آن رویداد، پاسخ ها (فیزیولژیکی، هیجانی، شناختی و رفتاری)، ارزیابی مجدد و تغییر در عامل استرس زا وجود دارند (رایس، 1998، به نقل از فیرس و ترال، ترجمه فیروز بخت،1386).
رویدادهای تنش زا به ویژه آنهایی که پیش بینی ناپذیر یا مهار نشدنی ادراک می شوند، موجب می شود افراد در تصویر از خود تردید کرده و فرد را دچار تنش بیشتری می کنند. این اتفاق به ویژه در کسانی شایع است که ارزیابی منفی بیشتری از رویدادها انجام می دهند. برای ارزیابی تنش زا بودن رویدادها به طور کلی سه دیدگاه وجود دارد. براساس نظریه روانکاوی میان اضطراب عینی که پاسخی است معقول به موقعیت های تنش زا و اضطراب روان رنجور که بی تناسب با تنش است، تفاوت وجود دارد. به عقیده فروید اضطراب روان رنجور ریشه در تعارض های نا هشیار دارد. بر اساس رویکرد رفتار گرایی، انسان ها در مواجهه با موقعیت هایی که قبلا تنش زا بوده اند واکنش ترس و اضطراب را از خود نشان می دهند چراکه این پاسخ ها را آموخته اند. بر اساس این دیدگاه اگر نخستین واکنش انسان به موقعیت تنش زا، اجتناب یا فرار از آن باشد، پیوندی میان این پاسخ و آن موقعیت برقرار کرده و به این ترتیب هیچگاه در نمی یابد چگونه بر آن موقعیت غلبه کند. بر اساس رویکرد شناختی، برخی افراد برای رویدادها اسنادهای علی خاصی در نظر می گیرند که آنها را در برابر رویدادها آسیب پذیر می سازد. امروزه دیدگاه شناختی در زمینه ارزیابی رویدادهای تنش زا بیش از سایر رویکردها مورد توجه است لذا در قسمت بعدی به برخی تبیین هایی که در چهارچوب این دیدگاه قرار دارند اشاره می شود (اتکینسون[3] و همکاران، ترجمه براهنی و همکاران، 1385).
2-2-1-1. نظریه های ارزیابی[4]و انتساب[5]
هنگام رویارویی با رویدادهای تنش زا مشکلات شناختی عمده ای ایجاد می شود. از جمله مشکل در تمرکز فکر، ناتوانی در نظم بخشی به افکار و در نتیجه نقص در عملکردهای روزمره به ویژه در تکالیف پیچیده. این اختلالات شناختی به این دلیل است که اولا برانگیختگی هیجانی می تواند در کار پردازش اطلاعات اخلال ایجاد کند. به این ترتیب که هر چه در برخورد با فشارها بیشتر مضطرب شویم، دچار مشکلات شناختی بیشتری خواهیم شد. دوم اینکه افکار پراکنده ای که هنگام مواجهه با رویدادهای تنش زا از ذهن می گذرند، ایجاد کننده اختلالات شناختی می باشند. به این ترتیب درباره منابع احتمالی مقابله نگران شده و کمتر تامل می کنیم و در نتیجه خود را به خاطر نداشتن کارایی سرزنش می کنیم. اختلالات شناختی در دوره تنش، مردم را به طرزی انعطاف ناپذیر به سوی الگو های رفتاری آشنا می کشاند به طور مثال بعضی ها علیرغم این که الگوهای رفتاری کودکانه آنها با شرایط ایجاد شده همخوانی ندارد، به این الگوها متوسل می شوند (اتکینسون و همکاران، ترجمه براهنی و همکاران، 1385).
2-2-1-1-1. نظریه آرنولد درباره ارزیابی
ارزیابی، برآورد کردن اهمیت شخصی یک رویداد است. تقریبا همه نظریه پردازان شناختی هیجان موافق این عقیده اند که هیجان ها بدون ارزیابی رویدادهای پیشایند ایجاد نمی شوند و این ارزیابی ها و تعبیر های فرد از موقعیت ها و پیامد ها است که موجب هیجان می شود و نه خود رویداد یا پیامدهای آن رویداد. یکی از قدیمی ترین نظریه پردازان شناختی، ماگدا آرنولد[6](1960، 1970) است. او معتقد است ادراک یک رویداد موجب ارزیابی مثبت یا منفی از آن رویداد می شود، نحوه ارزیابی، هیجان ها را به وجود می آورد و نوع هیجان نحوه عمل ما را تحت تاثیر قرار می دهد. البته تاکید آرنولد در ارزیابی رویدادها، بر ساختارهای سیستم لیمبیک مغز از جمله بادامه است. فعالیت سیستم لیمبیک بر جلوه های صورت، واکنش های سیستم خود مختار و درون ریز و سیستم انگیختگی کلی، تاثیر می گذارد. او معتقد است هیجان ها از طریق تاثیر گذاری بر این سیستم های زیستی، موجب عمل می شوند. مغز محرک ها را با افزودن پردازش اطلاعات، انتظارات، خاطرات، عقاید، اهداف، قضاوت ها و انتساب ها بیشتر ارزیابی می کند. از نظر آرنولد ارزیابی مثبت ومنفی از رویدادها، احساس دوست داشتن یا دوست نداشتن را که همان احساس هیجانی است در ما ایجاد می کند. این احساسات از این نظر اهمیت دارند که اثر انگیزشی به دنبال دارند. به این معنی که دوست داشتن، گرایش انگیزشی به سمت رویداد و موقعیت و دوست نداشتن، گرایش انگیزشی به دوری و اجتناب از آن رویداد را ایجاد می کند. همین حالات گرایش و اجتناب است که به هیجان ها نیروی جهت دار می دهد. ( به نقل از مارشال ریو[7]، ترجمه سید محمدی، 1387)
2-2-1-1-2. نظریه لازاروس درباره ارزیابی
رویکرد دیگری نیز به ارزیابی وجود دارد که ارزیابی را به شکل پیچیده تری تبیین می کند. ریچارد لازاروس(1991، به نقل ازمارشال ریو، ترجمه سید محمدی،1387)، مانند آرنولد بر فرایندهای شناختی به عنوان میانجی میان رویدادهای مهم زندگی و شرایط محیطی با فعالیت های فیزیولوژیکی و رفتاری تاکید دارد. لازاروس ارزیابی های خوب و بد را بر اساس مفاهیم پیچیده تری بیان کرد. او بیان کرد که افراد هنگام مواجهه با رویدادهای مختلف به ارزیابی این نکته می پردازند که آیا این موقعیت با سلامتی آنها ارتباط دارد یا خیر. در حقیقت موقعیت ها و رویدادها در رابطه با هماهنگی شان با اهداف شخصی، سلامتی، وضعیت مالی، احترام و عزت نفس شخص مورد بررسی قرار می گیرند. به محض این که یکی از این پیامدها در معرض خطر باشد، رویداد معمولی به رویدادی مهم برای فرد تبدیل شده و واکنش های بعدی را به وجود می آورد. البته به عقیده او این ارزیابی ها به همین جا ختم نمی شوند بلکه افراد به پیش بینی توانایی های بالقوه خود برای کنار آمدن با موقعیت می پردازند. به این معنا که اگر این رویداد با هر یک از جنبه های سلامت جسمی و روانی فرد ارتباط داشته باشد، آیا او قادر به اداره کردن آن می باشد یا خیر. این پیش بینی اهمیت دارد چراکه پیش بینی نحوه و توان کنار آمدن، ارزیابی از موقعیت را تغییر داده و تغییر ارزیابی ها هیجان ها را تغییر می دهد. در حقیقت تصویری که لازاروس از هیجان ارائه می دهد همچون آرنولد تصویری انگیزشی است اما کمی پیچیده تر. به این معنا که انسان ها هنگام مواجهه با رویدادهای مختلف زندگی، انگیزه های شخصی را وارد موقعیت می کنند و سپس به ارزیابی آن می پردازند. از این رو لازاروس نظریه هیجان خود را " نظریه شناختی- انگیزشی- رابطه ای" می نامد. جنبه شناختی این نظریه به ارزیابی های فرد اشاره دارد. جنبه رابطه ای به ارتباطی که فرد میان آن رویداد با منافع و مضرات و تهدیدهایی که به دنبال دارد، برقرار می کند و جنبه انگیزشی به نتیجه حاصل از ارزیابی ها در رابطه با اهداف و سلامت خود مربوط می شود (مارشال ریو، ترجمه سید محمدی، 1387).
در حالی که آرنولد برای ارزیابی، دو بعد اصلی( دوست داشتن و دوست نداشتن) قائل بود، لازاروس بر دو بعد ارزیابی شامل ارزیابی نخستین[8] و ثانوی[9] تاکید بیشتری داشت. امروزه نظریه پردازان شناختی به دنبال این هستند که الگوی بی همتایی از ارزیابی های مرکب از جمله ارزیابی انتظار وقوع رویداد، مسوول بودن برای وقوع رویداد و هماهنگی رویداد با معیارهای فرد و جامعه را ارائه دهند. ارزیابی مرکب عبارت است از تعبیر معانی متعدد برای رویداد محیطی. یکی از ویژگی های مهم نظریه های ارزیابی هیجان، تلاش برای توضیح فرایندهای تمایز هیجان می باشد. وقتی افراد با رویداد مهم و هیجان انگیزی روبرو می شوند، برای تعبیر آن به ارزیابی شناختی می پردازند. نتیجه این خواهد بود که به تناسب تعدد و تنوع این ارزیابی ها، هیجان و واکنش های متفاوتی ایجاد می شود (همان منبع).
2-2-1-1-3. نظریه انگیزشی محافظت از خود
بر اساس نظریه انگیزشی محافظت از خود[10]، رفتار هر فرد تابعی است از ارزیابی تهدید (ارزیابی عوامل موثر در احتمال بروز پاسخ مانند میزان آسیب پذیری) و ارزیابی مقابله (ارزیابی میزان توانایی اجتناب از نتایج منفی یا کنار آمدن با آنها). بر اساس این نظریه ارزیابی مقابله تحت تاثیر احساس خود- بسندگی است به این معنا که آیا ما قادری هستیم راهبرد مناسب را به کار ببریم یا خیر. در حقیقت متغیر شناختی خود بسندگی نقش مهمی در رفتارها و سبک های منتخب زندگی ما ایفا می کند چراکه بعضی مشکلات، محصول شیوه پاسخدهی نادرست ما به رویدادها می باشد (مدوکس[11] و همکاران، 1995، به نقل از فیرس و ترال، ترجمه فیروز بخت، 1386). امروزه سلامت به معنای به زیستی است و فقط بیمار نبودن مورد نظر نمی باشد. از این رو تمرکز بر رفتار و سبک زندگی مناسب هنگام رویارویی با استرس ها از اهمیت برخوردار است ( برانون و فایست، 2000، رایس،1998 ، ، به نقل ازهمان منبع).
البته علیرغم اهمیت رویکرد هایی که ارائه شد، نظریه های ارزیابی نمی توانند به طور کامل توجیه کننده و پیش بینی کننده واکنش های انسان باشند چراکه فرایندهایی غیر از ارزیابی از جمله دانش و انتساب های فردی در بروز واکنش به رویدادهای محیطی موثرند. یادگیری های متعددی که انسان در طول زندگی کسب می کند، دانش هیجانی عظیمی برای فرد فراهم می کند و همین دانش عظیم است که فرد را قادر می سازد موقعیت ها را با تمایز زیادی ارزیابی کرده و واکنش مناسبی در موقعیت بروز دهد. لذا هرچه دانش فرد دقیق تر و جامع تر باشد، توانایی اش در پاسخ به رویدادهای زندگی مناسب ترخواهد بود. از طرف دیگر، فرضیه اصلی در نظریه انتساب این است که افراد هنگام مواجه شدن با رویدادها تمایل دارند بدانند چرا با پیامد خاصی مواجه شده اند.
2-2-1-1-4. نظریه وینر درباره انتساب
انتساب یعنی دلیلی برای توجیه پیامدهای مهم زندگی. انتساب ها نیز مانند ارزیابی ها از این لحاظ اهمیت دارند که وقتی برای توضیح پیامدها از آنها استفاده می کنیم، واکنش های هیجانی و رفتاری ما را به وجود می آورند. وینر[12] (1985، 1986) در نظریه انتسابی خود، دو نوع ارزیابی پیامد را بررسی می کند. در ارزیابی نخستین پیامد، او معتقد است افراد به ارزیابی پیامدها تحت عنوان پیامدهای مثبت و پیامدهای منفی می پردازند و سپس واکنش هیجانی متناسب با آن را بروز می دهند. به طور مثال شادی و غم به دنبال پیامدهای خوب و بد روی می دهند. طبق نظریه انتساب افراد علاوه بر این واکنش های نخستین، به توجیه پیامدها می پردازند. این همان ارزیابی ثانوی پیامد است به این معنا که فرد به ارزیابی این مساله می پردازد که چرا پیامد خاصی روی داده است. توجیه و ارزیابی ثانویه، واکنش های کلی اولیه را متمایزتر می کند. نظریه پردازان انتساب، بررسی خود را با ارزیابی های ساده آغاز کرده و به تدریج به سمت ارزیابی های پیچیده مثل موجه بودن پیش می روند. در حقیقت وینر (1982، 1986) یک نوع دیگر ارزیابی را مطرح می کند ارزیابی این که چرا پیامد روی داد. بنابر این، نقش شناخت در واکنش های انسان، نه تنها ارزیابی معنی رویدادها است (ارزیابی) بلکه ارزیابی این مساله نیز هست که چرا پیامد خاصی به این صورت اتفاق افتاده است (انتساب) (به نقل از مارشال ریو، ترجمه سید محمدی، 1387).
آبرامسون، سلیگمن و تیزدیل[13](1978، به نقل از اتکینسون و همکاران، ترجمه براهنی و همکاران، 1385) معتقدند هر گاه انسان ها رویدادهای منفی را به عللی پایدار در درون خودکه بر تمام ابعاد زندگیشان تاثیر می گذارد، نسبت دهند (انتساب فراگیر و پایدار به خویشتن)، احتمال درماندگی و کندی پاسخ به آن رویدادها منفی برایش بیش از دیگران است. به عقیده این محققان انسان ها شیوه های همسانی برای اسناد دادن به رویدادها دارند و همین اسنادها نحوه واکنش آنها به رویدادها را رقم می زند. برخی ویژگی ها از قبیل تعهد، احساس کنترل و مبارزه و تلاش، با عوامل موثر در تنش زا به شمار آوردن رویدادها رابطه متقابل دارند. احساس کنترل و تلاش متضمن ارزیابی شناختی مبنی بر این باور است که تغییر در زندگی امری طبیعی است.
2-2-1-2. نظریه های مقابله
2-2-1-2-1. نظریه لازاروس درباره راهبردهای مقابله
به طور کلی" فرایند کوشش شخص برای حل و فصل شرایط تنش زا را مقابله می نامند"(اتکینسون و همکاران،ترجمه براهنی و همکاران،1385، ص: 507).
در ادبیات روانشناختی رویکردهای مختلفی به مقابله وجود دارد. نخستین تحقیقات بر روی نقش فرایند شناختی-رفتاری توسط لازاروس به عنوان تعدیل کننده اثرات تنیدگی ارائه شده که تعمیم آن مکانیزم های دفاعی را نیز شامل می شد (لازاروس، 1988، به نقل از قریشی راد، 1389). در حالی که در نظریه مکانیزم های دفاعی با نحوه مقابله به عنوان خصوصیت شخصیتی برخورد شده است (پااولهان، 1994، به نقل ازهمان منبع)، فولکمن و لازاروس آن را برای پیش بینی کیفیت مقابله فردی ناکافی تلقی می کنند (قریشی راد، 1389). به عبارت دیگر پاسخ به رویدادها، به ارتباط متقابل فرد و محیط، تجربیات شناختی، متغیر های فرهنگی و اجتماعی و به نتیجه فرایند ارزیابی منابع شخصیتی از جمله توانمندی های فرد در حل مسائل، اخلاقیات و حمایت اجتماعی، بستگی دارد (فولکمن و لازاروس، 1988، به نقل از قریشی راد، 1389). از جانب دیگر مدل بیلینگز و موس(1984، به نقل ازهمان منبع)، به مقابله مبتنی بر شناخت و رفتار که با ارزیابی رویداد تنیدگی زا برای دستیابی به تعدیل تنیدگی هیجانی همراه است، تاکید دارند. بیلینگز و موس در پرسشنامه ای که برای بررسی شیوه های مقابله طراحی کرده اند، همانند اندلر و پارکر سه راهبرد مقابله ای شناختی یا مساله مدار، رفتاری یا هیجان مدار و اجتنابی را می سنجند (قریشی راد، 1389).
به طور کلی پژوهش ها در مورد تنیدگی در زمینه روانشناسی شناختی-رفتاری، راهبردهای مقابله را به منزله سازگاری روانی قلمداد می کند. چراکه انتخاب راه های مناسب پاسخ به فشارهای روانی، از تاثیر تنیدگی بر سلامت روانی افراد کاسته و به سازگاری روانی منجر می شود (اندلر و پارکر،1990، اندلر و پارکر، 1994 و وایلانت[14]، 1992، به نقل از قریشی راد، 1389). در هر حال به دلیل نقش دائما در حال تغییر مقابله، بهتر است نه تنها آنچه که فرد هست بلکه حتی آنچه که فرد انجام می دهد را در مطالعه راهبردهای مقابله ای در نظر گرفت. در واقع طبیعت چند بعدی مقابله ایجاب می کند که رویکردهای مختلف، برداشت های مختلفی از آن ارائه دهند و گاه به عنوان منبع شخصیتی و گاهی به عنوان پاسخی از سوی فرد به مقوله مقابله نگاه شود (قریشی راد، 1389). در نظر گرفتن همه ابعاد مقابله از اهمیت برخوردار است زیرا مقابله عبارت است از فرایند فعال و هدفمند پاسخ به رویدادهای ارزیابی شده و مرتبط با بهزیستی فرد ( لازاروس و فلکمن،1984، به نقل از پیج، تورینی و ریناد[15]، 2010).
همانطور که اشاره شد یکی ازدیدگاه های اساسی درزمینه تنیدگی واسترس، دیدگاه شناختی لازاروس است. لازاروس بر این باور است که فشارهای روانی به شناخت فرد از خویشتن و محیط بستگی پیدا می کند (1990، به نقل از پروین و جان، ترجمه جوادی و کدیور، 1381). لازاروس(1991، به نقل از سید محمدی،1387) معتقد است انسان ها هنگام مواجهه با رویدادهای زندگی به دو نوع ارزیابی کلی می پردازند. در ارزیابی اولیه، فرد به ارزیابی ضرر، تهدید و منفعت دررابطه با سلامتی، اهداف و حتی عزت نفس خود در موقعیت می پردازد و سپس در ارزیابی ثانویه، توانایی کنار آمدن خود را با آن رویداد بررسی می کند. نتیجه مهم چنین ارزیابی هایی این است که درک توانایی های کنار آمدن، نحوه ارزیابی از موقعیت ها و نحوه ارزیابی موقعیت، واکنش های هیجانی، عاطفی و انگیزشی را تحت تاثیر قرار می دهد. لازاروس و فلکمن (1984، به نقل از اسکرو اور، کریج و گارنفسکی[16]، 2007، و گیلبار، ارهان و پلیوازکی[17]، 2005) معتقدند ارزیابی فرد از رویداد استرس زا از این جهت اهمیت دارد که نحوه ارزیابی (منفی یا مثبت)، روش های مقابله ای فرد را که شامل کوشش های رفتاری و شناختی برای مدیریت رویداد می باشد تحت تاثیر قرار خواهد داد. در حقیقت تاکیدی که لازاروس بر ارزیابی موقعیت های تنیدگی زا دارد، نشان دهنده این موضوع مهم است که راهبردهای مقابله ای به تنهایی انطباقی یا غیر انطباقی نمی باشند بلکه نحوه تعامل این راهبردها با شرایط و بافتی که در آن بروز می کنند، تعیین کننده انطباقی بودن یا نبودن این راهبرد ها می باشد (لازاروس، 1999، به نقل از همان). به علاوه با توجه به نحوه ارزیابی موقعیت، راهبردهای مورد استفاده افراد همواره از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت است (فلکمن، 1991، به نقل از اسکرو اور، کریج و گارنفسکی، 2007).
برای ارزیابی نحوه رویارویی با موقعیت های تنیدگی زا، مقیاس های متعددی بر اساس نظریات مختلف و اصول روان سنجی طراحی و تهیه شده است که هر کدام نقاط قوت و ضعفی دارند. محققان اولیه، دو رویکرد اختصاصی مقابله شامل مقابله مساله مدار یا تفکر مدار([18]TC) و مقابله هیجان مدار(EC[19]) را متمایز نموده و پرسشنامه مقابله 65 سوالی فولکمن و لازاروس برای سنجش این رفتارها ابداع شد (لازاروس، 1988،به نقل از قریشی راد، 1389). بیلینگز و موس ( 1984، به نقل از همان منبع) نیز، مقیاسی 19 سوالی برای سنجش سه راهبرد مقابله ای شناختی، رفتاری و اجتنابی(AC[20]) ابداع کرده اند. همچنین اندلر و پارکر (1990، به نقل ازقریشی راد، 1389) در مقیاسی 48 سوالی، علاوه بر سه راهبرد اصلی پیشین، چندین راهبرد فرعی از جمله راهبرد روی آوردن به اجتماع را مورد سنجش قرار داده اند.
Brannon & Feist-1
Phares & Trull-2
Atkinson-3
Appraisal-1
Attribution-2
Magda Arnold-3
Marshall Reeve-1
Primary appraisal-2
Secondary appraisal-3
Protection motivation theory-1
Maddux-2
Weiner-3
Abramson, Seligman & Teasdale-1
Vaillant -1
Pagé, Tourigny & Renaud-2
Schroevers, Kraaij & Garnefski-3
Gilbar, Or-Han & Plivazky-4
Thinking-Centered-1
Emotion-Centered-2
Avoidance-Centered-3
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 114 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
نگاهی به تاریخچه موادمخدر در جهان :
استعمال موادمخدر بسته به نوع فرهنگ در هر جامعه متفاوت است نقش گیاه خشخاش بر روی لوحههای گلی و کتیبههای سنگی بیانگر آگاهی اقوام گذشته از این گیاه و خواص آن میباشد .حداقل حدود هفت هزار سال پیش انسان از شیره تریاک، تریاک و دانههای خشخاش به انواع مختلف به عنوان داروهای ضد درد و شفا بخش امراض استفاده میکردهاند. (میرعلی، 1384 ،ص 49).سومریان از کهن ترین اقوامی هستند که از تریاک استفاده میکردند و از آن به نام گیاه شادی بخش نام میبردند . مجارستان اولین کشور اروپایی است که گیاه خشخاش را هزار ودویست سال پیش از میلاد مسیح میشناختند و از شیره آن استفاده میکردند. (برفی، 1384 ،ص 58)
در کشورهای گرم وخشک خاورمیانه چندین هزار سال پیش ، بومیان کشف کردند که یک گیاه یکساله در 9-7 روز معین شیره ای تولید میکند که اگر خورده شود ، رنج ناشی از درد را از میان می برد.
خشخاش ابتدا در مصر کشت شد و بنام تبائیکا[1] شناخته میشد . که از واژه طبس [2]نام شهری در مصر باستان که در آن خشخاش کشت میشده بر گرفته شده است . در پاپیروسهای ابرس که از 1500 سال پیش از میلاد به جای مانده ، به روشی درمانی برای آرام کردن کودکان اشاره شده است. همان روشی که امروزه به کمک آن در مصر کودکان را آرام میکنند و برای این منظور دارویی به کار میبرند که در آن تریاک به کار میرود . در این پاپیروسها از نوشیدنی ویژه ای نام برده شده است که آمیخته ای از تریاک و الکل است . 1500 سال پیش از میلاد تخم خشخاش از مصر به یونان برده شده و در آنجا رواج یافته است.در افسانههای هومر از جزیره ای یاد شده است که در آن قهرمانان ادیسه گرفتار نشئگی مواد اعتیاد آوری گردیده و نجات از آن به سادگی میسر نبوده است .در ادبیات کلاسیک ویرژیل [3] و اوید [4] اشارههایی به خشخاش شده است و خدای خواب یونانیان موسوم به هیپنوز [5] همانند خدای خواب رومیان سومنوس غالبا در حالیکه شاخهای از گیاه خشخاش در دست داشت و یا خود را با آن آراسته بود و گاهی اوقات با ظرفی دارای تریاک در دست نقاشی میشد . تریاک در یونان باستان دارای اهمیت بوده و به نظر میرسید که تریاک داروی همه دردها باشد : در برابر سم و گزیدگی و زهر مقاوم است ، سرد مزمن ، تهوع و سرگیجه ، کری ، گرفتگی نفس ، کولیک ، یرقان ، سفت شدن طحال ، سنگ ، شکایتهای دستگاه ادراری ، تب ها ، جذام ، مشکلات مخصوص زنان ، مالیخولیا ، و طاعون را درمان می کند . در سده پنجم پیش از میلاد بازرگان عرب تخم خشخاش را به عنوان دارو به ایران وارد کرده و از راه ایران به چین بردند ( کریم پور : 1364 ، ص 40). در آغاز سده دهم میلادی در کتب پزشکی چین به تریاک اشاره شده است . در آغاز سده هیجدهم ورود مقادیر زیاد تریاک به کشور چین طی یک قرن توسط دولت انگلیس سبب بروز جنگها و کشمکشهایی بین دو کشور گردید که به جنگ تریاک شهرت یافت . دولت انگلیس ورود تریاک به چین را که بیشتر در آن کشور به جای دارو به کار برده میشد ، با 200 صندوق تریاک در سال 1729 آغاز کرد و در سال 1383 به بیش از 40000 صندوق و در سالهای دهه 1850 به 70000 صندوق افزایش داد ( یزدانی : 1359 ، ص 35). این امر سبب معتاد شدن چندین میلیون چینی ، بر باد رفتن حجم زیادی از توان مالی چین و ایجاد بحران در زمینههای اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی این کشور شد . این وضعیت برخی از روشنفکران چینی را واداشت تا جنبشی سیاسی – اجتماعی را بر علیه واردات تریاک توسط انگلیس سازمان دهند و دولت چین را واداشتند تا قوانینی بر علیه ورود تریاک و مصرف آن را در این کشور وضع کند .
در سال 1860مافیا که پشتیبان تودهها بود منحرف میشود و به تشکیلات ضد بشری تبدیل میگردد .موسولینی این سازمان را در ایتالیا از بین برد اما مافیا وارد آمریکا شد . جامعه ملل در برابر این هجوم مافیایی موادمخدر عکس العمل نشان داد و طی قرارداد 23 ژانویه 1912 در لاهه به امضای جمعی از کشورها رسید اقدام به محدود کردن کشت و تجارت تریاک نمود و جمع زیادی ازکشورها به جمع مبارزه کنندگان موادمخدر پیوستند(همان،ص 48 ). پس از پایان جنگ جهانی دوم، تایلند، لائوس و برمه مرکز فعالیت مافیا گردید و مناطق مذکور را "مثلث طلائی" نامیدند. در سال1949 که انقلاب سوسیالیستی چین به پیروزی رسید در حدود 50 میلیون نفر در چین معتاد به موادمخدر بودهاند. مائو رهبر انقلاب چین، مبارزه سخت و جدی بر علیه گروههای سازمان یافته قاچاقچیان موادمخدر را آغاز و ضربه ای هولناک بر معتادین و قاچاقچیان و سودگران وارد آورد . در خاورمیانه نیز به علت جنگ داخلی در افغانستان در حدود دو میلیون نفر مهاجر افغانی در پاکستان بسر میبرند که بین افغانستان و پاکستان در رفت و آمد می باشند موادمخدر را از افغانستان به پاکستان حمل می کنند و این دو کشور "هلال طلائی" نامیده میشود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 سازمان مافیا و سایر قاچاقچیان با استفاده از بی نظمی، اختلافات قومی و مذهبی در بعضی از کشورهای مستقل مشترک المنافع، مسیر جدیدی را از شمال افغانستان برای عبور از کشورهای مذکور برای حمل موادمخدر به اروپا گشودند بطوری که تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، ارمنستان و اوکراین و آذربایجان مسیر ترانزیت موادمخدر به اروپا شده است (همان،ص 50).
در دوران تشنجات جهانی ایتالیا، انگلیس، فرانسه و آلمان مرکز فعالیت مافیا شد . اسپانیا به دلیل داشتن سواحل طولانی در دریای مدیترانه و اقیانوی اطلس یکی از پایگاه های قاچاقچیان موادمخدر در اروپا بشمار میرود. در قاره آفریقا نیز سازمان مافیا با استفاده از جنگ های داخلی، فقر،هرج و مرج در کشورهای آفریقائی، سعی در گسترش کشت خشخاش در قاره مذکور از جمله اوگاندا، زامبیا، نیجریه، کنگو و آفریقای جنوبی را دارد. در قاره آمریکا مصرف آمفتامین در بین معتادان رو به ازدیاد است. در ایالات متحده آمریکا که سازمان مافیا فعالیت گسترده دارد مصرف انواع موادمخدر حتی در بین دانش آموزان متداول است . کوکائین از کلمبیا و ونزئلا، هروئین از شرق آسیا و مکزیک وارد آمریکا میشود. کوکائین بیشترین نوع موادمخدر مصرفی در آمریکا میباشد (همان،ص70).
تاریخچه موادمخدر در ایران :
در ایران پیش از اسلام استفاده از الکل رواج داشته و پس از اسلام نوشیدن مشروبات الکلی مخالف با شعایر مذهبی به شمار رفت . از این رو استفاده از تریاک و حشیش در برخی نقاط ایران به عنوان یک داروی اولیه شدت یافته است. به کار بردن تریاک در ایران به صورت سنتی معمول بوده ، خواص کیفری آن کمتر مورد نظر بوده و جایگزین گستره وسعی از نیازهای برآورده نشده پزشکی و بهداشتی بوده است . بسیاری از مردمی که تریاک مصرف میکردهاند ، به کار روزمره خود نیز ادامه میداده و اساسا مشکلی در زمینه فعالیتهای اجتماعی و خانوادگی خود نداشتهاند. افزون بر آن تولید ، فروش و مصرف آن جرم تلقی نشده و افرادی که از ان استفاده می کردند از جامعه طرد نمیشدند .
به هر روی مسئله اعتیاد به موادمخدر به ویژه اعتیاد و کاربرد نابجای تریاک در ایران از ربع سوم سده نوزدهم آغاز میشود . پیش از آن گر چه تریاک در دسترس بوده به نظر میرسد که اعتیاد به آن بسیار کم بوده است . در آن هنگام کاربرد تریاک بیشتر جنبه دارویی داشته و به دلیل خاصیت ضد درد بودن آن داروی همه دردها و بیماریها شناخته می شده است (فزونی :1357،ص51). در تاریخ ایران به جز دو مورد که آن هم مشکوک است نامی از تریاک و مصرف آن برده نشده است . برای نمونه در سده سوم میلادی شخصی به نام ژادوس هاکاداس که یک پزشک یهودی بوده است به بیماران خود پیش از عمل جراحی شربتی میداده است که خواب آور بوده و گروهی از تاریخ نویسان آن را از ترکیبات تریاک میدانند . مورد دیگر سروده ای است که در شاهنامه : پس از آنکه رستم آگاه میشود که فرزند خود سهراب را مجروح کرده است از کاووس شاه همین دارو را خواسته است . در پارسی کهن به تریاک ابیون میگفتند که افیون معرب آن است . دو پزشک ایرانی ، ابوعلی سینا و محمد زکریای رازی که کوشش زیادی در پیشرفت دانش پزشکی آن روزگار داشتند در کار درمانی خویش از تریاک به شکلی موثر و گسترده بهره میگرفتند . از آنجا که پس از سدههای میانه ، کتابهای ابوعلی سینا به عنوان پایه آموزش پزشکی در کشورهای اروپایی به کار برده شد ، تریاک در این کشورها نیز رواج یافت و کاربرد درمانی گستردهای پیدا کرد . پزشکان قدیم ایران از خواص تریاک اگاه بودند و تنها در موارد خیلی ضروری آن را به کار میبردند چنانکه فخرالدین سمرقندی در کتاب خود نوشته است : باید حذر نمود از استعمال افیون در صداع ، مگر آنکه بوده باشد صداع در نهایت شدت . در کتاب اخلاق روحی نوشته عطاء الملک روحی این روایت آمده است : سلطان محمد غزنوی برای لشکر کشی به یکی از شهرها روان بود . گویند محمد در هنگام جنگ پیش از رسیدن به شهرهای دشمن بر روی تختی که روی پیل بود استراحت میکرد و در هنگام حمله از پیل پیاده می شد و بر اسب می نشست . شیخ الرئیس ابوعلی سینا که در آن سفر همراه شاه بود اندکی تریاک به وی داده و نامبرده برای کاهش سردرد روی همان تخت میل کرد و تا روز بعد در خواب عمیقی فرو رفت و نتوانست از پیل پیاده شود و جنگ نماید دوره صفویه را می توان آغاز اعتیاد به موادمخدر و به عنوان یک نابسامانی و مشکل پیچیده اجتماعی دانست . میگویند که نخست موادمخدر ، به ویژه تریاک برای کاهش اضطراب بزرگان و رجال کاربرد پیدا نموده و سپس در میان قشرهای مختلف مردم به کار رفته است . تا آنجا که گسترش روزافزون و نگران کننده کاربرد مواد افیونی شاه طهماسب اول را واداشت مبارزهای جدی را با اعتیاد و موادمخدر آغاز کند . وی مقدار زیادی از تریاکهای سلطنتی را از بین برد و مبلغی نزدیک به 500 تومان به دارایی درباره خود زیان وارد ساخت . پس از او شاه عباس کبیر این مبارزه را ادامه داده و مردم را از زیانهای تریاک اگاه کرد . وی برای کسانی که مبادرت به ترک اعتیاد نمینمودند ، مقرراتی وضع کرد و متخلفین را به مجازات میرساند . این اقدامات نه تنها در کاهش مصرف تریاک تاثیر نداشت بلکه روز به روز مصرف آن را گسترش داد تا آنجا که تاورنیه جهانگرد فرانسوی در سال 1629 میلادی در مورد چگونگی اعتیاد در ایران چنین نوشت : از عادتهای بد و حیرت انگیز ایرانیان استعمال تریاک است که حب کرده و میخورند . ابتدا به اندازه سر سنجاق و بعد کم کم آن را زیاد کرده تا به نصف فندق میرسانند و هنگامی که کار به اینجا میکشد دیگر جرات ترک آنرا پیدا نمی نمایند ( کریم پور : 1365 ، ص 64). در این دوران محلهای مخصوصی بنام کوکنار خانه وجود داشته که به منظور کیف و نشئه خشخاش را جوشانده و آب آن را مینوشیدند . نخستین بار در دربار شاه عباس ، توسط سفیر هند تریاک کشیده شد و شاه عباس رسما این عمل را بد میدانست و درباریان را از کشیدن ان بر حذر می داشت ( ستوده :1355، ص63).
در دوران قاجاریه مصرف موادمخدر به صورت امروزی در دوره ناصرالدین شاه با فعالیت استعمارگران انگلیس شکل گرفت و در واقع موادمخدر شکل سیاسی به خود گرفت . کشت خشخاش توسط امیرکبیر در این دوره انجام و صادرات این محصول به خارج از کشور از جمله هند نیز شروع شد با وجود ممانعت دولت هند با ورود تریاک، امیرکبیر توسط شیل وزیر مختار انگلیس در ایران توانست نظر دولت هند را نسبت به این موضع تغییر دهد و وی وادار به وارد کردن تریاک از ایران کند. ورود کارگران هندی به ایران نیز به علت کشیده شدن خطوط ارتباطی بین هند و انگلیس که از ایران می گذشت باعث گسترش مصرف تریاک در ایران شد .(میرعلی، 1384 ،ص 47)
در سالهای نخست دهه 1330 دولت ایران ، شمار معتادین کشور را بیش از 5/1 میلیون برآورد نمود و 98 درصد این افراد را معتاد به تریاک و شیره تریاک میدانست . با توجه به جمعیت ایران در آن سالها که نزدیک به 21 میلیون بود ، رقم یاد شده 7% جمعیت کشور را در بر میگرفت با نگاهی گذرا به اقدامات دولت ایران طی 45 سال از سال 1290هجری شمسی تا 1335 در جریان جنگ اول و دوم جهانی و چندی پس از آن ، در می یابیم که در مبارزه با کشت ، تولید ، فروش ، مصرف مواد مخدر در مراحل گوناگون ، برنامه های چندی به مورد اجرا گذاشته شده و اغلب با موفقیت کمی همراه بوده است در سال 1333 با اعلام ممنوعیت کشت خشخاش و مصرف تریاک شمار معتادین کشور تا مرز 400000 نفر کاهش یافت . بنا به دلایلی از جمله وسعت کشور ، پراکندگی بسیار زیاد جمعیت در بیش از 65000 شهر و آبادی که کنترل آنها را مشکل می نماید ، کشت سنتی خشخاش در روستاها و آشنایی کشاورزان با کشت آن ، فساد دستگاه دولتی و سود آوری کلان کشت آن برای فئودالها ، وجود دو همسایه خشخاش کار در شرق و غرب کشور ، هزینه بسیار بالای نگهداری شبکه کارکنان کنترل مواد مخدر و نبودن برنامه درمانی برای معتادان ، موفقیت در از بین بردن کشت خشخاش کامل نبود و مبارزه با مصرف غیر طبی تریاک و برنامه درمان معتادان هم هر چند کاهش قابل ملاحظه شمار مصرف کنندگان را به دنبال داشت ولی به هیچ وجه به ریشه کنی مسئله منجر نشد ( ضرابی :1359 ،ص80-87).
همچنانکه گفته شد این وضعیت دیری نپاید و با روان شدن مواد مخدر از کشورهای همسایه به ویژه مرزهای شرقی کشور که ممنوعیتی در آنها وجود نداشت ، شمار معتادین ایرانی به زودی رو به افزایش گذاشت تا آنجا که در سال 1347 ، دولت خط مشی تازهای را در مورد کشت و مصرف تریاک در پیش گرفت . این اقدام به منظور پیش بردن دو هدف درمان معتادین و کنترل اعتیاد به مواد مخدر صورت گرفت . معتادین به دو گروه معتادین ثبت نام شده یا کوپن دار و معتادین غیر قانونی تقسیم شدند . گروه نخست را معتادینی تشکیل میدادند که دارای سنی بالاتر از 60 سال بوده و گمان میرفت که شانس کمی برای درمان توانبخشی آنها وجود داشته باشد. برای تامین نیاز این افراد به تریاک دولت کشت خشخاش را در نواحی محدودی با نظارت دولت مجاز اعلام کرد . از سوی دیگر برنامههایی درمانی برای درمان و توانبخشی معتادین غیر قانونی پیش بینی گردید . ( فزونی 1357،ص48). وزارت تعاون و امور روستاها ماموریت یافت تا به افرادی اجازه دهد که به کشت محدود خشخاش اقدام کنند و مقرر شد که 80 درصد درآمد دولت از تریاک ، صرف درمان معتادان و برنامههای پیشگیری شود . در مورد معتادان این تصمیم گرفته شد که چون وسایل درمانی برای همه آنها مهیا نیست ، به علاوه به علل بیماریهای جسمی و کهولت قادر به ترک نیستند ، همچنین به این امید که مانعی در راه اشاعه هروئین ، کوتاه شدن دست قاچاقچیان و کنترل دولت شود ، در شرایط معینی با صدور کوپن ، سهمیه تریاک داده شود. اما به دلیل فراوان شدن مواد مخدر و عرضه ان در بازار توسط کسانی که افزون بر نیاز خویش تریاک دریافت میکردند. روی آوردن گروهی از روشنفکران و کافه نشینان سرخورده به مواد مخدر به دلیل خفقان سیاسی آن دوران ، آسان بودن نگهداری ، حمل و کاربرد هروئین و برپایی آزمایشگاههای ساخت هروئین به دلیل افزایش تریاک در کشور ، این طرح با شکست روبرو گردید ( ضرابی : 1359، ص85).
[1] -Thebaica
2- Tebes
[3] - Virgile
[4] - Ovid
[5]- Hypnos
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 3756 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 33 |
پاورپوینت (اسلاید) با موضوع رهبری تحول آفرین
|
این فایل شامل اسلایدهایی در خصوص رهبری تحول آفرین به زبان فارسی می باشد که مواردی نظیر تعاریف، مکاتب رهبری، مطالعات سالهای اخیر، تئوری رهبری تحول آفرین، ویژگی های رهبری تحول آفرین، مؤلفه های رهبری تحول آفرین (نفوذ مطلوب یا کاریزما، انگیزش الهام بخش، تحریک هوشی، ملاحظات شخصی)،تعاریف رهبری,تفاوت های رهبری و مدیریت ,تئوری های شخصیتی (ویژگی های شخصیتی) ,تئوری های رفتاری,تئوری های موقعیتی اقتضایی,رهبری تحول آفرین,مهمترین پارامترهای مؤثر بر سبک رهبری تحول آفرین ,هوشمندی (IQ) ,فرهنگ سازمانی و ... را در ۳۳ اسلاید ارائه می کند.
مقدمه
انسانها، روابط متعددی با یکدیگر برقرار میکنند (دوستی، خویشاوندی) که رهبری نیز یکی از آنهاست.در دنیای سازمانی نوین، یکی از مهمترین شاخصهای تأثیرگذار بر جوامع، عنصر مدیریت است که شکل مطلوب آن مدیریت همراه با رهبری تلقی میشود .رهبری یکی از مفاهیم بنیادین اداره جامعه بوده و با تحولات اجتماعی همراه است، زیرا بنیان نظم و اداره هر جامعه و سازمان، بر مبنای آن بنا نهاده شده است. بدون رهبری، پیش بردن اهداف اجتماعی و رسیدن به مطلوبها، یا امکانپذیر نبوده یا بسیار دشوار خواهد شد
تعاریف رهبری
صاحبنظران علم رفتار سازمانی، تعاریف متعددی از موضوع رهبری ارایه داده اند. عدم توفیق در ارایه یک تعریف واحد، نشان دهنده این واقعیت است که موضوع رهبری در برگیرنده تعاملات پیچیده ای می باشد و معمولاً نوع تعریف از رهبری متاثر از نوع دیدگاه محققان است.
مهمترین ترین تعاریف ارایه شده رهبری:
رهبری عبارت است از توانایی اعمال نفوذ یا اثر گذاردن بر یک گروه، در جهت تامین هدف ها،، که این اثر می تواند منبع یاا منشا رسمی و سازمانی داشته باشد و یا به صورت غیررسمی به وجود آید.
رهبری فرایند نفوذ اجتماعی است که در آن رهبر به دنبال مشارکت داوطلبانه زیردستانن جهت دستیابی به اهدافف سازمانی است.
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 2821 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 19 |
پاورپوینت کاخ های پهلوی (کاخ های نیاوران و گلستان)
کاخ نیاوران: واقع در گوشه شمال شرقی باغ نیاوران قرار دارد. این کاخ در مجموعه باغ نیاوران در میدان شهید باهنر (میدان نیاوران) تهران واقع شده است.
پیشینه:
این باغ درکنار روستایی که «گُرده وی» یا «گُرده به» خوانده می شد و در نیاوران امروز قرار داشت به جای نیزاری که در همسایگی روستا واقع بود ساخته شد. باغ ییلاقی فتحعلیشاه قاجار که در این نیزار ایجاد شد را «نی آوران» نامیدند که بعدا به نام «نیاوران» مشهور شد. محمدشاه نیز در همین باغ بنای کوچک و ساده ای بنا کرد و به دنبال او ناصرالدینشاه قاجار « کاخ صاحبقرانیه» را در این باغ ساخت. آخرین بنایی که در دوران قاجار در این باغ ساخته شد کوشک احمدشاهی است.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 125 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 49 |
مقدمه
در دهه(1960) بازی های آموزشی توجه بسیاری از رهبران آموزشی را به خود جلب کردند و آنهاارزش رویکرد آموزشی تجربی در افزایش انگیزه و فهم دانش آموزان در محیط های آموزشی را مورد توجه قرار دادند.(لیمن سون، 1999؛ به نقل از بورن هید[1]، 2006)
پاتریک در تعرف بازی می گوید:بازی عبارت است از مجموعه فعالیت های آزاد و دلخواه که صرفا با اراده و میل خود شخص صورت می گیرد و پرداختن به آن به علت فشار و جبر هیچ یک از عوامل درونی و بیرونی نیست(موثقی، 1380).
بازی فعالیت های آزاد و پویا، به منظور لذت بردن گروه، بازی می تواند به صورت موازی، یا به صورت گروهی، یا ترکیبی از این دو باشد. بازی برای کودکان مهم است چون بوسیله بازی مهارت های ادراکی-حرکتی و شناختی و اجتماعی گوناگونی را بدست می آورند. همچنین معنی اساسی آن، کشف خود و جهان است. حفظ سلامت روانی و بدست آوردن یک زندگی متعادل نیز از معانی بازی می باشد (ریموند و کورسینی[2]، 2002).
بازی نیز همسان با سایر پدیده ها ابعاد و جنبه های وسیعی را در بر میگیرد. گوناگونی این ابعاد باعث شده تا تعریف های زیادی از بازی ارائه گردد. هریک از این تعریفها با برجسته نمودن جنبه ای از بازی دیدگاه خاصی را ارائه می دهند. در فرهنگ و بستر، بازی به صورتهای زیر تعریف شده است:
-حرکت، جنبش و فعالیت به مثابه حرکت عضلات
- آزادی یا محدودیتی برای حرکت یا جنبش
- فعالیت یا تمرین برای سرگرمی، تفریح یا ورزش
مشخصه این تعاریف محدود نمودن آن به جنبش های حرکتی و عضلانی است و این امر باعث میشود تا تفاوت میان بازی و ورزش از نظرها دور بماند(مهجور، 1376)
ورزش در فرهنگ و بستر به معنی هرگونه فعالیت یا تمرین است که باعث لذت، سرگرمی، تفریح یا اشتغال باشد و یا فعالیتی که نیاز کم و بیش به حرکات شدید و قوی و زورورزی بدنی دارد و بر اساس برخی از سنتها و یا قوانین مقرر انجام شود. آنچه در تعریف ورزش اضافه گردیده عبارت «رعایت برخی از سنتها و قوانین مقرر» است که این موضوع در بازی نیز صدق می کند. یعنی انجام هر بازی مستلزم رعایت مجموعه ای از قوانین و سنتها است. خواه این قوانین و سنتها بهصورت آشکار برای مشاهدهکننده مشهود باشد و خواه نظارهگر آنها را بدون مشاهده به صورت درونی اجرا کند(احمدوند،1390).
2-2-2- وﯾﮋگیهای اساسی بازی:
برای اینکه بتوان فعالیتی را بازی نامید، باید دارای پنج وﯾﮋگی اساسی باشد(روبین، فاین، و واندنبرگ[3]،1983). اول اینکه بازی دارای انگیزه درونی است. هدف آن در خودش نهفته است، و تنها به خاطر رضایت حاصل از انجام آن صورت می پذیرد.
دومین وﯾﮋگی بازی این است که به صورت آزادانه انتخاب شود. اگر کودکان وادار شوند یا حتی با ملایمت زیر فشار قرار گیرند تا بازی کنند، ممکن است هیچگاه به فعالیت تعیین شده به چشم بازی نگاه نکنند. برای مثال در بررسی کینگ[4](1979)، مشخص شد اگر معلم برای شاگردانش بازی را تعیین کند، آنها به آن همچون کار می نگرند؛ در صورتی که اگر خودشان حق انتخاب داشته باشند آن گاه همان فعالیت را نوعی بازی می دانند.
سومین وﯾﮋگی اساسی بازی این است که باید خوشایند باشد.کودکان بایستی از انجام آن لذت ببرند وگرنه نمی توان آن را به عنوان بازی در نظر گرفت.
چهارمین وﯾﮋگی بازی، واقعیت گریزی است. به این معنی که با عنصر وانمود سازی به معنای بر هم ریختن واقعیت برای انطباق با رغبت های بازیکن همراه است.این امر به وﯾﮋه در بازی های نمادین که وﯾﮋگی اصلی دوره ی پیش دبستانی است، مصداق دارد؛یعنی هنگامی که کودکان مدت زیادی از وقت خودرا برای آزمودن نقش های جدید و بازی کردن در صحنه های تخیلی صرف می کنند.
سرانجام اینکه بازیکن باید در بازی شرکت داشته باشد.کودک باید از لحاظ جسمانی، روانی و یا هردو درگیر باشد، نه اینکه منفعل،یا نسبت به آنچه روی می دهد، بی تفاوت باشد(گنجی1391).
نظریه های مرتبط:
2-3- نظریه ی انرﮊی مازاد[5]:
نظریه ی انرﮊی مازاد که بر هربرت اسپنسر[6] نسبت می دهند قبلا توسط شاعری به نام شیلر[7] عنوان گردیده بود و لذا به نظریه ی اسپنسر و شیلر معروف است. طرفداران این نظریه معتقدند که بدن مقداری انرﮊی دارد که آنرا به صورت فعالیت هدفدار یعنی کار و فعالیت بدون هدف! یعنی بازی مصرف میکند. اسپنسر اعتقاد داشت حیواناتی که در رده بالای سلسله ی تکاملی قرار دارند کلیه وقت و انرﮊی خود را صرف پیدا کردن غذا نمی نمایند، بلکه انرﮊی مازاد خود را در فعالیت دیگری به کار می گیرند. شیلر معتقد است حیوان زمانی که احساس کمبود نماید کار می کند، زمانی که سرشار از انرﮊی است بازی می کند و مازاد بر آن، فشاری است برای فعالیت، بر اساس این نظریه هرگاه انرﮊی بدن از حد متعادل بیشتر شود و ارگانیسم افزایشی مازاد در انرزی خود احساس کند بازی جلوه گری می کند.در این نظریه اعتقاد بر این است که نیروی وجودی انسان برای رفع حوایج و تامین بقا مصرف می گردد و مازاد بر آن در راههایی مصرف می شود که در آن هدف های انتفاعی مورد نظر نیست. ساده ترین و بی آلایش ترین این فعالیت ها جهت صرف قوای مازاد بازی است. لانگه معتقد است که هنر از بازی می تراود و بازی فشار نیروی زاید ارگانیسم بر اثر مصروف گشتن آن، سرخوشی و سرمستی ایجاد شده و فرد متلذذ می گردد(خدایی خیاوی،1380).
لویی معتقد است نظریهی انرزی مازاد بعنوان نوعی شیوهی تبیین کلی بازی، دو نقطه ضعف دارد: اولا نمی تواند میان اشکال مختلف بازی فرق بگذارد، ثانیاً فقدان بازی را در گروههای معینی از کودکان از قبیل معلولان ذهنی که در مؤسسات ویزه زندگی می کنند تبیین نمی کند(مخبر،1377).
2-4- نظریه ی پیش تمرینی:
نظریات پیش تمرینی در بازی اعتقاد دارند فعالیت هایی را که کودکان در بازی انجام می دهند در واقع نوع آماده سازی آنها برای زندگی آینده است و در بازی فعالیتهایی تمرین می شود که برای آیندهی فرد ضروری است. نظریات پیش تمرینی این اندیشه در خور توجه را مطرح می کنند که بازی فرصت مهمی در اختیار فرد قرار می دهد تا فعالیتها و مهارت های لازم را در مراحل بعدی زندگی تمرین نماید. بازی عاملی است که برای پرورش نیروهای خام و آماده سازی آنها برای استفاده در زندگی بکار گرفته می شود(گارلی[8]،1937، به نقل از آرین،1387).
بر اساس این نظریات بازی یک کنش بیولوﮋیک است و هدفش آماده ساختن کودک برای زندگی است. صرف نظر از درستی و نادرستی این نظریه به یقین می توان گفت که کودک در بازی های گوناگون راه و رسم زندگی را یاد می گیرد(شعاری ﻧﮋاد،1385).
در نظریات پیش تمرینی به چند تعبیر و تفسیر از بازی پرداخته شده است که در زیر به جند مورد آن اشاره می شود:
الف:نظریه ی غریزی مک دوگال[9]
ب:نظریه ی اجتماعی گروس[10]
ج:نظریه ی ویلیام اشترن[11]
د:نظریه ی پتالوﮋی[12]
2-4-1- نظریه ی غریزی مک دوگال:
این نظریه از آن رو که در بازی موضوع غریزه را مورد توجه قرار داده است به نام نظریهی غریزی معروف شده است.مک دوگال این نظریهی بازی را تمایل موجود زنده برای عملی کردن غرایز می داند. البته پیش از آنکه غرایز میدان عمل پیدا کنند. بر اساس این نظریه ی بازی، رفتار غریزی است و در اصل شکلی از رفتار رشد یافتهتری است که او باید در آینده بکار ببندد. لذا محتوای بازی را محتوای نوع فعالیتی تشکیل می دهد که کودک باید در دوران بلوغ و بزرگسالی داشته باشد، فرض اصلی این نظریه این است که بازی نوعی آماده سازی کودک برای آینده است(مخبر، 1377).
2-4-2- نظریه ی اجتماعی گروس:
گروس اعتقاد داشت که در نظریه ی غریزی مک دوگال عامل اجتماعی مورد بررسی و توجه قرار نگرفته است. لذا با توجه به غریزی بودن بازی بعد دیگری را مورد توجه قرار داده و نقش اجتماعی آن را بررسی کرده است. گروس نظر و عقیده ی خود را به این نحو توجیح می کند که در رده های بالای تکامل نژادی از جمله انسان دوره ی وابستگی بیشتر بوده و اهمیت الگوی رفتاری کاملاً غریزی کاهش می یابد. لذا بازی را به عنوان تمرین مهارت هایی می داند که در دوره های بعدی زندگی به آنها نیاز میباشد. نوزاد انسان با وجود دورهی طولانی وابستگی و رفتاری که کمتر غریزی است باید نه تنها مهارتهای فیزکی بلکه مهارت های اجتماعی و نمادین را بیاموزد. و این امر به کمک بازی میسر است. به نظر گروس کودکان در جریان بازی خود را آمادهی فعالیتهای سازش یافتهای میکنند که در آینده ناگزیر خواهند بود آن فعالیت ها را در زندگی داشته باشند(گارلی، 1937؛ به نقل از آرین، 1387).
2-4-3- نظریه ی ویلیام اشترن:
اشترن معتقد است بازی غریزه ای برای رشد و نمو استعدادها و یا تمرین مقدماتی برای اعمال آتی است. نظر وی ترکیبی از نظریه ی مک دوگال و گروس می باشد، به نظر وی کودکان با بر عهده گرفتن نقش فرضی در بازی، خود را برای آینده آماده می نمایند مثلا؛ دختر کوچکی که به عروسک بازی علاقه دارد به صورت ناخود آگاه و غیرعمدی خود را آماده می نماید تا در بزرگسالی نقش مادرانه را بر عهده بگیرد، به نظر اشترن این آماده سازی غیر ارادی است و نمی تواند به عنوان هدف تعلیم و تربیت مطرح شود. اشترن بازی را به دو گروه فردی و اجتماعی تقسیم می کند، تسلط بر بدن و اشیاﺀ مختلف محیط از نتایج بازی های فردی و تقلید، ایفای نقش های تکمیلی را از نتایج بازی های گروهی یا اجتماعی است(مهجور، 1387 ).
[1] -Burenheide
[2] -Raymond & Corcini
[3] -Rubin, Fein & Vandenberg
[4] -king
[5] -Super Energy
[6] -H.Spenser
[7] -Schiller
[8] -Garle
[9] -Macdogal
[10]-Gross
[11] -William Stern
[12]- Pestalozzi
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 90 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
هرقلیطوس (هراکلیتوس)
وی از بزرگان حکمای باستان و از اهل افسیوس است. هرقلیطوس جهان را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و هر لحظه مانند لحظهی دیگر نیست. وی معتقد است که نسبت به هیچ چیز نمیتوان گفت میباشد بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجهی کشمکش اضداد است؛ از اینروی هرقلیطوس جنگ در عالم را ضروری میداند و از طرفی معتقد است که باید حد تعادل و تناسب رعایت شود. یعنی به زعم هرقلیطوس عدالت، اعتدال است و بیعدالتی خروج از حد اعتدال. چنانکه به جدّ معتقد است اگر چیزی از حد اعتدال بیرون شد، عدل عالم او را به مقام خود بر میگرداند (فروغی، 1388).
2-1-1-2- سوفسطاییان
در یونان باستان انگیزۀ اصلی و اولیهای که موجب طرح مسالهی عدالت از جانب فلاسفهی مهم و مشهور آن سامان یعنی ، افلاطون و ارسطو شد، از موضع سوفسطاییان برمیخاست. مواضع سوفسطاییانی چون پروتاگوراس، آنتیفون و تراسیماخوس مجادلاتی برانگیخت که سرانجام موجب تنظیم نظری و فلسفی در خصوص عدالت از جانب فلاسفهی آن زمان شد ( بشیریه، 1382). دستگاههای فلسفی بزرگ پیش از نیمه دوم قرن پنجم با یک نهضت شکاکیت روبهرو شدند که بزرگترین شخصیت آن پروتاگوراس، بزرگ سوفسطاییان بود. لفظ سوفسطایی به کسی اطلاق میشد که امور خاصی را که برای زندگی عملی بهکار میآمد را به جوانان میآموخت و چون برای اینگونه آموزشها مدارس عمومی وجود نداشت، سوفسطاییان به کسانی درس میدادند که توانگر بودند. همین امر باعث شد که تمایل طبقاتی خاصی در آنها شکل بگیرد و اوضاع سیاسی آن زمان این امر را تشدید میکرد. در آتن و بسیاری از شهرهای یونان دموکراسی از لحاظ سیاسی باب شده بود اما عملاً کاری صورت نمیگرفت (راسل، 1390). موضع اصلی سوفسطاییان در خصوص عدالت این بود که آنچه معمولاً عادلانه یا ناعادلانه شمرده میشد، وافعیت عینی و خارجی ندارد بلکه نتیجه میثاقها و رسوم اجتماعی است. به عقیدهی سوفسطاییان هیچ شیوهی زندی خاصی همواره و در همهجا عادلانه و درست نیست و هیچ اصول عدالتی که مطلقاً و همواره معتبر باشد، وجود ندارد. برخی از سوفسطاییان افراطیتر نیز معتقد بودند که مفهوم عدالت تنها اطاعت از قوانین جاری جامعه است و چون قوانین جامعه در همه جا از جانب طبقهی حاکمه و به نفع آن طبقه وضع میشود، پس عدالت معنایی جز حفظ منافع اقویا ندارد. تراسیماخوس در همین زمینه اینگونه استدلال میکرد که عدالت صرفاً همان منفعت حکام و توانگران است و قانون نیز بیانگر منافع قانونگذار میباشد. بدین صورت سوفسطاییان هرگونه ملاک و معیار عینی و مطلق برای تمییز اعمال عادلانه را نفی میکردند. در واکنش به چنین مواضعی فلاسفهی یونان به عرضهی نظریاتی در باب عدالت پرداختند که در ذیل شرح خواهیم داد (بشیریه، 1382).
2-1-2- سقراط
سقراط به وضوح به عدالت اشاره میکند و به عقیدهی وی یکی از فضایل پنجگانه عدالت است. به زعم سقراط هرگاه علم به قواعدی که حاکم به روابط مردم بر یکدیگر میباشد منظور گردد، عدالت است (فروغی، 1388). با مطالعهی احوال سقراط متوجه میشویم که وی معتقد به گماردن افراد در جایگاه مخصوص خودشان است و منظور از عدالت در نزد سقراط نیز همین است؛ آنجا که گزنفون در خاطرات خود از سقراط مینویسد سقراط همواره سرگرم این مسیله بود که افراد با کفایت را به قدرت برساند و با سوالهایی از قبیل اینکه اگر من بخواهم کفشم را تعمیر کنم چهکسی را باید بدین کار گمارم؟ ذهن افراد را متوجه این موضوع میکرد که در جامعه باید هر فردی در هر موقعیتی که قرار میگیرد از شایستگی، توانایی و مهارتهای کافی برخوردار باشد (راسل، 1390). به طور خلاصه سقراط بر خلاف سوفسطاییان که اساس متافیزیکی اخلاق را سست کرده بودند در پی آن بود که مبانی اخلاق و عدالت را از نو بر اساس طبیعت استوار کند از اینرو معتقد بود که خیر، فضیلت و عدالت نه به این دلیل خوب است که خدایان آن را تعیین کردهاند بلکه چون فینفسه و ذاتاُ خوب است خدایان آن را پسندیده کردهاند (بشیریه، 1382).
2-1-3- افلاطون
افلاطون نیز همانند استاد خود سقراط هم معیار و عینیت عدالت و فضیلت را میپذیرفت و هم رابطهی میان معرفت به عدالت و عادلانه زیستن را قبول داشت (همان). از نظر افلاطون ثمرهی حکمت، عدالت است و هر امری از امور عالم چه مادی باشد و چه معنوی، از راه حواس درک نمیشود بلکه اصل و حقیقتی دارند که به خودی خود و به ذات خویش وجود دارند مثلاً عدالت مستقلاً و مطلقاً عدالت است (فروغی، 1388). افلاطون در استدلال خود شرط عمل عادلانه را شناخت مثال یا صورت کلی عدالت در ورای همهی اعمال عادلانهی جزیی میداند که همگی در آن مثال کلی مشترکاند. مثال اصلی عدالت در فلسفهی افلاطون، اعتدال است. وی همچنین معتقد است که جامعه نیز مانند فرد سه نیاز اصلی دارد: بقا، دفاع و رهبری و ایجاد تعادل میان این سه در مدینه فاضله به معنای عدالت اجتماعی است (بشیریه، 1382).
2-1-4- ارسطو
دیدگاه ارسطو دربارهی عدالت متاثر از نظریهی کلی او دربارهی ماهیت سلسله مراتبی جهان بود. عقل و حیات از دیدگاه ارسطو عالیترین مرتبه در سلسله مراتب وجود است و امور دیگر در مراتب پایین و دستنشاندهی عقلند؛ از اینرو در نزد ارسطو وضع بردگی وضعی عادلانه بود زیرا بربرها که به بردگی گرفته میشدند از نظر عقل به پای یونانیان نمیرسیدند، همین حکم در مورد زنان نسبت به مردان از نظر ارسطو صادق بود. بهطور کلی به نظر ارسطو چون موجودات از لحاظ توانایی و شایستگی متفاوتاند، از اینرو عدالت در آن است که با هریک چنانکه استحقاق دارند رفتار شود. به عقیدهی وی رفتار نابرابر با افراد نابرابر از حیث موضوع نابرابری آنها عمل عادلانه و عدالت است و همچنین رفتار برابر با افراد برابر از حیث موضوع برابری لازمهی رعایت عدالت است (همان). از نظر ارسطو عدالت و دادگری به یک اعتبار شامل همهی فضایل است چراکه هر کس مرتکب یکی از رذایل شود ظلم کرده و عدالت را به زیر پا نهاده است مخصوصاً در مواردی که دیگران نیز دخالت داشته باشند. به عقیدهی ارسطو دو نوع عدالت وجود دارد یکی عدالت توزیعی و دیگری عدالت معاملهای. عدالت به معنای خاص در دیدگاه ارسطو عبارت است از برابرداشتن اشخاص و دادن حق هرکس به او اما برابرداشتن همیشه به این معنا نیست که همه به یک اندازه سهم ببرند بلکه تناسب باید رعایت شود و این همان عدالت توزیعی است. در نوع دیگر، عدالت در مقام صحیح معامله و رفتار با مردم است که باید برابری رعایت شود و این عدالت معاملهای است (فروغی، 1388). در نتیجه توزیع داراییها در هر جامعهای باید بر حسب شایستگی و استحقاق صورت بگیرد. کسانی که شایسته و مستحق سهمهای برابرند باید سهم برابر دریافت کنند و بالعکس (بشیریه، 1382). در فرضیهی جمهوری و دموکراسی عقیدهی افلاطون این است که دولت مجموعهای از افراد آزاد و متساوی است؛ ازاینرو حکومت باید متعلق به مردم و عموم باشد. وی همچنین معتقد است که همه باید در اتخاذ تصمیمات مشارکت داشته باشند و امور باید با رای اکثریت اجرا شود. برای حفظ آزادی و برابری و داد نباید میان مردم از لحاظ تحوّل و تعقل تفاوت بسیاری باشد؛ ازاینرو در تقسیمبندی حکومت از نظر ارسطو، خیر و صلاح جماعت باید درنظر گرفته شود و کارها باید به دست کاردان اداره شود، قدرت محدود باشد و قانون نیز حکمفرما باشد (فروغی، 1388).
2-1-5- رواقیون
رواقیون در مقابل آموزههای ارسطویی، اندیشهی برابری انسانها و بهرهمندی آنها از قوهی تعقل را مطرح کردند و از این جهت به نظر آنان شرط اولیهی اجرای عدالت درنظرگرفتن برابری اساسی همهی آدمیان بود (بشیریه، 1382). در واقع رواقیون برای اقوام و ملل، اختلافی قایل نبودند و همهی افراد را متساوی میدانستند و از این جهت که همه، فرزند جهان هستند به همین علت هم برده گرفتن را جایز نمیشمردند (فروغی، 1388). مارکوس اورلیوس امپراطور رواقی مرامِ روم معتقد بود که آدمیان در قوه عقل مشترکاند ازاینرو این اشتراک آنان را شهروندان مملکت واحدی ساخته است که رواقیون براساس همین قوهی عقل مشترک، قانون اخلاقی عام و جهانشمولی داشتند که همگان میتوانستند آن را به قوهی عقل خود دریابند و قواعد عدالت از همین قانون اخلاقی عام استنتاج میشد (بشیریه، 1382).
رواقیون معتقد بودند که همه آدمیزادگان به طور یکسان کمال پذیرند و میانشان هیچگونه امتیاز نظری وجود ندارد اما تنها فرزانگان از این حقیقت آگاهاند وهم فرزانگان هستند که خود را شهروندان جهان می دانند (کناریزاده، 1385).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 167 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 95 |
مقدمه ای بر روانشناسی ورزش
بیدل و موتری (1991) ورزش و تمرین را عناصر یا زیر مولفه های فعالیت جسمانی می دانند . دوبرت (2002) اشاره می کند که با وجود اینکه روان شناسان به پیشگیری از بیماری و توانبخشی با توسل به افزایش اموری مثل فعالیت جسمانی و ورزش می پردازند، پژوهش ها و مهارت های مداخله ای آموخته شده در این موقعیت ها در حال حاضر در عملکرد ورزشی مورد استفاده قرار می گیرند. هیز (1999)اظهار می دارد که با وجود تفاوت معانی ورزش و ورزش کردن ، این دو حیطه به هم مرتبطند و تاثیرات ورزش کردن معمولا در حوزه روان شناسی ورزش مورد ملاحظه واقع می شود. روان شناسی ورزش[1] بر اثرات عوامل روان شناختی بر رفتار ورزشی متمرکز می شود، در حالی که روان شناسی ورزش کردن[2] با اثراتی که ورزش و ورزش کردن بر رفتار روان شناختی دارد سروکار پیدا می کند. هیز اظهار می دارد که " روانشناسی ورزش کردن به رابطه بدن و ذهن توجه می کند، درحالی که روان شناسی ورزش به رابطه ذهن و بدن می پردازد". گوین و اسپنس (1995) از تمرین به عنوان یک فعالیت تفریحی نام می برند (در مقابل فعالیت جسمانی حرفه ای) که با یک هدف بیرونی خاص مثل بهبود تناسب اندام، عملکرد جسمانی یا سلامتی انجام می شود. درک هدف از فعالیت در تعیین اینکه چه فعالیتی ورزش است و چه فعالیتی ورزش نیست اهمیت دارد. در عوض، کاسپرسون[3]، پاول و کرستینسن (1985) اشاره کرده اند که فعالیت جسمانی می تواند جزئی از تفریح یا فعالیت های کاری باشد. گوین، لوسک و ریچارد[4] (2001) چهار پارامتر فعالیت جسمانی را توصیف کرده اند:: نوع، فراوانی، شدت و مدت. نوع، نشانگر سیستم های جسمانی است که در فعالیت های خاص مثل ایروبیک، حرکات کششی، حرکات مقاومتی و انعطاف پذیری به کار می رود. فراوانی با توجه به میزان فعالیت به کارگرفته شده در یک دوره زمانی شناسایی می شود. شدت، بار تحمیلی را توصیف می کند که بر اثر فعالیت بر سیستم فیزیولوژیکی وارد می شود. مدت، دلالت بر مدت زمان یک فعالیت خاص دارد. تناسب جسمانی به عملکرد فیزیولوژیکی و توصیف نگرش های ما اشاره دارد که بر توانایی ما برای انجام فعالیت جسمانی اثر می گذارد . اشکال مختلف تناسب جسمانی معرفی شده است (کاپلان ، سالیس و پاترسون، 1993). این فعالیت ها شامل تحمل قلبی ریوی، تحمل عضلانی، نیرومندی عضلات، ترکیب بدن و انعطاف پذیری است.
وان (1997) ورزش را " فعالیت هایی در نظر می گیردکه شامل قدرت و مهارت، رقابت و راهبرد و یا شانس می شوند و برای شادی، رضایت و منافع شخصی شرکت کنندگان یا دیگران (مثل درآمد)، ( برای مثال، تماشاگران) انجام می شود و شامل ورزش های ساختار یافته یا تفریحی و نیز ورزش به صورت سرگرمی است".
سلامت روانی سه بعد هیجانی،اجتماعی و روان شناختی را شامل می گردد. سلامت هیجانی، رضایت از زندگی ، خوشبینی و امیدواری ، اعتماد به نفس، تسلط و حس کنترل ، داشتن هدف در زندگی ، احساس تعلق و حمایت شخصی از مهمترین جنبه های آن هستند( وایت لو[5] و همکاران،2008). شناخت در حال رشدی وجود دارد که از نظر جسمی فعال بودن با بهبود سلامت روانی مثل ارتقاء بهداشت روانی و پیشگیری از رشد مشکلات سلامت روانی مرتبط می شود. بعلاوه ، فعالیت جسمانی نشانه های بیماری های روانی مختلف را بهبود می دهد. منافع روان شناختی فعالیت جسمانی در پشینه تجربی و غیرتجربی به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفته است.(به نقل از نصری1389)
اثرات ورزش بر فیزیولوژی و روان:
تحقیقات بسیاری نشان داده است که در جریان فعالیتهای ورزشی شدید میزان ترشح اندورفینها افزایش مییابد و به همین دلیل ورزشکاران پس از انجام تمرینات احساس لذت و آرامش خاصی میکنند. با توجه به شباهت بین اندورفینها و ترکیبات افیونی، ورزش کردن میتواند جایگزین سوء مصرف مواد مخدر در معتادان شود(وایت لو، 2008).
در نتیجه تمرینات ورزشی مدام، میزان جریان خون در مغز افزایش مییابد. افزایش جریان موجب اکسیژن رسانی و تغذیه بهتر نرونهای مغز شده و از تنگ شدن عروق مغز جلوگیری میکند. این تاثیرات خود موجب پیشگیری از فراموشی و زوال توانمندیهای ذهنی در سالمندی میشود. تمرینات ورزشی همچنین موجب آزادسازی نوعی فاکتور رشد به نام [6]B.D.N.F میشود که میتواند نرونها را در مقابل آسیب و صدمه مقاوم نموده و از بروز بیماریهای آلزایمر و پارکینسون تا حدود زیادی جلوگیری کند(توکویاما، 2000).
پژوهشگران همچنین دریافتند که سالمندانی که در یک برنامه تمرینی قدرتی و انعطافی به مدت یک ساعت سه بار در هفته و در طول 4 ماه شرکت کردند عملکردشان در اجرای آزمونهای حافظه، بهبود یافت. اگر چه این گونه بهبود حافظه بیشتر در سالمندانی که تمرینات هوازی انجام میدهند رخ میدهد، اما تحقیقات بیشتر نشان داده است که هیچ تمرین ورزشی نسبت به تمرینات ورزشی دیگر از لحاظ تاثیر بر حافظه برتری ندارد. به عبارت دیگر بین ورزشهای مختلف از حیث تاثیر بر حافظه تفاوت معنی داری مشاهده نمیشود(لوریان، 2001).
در تحقیقی دیگر، سالمندانی که به تازگی بازنشسته شده بودند و زندگی کم تحرکی را آغاز کرده بودند، در طول 4 سال توسط آزمونهای شناختی گوناگون مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بررسیها، نشان داد که توانمندیهای شناختی این سالمندان از زمان بازنشستگی تا 4 سال بعد از آن به طور فزایندهای کاهش مییابد. از سوی دیگر، سالمندانی که پس از بازنشستگی در تمرینات منظم از قبیل راهپیمایی، آهسته دویدن، دوچرخهسواری و حرکات موزون شرکت داشتند در نمرات آزمونهای شناختی آنها در طول 4 سال کاهشی صورت نگرفته بود (لوریان، 2001).
پژوهشگران معتقدند که ممکن است فرآیندهای مشابهی در مغز انسان وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، تمرینات ورزشی ممکن است موجب تقویت ساختار هیپوکامپ در انسان شوند. آی وی(2001) معتقد است که تمرینات ورزشی برای سلامت جسم و روان، به یک اندازه، ضرورت دارد. کشف هیجان انگیزی که صورت گرفته این است که تمرینات ورزشی علاوه بر افزایش جریان خون در مغز، میزان تولید مولکول BDNF را هم افزایش میدهند. این مولکول همچنین میتواند از تباهی سلولها در اثر بیماریهای آلزایمر و پارکینسون جلوگیری کند.
بر طبق نتایج آزمایشهایی که اخیراً در رابطه با تاثیر ورزش بر حافظه انجام شده، افزایش میزان تولید BDNFمیتواند بر یادگیری و حافظه تاثیر مثبت داشته باشد. بنابراین در نتیجه تمرینات ورزشی، میزان جریان خون در مغز، تعداد سلولهای مغز در ناحیه هیپوکامپ و ترشح مولکولهای حفاظتی مانند BDNF افزایش مییابد. مجموعه این فرآیندها میتواند موجب بهبود حافظه و به تعویق انداختن بیماری آلزایمر شوند. همچنین انجام تمرینات ورزشی میتواند کاهش توانمندیهای شناختی را که در اثر سالمندی حادث میشود به تاخیر اندازد. تمرینات ورزشی با افزایش رشد سلولهای عصبی و گسترده شدن ارتباطات بین سلولی که برای یادگیری و حافظه ضرورت دارد میتواند مغز را جوان و فعال نگهدارند(فی زینگ، 2012).
تاثیرات تمرین بر سلولهای عصبی ناشی از افزایش جریان خون در مغز است که منجر به آزاد شدن فاکتورهای رشد میشود و میتواند از سکته مغزی پیشگیری نماید. از سوی دیگر تمرینات ورزشی میتواند مانند برخی ترکیبات دارویی، موجب آزادسازی سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین شود.
بر طبق یافتههای انجمن علم عصبنگر آمریکا که بر اساس آزمایش بر روی موشها بدست آمدهاند، تمرینات ورزشی میتواند در بهبود طیف وسیعی از بیماریها موثر باشد. ظاهراً بهبود بسیاری از بیماریهای دستگاه عصبی بر اثر تکثیر مجدد سلولهای مغز صورت میگیرد. قبلاً تصور میشد که مغز، ساخت سلولهای جدید را خیلی زود در جریان رشد متوقف میکند، اما در سالهای اخیر پژوهشگران شواهد روشنی یافتهاند که نشان میدهد مغز به تولید سلولهای جدید در طول حیات خود ادامه میدهد البته حتی بدون رشد نرونهای جدید هم ممکن است ساختار مغز به دو طریق تغییر کند، زیرا سلولهای گلیا که در تغذیه نرونها و دفع مواد زاید و سمی نقش دارند میتوانند تکثیر شوند و انشعابات دندریتی نرونها هم میتواند رشد کرده و افزایش یابد. (کالات، 1375).
تمرینات ورزشی موجب تکثیر سلولهای مغز بویژه در ناحیه هیپوکامپ میشود. این ساختار در انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به بلند مدت دخالت دارد. در آزمایشهایش که بر روی موشها انجام گرفت معلوم گردید که موشهایی که بر روی چرخگردان، مسافتی معادل 4 تا 6 مایل در روز میدویدند، تعداد نرونهای هیپوکامپ در مغزشان شدیداً افزایش مییافت. اما موشهایی که از دویدن محروم بودند در مغزشان تغییری مشاهده نشد. موشهای دونده همچنین، در یادگیری ماز (مسیر پر پیچ و خم)، مهارت بیشتری از خود نشان میدادند. جالب این است که حتی موشهای دونده، از تیرهای از موشها انتخاب میشدند که بطور ارثی در یادگیری ضعیف بودند ولی باز هم دویدن توان یادگیری آنها را افزایش میداد. همچنین مشاهده گردید که دویدن از افت عملکرد ناشی از سالمندی در یادگیری پیشگیری میکند. (یافه،2001).
ظاهراً مطلوب یا نامطلوب بودن تمرینات، برای آزمودنی میتواند در میزان تاثیر آنها بر مغز نقش عمدهای داشته باشد. وقتی گروهی از موشها به جای دویدن، به شنا کردن پرداختند هیچ گونه تغییری در توانایی یادگیری و حافظه آنها مشاهده نگردید. شاید از آنجایی که جوندگان به شنا کردن علاقهای ندارند، فشار روانی ناشی از شنای اجباری مانع از هر گونه تغییر مفیدی در مغز موشها و توانایی یادگیری و حافظه آنان شده بود.(یافه، 2001).
[1]- Sport psychology
[2]- exercise psychology
[3]-Casperson , Paul & Christenson
[4]- Levesque & Richard
[5] -Whitelaw
[6]-Brain-derived neurotrophic factor
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 75 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
مقدمه
در مطالعهی رفتار عوامل موثر بر بازار و لاجرم اقتصاد بازار، جستجوی متغیر یا متغیرهایی که بتواند ارتباط بخش مالی اقتصاد را با بخش حقیقی اقتصاد توضیح دهد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. بازارهای پول و سرمایه به عنوان ارکان بخش مالی، وظیفهی تامین منابع را برای بخش حقیقی اقتصاد بر عهده دارند. کارایی بخش مالی موجب تخصیص بهینه منابع کمیاب به فعالیتهای اقتصادی میشود. تخصیص بهینه منابع به نوبهی خود بهینگی پس انداز و سرمایهگذاری و به تبع رشد اقتصاد ملی، در حدودی نزدیک به ظرفیت های بالقوه اقتصاد را در پی دارد. بورس اوراق بهادار ایران نیز در راستای سیاست های کلان اقتصادی دولت، پس از پایان جنگ و برای جلب مشارکت مردم در سرمایه گذاری و سوق دادن سرمایه های راکد و غیرمولد به سوی فعالیتهای مولد اقتصادی و تامین نیازهای مالی بنگاههای تولیدی و به تبع آن تامین کالاهای مورد نیاز جامعه، فعالیت دوبارهی خود را به شکل گستردهتری از سال 1369 آغاز کرد. از آن سال تاکنون به دلیل شرایط اقتصادی پس از جنگ و تاثیر تغییرات حاصل از متغیرهای کلان اقتصادی از جمله نرخ ارز، شاخص بازار سهام شاهد نوسانات زیادی بوده است.
با در نظر گرفتن نقش عمدهی دولت در ادارهی اقتصاد و تصمیمگیری ها و تاثیرگذاری شدید سیاستهای دولت بر بازار سهام، میتوان نتیجه گرفت که مطالعه در بارهی تاثیر عوامل کلان اقتصادی از قبیل نرخ تورم، بهره بانکی، نرخ ارز، نرخ رشد نقدینگی بر قیمتگذاری های سهام، می تواند راهگشای درک جدیدی در این خصوص باشد، به نحوی که سرمایهگذاران و سهامداران بتوانند اثرات ناشی از تصمیمهای کلان اقتصادی را بر تغییرات شاخص و قیمت سهام پیش بینی کنند.
این فصل شامل شش بخش است که به ترتیب عبارتند از :
1-عوامل اثر گذار بر بازده و قیمت سهام
2- چگونگی تعیین نرخ ارز
3-عوامل موثر بر عرضه و تقاضای ارز
4-تئوریهای توجیه کننده نرخ ارز
5-ریسک نرخ ارز
6-عواملی که در نوسان پذیری از نرخ ارز موثرند
عوامل اثر گذار بر بازده و قیمت سهام را می توان به شرح زیر بیان نمود
1- خصوصیات و ویژگی های بنگاه اقتصادی
2- وضعیت روانی حاکم بر خریداران و بازار
عوامل ذکر شده در بالا معمولا هیچ کدام به تنهایی قیمت سهام را در بازار تعیین نمیکنند بلکه ترکیبی از آنهاست که در نهایت قیمت یک سهم را در بازار مشخص میکند .
خصوصیات و ویژگی های بنگاه اقتصادی تقریبا به ویژگی های درونی بنگاه بستگی دارد ولی وضعیت روانی حاکم بر بازار به عوامل متعددی می تواند بستگی داشته باشد .
2-2-2-چگونگی تعیین نرخ ارز
اگر نرخ ارزتوسط دولتها آزاد گذاشته شود یعنی اگر نرخ ارز شناور باشد قیمت ارز نیز مانند قیمت دیگر کالاها توسط عرضه و تقاضا تعیین می شود و این قانونی است که تقریبا در تمام دنیا وجود دارد چون پس از فروپاشی نظام برتن ودز نرخ ارز اکثر کشورها تقریبا شناور شده است ، بنابراین می توان گفت که نرخ ارز در زمان فعلی از قانون عرضه و تقاضا پیروی می کند ، تقاضا برای ارز عموما به دلیل خرید کالا و خدمات از خارج به وجود می آید که شیب آن نیز مانند شیب تقاضا برای کالا ها نزولی است و میزان عرضه ارز هم عموما بستگی به میزان صادرات خدمات و کالاهای یک کشور دارد که اهرم عرضه ارز چون در ایران بیشتر صادرات از بخش دولتی و بواسطه صادرات نفتی صورت می گیرد در دست دولت می باشد و دولت از این موقعیت می تواند جهت انجام سیاستهای پولی و ارزی خود بهره ببرد .
2-2-3- عوامل موثر بر عرضه و تقاضای ارز
حال که عرضه و تقاضا باعث تعیین نرخ ارز می شود ضروری است که عوامل تعیین کننده میزان عرضه و تقاضای ارز را بشناسیم، عوامل زیر نقش بسزایی در تعیین میزان عرضه و تقاضای ارز دارند: (محمد اله بخش– 1375)
1-قیمتهای نسبی: اگر قیمت کالاهای تولیدی در داخل کشور در مقایسه با همان کالاهای تولید شده در خارج از کشور بیشتر باشد در صورت آزاد بودن صادرات و واردات باعث افزایش واردات این کالاها از خارج شده و تقاضای ارز افزایش یافته و باعث افزایش نرخ ارز می شود و در صورتی که قیمت کالاهای تولیدی در داخل کشور در مقایسه با همان کالاهای تولید شده در خارج از کشور کمتر باشد باعث افزایش صادرات و در نتیجه افزایش عرضه ارز و ارزان شدن آن در کشور خواهد شد :
2-درآمدهای پولی نسبی: افزایش درآمدهای پولی باعث مازاد تراز پرداختها خواهد شد که این امر از طرفی باعث افزایش واردات و از طرف دیگر با سرازیر شدن صادرات به سوی بازار داخلی ، باعث کاهش صادرات خواهد شد که هردوی این عوامل باعث کاهش عرضه و افزایش تقاضای ارز شده و در نتیجه باعث افزایش نرخ ارز خواهند شد .
3- چشم انداز سرمایه گذاری بلند مدت: افراد می توانند در کشورهای خارجی از طریق خرید اوراق قرضه از دولت خارجی، خرید سهام از شرکتها و یا به صورت مستقیم ساختن کارخانجات در خارج سرمایه گذاری کنند. عامل مهمی که در این تصمیم گیری اثر می گذارد، چشم انداز آینده آن کشور خارجی در مقایسه با دیگر مناطق در داخل کشور است. اگر چشم انداز سرمایه گذاری بلند مدت آن کشور خارجی برتر از سرمایه گذاریهای داخلی باشد، سرمایه ها به سمت سرمایه گذاریهای خارجی سرازیر شده و تقاضای ارز افزایش یافته و در نتیجه نرخ ارز افزایش خواهد یافت و بالعکس در صورت بیشتر بودن نرخ بازده سرمایه گذاریهای داخلی نسبت به سرمایه گذاریهای خارجی، سرمایه گذاران سرمایه گذاریهای خود را از خارج به داخل منتقل خواهند کرد و در نتیجه عرضه ارز افزایش یافته و نرخ ارز کاهش می یابد.
4- نرخ بهره: انتقالات کوتاه مدت سرمایه از کشوری به کشور دیگر به دلیل نرخ بهره ای است که دولتهای کشورها اعلام می دارند. بنابراین هر گونه تغییرات در این نرخ می تواند بر انتقالات سرمایه و یا به عبارتی بر عرضه و تقاضای ارز در بازار ارز خارجی اثر داشته باشد .
5-انتظارات آینده در مورد نرخ ارز: اگر نرخ ارز مورد انتظار افزایشی باشد سرمایه گذاران رو به خرید ارز آورده و در نتیجه تقاضای ارز افزایش یافته و قیمت ارز افزایش می یابد و بالعکس ، اگر نرخ ارز مورد انتظار کاهشی باشد کسانی که ارز دارند رو به فروش آن آورده و به علت افزایش عرضه قیمت ارز کاهش خواهد یافت .
6-هزینههای دولتی: هزینههای نظامی باعث افزایش تقاضا و افزایش نرخ ارز و کمکهای اقتصادی خارجی به کشور نیز باعث کاهش تقاضا و کاهش نرخ ارز خواهند شد .
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 162 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
مقدمه
در مطالعهی رفتار عوامل موثر بر بازار و لاجرم اقتصاد بازار، جستجوی متغیر یا متغیرهایی که بتواند ارتباط بخش مالی اقتصاد را با بخش حقیقی اقتصاد توضیح دهد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. بازارهای پول و سرمایه به عنوان ارکان بخش مالی، وظیفهی تا مین منابع را برای بخش حقیقی اقتصاد بر عهده دارند. کارایی بخش مالی موجب تخصیص بهینه منابع کمیاب به فعالیتهای اقتصادی میشود. تخصیص بهینه منابع به نوبهی خود بهینگی پس انداز و سرمایهگذاری و به تبع رشد اقتصاد ملی، در حدودی نزدیک به ظرفیتهای بالقوه اقتصاد را در پی دارد. اقتصاد دانانی نظیر گلداسمیت (1969)، میکنون (1973) و شاو (1973) بر این باور بودند که بازارهای مالی دارای نقش کلیدی در توسعه و رشد اقتصادی هستند. به اعتقاد آنان تفاوت در کمیت و کفیت خدمات ارائه شده توسط مؤسسات مالی میتواند بخش مهمی از تفاوت در نرخ رشد بین کشورها را بازگو کند.
یکی از مهمترین بخشهای اقتصادی کشورها، بازار سرمایه میباشد که اهمیت آن بر هیچ کس پوشیده نیست. این بازار ارتباط نزدیکی با ساختار اقتصادی کشور دارد، قوت و ضعف آن میتواند نشان دهنده وضعیت اقتصادی کشور باشد. تأثیر متغیرهای کلان اقتصادی بر فعالیت در بازارهای مالی متغیرهای کلان اقتصادی نشان دهنده رونق و موفقیت هر اقتصادی هستند و آنها مشخص کننده سرنوشت سرمایه گذاریها هستند همچنین ثبات اقتصادی در یک کشور به وسیلهی متغیرهای کلان اقتصادی اندازه گیری میشود. تورم، نرخ بهره، نرخ ارز و... برخی از متغیرهای کلان اقتصادی هستند که نشان دهنده شرایط اقتصادی هر کشوری هستند.بررسی آثار این عوامل بر عملکرد شرکتها، میتواند از جمله عوامل اثر گذار بر تصمیم گیری صحیح در این بازار باشد. در این فصل ابتدا به بررسی مفاهیم مربوط به نرخ ارز و نرخ تورم خواهیم پرداخت و سپس در ادامه معیارهای ارزیابی عملکرد اقتصادی(EVA,REVA) را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
1.2 نرخ ارز
قبل از هرگونه بحث ،ابتدا یادآور میشویم که پول رایج کشورهای خارجی برای یک کشور،ارز نامیده میشود. بهای پرداختی برای یک واحد از پول خارجی بر حسب پول رایج داخلی نرخ ارز و عمل تبدیل پول داخلی به پولهای خارجی را تسعیر گویند .(روزبهان 1378،ص 243)
نرخ ارز از جمله شاخصهای اقتصادی در سنجش توان یک اقتصاد با دیگر اقتصادها است.در ایران به دلیل وابستگی سرمایه گذاری و تولید ملی به ارز و نیز وابستگی میزان ارز قابل تأمین به صادرات و قیمت نفت خام، نرخ ارز و امکان تأمین آن در اقتصاد کشور از اهمیت بالایی برخوردار است .نوسانات ناشی از قیمت و سیاستهای اقتصادی داخلی بر میزان ارز قابل تحصیل تاثیرگذاشته و موجب نوسان نرخ ارز میگردد.نرخ ارز همچنین به عنوان یک مؤلفه مهم ،تأثیر تعیین کننده در قیمت بهای تمام شده و قیمت فروش کالاها و خدمات در کشور داشته است به نحوی که افزایش آن موجب افزایش قیمت کالاها و خدمات میشود. از طرفی خود نیز از تورم داخل کشور و سیاستهای موجد نقدینگی و تقاضا متأثر میگردد و به صورت یک کالا متناسب با رشد نقدینگی و تورم ،نرخ آن افزایش مییابد.افزون بر آن نحوه انعکاس اظهارات مسئولان و مراجع اقتصادی و رسانههای عمومی راجع به ارز نیز موجب شده که نرخ ارز در افکار عمومی با توجه به تجربه آحاد مردم از ابزار حفظ ارزش سرمایه بودن ارز اهمیت یابد.بنابراین ضرورت دارد اتخاذ هرگونه سیاستی در زمینه نرخ ارز با استفاده ابزارها و سیایت های اقتصادی و درجهات توسعه و رونق اقتصادی کشور باشد(علیجانی،1390)
1.1.2 مفهوم نرخ ارز
در علم اقتصاد و بر اساس تعریف محدود ارز، به قیمت مبادله یک واحد پول رایج با پول رایج دیگر نرخ ارز گفته میشود.در حالی که در مفهوم گستردهتر، به کلیه ابزارهای مالی که در پرداختهای بینالمللی جهت انجام معاملات بین کشورها مورد استفاده قرارمی گیرد، ارز گفته میشود. بر اساس این تعریف علاوه بر پول سایر کشورها، طلا، حق برداشت مخصوص(SDR)[1] و برات هم میتوانند ارز تلقی شوند. البته آنچه که شایع است و به طور معمول از آن به عنوان ارز یادمی شود، همان نرخ مبادلهی دو پول رایج است و مردم از طلا،حق برداشت مخصوص و سایر داراییهای مالی به عنوان ارز استفاده نمیکنند. در تبیین نقش نرخ ارز در امور و عملیاتهای مالی از دو روش مستقیم و غیر مستقیم معروف استفاده میشود. در روش مستقیم، ارزش هر واحد پول رایج داخلی بر حسب واحدهای پول خارجی بیان شده، در حالی که در روش غیر مستقیم ارزش هر واحد پول خارجی بر حسب واحدهای داخلی بیان میشود. در اکثر کشورهای دنیا از روش غیر مستقیم برای بیان نرخ ارز استفاده میشود و افزایش در این نرخ به معنی آن است که قیمت پول خارجی بر حسب پول داخلی گرانتر شده است. به عبارت دیگر ارزش پول داخلی در مقابل پول خارجی نسبت به قبل کاهش یافته است (پور مقیم،1384).
[1]. Special Drawing Right
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 617 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 70 |
افزایش جمعیت، گسترش روزافزون شهرنشینی و تحولات اجتماعی، به ویژه در کشورهای در حال توسعه که از زیر ساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کافی برخوردار نیستند، تخصیص بخش درخور توجهی از منابع کشور را جهت دستیابی به رشد و ثبات اقتصادی، ایجاد زمینههای مناسب اشتغال و و توزیع عادلانه درآمد طلب میکند. از این رو دولتها، سهمی از تولید ناخالص داخلی را به صورت مالیات به منظور تأمین هزینههای مربوط به ایجاد طرحهای زیربنایی و دستیابی به هدفهای فوق، دریافت میکنند که البته این سهم در کشورهای پیشرفته درصد بالایی از کل درآمد دولت را تشکیل میدهد و مالیات در درجه دوم اهمیت قرار دارد ... البته این مهم نه از طریق اعمال نرخهای بالای مالیاتی، بلکه با افزایش مشارکت عمومی و استفاده از تمامی ظرفیتهای بالقوه مالیاتی فراهم خواهد شد. نرخهای مالیاتی باید در چنان سطحی قرار گیرد که مازاد مطمئنی برای مؤدیان مالیاتی به منظور افزایش کمی و کیفی سرمایهگذاری باقی بماند.
دریافت درآمدی دولت در ایران، سهم درآمد مالیات در کل درآمدهای عمومی دولت تا حد زیادی تحت تأثیر وضعیت تولید و نرخ فروش نفت و همچنین سایر سیاستها و عواملی از جمله برنامههای توسعه قرار دارد.
به دلیل عدم تناسب میان درآمدها و هزینهها (روند نزولی درآمدهای دولت به دلیل کاهش قیمت نفت و سیر صعودی هزینههای دولت) در سالهای اخیر، بودجه دولت عمدتاً با کسری مواجه بوده است که کسری نیز عمدتاً با توسل به استقراض از سیستم بانکی تأمین شده است.
استقراض از سیستم بانکی در قالب انتشار پول اضافی به عنوان یکی از ابزار تأمین کسری بودجه در سالهای گذشته مورد توجه بیشتری قرار گرفته است که به مالیات تورمی معروف است موجب افزایش تورم و در نتیجه کاهش قدرت خرید مردم و انتقال آن به دولت میشود و آثار تخریبی بسیار شدیدی را به دنبال دارد (جعفری صمیمی و شمخال، 1386).
اولین قدم در جهت رهایی از دام اقتصاد نفتی رفتن به سوی اقتصاد مبتنی بر مالیات است. بر همین اساس برنامه ریزی همه جانبه با توجه به عوامل تأثیرگذار و لزوم اجرای پیش فرضها به منظور کاهش تبعات منفی آن ضروری است. نهایتاً مالیات بر ارزش افزوده، شکل اصلی مالیات بر مصرف است که مزیت و برتری رو به رشد را برای یک مالیات با پایه گسترده در جهان نشان میدهد مالیات بر ارزش افزوده در اقتصاد کشورها و همچنین افزایش درآمدهای مالیاتی در صورت تسری کامل آن به زنجیره نهایی توزیع میباشد، لذا این تحقیق به بررسی این موضوع پرداخته است. (فصلنامه حوزه، شماره 9).
در این نوشتار ضمن ارائه جایگاه مصرف و مالیات، اهمیت و تاریخچه مالیات، تعریف مالیات و نظام مالیاتی کشور، اهداف و برنامههای قانون مالیات بر ارزش افزوده، مزایا، موانع و معایب اجرایی آن همراه با دلایل تعویق و همچنین رویکردهای اطلاع رسانی رسانه ای و ... به این موضوع بررسی میشود. در این فصل، در بخش اول به بررسی مبانی نظری موجود پرداخته میشود. در بخش دوم، به تحقیقات و تجارب گذشته دراینباره میپردازیم و نتایج هر کدام از تحقیقات و بیان میکنیم.
کلمه مالیات مأخوذ از عربی به معنی باج، خراج و پولهایی است که مأمورین وزارت دارایی به موجب قانون از مردم میگیرند (عمید، 1365). مالیات عبارت است از سهمی که به موجب اصل تعاون ملی و طبق مقررات موضوعه هر یک از افراد کشور موظف است از درآمد یا دارایی خود به منظور تأمین هزینههای عمومی و حفظ منافع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور بر حسب توانایی و استطاعت مالی خود به خزانه دولت بپردازد (رزاقی، 1375). از نظر برخی صاحبنظران مالیات مبلغی است که دولت از اشخاص، شرکتها و مؤسسات بر اساس قانون برای تقویت عمومی حکومت و تأمین مخارج عامه دریافت میدارد. افزون بر خصلت اجباری بودن؛ یک خصوصیت بارز دیگر مالیات این است که رابطه صحیح دوطرفه یا متناسبی میان میزان مالیات دریافتی و ارزش خدمات عمومی - که مالیاتدهندگان از آن برخوردار میشوند وجود دارد (عرب مازیار، 1376). اهمیت مالیات تنها بعد کارایی آن برای دولت نیست؛ بلکه آثار و فشارهای ناشی از آن؛ عادلانه و یا ناعادلانه بودن آن، تأثیر آن بر کارایی اقتصادی، ایجاد انگیزه منفی و یا مثبت برای فعالیتهای گوناگون و امثال آن نیز مورد توجه خاص است (دادگر، 1378).
در فرهنگ مالیاتی، مالیاتی را که توسط دولت از مصرفکنندگان کالاها و خدمات از طریق تولیدکنندگان آنها دریافت میشود، مالیات غیرمستقیم مینامند. مالیاتهای غیرمستقیم در ایران به طور کلی شامل مالیات بر واردات (حقوق گمرکی، سود بازرگانی، حق ثبت و سفارش کالا و ...) و مالیات بر مصرف و فروش (مالیات فرآوردههای نفتی، مالیات بر فروش نوشابه، دخانیات، مالیات اتومبیل و ...) میشود در یک تعریف کلی؛ مالیات غیرمستقیم بر فروش کالایی خاص را مالیات بر مصرف گویند. مالیات بر مصرف ممکن است به صورت مبلغی معین از هر واحد یا به نسبت درصد معینی از قیمت اخذ شود. مالیات بر معاملات بازار را که به هنگام فروش یک کالا از طریق تولیدکننده یا فروشنده، از مصرفکننده دریافت میشود، مالیات بر فروش مینامند. در کنار مالیاتهای عمومی بر فروش یا مصرف، مالیاتهای انتخابی بر مصرف برخی از کالاهای رایج است؛ از اهداف وضع مالیات بر مصرف و فروش میتوان به توسعه محصولات داخلی، جلوگیری از افزایش واردات برخی از اقلام و جهت بخشیدن به الگوی مصرف جامعه نام برد؛ اما مهمترین هدف آن کسب درآمد برای دولت است. از آنجا که این نوع مالیات میتواند جنبه انتخابی داشته باشد، برای رسیدن به هدف تخصیص بهینه منابع میتواند بسیار مؤثر واقع شود. مالیات بر ارزش افزوده نوعی مالیات بر فروش چند مرحلهای است که خرید کالاها و خدمات واسطهای را از پرداخت مالیات معاف میسازد. به عبارت دیگر، مالیات بر ارزش افزوده نوعی مالیات بر قیمت فروش است که در واقع بار مالیاتی آن بر دوش مصرفکنندگان نهایی بوده و این مالیات بر اساس درصدی از ارزش افزوده در هر مرحلهای از تولید اخذ میشود. ارزش افزوده نیز برابر با تفاوت میان فروش بنگاه و هزینههای خرید کالاها و خدمات خریداریشده از بنگاههای دیگر است. با تعریف ارزش افزوده مشخص میشود که مالیات بر ارزش افزوده برابر مالیات بر محصول ناخالص داخلی است. بدین ترتیب پایه مالیات بر ارزش افزوده برابر کل درآمد حاصل از فروش، منهای هزینه خرید عوامل تولید از سایر بنگاهها است. مالیات مستقیم به طور کلی شامل مالیات بر حقوق و دستمزد و مالیات بر سود شرکتها است. که در این نوع مالیات، درصدی از حقوق و دستمزد و یا سود خالص شرکتها به عنوان مالیات دریافت میشود (مجتهد و احمدیان، 1386).
همان طوری که بیان گردید مالیات در اکثر کشورها به ویژه کشورهای توسعهیافته به عنوان عمدهترین منبع مالی دولت در بخش درآمدی بودجه بوده و بخش قابلتوجهی از هزینههای عمومی را پوشش میدهد به گونهای که در برخی از کشورها 90 تا 95 درصد از هزینههای عمومی دولت از طریق درآمدهای مالیاتی تأمین میگردد. در اقتصاد کشور ما به دلیل شفاف نبودن درآمدها و عدم توانایی سیستم مالیاتی در شناسایی صحیح میزان درآمد مردم، میزان مالیات تشخیصی ناچیز بوده کما این که بخش قابلتوجهی از همین مالیات تشخیصی نیز به مرحله وصول نمیرسد و اگر هم وصول گردد اصل فایده در آن رعایت نمیگردد یعنی هزینه وصول نسبت به مالیات وصولی بیشتر است. در رابطه با نقش مالیات در اقتصاد ایران فقط به دو شاخص زیر پرداخته میشود:
تأمین بودجه جاری دولت از طریق مالیات از اهداف اکثر قریب به اتفاق دولتها میباشد که برخی از دول در این رابطه موفق و برخی هم مانند کشور ما ناموفق عمل نمودهاند که عوامل زیادی از قبیل اتکا به درآمدهای نفتی، افزایش و عدم کنترل مخارج عمومی، فرار مالیاتی و غیره در آن نقش به سزایی خواهد داشت.
این نسبت نیز با نوسانات میزان درآمدهای مالیاتی تغییر خواهد نمود که طبیعتاً عوامل مؤثر در وصول مالیات از جمله فرار مالیاتی (موضوع این گزارش) در آن نقش خواهد داشت (زهی و محمد خانلی، 1389).
مصرف و تهیه کالا و مایحتاج همواره از دغدغههای انسان در طول تاریخ بوده است. به ویژه در قرن حاضر که این موضوع به یکی از نتایج توسعه درونزای اقتصادی تبدیل شده و تبلیغات رسانهای هم کمک زیادی به گسترش دامنه آن در بین مردم کرده است. ایجاد زندگی مصرفی بین شهرنشینان و روستاییان به خصوص مصرف کاذب که بر اثر پیشرفتهای اقتصادی و فناوری حاصل است باعث نابودی امتیازات و جنبههای مفید و مثبت اجتماعی فرهنگی زندگی و حتی زیستمحیطی در جوامع سنتی شده و همچنین تبعات و تنشهای روزافزون روحی روانی را که حاصل افزودن و تحمیل بار گران اقتصادی هزینههای خانوار بر اثر ایجاد مصارف بیرویه و غیرواقعی به وجود آمده بر مصرفکنندگان تحمیل کرده است. (سایت جام جم، 1391). هر چه مصرف بیشتر شود متضمن نوعی خوشبختی و تفاخر تلقی میشود. درحالیکه در جوامع سنتی و مبتنی بر فرهنگها و باورهای غنی، اغلب افراد شادی و رضایت را در فعالیتهای اجتماعی و در خدمت به اجتماع مییافتند؛ تبلیغات سرسامآور که حاصل آن مصرف هرچه بیشتر است، نشان میدهد که در زندگی مصرفی بیشتر سود و رضایت صاحبان کلان سرمایه مطرح است و نه بهرهمندی مصرف کنندگان و تأمین نیازهای واقعی آنان از طرفی تفریح و سرگرمی یکی دیگر از ابعاد خرید و مصرف گوناگون و انبوه است، جاذبههای بازار که مملو از کالاهای متنوع و جدید است به طور مداوم نیازهای مصرفی جدید و اغلب کاذبی را به وجود میآورد. پیروی از الگوهای مصرف جوامع غربی باعث فردگرایی و جستجو و تلاش برای فخرفروشی و ایجاد فرهنگ مصرفی و مادی شده است. دغدغه انتخاب بهترین کالا در بین انبوه کالاها و مارکها[1] و علائم معروف و فریبنده تجاری، همواره مصرفکنندگان تنوعطلب را در برابر این سؤال قرار میدهد که آیا بهترین کالا را خریدهاند و اگر جواب خیر باشد، دنبال چه نوع کالایی با چه مشخصات و قیمتی بروند. در این صورت مصرف و خرید کالا دیگر جنبه واقعی خود را از دست داده و برای افراد اهمیتی اجتماعی و فرهنگی پیدا میکند. بعلاوه خریدهای زاید و غیر ضروری همواره سهم عمدهای از درآمد خانوار را میبلعد و نهتنها رضایت مصرفکنندگان را در پی ندارد، بلکه گاه ارزشهای اجتماعی و اخلاقی مصرفکنندگان را نیز زیر سؤال میبرد (سایت جام جم، 1390). در نقطه مقابل، دولت ماهانه حدود 3/3 هزار میلیارد تومان یارانه نقدی پرداخت میکند یعنی در سال 1391 دولت حدود 42 هزار میلیارد تومان (تقریباً یک و نیم برابر کل درآمد مالیاتی سال 1391) وجه نقد به حساب شهروندان واریز کرده که منجر به افزایش سطح مصرف در جامعه شده است. طبیعی است با افزایش مصرف، میزان مالیات بر ارزش افزوده و مالیات بر کالا و خدمات نیز افزایش خواهد یافت. این موضوع نشان میدهد که متأسفانه نگاه دولت به بحث مالیات صرفاً نگاه درآمدی بوده و به تأثیر سیاستهای مالیاتی در وضعیت اقتصادی کشور توجهی ندارد (سایت حوزه، ش 9).
دولتها برای انجام مأموریتها و مسوولیتهای اقتصادی و غیراقتصادی خود به منابع مالی نیازمند هستند. این منابع مالی از محل درآمدهای مالیاتی و همچنین درآمدهای غیر مالیاتی تأمین میشود از جمله وظایف دولت، ارائه خدمات عمومی از قبیل؛ امنیت، بهداشت و درمان، آموزش و ...، تخصیص منابع بین بخشهای مختلف کشور، توزیع درآمد و ثروت بین گروههای مختلف جامعه و دست یابی به اهدافی مانند تثبیت قیمتها، اشتغال کامل و رشد اقتصادی میباشد.
دولت برای انجام وظایف و مسئولیتهای خود به هزینه و برای تأمین این هزینهها، به منابع مختلف مالی نیازمند است. اصولاً درآمدهای دولت به دو گروه کلی تقسیم بندی میشود:
درآمدهای غیر مالیاتی وجوهی هستند که دولت معمولاً از طریق فعالیتهای اقتصادی خود به دست میآورد. ویژگی اصلی این منابع درآمدی، نامنظم و نامطمئن بودن آنهاست. این درآمدها یا به شکل درآمدهای ناشی از سرمایه گذاریهای مختلف است، یا دریافت کارمزد است که دولت از خدمات گوناگون خود دریافت میکند. بنابراین هر چقدر سهم این نوع از درآمدها در کل درآمدهای دولت بیشتر باشد، ممکن است آثار بیشتری در قالب کسریهای مداوم بودجه و عوارض بعدی آن در اقتصاد بروز کند. در مقابل، بالا بودن سهم درآمدهای مالیاتی در کل درآمدهای دولت به عنوان منابع درآمدی باثبات، میتواند از بروز چنین عوارض نامطلوبی جلوگیری کند.
به همین منظور در کشور ما در برنامه چهارم و پنجم توسعه، به منظور برقراری انضباط مالی و بودجهای، دولت مکلف شده است طی سالهای برنامه، سهم اعتبارات هزینهای تأمین شده از محل درآمدهای غیر نفتی دولت را به گونهای افزایش دهد که تا پایان برنامه، اعتبارات هزینهای دولت به طور کامل از طریق درآمدهای مالیاتی و سایر درآمدهای غیر نفتی تأمین شود. برخی از این نوع درآمدها عبارتاند از:
در ایران عمدهترین درآمد غیر مالیاتی مربوط به فروش نفت و گاز است. وجود این درآمد سهلالوصول دو تأثیر عمیق بر ساختار مالیاتی کشور داشته است:
نخست، وجود درآمدهای حاصل از فروش و گاز سبب شده تا به دیگر درآمدهای دولت کمتر توجه شود. در این خصوص بررسی برنامههای توسعه اقتصادی نشان میدهد که همواره درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز به عنوان مهمترین منبع تأمین مالی طرحها، مد نظر مسوولان بوده است. حتی در دورههایی که قیمت نفت به طور قابل توجهی کاهش یافته است، دولت کمتر به درآمدهای مالیاتی توجه داشته و منابع مورد نیاز خود را از طریق استقراض از بانک مرکزی تأمین کند.
دوم، اتکا بیش از حد به درآمدهای نفتی و وجود نوسانات بهای نفت در بازارهای جهانی، بی ثباتی کل درآمدهای دولت را در پی داشته است. وابستگی کشور به درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز تا حدی
است که درآمدهای مالیاتی نیز به طور غیر مستقیم متأثر از جریان درآمدهای ارزی حاصل از فروش نقت گردد. زیرا، افزایش درآمدهای ارزی، واردات را افزایش میدهد. از طرف دیگر افزایش واردات موجبات افزایش مالیات بر واردات و درآمدهای مالیاتی غیر مستقیم را فراهم میآورد.
یکی از مهمترین راههای تأمین مخارج دولت، جمع آوری مالیات است. به عبارت دیگر، با توجه به مقایسه این منبع مهم تأمین مالی با سایر منابع، میتوان گفت، هر چه سهم مالیاتهای در تأمین مخارج دولت بیشتر باشد، از آثار نامطلوب اقتصادی کاسته میشود. در کشورهای پیشرفته برخلاف کشورهای در حال توسعه ای که مالیاتهای نقش ناچیزی دارند – تقریباً تمامی مخارج دولت از این طریق تأمین میشود.
میانگین نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی برای اتحادیه اروپایی در سال 2001 برابر با 6/ 35% و در سال 2005 برابر با 9/35% بوده است که این نسبت، در سال 2005 برای انگلیس 38%، سوئد 42 / اسلونی 40%، هلند 40% ایرلند 32%، آلمان %29 بوده است[2].
1. Brands
1. Mcgee, 2007-P2
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 112 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 55 |
مقدمه
بینایی به فرد اجازه میدهد که به کشف محیط بپردازد و با اشیا و افراد گوناگون تعامل برقرار کند. این اکتشافها و تعاملهای اجتماعی، عناصر مهمی برای رشد فردی و اجتماعی فرد محسوب میشوند. بینایی به فرد کمک میکند تا از طریق فراهم آوردن انگیزه برای حرکت، به افراد و اشیا مورد علاقه و محیط دسترسی پیدا کند. به طور خلاصه میتوان گفت که فقدان بینایی مانعی برای ادراک، یادگیری و سازماندهی محیط از سوی افراد است؛ زیرا فقدان بینایی فرد را از دسترسی کافی به افراد دیگر و اشیایی که در محیط وجود دارند باز میدارد. بینایی آنچنان اهمیتی در تحول فرد دارد که حتی آسیب بینایی خفیف نیز اثر مخربی بر مهارتهای بینایی- ادراکی و حرکتی- بیانی او دارد (دو گروتی و موران[1]، 1982، به نقل از امیری مجد، 1382). نابینایی شایعترین معلولیت حسی است. بدون بینایی درک فرداز دنیای اطرافش متفاوت خواهد بود وهمین امر میتواند به مشکلات عاطفی و اجتماعی مانند عدم سازگاری، عدم فعالیت، فقدان علاقه به دیگران، افسردگی وخودپنداره پایین در فرد منجر شود. معلولیت نابینایی فرد را در شرایط بحرانی بسیارشدیدی قرارمیدهد و او را از فردی مستقل به فردی وابسته مبدل میسازد. نابینایی بامحدود و دگرگون کردن دامنه تجربههای فرد نابینا، کاهش توانایی حرکت به اطراف وکاهش میزان کنترل محیط وارتباط باآن، رشد شناختی و عاطفی آنهارا تحت تأثیر قرار میدهد، بنابراین فقدان فرصت برای تجربه کامل محیط، میتواند رشد شخصی و اجتماعی فرد نابینا را با کاستیهایی روبه رو کند و به احساس بیکفایتی، وابستگی، عزت نفس پایین و در نهایت منجر به سازگاری اجتماعی، عاطفی و آموزشی کمتری گردد (ملکی تبار و همکاران، 1390).
فرد برای دسترسی به محیط به سه عامل نیاز دارد: اول علاقه فعال به محیط، دوم آمادگی زیستی و در آخر هم محیط قابل دسترس، افرادی که مبتلا به آسیب بینایی هستند، در ارتباط با این سه عامل موانع عمدهای را جلوی روی خود میبینند که مانع از دستیابی آسان آنها به محیط میشود. برخی از این مشکلات آسیب بینایی عبارتاند از: کمبود تحرک، ضعف ارتباطی، ضعف در پیشرفت اطلاعات، فقدان ادراک بینایی خوشایند، کمبود تفریح، کار و فرصتهای شغلی، فقدان احساس امنیت مالی، وابستگی فردی و اجتماعی و. . . (شان[2]، 1999، به نقل از شریفی درآمدی، 1380).
2-2-2 تعریف و طبقهبندی نقص بینایی
سه نمونه از رایجترین تعاریفی که در این زمینه ارائه شده است عبارتند از تعریف قانونی[3]، تعریف آموزشی[4] و تعریف سازمان بهداشت جهانی
الف- تعریف قانونی
تعریف قانونی (پزشکی) این تعریف در سال 1934 توسط انجمن پزشکی آمریکا ارائه گردید و از آن پس مورد قبول بنیاد آمریکایی نابینایان قرارگرفت. این تعریف در برگیرنده ارزیابیهایی از تیزی دیداری و میدان دید است و به قصد تعیین شرایط و مزایای قانونی موجود برای افراد نابینا مورد استفاده قرار میگیرد. انجمن روان پزشکی آمریکا این تعاریف را در سال 1934 ارایه کرده است و هنوز هم مورد قبول است. فرد نابینای قانونی به کسی گفته میشود که تیزبینی او در چشم بهتر، حتی با استفاده از وسایل کمکی مثل عینک، 200/20 یا کمتر باشد. یا کسی که مقدار دیدش آنقدر محدود است که وسیعترین قطر آن نتواند فاصله زاویهای که بیشتر از 20 درجه است را فرا گیرد. منظور از تیزبینی 200/20 این است که شخص در فاصله 20 پای چیزی را میبیند که یک فرد با دید عادی آن را در فاصله 200 پایی تشخیص میدهد و منظور از محدود بودن میدان دید این است که شخص ممکن است در میدان مرکزی دید دارای قدرت 200/20 بوده اما دید خارجی او بشدت محدود باشد. فرد نیمه بینا از نظر قانونی کسی است که تیزبینی او در چشم بهتر و با وسایل کمک بینایی از 70/20 کمتر و از 200/20 بیشتر است. منظور از میزان بینایی 70/20 آن است که آنچه را یک فرد سالم از فاصله 70 پایی میبیند، فرد کمبینا میتواند از فاصله 20 پایی تشخیص دهد (انجمن پزشکی آمریکا، 2004).
اسکات و ولف (1998) در تعریف نابینای قانونی متذکر میشود که اکثر افراد نابینای قانونی از یک دید با درجات مختلفی برخوردار هستند. همچنین اشاره میکند که در محدوده نابینایی قانونی شرایط و متغیرهای بیشماری وجود دارند، که سبب میشود یک فرد بتواند کمتر یا بیشتر از 20/200 ببیند. به بیان دیگر از نابینایی مطلق تا کم بینایی که بتواند از طریق عینک اصلاح گردد را شامل میشود (شریفی درآمدی، 1380).
ب- تعریف آموزشی
از نظر آموزشی به کسی نابینا گفته میشود که با امکانات و روشهای مرسوم در آموزش و پرورش نتواند به اهداف آموزشی برسد و برای رسیدن به اهداف آموزشی باید از امکانات و روشهای خاصی استفاده کند. مثلاً استفاده از خطوط برجسته (بریل) و لوازم مربوط به آن، قلم بینایی، لوح ریاضی و غیره (نامنی، 1363).
ج- نابینا از نظر سازمان بهداشت جهانی[5]
کسانی که دید آنها 6/60 باشد، یعنی آنچه را که یک فرد در یک فاصله 60 متری میببیند فرد نابینا در فاصله 6 متری ببیند نابینا گفته میشود (نامنی، 1363).
کریمی درمنی (1385)، آسیب دیدگان بینایی را به چهاردسته نابینایی مطلق، نابینا، نیمه بینا و دیربینا تقسیم کرده است: نابینای مطلق کسی است که هیچ گونه دیدی ندارد و حتی نور نیز برای وی قابل رؤیت نیست. فرد نابینا کسی است که قدرت بینایی وی، پس از حداکثر ترمیم، برابر با 200/2 است (دید نرمال 20/20 است)، به عبارت دیگر آنچه را که با چشم عادی میتوان در 200 قدمی (یا حدود 70 متری) دید، فرد نابینا تنها قادر است در20 قدمی (یا حدود 7 متری) و یا نزدیکتر ببیند.
نیمه بینا به فردی اطلاق میگردد که قدرت بینایی در چشم برتر و با استفاده از وسایل کمک بینایی از 20/20 بیشتر و از 70/ 20 کمتر است و با استفاده از ذره بین و خطوط درشت و نظایر آن به مطالعه و آموزش میپردازد.
دیربینا به فردی اطلاق میشود که با توجه به نقصی که در بینایی اش وجود دارد از باقیمانده بینایی اش با استفاده از وسایل کمک بینایی، استفاده نسبی مینماید. بدیهی است قدرت دید او از 70/ 20 بیشتر است (کریمی درمنی، 1385).
باراگا (1976) کودکانی را نابینا میداند که فقط توانایی ادراک نور را دارند و لذا برای آموزش خواندن باید از خط بریل یا روشهای مشابه بدون استفاده از حس بینایی بهره گیرند. او کودکانی را کم بینا میداند که در تشخیص اشیایی که با فاصله از آنها قرار دارند دچار مشکل هستند، اما در تشخیص اشیا با مواردی که در فاصلههای کمتری از 60 سانتی متر میباشد مشکل چندانی ندارند. باراگا نوع سومی از این کودکان را تحت عنوان کودکان با اختلال در میدان دید اضافه میکند. این گروه در میدان دید خویش نقاط کوری دارند که اگر چیزی در این نقاط قرار گیرند، برای آنها قابل رویت نمیباشند. در هر صورت نقص بینایی، معلولیتی را سبب میشود که یادگیری را برای فرد دشوار میسازد (باراگا، 1976، به نقل از نادری، 1386).
2-2-3 علل نقص بینایی
بیشتر مشکلات بینایی از بد شکلی و بدکاری چشمناشی میشود. بیشتر اختلالهای بینایی در کودکان سنین مدرسه در نتیجه حوادثی هستند که قبل از تولد یا حین تولد یا بلافاصله بعد از تولد روی میدهند. هاتفیلد[6] (1963، به نقل از رنجبر، 1384) یک طبقهبندی کلی و مختصر از اختلالهای بینایی به عنوان سببشناسی معرفی میکند:
1- مشکلات انکساری: شامل نزدیک بینی، دور بینی، آستیگماتیسم یا تاربینی.
2- ناهنجاریهای عدسی: شامل انحراف عدسی، آب مروارید یا کدر شدن عدسی، فیبروپلازی یا سخت شدن بافت پشت عدسی.
3- نقایص شکبیه: شامل پیدایش رنگدانه و تحلیل شبکیه و آسیب شبکیه ناشی از دیابت و مشکلات کنترل عضله: شامل لوچی، نیستاگموس، تنبلی چشم.
4- سایر ناهنجاریها: شامل آب سیاه، ضربه، اختلال در دید یا کوررنگی (رنجبر، 1384). کم بینایی و نابینایی دارای عللی است که در زیر به آنها اشاره میشود:
1- عوامل مادرزادی: این نوع آسیب از بدو تولد با کودک است ضربه جنین یا نوزاد در حین تولد، بیماریهای مادر به هنگام بارداری و یا عوامل ژنتیکی از عوامل ایجادکننده کم بینایی و نابینایی است.
2- عوامل ژنتیکی وراثتی: این نوع از آسیب تحت تأثیر یک ژن نهفته بوجود میآید. مانند، نارساییهای انکسار نور (نزدیک بینی، [7] دوربینی[8]، تاربینی[9]).
3- عوامل محیطی که خود به دو دسته تقسیم میشود:
شامل بیماریهای عفونی (مننژیت)، آسیب مغزی، بیماریهای چشمی (کاتاراکت یا آب مروارید، گلکوم یا آب سیاه، تراخم) (کریمی درمنی، 1385)، بیماریهای ناشی از فقدان ویتامین A، ناهنجاریهای بینایی که به علت آبله، مخملک، مسمومیت الکلی، ضربه و تصادف پیش میآید میشود (افروز، 1382).
2-2-4 نحوه برخورد فرد نابینا با نقص بینایی
در زمینه پذیرش و عدم پذیرش واقعیت نابینایی دو گروه وجود دارند:
1- آنها که واقع بینانه با نابینایی خود برخورد میکنند. آینده نگر، مستقل و پر تحرک هستند و نابینایی را مشکلی جدی تلقی نمیکنند. آنها با یک سلسله تعدیلها، تطابقها و تحمل ناملایمات، صبورانه خود را با دنیای نابینایی سازش میدهند و زندگی کاملاً طبیعی را طی میکنند. دارای خود کفایی جسمانی، اعتماد به نفس، استقلال مالی و موقعیت اجتماعی میباشند.
2- آنهایی که توانایی سازگاری با نابینایی خود را ندارند ونمیتوانند برای هموار ساختن عوارض و عواقب معلولیت خود چارهای بیندیشند و به مرور زمان به اشخاص بیکار و متکی و بلاتکلیف تبدیل میشوند که نه تنها به حیثیت فرد، بلکه به حیثیت روانی و اجتماعی سایر افراد نابینا نیز صدمه میزنند. اراده، امید و انگیزه ندارند واصولاً معلولیت خود را درک نمیکنند. برخی از آنها قوه تصمیمگیری و تعیین مسیر و حرکت سازنده را ندارند و تحت فشارهای روانی بسیار شدیدی هستند. وجه اشتراکی که در بین نابینایان کمتحرک و افسرده و نا امید دیده میشود نداشتن انگیزه و هدف است. آنها از چهار خلصت خودکفایی جسمانی، اعتماد به نفس، استقلال مالی و موقعیت اجتماعی برخوردار نمیباشند. آنها نه تنها بار نابینایی و محدودیتها و وابستگیناشی از آن را به دوش میکشند، بلکه احساسات راکد و منفی نسبت به شخصیت خود دارند و وجود خود را بیهوده و باطل میپندارند (مستعلمی و همکاران، 1384).
2-2-5 نکات ضروری در آموزش نابینایان
از جمله نکات مورد توجه در برنامهریزی آموزشی نابینایان بدین قرار است:
1- توجه کامل به تفاوتهای فردی: در کلاس و آموزش انفرادی با در نظر گرفتن نارسایی بینایی، سن وقوع نقص بینایی، سوابق و وضعیت خانوادگی و وضعیت خانوادگی تفاوتهای هوشی و ویژگیهای فردی همه بیانگرآن است که معلم ویژه دانشآموزان نابینا میبایست در کلاس درس به آموزش انفرادی توجه کامل داشته باشد بنابراین بهتر است تعداد دانشآموزان در هر کلاس 6 تا 8 نفر باشد.
2- تدارک اشیاء و وسایل ملموس در برنامههای آموزشی: افراد نابینا اطلاعات دانش خود را از طریق شنیداری و لمس کردن کسب مینمایند. لذا ضروری است که به هنگام آموزش حتی الامکان وسایلی که قابل لمس کردن میباشد در اختیار دانشآموزان نابینا قرار بگیرد.
3- توجه به کلیت و جامعیت برنامههای آموزشی: معلم در جهت آشنا نمودن دانشآموزان نابینا با وسایل و واقعیتهای محیط خارج لازم است در تدارک برنامههای آموزشی به تجارت همانند و یکپارچهی رابطه امور نسبت به یکدیگر، توجه کامل داشته باشد. به عنوان مثال به جای صحبت از یک اداره واحد، از مجموعه واحدهای یک شهر صحبت کند و یا به جای بحث روی یک واحد کامل از یک جز از آن واحد به طور کل بحث نماید و به عبارت دیگر به یکپارچگی و کلیت موضوع کاملاً توجه نماید. این روش در وسعت حوزه فعالیت و تداعی ذهنی نابینا بسیار مؤثر است.
4- ایجاد محرکها و انگیزههای فوق العاده والدین در منزل و معلم در کلاس درس میبایست برای حرکت و فعالیتهای مختلف ذهنی و بدنی کودک نابینا انگیزهها و محرکاتی فراهم کنند تا زمینه خود جوش و فعالیت لازم در کودک ایجاد گردد و باید توجه داشت که کودک نابینا در خانه برای شیء خاصی دست و پا نزده و از خود جنب و جوش حرکتی نشان نمیدهد. زیرا که شی ای خاص توجه او را جلب نمیکند، لذا عدم ایجاد انگیزه و تحریکات کافی در کودک نابینا به دلیل ضعف فعالیتهای مطلوب ذهنی و همچنین نقصان تحریکات جسمی لازم میگردد و این از موجبات اصلی فقر فرهنگی در کودکان نابیناست (افروز، 1382).
[1]- Dogeroty & Moran
[2]- Chan
[3]- Legal definition
[4]- Educational definition
[5]- World Health Organization
[6]- Hafilde
[7]- Myopla
[8]- Hypcrpia
[9]- Astigmatism
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 291 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 93 |
- نهاد خانواده :
ازبدو پیدایش انسان بر روی کره زمین همواره زنان و مردان جهان با تشکیل خانواده عمری را درکنار یکدیگرگذرانیده وفرزندانی دردامان پرمهرخویش پرورانده و از این جهان رخت بربستهاند. طبیعیترین شکل خانواده همین است که هیچ عاملی جزمرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد ومیان زن وشوهرجدایی بیفکند. ( بهشتی ،1382: 33).
خانواده کانونی مقدس است که درسایه پیوند زناشویی دو انسان از دو جنس مخالف پایه گذا ری شده و با پیدایش وتولد فرزند رنگ وجلوه ای ملکوتی می گیرد. این کانون می تواند همواره گرم وروشن بماند به شرطی که زوجین هرکدام به حدود مسئوولیت خویش آشنا ودرانجام آن کوشا باشند نتیجه پیوند دو همسر فرزند یا فرزندانی است که عضوجامعه انسانی می باشند که هرکدام ممکن است درآینده فردی سربار یا سرباز نگهدار جامعه باشد، از نظر تربیت، خانواده کلاس اول زندگی وپرورش کودک است طفل مبانی زندگی را در آنجا فرا می گیرد و خوب وبد امور را آنجا می آموزد واین امرتا حدی است که کفر و ایمان کودک را هم شامل می شود، می توان گفت کودک ازآنجا درس کفریا درس ایمان میگیرد. خانواده خوب بهترین آموزشگاه است ، آموزشگاهی که کودک درآن لبخند و قهر، درستی و خوشخلقی، خودداری وبردباری، تعادل و تکامل ،وظیفه شناسی و خدمت مسئوولیت واخلاق میآموزد، به جامعه بشری ازطریق آنها راه می یابد و با آنها براساس اصل انسانی رفتار میکند.( قائمی ، 1363: 38)
خانواده از مهمترین عوامل موثردرروابط ومحیطی امن برای دستیابی به اهداف عالی انسانی است خانواده کانونی است شکل گرفته برپایه مقدس ازدواج که با حضورفرزندان ، روابط اعضای خانواده، گسترده تأثیرگذاری مثبت یا منفی آنها بر یکدیگر بیشتر می شود. در این میان ضروری است عوامل ثبات وسازوکارهای ایجاد ارتباط صمیمانه وسازنده را بررسی کنیم و محیطی سالم و با نشاط برای پرورش فرزندان فراهم آوریم با نگاهی به وضعیت نابسامان اجتماع درمی یابیم که بیشتردردها ومشکلات از خانواده سرچشمه می گیرد و در مجموع خانواده مرکز هرگونه ثروت مادی و معنوی وکانونی برای پرورش شخصیت انسانهاست.( حسینی ،1389: 19).
اولین محیطی که بنای تربیتی پس ازولادت در آن شکل گرفته وپرورش می یابد ، خانواده نام داشته و نخستین مربی ومعلم هرفرزندی همانا پدر و مادر و بالاخص مادر وی می باشد. کودک امانتی است بزرگ از جانب خدای که ابتدائاً به پدرومادرسپرده شده ، وهمین کودک آنچنان رشد خواهد نمود وشخصیتش شکل خواهد گرفت که پدر و مادرش با وی رفتارکرده و می کنند وآنچنان خواهد شد که والدین هستند یعنی اولین خشت و زیر بنای تربیتی که شخصیت کودک برآن استوار خواهد گردید همانا والدین و رفتار عملی و روزمره آنان خواهد بود و مسأله مهم نقش پذیری و الگوسازی وهمانند سازی ازلحاظ جسمی ، روحی ، عاطفی واجتماعی. بدین ترتیب برخورد آگاهانه و گام به گام پدر و مادر را در تربیت فرزندان که می بایست متناسب با رشد جسمی وذهنی کودک باشد را داریم وکاستن بذرحرف شنوی برای نهال تفاهم و رشد و در نتیجه درخت بارآوری، زایندگی و بالندگی درتعالی و قرب. ( شرفی ،1371: 15).
نهاد خانواده جامعه نسبتاً کوچکی را تشکیل می دهد که هریک ازاعضای آن به نحوی بردیگری تأثیر می گذارد در چنین تأثیرمتقابلی ، مجموعه ای ازاعتقادات ، آداب ورسوم وارزشهای اخلاقی ، عاطفی و اجتماعی شکل می گیرد. رشد کودکان دراین نهاد نیزبیشترمتأثرازهمین ارزش گذاریها وگرایشهای اخلاقی، عاطفی و اجتماعی است. اهمیت نقش خانواده وقتی روشن میشود که به مسئوولیت خطیر والدین برای پرورش جسمی و روانی فرزندان بیشتر واقف شویم، مسئوولیتی آنچنان بزرگ که حضرت سجاد (ع) درقبول وانجام دادنش از خداوند متعال درخواست کمک می کنند «اَعِنّی عَلی تربَیتهِم وَ تأدیبِهم وبِرهم » ( صحیفه سجادیه : دعای 25)
روشهای تربیتی کودک در جوامع مختلف و زمانهای متفاوت ازتنوع بسیاری برخورداراست . دیدگاه هر فرهنگ تا حدودی جهت دهنده تربیت کودکان در آن فرهنگ است وبستگی والدین وفرزند نسبت به همدیگر نیز میتواند ازپایه های اساسی پرورش اجتماعی کودک محسوب می شود. والدین میتوانند برای کودک خود نقش بهترین معلم والگورا برعهده داشته باشند.کودک ازوالدین خود، خصوصیات اخلاقی، عقیدتی، شخصیتی ودیگرگرایشها ونگرشها را می آموزد ودراین زمینه ها ازآنان تقلید می کند. اینکه مردم در قضاوتهای خود ، رفتارهای مختلف کودک را به حساب پدرومادرکودک می گذارند، حاکی از واقعیتی است که ازمطالعات فراوان به دست آمده است. کوپراسمیت[1]، نتیجه مطالعه و تحقیق خود را اینگونه بیان کرده است پسرانی که ازعزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً والدینی هستند که اعتماد به نفس ، ثبات هیجانی و اتکای به خود ازویژگیهای شخصیتی آنان به شمار می رود ودر اِعمال پرورش وتربیت فرزندان بین آنها توافق کاملی مشاهده می شود.
از آنجا که نقش والدین در تربیت ورشد فرزندان ازاهمیت بسیاروالایی برخورداراست مکتب انسان ساز اسلام از دیرباز بر روابط سالم و مهرآمیز والدین با یکدیگر تأکید داشته، توصیه می کند که زندگی خانوادگی براساس مهر ومحبت بنیان نهاده شود، قرآن کریم یکی ازفواید ممتاز حاصل از ازدواج را ایجاد مهر و محبت و الفت بین زن و شوهر دانسته است «وَمِن آیاتِه اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَۀً وَرَحمَةً فِی ذَلِکَ لِآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَرُون» (روم:21) و از نشانههای خداوند اینکه آفرید برای شما همسرانی ازخودتان تا آرامش یابید به وسیله آنها و قرارداد بین شما دوستی و محبت و در نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند.
و در روایات فراوانی نیز، رفتارصحیح ومناسب پدر و مادر با کودک بسیاربا اهمیت دانسته شده است . قلمرو وسیع این طرزتلقی حتی دوران قبل ازتولد را نیزدر برمی گیرد دورانی که توجه به آن می تواند زمینه مساعدی رابرای رشد وتربیت بهنجارفرزند فراهم آورد.
برخی از روایات به اهمیت والدین نسبت به فرزندان اشاره دارند وآن رااساس تربیت کودک ورشد وی می دانند.پیامبراکرم (ص) : « اُحبوا الصِبیانَ وَارحمُوهُم »:دوست بدارید کودکان را ومهربان با شید با آنها .
دسته ای به برخورد کودکانه با کودک وبازی با او اشاره دارند. پیامبراکرم (ص) «مَن کانَ لَهُ صَبّیً فَلیَتَصابَّ لَه»:هرکسی کودکی دارد پس با او کودکانه رفتارنماید.
دراین میان ازهمه مهمترتربیت نیکووشایسته فرزندان است که محوراصلی تعدادی دیگرازروایات است .پیامبراکرم(ص) : « اَکِرِموا اَولادَکُم وَاحسِنوآدابَهُم»:گرامی بدارید فرزندانتان را وبه آنها آداب نیکو را بیاموزید. ( بی ریا و دیگران، 1375: 855 - 853).
یکی از عوامل موثردر رفتار فرد، خانواده است . محیط خانه اولین وبا دوامترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیرمی نماید. نفوذ والدین دربچه ها تنها محدود به جنبههای ارثی نیست در آشنایی کودک به زندگی جمعی وفرهنگ جامعه نیزخانواده نقش موثری را اجرا می نماید. موقعیت اجتماعی خانواده ، وضع اقتصادی آن، افکاروعقاید ، آداب و رسوم ، ایدآلها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفـتـارکـودکان نفوذ فراوان دارد.
خانه محلی است که کودک درآن امورمختلف را فرا می گیرد. گاهی والدین آگاهانه چیزهایی به کودک می آموزند ولی درموقعیتهای متعدد کودک ازطرزکارورفتاروالدین چیزهایی فرا می گیرد که خود آنها متوجه نیستند. کودک درخانه تجربیات فراوانی کسب می کند. ازطریق این محیط کوچک است که کودک با دنیای خارج آشنا می گردد. با کودکان دیگر و بزرگسالانی که به مناسبتی درخانه رفت وآمد دارند تماس پیدا میکند.طرز معـاشرت با دیـگران را کودک در خانه می آموزد. دراین محیط است که اخلاق، ایدآلها ، راه زنـدگی و فلسفه اجتماعی جامعه منعکس می شود وکودک دراثرتماس با دیگران به تدریج این گونه امور ر ا درک می کند.کودک نه تنها طرز غذا خوردن را می آموزد بلکه یاد می گیرد که کارها را با شوروهیجان انجام دهد. (شریعتمداری ،1369: 193).
2-1-2- وظیفه خانواده :
مقصود ما ازخانواده همه کسانی که به طور مستمریا غالب با کودکان زندگی می کنند مانند : پدرومادر، پدربزرگ و مادربزرگ، برادروخواهربزرگتروحتی خدمتکارمنزل. دراین میان پدرومادرچون سرپرستی کودک را برعهده داشته وباعث وجود او هستند، درتربیت او نیزمهمترووظیفه سنگین تری را برعهده دارند. پدر و مادرشدن فقط به تولید مثل نیست زیرا این کار از عهده حیوانات نیزساخته است. والدین در صورتی لیاقت پدری ومادری را دارند که درتعلیم وتربیت فرزند خود هم جدیت کنند. اسلام تربیت و تأدیب ر ا یکی ازحقوق فرزندان می داند که اگرپدرومادردرانجام آن کوتاهی می کنند مورد عاق فرزند قرار گرفته ودرقیامت مورد بازخواست قرارمی گیرند.
پیامبراکرم (ص) می فرماید: یاعلی! لَعَنَ اللهُ والدینَ حَملا وَلَدَهُما عُقوقِهما، یاعلی! یَلِزمُ الوالدینَ مِن وَلَدِهما ما یَلزِمُ لَهُما مِن عقوقِهما . یا علی ! رَحَمَ اللهُ والدینَ حَملاً وَلَدُهُما عَلی بِرِّهمُا.
یا علی ! خدا لعنت کند مادروپدری که موجب عاق شدن فرزند خود شوند. یا علی چنان که فرزند ممکن است عاق والدین شود پدر و مادر نیزممکن است عاق فرزندان شوند. یاعلی ! خدا رحمت کند والدینی که باعث نیکوکاری فرزندشان نسبت به خودشان شوند.
رسول اکرم می فرمایند: «اَلا کُلُکُم راعٍ وَکُلُکُم مَسؤولٌ عَن رَعیَةِ. فَاَلامیرالَّذی عَلی النّاس راع، وَ هُوَ مَسئوولٌ عَن رَعیَتِه، وَالرَّجُلُ راعٍ عَلی اَهلِ بَیتِهِ وَهُوَ مَسؤولٌ عَنهُم، وَالمَراةُ راعیَةُ عَلی بَیتِ بَعلِها وَوَلِدهِ وَ هِیَ مَسئوولَةٌ عَنهُم.
همه شما سرپرست هستید ونسبت به زیردستان خود مسئوولیت دارید. والی سرپرست رعیت ومسئوول آنها می باشد. مرد سرپرست خانواده اش و مسئوول آنهاست. زن سرپرست خانه شوهر و فرزندانش و مسوول آنهاست.
امام صادق (ع) می فرمایند: تَجِبُ لِلوَلِدِ، عَلی والِدِهِ ثَلاثُ خِصالِ. اِختیارِهِ لِوالِدِةِ، وَ تَحسِینِ اِسمهِ وَالمبالَغَةُ فِی تَأدیبِهِ: فرزند سه حق بر پدر دارد، مادر خوب انتخاب کردن، نام خوب نهادن، جدیت درتربیت وتأدیب او.
بنابراین تعلیم وتربیت فرزندان یکی از وظایف بسیارمهم وسنگینی است که بردوش والدین نهاده شده است در زمان کودکی مخصوصاً دو سال اول زندگی دوران بسیارحساس وسرنوشت سازی است شخصیت کودک هنوز شکل نـگرفته وبـرای پذیرفتـن هرنـوع تربیتی آمادگی دارد.اتفاقاً این دوران حـساس را دردامـن مادروتحـت سرپرستی پدر میگذراند ودراثررفتاروگفتارآنان استعدادهایش پرورش می یابد وشخصیت آینده اش ساخته می شود بنابراین سرنوشت هرکودک تا حد زیادی دراختیاروالدین است لذا بستگی دارد که اطلاعاتش درچه حد باشد ودرتعلیم وتربیت فرزندانشان چه مقدار عنایت به خرج می دهند پدرومادراگردرست انجام وظیفه کنند بزرگترین خدمت را نسبت به فرزندانشان خواهند داد و سعادت وخوشبختی آینده آنها را تأمین خواهند کرد.
به علاوه خودشان نیزازوجود چنین فرزندان شایسته ای بهره مند خواهند شد وبه اجتماع نیزبزرگترین خدمت را خواهند کرد ، زیرا افراد شایسته مفید وخدمتگذاری را پرورش داده وبه اجتماع تقدیم کردهاند به طور کلی چنین والدینی دردنیا وآخرت سربلندومأجورخواهند شد. ( امینی ،1387: 146).
بیتردید فرزندانی می توانند تأثیرات مثبت وسازنده درزندگی والدین داشته باشند که به خوبی تربیت شده باشند. والدینی که فضای مناسب ومطلوبی برای رشد وتربیت فرزندان خود فراهم نکنند . هرگز نمیتوانند ازوجود آنان به نحو بهینه بهره گیرند. علاوه برآن ،فرزندانشان نیزنمی توانند ازوجود خود بهره برداری کنند . به عبارت دیگرنه والدین ازداشتن چنین فرزندانی احساس رضایت می کنند ونه فرزندان از بودن خویش راضی هستند و این امر زمینه سازبروز بیماری های روانی وگاه بزهکاری درآنها خواهد شد. ازاین رو اهمیت تربیت وادب کردن تا آنجا هست که حضرت علی (ع) می فرماید: «لامیراثَ کَالادب » هیچ میراثی مانند ادب نیست.
ایمانوئل کانت[2] فیسلوف شهیرآلمانی نیزدراهمیت تربیت می گوید « دربین صناعات بشردوصنعت ازهمه مشکل تراست، یکی حکومت ودیگری تربیت» .
فرزندانی که به خوبی از تربیت بهره مند گردند آثار و ثمرات سازنده ای در زندگی والدین خود داشته و عامل تداوم حیات خانوادگی به حساب می آیند وزندگی والدین را سرشار از گرمی و طراوت میسازند( نیک خواه ،1386: 21).
در بین تمامی نهادها، سازمانها وتأسیسات اجتماعی خانواده نقش و اهمیت به سزایی دارد. تمامی آنان که درباره سازمان جامعه اندیشیده اند ، همه مصلحین ، رویاگران وآنانکه به ناکجا آباد، روی کردهاند به خانواده واهمیت حیاتی آن تأکید ورزیده اند به درستی هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند چنانچه از خانواده های سالم برخوردار نباشد. بازبی هیچ شبهه هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد به بیان اتوکلاین برگ[3] «فرزند ، پدربشراست». یعنی فرزند آینده را رقم می زند کودک درمحیط خانواده با پدر و مادر و... تماس دارد که وظیفه اصلی تربیت وی به عهده آنهاست و خانواده برای کودک تأثیرپذیروتربیت پذیراست در جریان جامعه پذیری آرا وافکارزیادی از طریق خانواده به کودک منتقل می شود به عنوان مثال کودک دین خانواده را می پذیرد وارزشهای خانواده را ارج می نهد.
پیامبراسلام می فرمایند:«هرنوزادی به فطرت اسلام وتوحید متولد میشود آنگاه پدر و مادر او را به یهودیت و نصرانیت گـرایش می دهنـد و از راه فطرت منحرف می سازند هر کودک با ارتباط خانواده و اجتماع است که ساخته می شود درغیراینصورت هیچ یک از عناصر ارتقای فرهنگی را کسب نمی کند.
کودکی نظیر «ویکتور»[4] که درجنگلهای آیرون فرانسه تنها وفاقد هرارتباط انسانی در9 ژانویه 1800 میلادی به دست آمد جزموجودی شبه انسان نبود وتنها شباهتش با انسان ارگانیزم او بود، او همانند حیوانات زوزه میکشید، چهاردست و پا راه می رفت، و جالب آنکه بعد از بازگشت به جامعه و آموزش و باز هرگز نتوانست انسانی همانند دیگران شود.
در سالهای نخست زندگی هیچکس نمی تواند جایگزین پدرومادرشود ، کودک درخانواده شاهد رفتار دینی پدر و مادر و دیگراعضای خانواده است او در ابتدا بیشتر رفتار آنها را تقلید می کند مثلاً در امور دینی سجادهای پهن می کند وبه نمازمی ایستد ودرصورتی که خانواده به امورمذهبی تأکید کند سخت تحت تأثیرقرارمی گیرد و آمادگی پذیرش آموزشهای دینی را پیدا می کند.( نیک خو،1387: 75).
اگر لازم باشد که انسان برای رسیدن به کمال ازیک نردبان چند پله ای صعود کن، به طورحتم اولین پله این نردبان تشکیل خانواده است درمحیط خانواده ای که براساس معیارهای اسلامی تشکیل شده باشد آرامش و آسایش جسم و جان انسان تأمین می گردد و در صفا و صمیمیت و همفکری وهمدردی و هماهنگی آن زنگارهای پریشانی وخستگی عصبی وجسمی زدوده می شود ودو انسان می توانند با تعاون وتعاضد و یـکـی شـدن نـیرومـند ترو مسـتـحکم تـرشونـد. زن ومـرد طـوری آفـریـده شـده انـد کـه بـایـد در حوزه جذب و انجذاب یکدیگر قرار گیرند و عمیقاً مجذوب یکدیگر شوند و تمام عمررا در کنار هم بگذارند و هیچ عاملی نتواند آنها را از یکدیگر جدا گرداند.
سعادت زن و مرد، در این است که از سنتهای آفرینش خارج نشوند و تحت تأثیر جذبه های سطحی و زودگذر قرارنگیرند ودرپی آنگونه جاذبه ای باشند که تمام وجود آنها را به یکدیگر پیوند دهد وآنها را در اعماق جان و دل متحد سازد.
زن و مرد طالب این هستند که با مشاهده ثمره وجود خویش خود را برمسند پرافتخارپدرومادری بنگرد و مسئوولیت تربیت انسانهایی صالح وارزشمند را برعهده گیرند و از این رهگذربه وجود خویش امتداد بخشند ( بهشتی ،1382: 67).
والدین جایگاه ویژه ای درتعلیم وتربیت فرزندان خود دارند. این جایگاه ناشی ازارتباط ذاتی ووجودی آنها با یکدیگروهمینطور داشتن استعداد همیاری وکمک به کمال یکدیگراست . هرچند که این ارتباط از نفس واحد ونوعیت وجود انسانی نشأت می گیرد واین ارتباط دربین همه انسانهای عالم وجود دارد. ولی شکل رشد یافته ونزدیکترآن دربین اعضای خانواده به خصوص والدین وفرزند دیده می شود . به همین خاطرایثاروفداکاری والدین نسبت به رفع نیازها ومشکلات جسمی وروحی ومودت ونقش رحمت درپیشرفت و آینده بهترانسان ، توسط والدین وفرزندان دررابطه با یکدیگرقابل توجه است و به شدت جلوه گری می نماید.
فرزند بعد ازذات اقدس الهی و توجهات خاصه او به خواست خداوند مورد لطف و محبت غیرقابل وصف و بیان والدین است به طوری که اگرفرزند با تمامی وجود والدین را احترام نماید بازهم هرگز موفق به ادای حق نمی شود. البته این درصورتی است که والدین وظایف خویش را نسبت به فرزند به امرورضایت خداوند وبرطبق رهنمودهای پیامبر(ص) وائمه معصومین (ع) انجام دهند.
لذا این استعداد تربیتی که خداوند به پدرومادرعنایت کرده است لازم است که شناخته شود وپرورش یابد تا نهایتاً درامرتربیت فرزند کارآمد گردد وادب فرزند که توشه بزرگ والدین درپاداش های اخرو است حاصل شود.
اولین اصلی که مطرح است ووالدین بایستی به آن شناخت پیدا کنند تقویت روحیه انسانیت از طریق صلهای است که بین آنها و فرزند وجود دارد. این صله ذاتی امرتربیت را بسیارآسان نموده است زمان زیادی ازعمرکودک در اختیار تعلیم وتربیت والدین است که به صورت آگاهانه وناآگاهانه درپرورش شخصیت او اثرمی گذارند. این تعلیم و تربیت بایستی به یک برنامه کاملاً عالمانه تبدیل شود و عمده کاروالدین تربیت فرزند خویش وبهره گیری نشاط آور ازثمره این کارخود در دنیا و آخرت می باشد. (رستمی نسب ،1388: 283).
آموزههای اسلام درباره روابط غیر کلامی اعضای خانواده نکات جالب توجهی دارد که در ضمن توصیههای گوناگون مشاهده می شود نگاه مهربانانه زن وشوهر به یکدیگرموجب نشاط آنان می گردد. همچنین نگاه به والدین از روی لطف ورحمت نوعی عبادت است و نگاه والدین به فرزندان وشاد نمودن آنها از این طریق نیز تشویق شده است. از سوی دیگر نگاه تند و خشم آلود اعضای خانواده به یکدیگر به ویژه فرزندان به والدین نامناسب و موجب اختلال در روابط عاطفی مثبت می گردد. (سالاری فر،1385: 126).
در روابط عاطفی عدم توجه به نیازهای یکدیگربه نارضایتی درزندگی واختلاف می انجامد. گاه روابط عاطفی اعضای خانواده با افراد بیرون خانواده قویتر وبا خود اعضای خانواده سرد است. چنین خانوادهای با مشکلات جدی عاطفی روبه رواست واعضای خانواده را محیط مناسبی برای ارضای نیازهای عاطفی خود نمی بیند درروابط عاطفی بی اعتنایی ، نفرت ، وابستگی، حسادت وخود خواهی موجب کشمکشها درخانواده است. تردیدی نیست که سهم عمده درپرورش عاطفی فرزندان ، ازآن مادراست واو ست که باید درپرتوعواطف ملکوتی خود بذر عاطفه را در درون فرزندان خود بپروراند... فرزندانی که به هر علت از این مهر وعاطفه محروم می شوند ودرس مهرورزیدن را درخانواده نمی آموزند انسانهایی خود خوا ه، بی عاطفه وخشن بارمی آیند که فرسنگها ازانسانیت حقیقی فاصله دارند. (سادات،1372: 145)
کودکی که در محیط گرم محبت پرورش می یابد روانی شاد و دلی آرام وبا نشاط دارد.
درپرتومحبت صفات عالی انسانیت عواطف واحساسات کودک نیزبه خوبی پرورش می یابد ونتیجه آن پرورش انسانی متعادل خواهد بود. (امینی ،1387: 491).
خوشبخت کسی است که دیگران را خوشبخت می کند وشادمان وخوشدل آن است که خلق خدا را شادمان وخوشدل کند... دانشآموزباید یاد بگیرد که راه سعادت خود را ازطریق سعادتمند کردن دیگران بجویند و پیشتازی خویش را درممتاز کردن همراهان خود بجوید وپیشرفت خود را درپیش راندن دیگران بیابد وهویت خود را درهم آمیزی با هویت دیگران کشف کند. زیرا تنها ازطریق گستردگی ارتباط با دیگران است که یه گستردگی خویشتن دست می یابیم وبا شناخت ازدیگران است که به شناخت عمیق ترخویش می رسیم وبا محبت ورزیدن به دیگران است که خود را دوست میداریم وزمانی به رضایت درونی خواهیم رسید که رضایت دیگران را جلب کنیم وهنگامی نافع خود خواهیم بود که به دیگران منفعت برسانیم آنگاه به تحقق تمامیت خود معنی خواهیم بخشیدکه تمامیت خلق را با خود همراه سازیم.( کریمی ،1376: 47)
2-1-3- رمز تأکید اسلام برازدواج :
انسان ها ، گرچه واحدهای جدا ازهم اند ، اما عوامل مختلفی ازاین آحاد مجموعه پدید می آورد وآنان را به شکلهای مختلفی با هم ومرتبط با یکدیگرمی سازد. خانواده یکی ازاین گونه مجموعه هاست واز مقدسترین نهادهای اجتماعی وپیوند دهنده افراد به شمارمی آید. اینگونه نهادها نیازمتقابل آنان است چه در مسایل وزمینه های اقتصادی واشتغال ومعیشیت وچه ازنظرروحی وعاطفی وغریزی. بنیان نهادن نهاد خانواده هم تأمین کننده نیازهای روحی وعاطفی انسان هاست و هم روحیه تعاون و ایثار را زنده و تقویت میکند و زمینهساز بروز استعدادهای انسان میگردد.رمزورازتأکید شدید اسلام برازدواج در همین نکته نهفته است زیرا با این برنامه انسانها حیاتی فطری ترورو به کمال تری می یابند. دربیان نورانی حضرت رسول(ص) ازدواج به عنوان محبوب ترین بنیاد نزدخداوند به شمارآمده است. «مَا بَناءَ فی الاسلامِ اَحَبُّ اِلی الله عَزَّوجَلَّ مِنَ التَزویِج »
درحدیث دیگری ازآن حضرت، ازدواج به عنوان « آبادی یک خانواده» ودرمتقابل آن طلاق به عنوان «ویران شدن » یک خانه با جدایی بیان گشته است . (محدثی ،1389: 11)
ازدواج مستحب موُکَّد است ودرصورتی که انسان به دلیل عدم ازدواج مرتکب گناه شود؛ ازدواج بروی واجب می شود اما داشتن فرزند امری واجب نیست وضرورتی ندارد که والدین بدون داشتن آمادگی صاحب فرزندی بشوند وبدین ترتیب زوجین می توانند ازمواهب وجود فرزند بهره مند شوند. (نیک خو،1386: 23).
2-1-4- هدف از تشکیل خانواده :
فرد در هدف خود ظهور می کند و بدیهی است که بی هدفی مساوی با پوچی و بیهودگی است و هدفداری مساوی با قانونمندی و داشتن معنا و محتوا وارزش کمال است .
هدفگرایی انسان به وسیله برخورداری اوازحسن نعمت ورسیدن او به خوشبختی وسعادت و برخورداری او از رحمت وتکفیرگناهان ورستن او ازآتش دوزخ است .
کسی که به هدف نهایی می رسد مصداق «چوصد آمد نود هم بیش ماست» می شود و واجد همه چیز است، اما اگربه آن هدف نهایی نرسیده بلکه به درجه ومرتبه یک مادریا یک پدرخود ساخته رسیده در حد خویش بهره مند ازاین مزایا ومحاسن است .
بستن پیمان همسری برای انسان، یک کمال وبنابراین یک هدف است آن هم هدفی که مقدمه رسیدن به هدفی دیگریعنی پدرومادرشدن است که اینها نیزهرکدام یک کمال محسوب میشوند به همین جهت اینها را هم هدفی برترازدواج به حساب می آوریم منتها مقصود سخن درباره پدرومادرخود ساخته است نه پدرومادری که فقط ازلحاظ فیزیکی پدرومادرند.
همچنین هدف از ازدواج فقط جنبه فیزیکی نیست بلکه شرط اساسی آن خود ساختگی آمادگیهای شرعی و اخلاقی وانسانی است .
پدر و مادرخود ساخته شخصیتهایی هستند دارای ابعاد وسیع؛ آنها درحال عبادت با خدایند و در اجتماع با مردم و در خانه با همسرکه مرحله همسانی و یگانگی آنهاست وبا فرزند خردسال خود،کودک خردسال
چونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد.
پدران ومادران خود ساخته که پیش کودکان بچگی می کنند با مردم چگونهاند؟ با خدا چگونهاند با یکدیگر چگونه اند؟حالت آنها دربرابرخدا؟ اِذا ذُکِرَالله وَجِلَت قُلُوبُهُم (حج : 25) هنگامی که به یاد خدا می افتند دلهایشان ترسان می شود .
در برابر مردم : بَعضُکُم مِن بَعض ( آل عمران : 195) شما جدای ازیکدیگرنیستید و همگی اعضای یک پیکرید.
نسبت به یکدیگر: خَیرُکُم خَیرّ لِنسأنِه ، وانا خیرکُم لنسائی پیامبراکرم(ص) میفرمایند: بهترین شما کسی است که برای همسر خود بهترباشد و من بهترین شما نسبت به همسرم هستم.
اگربخواهیم ابعاد وجودی یک شخصیت تکامل یافته را مورد تجزیه وتحلیل قراردهیم ، می بینیم او در بعد فرزند و پدر و مادری و همسری و اجتماعی در حد کمال است و هم اینها در بندگی او در پیشگاه خداوند خلاصه میشود. بنده خالص خدا، جزخدا نمی پرستند و در برابر والدین روش احسان و نیکوکاری پیشه می کند و در برابر همسر، حسن معاشرت دارد و در برابر فرزند می کوشد که از نظر الگو و نمونه باشد.
قران در آخرسوره فرقان آیاتی دروصف : « عبادالرحمن» دارد که همان انسانهای کاملند دراین آیات « من » خانوادگی واجتماعی این گونه افراد درهدف والای انسان یعنی بندگی خدا تجلی می کند . اینها غافل از مسأله خانواده وابعاد آن یعنی همسری وپدرومادری نیستند یکی ازخواسته های قلبی آنها این است :« رَبَّنا هَب لَنا مِن ازواجِنا و ذُریاتِنا قُرَة اعین » (فرقان :74)
بندگان خدا وانسان های کامل چشم ودل به هرجایی ندارند: زنان وشوهرانی که به کمال انسانی وبه بندگی خدا رسیده اند دردل یکدیگرجای دارند وبه آنگونه وحدتی رسیده اند که جزحوادث تلخ طبیعت هیچ عاملی نمیتواند آنها را از یکدیگر جدا کند.
چشمان پاک آنها جز روی همسر قرار و استقرار پیدا نمی کند ( نور: 31 ،30) قُل لِلمُومنینَ یَخُصنُّوا مِن أبصَارِهِم
در برابر فرزند نیزچنینند، فرزند آرامش بخش دل وجان وقرة العین آنهاست. چشم آنها شب وروز به فرزند دوخته است .
پرواضح است که اینها همه چیزرا با عینک بندگی خداوند رحمان می نگرند زیبایی طبیعت را ، یکدیگر را ، فرزندان را و... بنابراین تنها چهره ظاهری فرزند را نمی بینند چهره جان وچهره انسانیت و چهره بندگی اش در برابرخداوند رحمان را هم می نگرند ( بهشتی ،1383: 236-234).
هدف کلی خانواده سعادتمند کردن افراد خانواده است نه تنها به معنای مادی بلکه درجنبه معنوی هم غرض ایجاد کانونی است که نمونه کوچکی از جامعه اسلامی مورد نظر باشد واعضای آن دارای تقوا و شرف و انسانیت باشند هدف خانواده در تربیت اسلامی رشد وپرورش همه جانبه اعضای خود، درجنبه های مغزو تن و روان فعلیت دادن سجایای اخلاقی و ملکات فاضله چون میل به وصول به کمال، وصول به خیر، رسیدن به عدالت و انصاف در افراد خود و پرورش شخصیتهایی ارزنده برای جامعه بشری است.
اسلام خانواده ای می خواهد که در آن وظیفه شناسی ، حقیقت دوستی ، شجاعت اخلاقی وجود داشته و زمینه برای پرورش وگشایش همه جوانه های استعداد به صورت موزون وهماهنگ فراهم باشد. اسلام میخواهد خانواده کانون اخلاق، مرکز آموزش دفاع از خود و جامعه، مقاومت در برابر بدآموزیها و نارواییها و مرکز حفظ شرف انسانی و دفاع از فضیلتها باشد.( قائمی ،1363: 63)
در خانواده های موفق افراد اهداف با ارزشی درنظردارند وبه آنها دست می یابند خانواده برای آنها مهم است.سعادت حقیقی را دربا هم بودن میبینند حس هیجان و اعتماد به نفس وجود دارد.خانوادههای موفق دارای برنامه هستند و فعالیتهای خانوادگی انجام می دهند وبرای انجام دادن وظایف مختلف سازماندهی میکنند ایجاد کانونی برای رسیدن به زندگی بهتر، دوست داشتن ویادگیری بهتروتازه کردن خانواده با فعالیتهای تفریحی وسنتها میسر می شود.
پدر و مادر اولین وبهترین الگوهای بچه ها هستند چه بخواهند وچه نخواهند و درحقیقت نمی توانند الگو نباشند غیرممکن است چون مردم آنها را چه مثبت وچه منفی به عنوان پدرومادر، الگویی برای چگونه زندگی کردن می بینند. نویسنده ناشناسی به زیبایی می گوید:
- اگربچه ای با انتقاد بزرگ شود یاد می گیرد سرزنش کند.
- اگربا خشونت بزرگ شود می آموزد بجنگد.
- اگربا پذیرش دیگران بزرگ شود می آموزد عشق بورزد.
- اگربا امنیت بزرگ شود می آموزدبه خودش ایمان داشته باشد.
- اگربا ترس بزرگ شود ترسو بارمی آید.
- اگربا شناخت بزرگ شود یاد می گیرد هدف داشته باشد.
- اگربا حسرت بزرگ شود یاد می گیرد برای خودش متأسف باشد.
- اگربا تأیید دیگران بزرگ شود می آموزد خودش را دوست بدارد.
- اگربا حسادت بزرگ شود احساس گناه می کند.
- واگربا دوستی بزرگ شود یاد می گیرد که جهان جای خوبی برای زیستن است .
اگر دقیق تربنگریم می توانیم ضعف هایمان را درزندگی فرزندانمان ببینیم . نقش الگویی ما به عنوان والدین اساسی ترین مقدس ترین وروحانی ترین مسئولیت ما درقبال فرزندانمان است ما سناریوی زندگی را دست به دست به فرزندانمان می دهیم . (لاجوردی،1384: 349).
اسلام می خواهد خانواده محیط شاداب وامنیت ، رضایت خاطر، آسایش ورفاه بوده واعضای آن در برابر اجتماع به گونه ای اندیشیده که به مسائل روزآگاه وازمخاطرات برحذروبرکنارباشد. هدف خانواده ساختن انسانی کامل وشرافتمندانه است ، انسانی که دارای میل به ارزشهای عالی علاقمند به حریت، دارای شخصیتی شکفته ، آماده برای زندگی اجتماعی، موجد تحول وسازندگی باشد انسانی که درعین برخورداری از سلامت تن و روان و حفظ جنبههای رشد وداشتن خوروخواب مناسب ازجنبه های خودشناسی وخود سازی برخوردار، دربرابرشرور مقاوم، از قبول بندگیها در شهوات و اسارت نفس بر کنار، از فروماندن در اسارتها و آلودگیها برحذر، دارای روح اجتهاد واستنباط برای کشف حقیقت و از تحجر وتعصب نیندیشیده دور و برکنار باشد.هدف خانواده باید پرورش افرادی کارآمد از لحاظ اقتصادی، دارای رشد علمی و اجتماعی، آماده برای همکاری ، قائل به احترام به انسانیت، دارای عادات اخلاقی مطلوب وپذیرنده مسئوولیتها و وظیفه شناسی، علاقمند به انجام مسئوولیت ، مؤمن به ارزش فـداکاری درراه احیای حـق وخلق ، دارای گذشت و ایثارو درک صـحـیـح ازارزش صلح باشد.
وبالاخره هدف خانواده باید تقویت جنبه های روانی ، ایجاد خصال پسندیده ، ایجاد زمینه برای تکامل موثردرامرتفکر، یادگیری راه ورسم تحقیق باشد. ( قائمی ،1363: 64)
2-1-5- اهمیت خود سازی والدین :
والدین خود ساخته به همان اندازه دربرابرزردی وافسردگی چهره جان فرزند خود افسرده می شوند که در برابرزردی وافسردگی ظاهری او وبلکه برای اولی به مراتب بیشتر.
آنها خود را فقط ماشین مولد پول ، جهت تأمین نیازهای جسمی او یعنی خوراک وپوشاک ومسکن نمی دانند بلکه خود را درسرنوشت نیک وبد او نیزموثروشریک می دانند.
آنها می دانند که فرزند صالح آنها را درپیشگاه خدا وخلق سرافراز می کند وحقیقتاً مقام ومرتبت آنها را از لحاظ بندگی ارتقاء می بخشد. آنها می دانند که فرزند ناصالح اگربه خاطرتقصیرخودشان باشد آنها را در پیشگاه خدا وخلق سرافکنده می سازد و مقام و مرتبت آنها را ازلحاظ بندگی تنزل می بخشد.
قران کریم نمونه های بسیارآموزنده از پدران و مادران خود ساخته به ما معرفی می کند. مردم مسلمان باید با توجه به این نمونهها والگوها به فکرخودسازی باشند تا بتوانند با عبور از نردبان تکامل یعنی همسری، پدری و مادری به هدف والای آفرینش دست یابند و در عین حال آگاه باشند که بدون عبور از این پلهها آن قله بلند را نمی توانند فتح کنند یعنی راه صعود به سوی آن قله بلند ازمیان خانواده میگذرد. ازفرزندی تا همسری و از همسری تا پدرومادرشدن یک پدرنمونه درقرآن کریم لقمان حکیم است که سوره ای به خود اختصاص داده است در این سوره لقمان به فرزند خود درس توحید می دهد او را ازشرک درهمه ابعادش برحذرمی دارد زیرا شرک ظلمی بزرگ است و... پدرنمونه دیگر، ابراهیم خلیل است که فرزند شیرخوارخود اسماعیل را با مادرش در محلی که بعد به کعبه وقبله گاه نیایشگران می شود اسکان می دهد وبعد با همکاری او پایه های کعبه را استوارمی دارد وآنچنان خود را برمسند پدری موفق وکامیاب می نگرد که می گوید:
« الحمدُاللهِ الذی وَهَبَ لِی عَلی الکِبَرِاِسماعیلَ وَاِسحاقَ » ( ابراهیم :39)
ستایش خدای را که با وجود سالخوردگی اسماعیل واسحاق را به من بخشید.
[1] Cooper smith
[2] Immanuel kant
[3] Otto kline berg
[4] Victor